بسیاری از هنرمندان، نویسندگان و دانشمندان از نوشیدن قهوه گریزی ندارند، اما انوره دو بالزاک، نویسنده فرانسوی زندگی خود را به این نوشیدنی باخت: با نوشیدن ۵۰ فنجان قهوه در روز.
چای یا قهوه؟
اگرچه سیمون دو بوآر روزهایش را با نوشیدن چای آغاز میکرد و تولستوی فنجانی از آن را پس از پایان صبحانه با خود به آتلیهاش میبرد، اما این قهوه است که بهعنوان «سوخت» هنرمندان شناخته شده: نقطهٔ اشتراک بتهوون و پروست، گلن گولد و فرانسیس بیکن، ژان پل سارتر و گوستاو مالر.
کافئین موجود در قهوه، مخدری است با اثرات سودمند قوی که به متمرکز شدن و هوشیار ماندن کمک میکند. قهوه از خوابآلودگی جلوگیری میکند، به ظهور اندیشههای جدید سرعت میبخشد و غالبا اثرات جانبی چشمگیری به دنبال ندارد.
با این تفاصیل، طبیعی است که جمع بزرگی از هنرمندان، دانشمندان و متفکران جذب قهوه شوند. اما رویکرد همه آنها به این عنصر جادویی یکسان نیست. برای برخی از آنها، این آیینِ آماده کردن قهوه است که اهمیت فوقالعادهای دارد. بتهوون، مثلا هنگام صبحانه فقط یک قهوه مینوشید که خودش شخصا آن را با دقت تمام آماده میکرد. او تعیین کرده بود که برای هر فنجان به ۶۰ دانه قهوه نیاز است، پس اغلب آنها را دانه به دانه میشمرد تا از میزان آن مطمئن باشد.
یا فیلسوف دانمارکی سورن کیرکگور که اصلا شیوه ویژهای در نوشیدن قهوه پیش گرفته بود: با شیدایی کیسه شکر را بر میداشت و از آن در فنجان میریخت تا از سر آن بگذرد. بعد نوبت به قهوه سیاه و بسیار غلیظ میرسید که به آرامی این هرم شکر را در خود حل میکرد. کیرکگور یکباره این معجون را سر میکشید.
اما هنرمندی که نقش خود را بر تاریخ با قهوهخوری بیمثالش ثبت کرده، بیتردید انوره دو بالزاک فرانسوی است.
۵۰ قهوه در روز برای بالزاک
بالزاک، منتقد ادبی، منتقد هنری، مقالهنویس، نمایشنامهنویس، روزنامهنگار و چاپخانهدار، بالزاک آثار داستانی از خود به جای گذاشته که یکی از قابل توجهترینها در ادبیات فرانسه به شمار میروند: او تنها در ظرف ۲۳ سال، ۹۱ رمان و داستان منتشر کرده است.
بدون قهوه، بالزاک نمیتوانست این حجم عظیم را تولید کند. نمیتوانست بنویسد و یا اصلا… زندگی کند. او قطعا بدون این ماده نمیتوانست شیوه زندگی افراطیاش تاب بیاورد.
در سال ۱۸۳۸ بالزاک «رساله محرکهای مدرن» را منتشر کرد که در آن در کنار الکل و تنباکو، بخشی را نیز به قهوه اختصاص داد. توصیفاتی که ارائه کرده است، بیشک از تجربه شخصیاش حکایت میکنند: ««قهوه به معده شما میریزد […] به این ترتیب، همه چیز به تکاپو در میآید: اندیشهها به جنبش در میآیند […]؛ خاطرات سریع از راه میرسند […].»
نوشتن بالزاک با فورانهای دیوانهوار همراه بود. در طول دورههای کار، با سرعتی وحشیانه مینوشت. در ساعت شش عصر، شام سبکی میخورد و سپس میخوابید.
ساعت یک صبح از خواب برمیخاست و برای یک نوبتِ نوشتن هفت ساعته پشت میز کارش مینشست. هشت صبح، چرتی یک ساعت و نیمه میزد. بعد، از نه و نیم صبح تا چهار عصر نوشتن را با نوشیدن قهوه، فنجان پشت فنجان از سر میگرفت. بنا به برآورد مورخان، بالزاک روزی ۵۰ فنجان قهوه مینوشیده است. به این ترتیب، او میتوانست تا ۱۸ ساعت در روز نیز کار کند.
بالزاک به قهوهای که مینوشید نیز بسیار حساس بود. او کار مخلوط کردن قهوهاش را به هیچ کس نمیسپرد. پاریس را در جستوجوی بهترین قهوه زیر و رو میکرد. معمولا او مخلوطی از سه نوع قهوه از جزیره بوربون، مارتینیک و موکای یمن را تهیه میکرد. و بعد خودش کار جوشاندن این معجون غلیظ را که در نهایت چیزی شبیه به قهوههای ترک در میآمد، انجام میداد.
در بازگشتش از لهستان، در سال ۱۸۵۰ بود که این غول ادبیات که جثهای کوچک داشت از پا در آمد: ارگانیسمی فرسوده، قلبی خراب و بدنی ورم کرده که قانقاریا در آن پیشروی میکرد. قهوه در شکل گیری این پایان نقش بزرگی ایفا کرده بود. به هنگام مرگ، بالزاک تنها ۵۱ سال سن داشت.
امروزه در خانهاش در پاریس، قهوهجوش بالزاک را هم چون آلت قتالهاش به نمایش گذاشتهاند. از این شی کاملا سفید رنگ، آراسته با دایرههای قرمز، از جنس چینی و ساخت لیموژ فرانسه که روزها، هفتهها، ماهها و سالها صدها لیتر قهوه برای بالزاک آماده کرده است، با جداری شیشهای محافظت میشود.
خیلی مقاله جالبی بود
این قهوه جوش بالزاک چقدر تمیزه بهش نمیاد اینهمه کار کرده باشه
سام / 19 December 2014
مطلب بسیار عالی بود تشکر می کنم
میلاد عطائی / 04 September 2016
Trackbacks