در ادبیات عامیانهی ایرانیان، کار پیرزنان معمولاً جادوگری، دلالگی و جاسوسی است. این زنان اغلب خود را به لباس زنان زاهدی در میآورند که از سفری زیارتی بازگشتهاند یا قصد آن سفر را دارند. در قصهها بندرت با پیرزنان درمانگر روبرو میشویم که به غیر از بختگشایی که نوعی دلالگیست به امور جدی برای شفای بیماران بپردازند. در حالی که تاریخ نشان میدهد زنان درمانگر، روحانی، جادوگر، اهل علم و ستارهشناس کم نبودهاند، این زنان در نوشتههای بسیاری از شعراء، مورخین و سفرنامهنویسها راه پیدا کرده، ولی در قصههای عامیانه به ندرت حاضر شدهاند.
عطار یکی از بزرگان ادبیات فارسی است که به حضور زنان اهل علم و روحانی اشاره کرده، در تذکرةالاولیاء ذکر رابعه[۱] را میآورد، میگوید به او ایراد میکنند که چرا رابعه را در شمار مردان و اولیاء خدا آورده است. عطار در جواب از مریم میگوید که اگرچه زن بوده اما مقامش از هر مردی بالاتر است. سپس تأکید میکند که در راه توحید منی و تویی هم نمیماند چه رسد به زنی و مردی. او رابعه را برترین برگزیدگان زمان خود میداند. و مقامش را از حسن بصری که از بزرگترین اولیای زمان خویش بوده برتر میشمارد.
عطار میگوید حسن بصری به رابعه گفت تا بر لب رود بروند. و باهم نماز بخوانند. حسن سجادهاش را روی آب انداخت. رابعه سجاده را در هوا پهن کرد. و گفت اگر منظور خودنمایی است و میخواهی مردم ترا ببینند به اینجا بیا. حسن اذعان میدارد که توان به هوا پریدن را ندارد. رابعه در جواب او میگوید «آنچه تو کردی ماهیان هم بکنند. آنچه من کردم مگسی بکند.» و به او میفهماند که اصل آن است که وجود خود را در راه حقیقت بگذارند (تذکرة الاولیاء ١:٦۵).
الهینامهی عطار با قصهای از زنی پارسا آغاز میشود. که عطار او را از شیرمردان میداند. در ذکر صفاتش هم از زیبایی او میگوید، هم به خردمندی و فرهیختگی و پرهیزگاریش میپردازد. در قصه میآید که شوهر زن قصد حج داشته، از آن رو همسرش را به برادر کوچک خود میسپارد. برادر کوچک که دلباخته ی زن بوده، هر چه میکند نمیتواند دل زن را به دست بیاورد. وقتی تلاشش مؤثر نمیافتد به کمک زر چهار شاهد میخرد، نزد قاضی میبرد تا گواه بر بدکارگی زن بگیرد. قاضی جرم زن را تأیید شده میپندارد. و حکم به سنگسار او میدهد. بر سر زن در طول قصه بسیارها میرود. و مردان هر چه میخواهند با او میکنند. اما نمیتوانند او را از هویت خود تهی سازند.
زنی که عطار در الهینامه ترسیم میکند کسی است که بر خویشتن خویش اشراف دارد. و خود را نه در چشم دیگران که از منظر حقیقت خویش مینگرد. این زن در پایان داستان شایستهترین جایگاه اجتماعی و معنوی را مییابد. به طوری که میتواند بعنوان ملکهای قدرتمند بر مردم حکومت کند. اما اقتدار روحانی را ترجیح میدهد (الهینامه ٢٦-۳٩). قصه ای که تحت نام «حکایت زن نجیب و مومنه» در هزار و یک شب هم آمده است (هزار و یک شب ۲:۱۱۲۷).
نظامی نیز در اقبالنامه ماریه قبطی را معرفی میکند، که فرمانروای چندین قلعه بوده، اما به دلیل مشکلاتی که در کار حکومت پیش آمده همه را گذاشته، در نزد فیلسوف کهنسالی خدمت میکند. «بدان کیمیا ماریه میر گشت/ لقب نامهی علم اکسیر گشت» این زن به مدد علم اکسیر به قدرت باز میگردد و کشورش را به ثروت و رفاه میرساند (اقبالنامه٦٢-٦٦).
عوفی در جوامعالحكایات از زنی به نام میمونه زنگی میگوید که در عرفان به مقامی رسیده كه ربیع بن خثیم او را به خواب میبیند، برای ملاقاتش به بصره میرود. ربیع كه مریدان فراوان در بصره داشته سراغ زن را از ایشان میگیرد. همه او را میشناختهاند. به او میگویند كه كار زن چوپانی گوسفندان مردم بوده، و از پول ناچیزی كه به دست میآورده غذا و خوراك برای درویشان و بی چیزان میخریده است. ربیع مریدان را میگذارد. به جستجوی میمونه زنگی میآید. او را در نماز در حالی مییابد که دو گرگ چوپانی گلهی او را میكنند .وقتی ربیع به او میگوید كه در خواب دیده که میمونه همسر او شده، میمونه میگوید آن پیوند در بهشت است. عوفی میگوید از اين حكایت بر میآید كه مقام شهود میمونه از ربیع بالاتر بوده است. از آن رو كه هرچه ربیع دیده میمونه پیش از او دیده است (جوامعالحکایات ٢: ٣١٩-٣٢١).
ابن بطوطه در سفرش به ماردین و بغداد از زنی زاهده میگوید كه در قافله بوده است: «زن صالحهای بنام بانوزاده در این قافله بود، كه نسبش به خلفا میرسید. و چند بار به حج رفته بود. وی زنی بسیار روزهدار بود .من در جوار او بودم .عدهای از دراویش خدمت او میكردند» (سفرنامه ابنبطوطه ٢۳٣).
ابنبطوطه همچنین اشاره به آن دارد كه در دمشق از چهارده عالم استماع حدیث كرده است. از ایشان اجازه گرفته است. و از این چهارده شیخ دو تن زن بودهاند كه ابن بطوطه آنها را چنین معرفی میكند: «بانوی صالحهام محمد عائشه دختر محمد بن مسلم بن سلامه حرانی، بانوی جهانگرد زینب دختر كمالالدین احمد بن عبدالرحیمبن عبدالواحد بن احمد مقدسی (سفرنامه ابنبطوطه ٩٩).
ابنعربی از همسر نخستش مریم بنت محمد بن عبدن یاد میکند که در کشف و شهود و مقامات عرفانی به درجات والایی رسیده بوده است. در فتوحات مکیه ابنعربی مکرر به او رجوع میدهد. و از خوابهایش و توانایی او در امور باطنی سخن میراند.
آنطور که ابن عربی مینویسد دختر خودش زینب نیز در اوان طفولیت به مقام کشف و شهود رسیده، و به مسائل شرعی عارف بوده است (فتوحات مکیه ٣: باب ٣٠٣:۱٧).
ابنعربی در جوانی بانویی عارفه به نام شمس امالفقراء را به ارادت خدمت میکرده، که بسیاری از عرفا و متصوفهی زمان، خدمت او را کرده بودند. این بانو که در فتوحات مکیه گاه به اسم یاسمین و گاه به اسم شمس مسنه از او یاد شده، از عارفان بزرگ زمان بوده. ابن عربی مکرر به دیدار او رفته و فراوان به ستایش او پرداخته است. غیر از او ابن عربی از دو عارفه بزرگ به نام مشایخ خود یاد میکند.
در مکه ابنعربی با عابدان و زاهدان فراوانی از زن و مرد ملاقات میکند. و در این میان برجسته ترین کسی که مییابد بانویی است بسیار سالخورده که خواهر مکینالدین اصفهانی است. ابنعربی او را شیخةالحجاز و فخرالنساء بنت رستم معرفی میکند. و او را نه تنها فخر زنان که فخر همهی مردان عالم میشناسد. (ترجمانالاشواق ٧-۸).
از متون به جا ماندهی صوفیه میتوان فهمید که امالبنین فاطمه همسر ابوالقاسم قشیری در بسیاری موارد از امام قشیری سرآمدتر است. او که یگانه فرزند ابوعلی دقاق متصوف بزرگ است در سال ٣٩١هجری به دنیا آمده است. و نود سال عمر کرده است. با استناد به مرقومات مربوط به زندگیش، پدرش همهی علوم دینی را به او آموخته. او هم استعدادی تمام از خود نشان داده است. به طوری که مجالس موعظه داشته و با تأیید بزرگان تصوف، در همهی علوم دینی زمانه سرآمد بوده است. علاوه بر پدرش، بزرگترین استادان علم دین، استادش بودند. دختر قشیری فاطمه نیز از زنان بزرگ متصوفه است. علاوه بر او دختران دیگر قشیری نیز همه از زنان دانشمند زمان خود بودهاند. و هر کدام دانشمندی توانا در علوم دینی محسوب میشدهاند.
قشیری میگوید زیتونه نامی که خدمتکار ابوالحسین نوری بوده، و خدمت ابوحمزه، جنید و جمله بزرگان را میکرده نیز از زنان بزرگ متصوفه بوده است (رساله قشیریه ٦٨١).
محمدبنمنور میگوید روزی ابوسعید ابیالخیر در صومعه نشسته بود، با خضر گفتگو میکرد. خواهر ابوسعید «عمه» خضر را به فراست میشناسد. و از روزنی شاهد گفتگوی آن دو میشود. میبیند خضر از کوزهی شیخ آب میخورد. چون خضر بیرون میرود، عمه فوراً از بام به زیر میآید و در صومعه شیخ میرود و از کوزه آب مینوشد، و به صومعهی خویش باز میگردد. دربارهی این زن محمد بن منور میگوید که او سخت بزرگوار بوده است. و در همهی میهنه شهرت داشته است (اسرارالتوحید ٢٢٧).
محمدبنمنور قصهای از زنی بزرگ و بلند آوازه نقل میکند که در زمان ابوسعید در نیشابور زندگی میکرده است. او علاوه بر پرهیزگاری درمانگر هم بوده، و برای مردم داروی چشم میساخته است. این زن بعد از آنکه با شیخ ملاقاتی روحانی میکند، چشم باطنش گشوده میشود. و به سفارش شیخ بر تنش خرقه میپوشانند. او نیز همهی ثروتش را میبخشد و به خدمت زنان صوفی در میآید (اسرارالتوحید ٦٠).
طبری میگوید که ورقةبننوفل خواهری در یمن داشت که هیچ کس در نجوم از او داناتر نبود (ترجمه تفسیر طبری ٣-٤ :١٦٠٨).
از شرح قرآن در رابطه با مریم دختر عمران بر میآید که او در کنیسهی یهودیان خدمتگزار خدا بوده است. از نذری که مادر مریم میکند معلوم میشود که تا قبل از او در میان یهودیان رسم نبوده است که زنان در کنیسه به خدمت خدا گمارده شوند. به این معنا که او قبل از وضع حمل نذر میکند فرزندش را به خانهی خدا یا «مزگت بیت المقدس» بسپارد. وقتی دخترش را به دنیا میآورد، به خدا از جنسیت نوزاد شکایت میکند که قابل تقدیم به خدا نیست. وحی میآید که این دختر را خدا به «پسری» میپذیرد.
با استناد به طبری، وقتی زکریا خبر را دریافت میکند، زاهدان معبد که شمارشان به چهارصد مرد میرسیده، همه میخواهند مربی مریم بشوند. اما زکریا که شوهرخالهی او بوده، خود را از همه محقتر میداند. مشتاقان ناچار از قرعهکشی میشوند، به طوری که هر کدام بر قلمی که با آن تورات را مینوشتند نام خود را مینویسند. در پایان نام زکریا بیرون میآید. در همانجا میآید که زکریا حجرهاي جداگانه برای مریم تدارک میبیند. و مریم هر روز در برابر خود میوههای بهشتی مییابد که اسباب تعجب زکریا را فراهم میکند (ترجمه تفسیر طبری ٣-٤:٩٧٢-٩٧٧).
در تأیید وجود زنان عالم در زمان ساسانیان، در مادیگان هزار دادستان میآید كه یكی از قضات موقعی كه به محكمه میرفت پنج زن او را احاطه كردند. یكی از آنها سؤالاتی در باب گرو و ضمانت کرد. همینكه به آخرین سؤال رسید قاضی جوابی نداشت. آنگاه یكی از زنان گفت ای استاد مغزت را از این بابت خسته مكن و بی تعارف بگو نمیدانم. بعلاوه ما خود جواب آن را در شرحی كه مگوگان اندرزبد نوشته است خواهیم یافت (ایران در زمان ساسانیان ٥٤٩).
برای مطالعه بیشتر در این باره لطفاً به کتاب زنآزاری در قصهها و تاریخ نوشته و پژوهش شکوفه تقی مراجعه کنید.
پانویس
[۱] رابعة العدویة القیسیة یا رابعه عدویه ملقب به تاجالرجال و با کنیه “امالخیر” متولد ۱۰۰ هجری قمری برابر با ۹۸ هجری شمسی در بصره درگذشته است. در سال ۱۸۰هجری قمری برابر با ۱۷۵هجری شمسی در بیتالمقدس از متصوفان اولیه بوده است. رابعه دختر «اسماعیل عدوی قیسی» بوده که نامش را به جهت آنکه چهارمین فرزند خانواده بوده رابعه گذاشته بودند.
از متن قرآن در رابطه با مریم این برنمی آید که ” این دختر را خدا به «پسری» میپذیرد.” بلکه برعکس تاکید می کند که پسر نمی تواند این نقش را بازی کند
“پس چون فرزندش را بزاد گفت پروردگارا من دختر زادهام و خدا به آنچه او زاييد داناتر بود و پسر چون دختر نيست” آل عمران 36
علی / 29 September 2014
طاهره قره العین را از قلم میندازید که حتی در ادبیات مدرن مثلا در یکی از کتابهای خانم مهشید امیر شاهی رد پای او هست. همینطور گوهرشاد را که مسجد گوهر شاد مشهد و بنا های دیگر به همت اوست. بخصوص فاطمه معصومه خواهر امام هشتم شیعیان که مدفن او در ایران است و زندگی حماسی و معنوی داشته و جای پدر به سوالات معنوی مردم از نوجوانی پاسخ میگفته
شهباز / 30 September 2014