شاید قبل از برگزاری انتخابات دهمین دورهٔ انتخابات ریاست جمهوری ایران کسی فکر نمیکرد این انتخابات تبدیل به یک نقطه عطف مهم در تاریخ سیاسی معاصر ایران شود. تقلب در انتخابات و بیاعتنایی به رأی مردم سبب شد که ۱۰ سال بعد از واقعه ۱۸ تیر ۱۳۷۸ مردم ایران دوباره به صورت انبوه برای اعتراض به خیابان بیایند.
مردم اکنون پس از گذشت ۵ سال از آن انتخابات و حرکتی که “جنبش سبز” نام گرفت، چگونه از آن جوش و خروش یاد میکنند؟
برای تهیه گزارش میدانی زیر در صحبت با افرادی از قشرهای اجتماعی و گروههای سنی مختلف سخن به “جنبش سبز” کشانده شده است. گزارش، حاصل ثبت نظرات شنیده شده در گفتوگوهاست.
از نگاه یک روستایی
حاج صالح یک کشاورز ۶۳ ساله و بزرگ خانوادهای است که سه نسل از آنها با هم کار و زندگی میکنند. او میگوید: «موسوی خوب بود….ما به احمدینژاد رأی دادیم! » میپرسم چرا؟ و او پاسخ میدهد: «برای اینکه نصفه، کسی تا حالا نبوده. آخرش همان نفر قبلی میآید و به خاطر اینکه رأی کمتر آورده با مردم لج میکند. کشاورز داستانش فرق دارد با شهر. با شهر کاری نمیتوانند بکنند اما کشاورز زندگیاش به یک دستور وصل است. محصول را میتوانند خراب کنند. دولت نخواهد بخرد ما به کی بفروشیم؟ تعاونی نخواهد کود بدهد از کجا بیاوریم؟ حالا ما الحمدالله رب العالمین سیریم. اینقدر هستند در روستا که نان ندارند بخورند. سهام عدالت دادند، یارانه دادند. پیر زن تنها، جوان هست که زمین ندارد برای بقیه کار میکند. همه خودشان پسر بیکار دارند به اینها کار نمیدهند. رأی دادند به احمدینژاد.»
حاج صالح درباره اعتراضات مردمی پس از انتخابات ۱۳۸۸ میگوید: «ما خبر داشتیم. ظهر بود از مسجد بر میگشتم پسر علیداد گفت رادیو اعلام کرده تهران دو روز است شلوغ است. تلویزیون خودمان نمیگفت، ماهواره همهاش از این میگفت. اینجا پارازیت اندازی نیست. راحت نگاه میکردیم. نگذاشتم کسی از نوههایم برود شهر. همه را نگه داشتم. نمیفهمند سیاست پدر و مادر ندارد؛ بازی میخورند….قوم و خویش داشتیم تهران که بچههایشان را فرستادند اینجا. شعار ضد خامنهای داده بودند، دنبالشان کرده بودند. آمده بودند اینجا به فراری. خدا شاهد است پذیرایی کردیم. رفتم پیش یک بسیجی که آدمفروشی میکند، گفتم راپورت بدهی قوم و خویش مرا، از آبادی میاندازمت بیرون. خدا پدر و مادرش را بیامرزد خبر نداد حالا یا احترام ریش سفید ما را نگه داشت یا ترسید….ما راضی نیستیم از دولت ولی در وسع ما نیست بیشتر. هر کس بیاید قدمش روی چشم. بچههای ما بیرون آبادی کسی را ندارند. حرف بلد نیستند بزنند. پسر رحمان را برای تریاک گرفته بودند در تهران. رحمان دو روز رفته بود تا زندان را پیدا کرده بود. میگفت زندان تهران سه برابر از آبادی ما بزرگتر است. ما برویم کجا پیدا کنیم بچهها مان را اگر گرفتند؟ بچه پسر بزرگم میدان آزادی دعوا کرده بود، همین قوم و خویش ما که ما بچههایشان را نگه داشتیم روی ما را زمین زدند، سند نگذاشتند در بیاید. گفتند آپارتمان نمیشود، از قاضی پرسیدم گفت فرق ندارد. من به رویشان نیاوردم.»
اعتبار جهانی یک جامعه
حسابدار یک شیرینی فروشی میگوید: «مهمترین مزیت جنبش سبز از این لحاظ بود که وجهه ایران در جهان بالا رفت.» این خانم معتقد است: «مردم دنیا تا قبل از جنبش سبز فکر میکردند مردم ایران یک سری القاعدهای هستند و تروریست هستند اما وقتی خبرنگارها آمدند به ایران و دیدند که مردم مخالف حکومت هستند، فهمیدند مردم ایران گناهی ندارند و تقصیر حکومت است.»
یک بازنشسته شرکت نفت: «تظاهراتها به این خاطر به جایی نرسید که اعتصاب شروع نشد… ما که اعتصاب کردیم شاه کارش تمام شد… بدون اعتصاب هیچ رژیمی که هر کجای دنیا باشد چیزیش نمیشود.»
کارمند ارشد یک شرکت خودروسازی نیز بر این مسئله تاکید دارد که به وجود آمدن جنبش سبز سبب بهبود نظر مردم دیگر کشورها به ایران شده است.
او این سخنان را به اعتبار گفتههای فرزندش به زبان میآورد: «پسر من در کشور آلمان تحصیل میکند. در یک مجتمع خوابگاهی زندگی میکند که دانشجویان از کشورهای مختلف آنجا هستند…. تعریف میکرد که دانشجویان آلمانی، ایتالیایی، اتریشی، چینی، از کشورهای مختلف، وقتی میفهمند او ایرانی است جلو میروند و حمایت خودشان را از مردم ایران اعلام میکنند. پسرم از اینکه دیگر دانشجویان به چشم دیگری به او نگاه میکنند خیلی خوشحال بود و به من و مادرش میگفت احساس غرور میکند.»
دلیل عدم موفقیت
یک خانم ۳۵ ساله به جای بیان خاطراتش از عقایدش میگوید: «من هر تظاهراتی که اعلام شد را رفتم. آن موقع به کسانی که میگفتند کاندیداها فرقی با هم ندارند میگفتم مشخص است آقای موسوی از احمدینژاد بهتر است اما من رأی نمیدهم چون فایده ندارد. حرف ما درست بود و رأی فایده نداشت….همه افرادی که در تظاهرات شرکت میکردند آقای موسوی را احترام میگذاشتند ولی حالا نه همه، خیلی مثل ما میآمدند که کل حکومت را قبول نداشتند. مسائلی هست که دست خامنهای است و رئیس جمهور هر کسی باشد فرقی ندارد. از حجاب بگیر تا آزادی، زندانیان سیاسی، دخالت سپاه و…! من با کسانی که میگفتند جدا شویم مخالف بودم. فکر میکنم درستش این است که همه مردم با هم باشند. ولی اینکه میگویند همه برای انتخابات آمدند درست نیست. مسئله که فقط انتخابات نیست.»
یک بازنشسته شرکت نفت از دلایل شکست جنبش سبز میگوید. این فرد سالخورده معتقد است که «تظاهراتها به این خاطر به جایی نرسید که اعتصاب شروع نشد. ما خودمان آن زمان بودیم. هیچ گروهی اینقدر به رژیم شاه ضربه نزد که صنعت نفت زد. مملکت ما روی پول نفت میچرخد. ما که اعتصاب کردیم شاه کارش تمام شد….دنیا کسی را به رسمیت میشناسد که اختیار نفت را داشته باشد. شاه اختیار نفت که از دستش بیرون رفت، خارجیها فهمیدند دیگر به درد نمیخورد….بدون اعتصاب هیچ رژیمی که هر کجای دنیا باشد چیزیش نمیشود.»
تفاوت تهران و شهرستان از نگاه یک جوان شهرستانی
یک جوان شهرستانی میگوید: «شهر ما با تهران فرق دارد. اینجا همه همدیگر را میشناسند. هر کس کاری بکند دو روز بعد مردم به گوش خانوادهاش میرسانند. تهران اینقدر بزرگ است که آدم وقتی میرود داخلش گم میشود.» این جوان ۲۶ ساله میگوید: «اینجا کمتر بود. یک نفر هست که همیشه در ستادهای انتخابانی نفر اصلی است. بقیه به حرف او گوش میکنند. مثلاً اساماس میآمد که ساعت ۵ بعدازظهر میدان… جمع شوید. من و دوستانم با هم قرار میگذاشتیم و میرفتیم همان نزدیکی داخل آب میوه فروشی یا فلافلی. یک چیزی میگرفتیم و میخوردیم تا ببینیم شلوغ میشود یا نه. خیلی وقتها الکی بود و کسی نمیآمد. بعضی وقتها که شلوغ میشد ما میرفتیم وسطشان.» او درباره تاکتیکهای اعتراضات خیابانی پس از انتخابات ۱۳۸۸ اینگونه صحبت میکند: «برای شهرهای کوچک خوب بود. ما فکر میکردیم خوب است یعنی اولش، اما اشتباه بود. چون بیشتریها میترسیدند و ما که میرفتیم کم بودیم. من به دوستانم گفتم برویم تهران تظاهرات. با اتوبوس میرویم و شب بر میگردیم اما نیامدند. من یکبار رفتم. خوبی تهران این بود که مردم بیشتر بودند و آنها کمتر بودند.»
این شهروند جوان مهمترین خاطرهاش از اعتراضات پس از انتخابات را اینگونه تعریف میکند: «روز قدس باز قرار بود برویم. کم نبودیم. اولش شعار نمیدادیم تا ببینیم چه میشود. بلندگو میگفت مرگ بر آمریکا، همان نفری که گفتم همیشه اصلی است شعار داد مرگ بر چین. دفعه اول و دوم وسط شلوغی نفهمیدند، دفعه سوم که گفت ریختند سرش و تا میخوردند زدند. دفعه سوم من هم شروع کردم شعار دادن. داشتم داد میزدم مرگ بر چین و روسیه که یک نفر از سپاهی شکم گنده برگشت مرا نگاه کرد. ترسیدم خواستم درستش کنم. با خودم گفتم مرگ بر اسرائیل و آمریکا هم آخرش میگویم. هول شدم به جای اسرائیل گفتم استرالیا. اینجوری شد: مرگ بر چین و روسیه و استرالیا و آمریکا! سپاهیه که گفتم نتوانست جلوی خودش را بگیرد و زد زیر خنده. گفت استرالیا را کجا آوردی؟ گفتم استرالیا پرچمش مثل پرچم انگلیس است. زد روی شانه من و گفت: بچه جان برو خانه برای خودت دردسر درست نکن. زودی فرار کردم رفته خانه عمویم. خیلی ترسیده بودم. شانس آوردم که مرا نگرفتند.»
قیام علیه دروغ
یک خانم چادری با حجاب سفت و سخت که تشخیص دادن سن او بسیار دشوار است درباره انتخابات سال ۱۳۸۸ میگوید: «ریشه تمامی مشکلات در کشور ما دروغ است. متاسفانه مسئولان کشور یاد گرفتهاند با دروغگویی از مشکلات فرار کنند اما مانند فردی است که حیوان خطرناکی به دنبال اوست و برای فرار به سمت حیوان درنده دیگری میرود. اینکه آقای خامنهای از روزی که به ناحق جایگاه آقای منتظری را غصب کردند معتقدند کشور ما در مقطع حساس کنونی است، به همین بهانه گناه کبیره انجام میدهند و دروغ میگویند….وقتی در بالاترین جایگاه حکومت اسلامی دروغ میگویند زیر دستان نیز به خودشان اجازه میدهند هر کجا به نفعشان باشد دروغ بگویند….در انتخابات سال ۸۸ همه مسئولان با هم دروغ گفتند. تمام پلیدیها در کشور ما هست چون کشور ما تبدیل به خانه دورغ شده است. جنبش سبز قیام علیه دروغ حکومت یزیدی بود. فلسفه بیرق سبز میر حسین این است.»
یک خانم مذهبی: «کسانی که از آقای موسوی اعلام حمایت کردند کجا هستند؟ مگر قرار نبود تا آخر از ایشان حمایت کنیم؟ مگر قرار نبود رأی خودمان را پس بگیریم؟»
این خانم مذهبی معتقد است مردم ایران نیز یاد گرفتهاند دروغ بگویند: «…در کاسبی، در خانواده؛ به جان عزیزانشان، به لفظ جلاله قسم دروغ میخورند. حرمت دروغ در بین ما شکسته شده است. پدر امام زمان میفرمایندبدانید كه راستگويى پر بركت و دروغگويى شوم است. ثمره شوم دروغ، وضعیتی است که کشور ما دارد. برای اینکه نماینده مردم رئیس جمهور نشود بیشمار دروغ گفتند تا فردی رئیس جمهور شود که استاد دروغگویی بود. در چشم مردم دنیا نگاه میکرد و دروغ میگفت.»
این خانم ربط صحبتهایش به مردم ایران را اینگونه توضیح میدهد: «کسانی که از آقای موسوی اعلام حمایت کردند کجا هستند؟ مگر قرار نبود تا آخر از ایشان حمایت کنیم؟ مگر قرار نبود رأی خودمان را پس بگیریم؟ به مصداق کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، ایران کربلای دیگری شد و باز هم حسین، تنها و غریب ماند….امروز حسین و زینب با هم در شام غریبان حصر هستند.» این شهروند ایرانی به نقد فعالان سیاسی نیز میپردازد و میگوید: «تکلیف را مشخص کنیم که ما قرار است در یک روز رأی بدهیم و تمام بشود یا اینکه برای به ثمر نشستن رأی خودمان مکلف هستیم؟ نماینده آقای روحانی در میان ما قول دادند که پیگیر آزادی خانم رهنورد و آقای موسوی باشند اما وضعیت حال این افراد همان احوال دیروزشان است. آقای رفسنجانی آقای خامنهای را به رهبری رساندند و بعد خود گرفتار شدند. چرا دیگران عبرت نمیگیرند؟ به طمع دنیا افرادی را بر کرسیهایی مینشانند که دیگر نمیشود آنها را پائین کشید…»
بیمها و امیدها در غباری از زمان و گاز اشک
یک دانشجوی ۲۴ ساله معتقد است که «جنبش سبز به همه اثبات کرد که میتوانیم شرایطی که در ایران داریم را تغییر بدهیم.» یک دختر ۲۷ ساله میگوید:«راهپیماییها باعث شد من واقعا نظرم درباره مردم عوض بشود. راستش را بگویم من قبل از آن وقتی در خیابان راه میرفتم به همه مردها بدبین بودم. از همه بدم میآمد. از اینکه آب دهانشان را به زمین میاندازند، به دخترها متلک میاندازند، با موتور و ماشین ویراژ میدهند و مزاحم رانندگی ما میشوند. اینکه میگویم واقعا احساسی بود که داشتم ولی در راهپیماییها به من این احساس دست داد که خیلی از همین پسرها و مردها قابل اعتماد هستند.»
یک سیگار فروش کنار خیابان از آن روزهایی میگوید که فروش خوبی داشته است. «تظاهرات بود، گاز اشک آور میزدند. مردم برای اینکه چشمشان نسوزد سیگار میکشیدند. بیشترشان سیگاری نبودند. سیگار میخریدند برای تظاهرات.» البته سر و کار این سیگار فروش به پلیس و لباس شخصیها افتاده است. «…آمد جلو بی خودی زد توی گوشم. رفتم به پلیس گفتم. از خودشان بود کاریش نداشتند. پلیس گفت باید جمع کنی و بروی! »
«چیزی که توی ذهن ما بود فقط رأی بود. خود من فکر نمیکردم بعدش این اتفاقات باشد. ما نمیدانستیم باید چکار کنیم. خیلی مواقع کارها اشتباه بود و بعضیها میگفتند اما کسی گوش نمیداد. مردم نمیدانستند به حرف چه کسی گوش بدهند.»
یک راننده آژانس میگوید: «هنوز بویش را یادم نرفته. بیصاحب تا فیها خالدون آدم را میسوزاند.» یک دختر ۲۳ ساله اما از جذابیت گاز اشک آور میگوید: «خیلی خوشگل بود. من مخصوصا میرفتم جلو. وقتی پرتاب میکردند روی زمین تکان میخورد و از خودش دود میداد. وقتی پلیس حمله میکرد مردم فرار میکردند اما اگر اشک آور نمیزدند اصلا حال نمیداد.»
یک برنامه نویس کامپیوتر معتقد است به دلیل آنکه مردم آماده نبودند، موفق نشدند. او میگوید: «چیزی که توی ذهن ما بود فقط رأی بود. خود من فکر نمیکردم بعدش این اتفاقات باشد. ما نمیدانستیم باید چکار کنیم. خیلی مواقع کارها اشتباه بود و بعضیها میگفتند اما کسی گوش نمیداد. مردم نمیدانستند به حرف چه کسی گوش بدهند. یک صحنه یادم هست که لباس شخصیها یک نفر را گرفتند. ما بدون اینکه فکر کنیم رفتیم طرفشان. چند نفرشان رفتند عقب اما چون بقیه مردم نیامدند دوباره برگشتند. یک پیرمرد جلوی مردم را گرفته بود و داد میزد: اعلام کردهاند با پلیس درگیر نشوید! بازداشت کردند و بردند….کسی که در خارج نشسته است که نمیداند در خیابان چه خبر است که هرچه میگوید درست باشد.»
و نظرهایی دیگر
اعتراضات پس از انتخابات ۸۸ ثابت کرده است که «مردم حریف این حکومت نیستند.» این نظر را از دو مرد بالای ۵۰ سال، یک جوان ۳۱ ساله و دو دانشجوی “پیام نور” شنیدم. این عبارات از گفتههای آنها را برای این گزارش ثبت کردم: «کسی نمیتواند حریف آخوندها شود»، «مردم ایران از هر ۱۰ نفر ۹ نفر آدم فروش هستند»، «همه زور مردم همین بود»، «فقط آمریکا حریف اینها میشود».
یک دانشجوی دانشگاه تهران اعتقاد داشت که جنبش سبز شکست نخورده است و یکی از نشانههای آنرا پیروزی آقای روحانی در انتخابات سال ۱۳۹۲ میدانست در مقابل با تعداد بیشتری از افراد صحبت کردم که معتقد بودند با پیروزی حسن روحانی «یک بخش از مردمی که اعتراض داشتند دوباره رفتند سمت حکومت»! آنها این مسئله را یک «عقبگرد»، «اعلام اشتباه» و «برگشتن به خانه اول» مینامند. یک خانم ۴۶ ساله نیز از واژه «خیانت» برای توصیف رأی دادن به آقای روحانی استفاده کرد و معتقد بود «زیاد طول نمیکشد. یک سال رفته و سه سال دیگر معلوم میشود که آقای روحانی برای مهندس کاری نمیکند.»
عدهای از مردم، معترضان را به عنوان «عدهای که کلهشان بوی قرمه سبزی میداد» به یاد میآورند. بیشتر افرادی که با آنها صحبت کردم از اعتراضات پس از انتخابات ۱۳۸۸ به عنوان یک مسئله تمام شده یاد میکردند: اتفاقی که پرونده آن بسته شده است. در صورت چند نفر تعجبی ناشی از عدم درک لزوم پرداختن به این موضوع دیده میشد.یک دبیر زیست شناسی هم تاثیر خاطرات بر قضاوت مردم گفت: «حداقل مردم دیگر یادشان نمیرود چکار کردند با پسرها و دخترها در خیابان. چقدر زدند مردم را. بردند در زندان تجاوز کردند. خوبیش این بود که با موبایل فیلم و عکس میگرفتند و میگذاشتند روی شبکه. هر کس دید مطمئن شد که این حکومت به خاطر منافع خودش به مردم رحم نمیکند. تکلیف همه معلوم شد.»