rospigari.ok
مارتا نوسباوم: نباید مخالف ارائه خدمات مناسب امنیتی در مقابل تجاوز، آزار و بیماری به روسپی‌ها شویم

بسیاری از فمینیست‌ها روسپی‌گری (تن فروشی) را نقد و آن را در تضاد با منافع زنان می‌دانند. بعضی دیگر از فمینیست‌ها به نقد مسئله اکتفا نمی‌کنند و عمل تن فروشی را جرم می‌دانند و خواهان تصویب قوانینی برای ممنوعیت یا توقف آن هستند.

 از سوی دیگر عده‌ای دیگر از فمینیست‌ها مشی محتاطانه‌ای نسبت به عمل تن فروشی دارند. این دسته اگرچه تن فروشی را نقد می‌کنند و عناصر و عوامل تبعیض‌های جنسی در عمل تن فروشی را زیر سئوال می‌برند، اما در عین حال با جرم قلمداد کردن تن فروشی وغیر قانونی بودن آن نیز مخالف هستند. هرچند که اکثر فمینیست‌ها نقدهای بسیار جدی بر تن‌فروشی زنان دارند، اما عده‌ای از نظریه‌پردازان برجسته اخلاقی و حقوقی اکثر نقدهای فمینیستی از روسپی‌گری را زیر سئوال برده‌اند و خواهان به رسمیت شناختن حقوق تن فروشان و دفاع قوی‌تری از عمل تن‌فروشی شده‌اند.

در پاسخ به این نظریه که روسپی‌گری در تضاد با منافع زنان است، نظریه‌پردازان چنین استدلال می‌کنند که تمام یا تقریباً تمامی جنبه‌های جدی اعتراضی به عمل روسپی‌گری نه به خاطر ذات عمل تن‌فروشی که در نتیجه بدنامی اخلاقی و ننگ و رسوایی اجتماعی عمل روسپی‌گری و تجارت آن است.

 اگر این استدلال درست باشد، پس بسیار به‌جاست که فمینیست‌ها دقیقا‌ً‌‌ همانگونه که می‌توان از حقوق هر کارگر دیگری حمایت کرد اعتراض و انتقاد خود را کنار بگذارند و حمایت و پشتیبانی‌شان را از حفاظت قانونی از حقوق تن‌فروشان به مثابه کارگران جنسی ابراز دارند.

بسیار به‌جاست که فمینیست‌ها دقیقا‌ً‌‌ همانگونه که می‌توان از حقوق هر کارگر دیگری حمایت کرد اعتراض و انتقاد خود را کنار بگذارند و حمایت و پشتیبانی‌شان را از حفاظت قانونی از حقوق تن‌فروشان به مثابه کارگران جنسی ابراز دارند.

یکی از این نظریه‌پردازان به نام مارتا نوسباوم (Martha Nussbaum) می‌گوید: «چنانچه زنی با وجود امکان انتخاب پیشه‌های دیگری غیر از روسپی‌گری همچنان می‌خواهد روسپی شود این باید ما را به این واقعیت برساند که نباید مخالف ارائه خدمات مناسب امنیتی در مقابل تجاوز، آزار و بیماری به روسپی‌ها شویم. خدمات امنیتی که تنها قانونی کردن روسپی‌گری می‌تواند آن را ممکن سازد.»

به نظر می‌آید که درخواست مشروعیت بخشیدن، قانونی کردن و دفاع از حقوق زنان روسپی به عنوان کارگران جنسی عمدتاً بر اساس سه ادعای جداگانه مطرح می‌شود. نخست این‌که تن‌فروشی در اصل تفاوت اساسی با دیگر کارهای بدنی ندارد. بر اساس این نظر استثمار، تحقیر و یا تخریبی که اکنون با این پیشه همراه است نتیجه قلمداد شدن و تعریف این شغل به عنوان پیشه‌ای شرم‌آور و بدنام از نظر اخلاقی و قانونی است. هر شغل و کار دیگری که با چنین دیدی از سوی اجتماع و اخلاق پذیرفته جمعی نگریسته شود خواه نا‌خواه جایگاه تحقیرآمیز و استثماری به خود می‌گیرد.

 ادعای دوم بر این اساس است که تن‌فروشی می‌تواند استقلال جنسی و مادی برای دست‌اندرکاران این پیشه به همراه داشته باشد. بنابراین عمل تن‌فروشی زنان به شکل و نماد امروزی نمی‌تواند آنطور که فمینیست‌ها ادعا می‌کنند به دلیل تبعیض جنسی محکوم شود. دست آخر این‌که به رسمیت شناختن حقوق زنان روسپی به عنوان کارگران جنسی کمک خواهد کرد تا بدنامی، ننگ و رسوایی روسپی‌گری از بین برود و این باعث می‌شود که جامعه آن را به عنوان شغلی قانونی در کنار سایر شغل‌ها به رسمیت بشناسد و نگاه تحقیرانه به آن نداشته باشد.

روسپی‌گری، شغل و وسیله ابراز خود؟

هم در بحث‌های عمومی هم در بحث‌های آکادمیک، مشروعیت بخشیدن به روسپی‌گری بر این حول و حوش می‌چرخد که آیا اساساً روسپی‌گری تفاوت چندانی با دیگر شغل‌های خدماتی و کارگران بدنی دارد یا خیر؟

منتقدان مشروعیت بخشیدن و قانونی کردن تن‌فروشی بر این استدلال تکیه می‌کنند که قرارداد جنسی بین زن روسپی و مشتری، متضمن تبادلی صمیمی‌تر و خصوصی‌تری است که بار خاصی بر روسپیگر دارد. کارل پاتمن (Carole Pateman) می‌گوید: «هنگامی که یک زن روسپی قرارداد استفاده از بدنش را امضا می‌کند به صورت واقعی خودش را می‌فروشد. در عمل تن‌فروشی خود درونی زنان و احساس آن‌ها به گونه‌ای متفاو‌ت‌تر از دیگر مشاغل دخیل و درگیر است.»

بر اساس این دیدگاه از آنجا که در عمل تن‌فروشی جنسیت و عمل جنسی تنها فاکتور برای ابراز خود است، کالا کردن این فاکتور، حتی اگر از نظر اقتصادی سودمند و دارای مزایایی برای فروشنده باشد، باعث از خود بیگانگی شخص و نیز تهدیدی برای خود بیانگری اوست. از سوی دیگر مدافعان عمل روسپی‌گری به آسانی تحت تاثیر چنین استدلالی قرار نمی‌گیرند. در وهله اول آن‌ها استدلال می‌کنند که خطر از خودبیگانگی در بسیاری از کار‌ها و فروش خدمات غیر سکسی نیز به‌‌‌ همان میزان وجود دارد و این در حالی است که با آن دسته از کار‌ها و فروش خدمات اینگونه با محکومیت اخلاقی برخورد نشده است.

مارتا نوسباوم استدلال می‌کند که یک استاد فلسفه نیز به عنوان مثال در ازای تدریس و نوشتن که امری کاملًا خصوصی و نیز تعیین‌کننده فردیت شخص و عامل خود ابزاری اوست پول دریافت می‌کند. او برای خدمتی پول دریافت می‌کنند که کاملًا تعیین‌کننده فردیت و عامل خود ابرازی اوست.

 مارتا نوسباوم استدلال می‌کند که یک استاد فلسفه نیز به عنوان مثال در ازای تدریس و نوشتن که امری کاملًا خصوصی و نیز تعیین‌کننده فردیت شخص و عامل خود ابزاری اوست پول دریافت می‌کند. او برای خدمتی پول دریافت می‌کنند که کاملًا تعیین‌کننده فردیت و عامل خود ابرازی اوست.

نوسباوم می‌پرسد چرا خدماتی که یک پروفسور انجام می‌دهد و در قبالش پول می‌گیرد زیر مقوله «تبدیل افکار خود به کالا» یا «ازخودبیگانگی فکری خویش» نمی‌رود؟

بر اساس نظر نوسباوم بدنامی و رسوایی که به حرفه روسپی‌گری نسبت داده می‌شود ناشی از دیدگاه‌های تعصبی از تعریف مزد و دریافت مزد و نیز ناشی از نگرانی عمومی ادیان و مذاهب از بدن و مخصوصاً بدن جنس مونث است. از آنجا که هیچکدام از این دلایل، اساس و ریشه معقول ندارند و حتی بعضی از این دلایل ناشی از تنفر جامعه مردسالار از زن است او نتیجه می‌گیرد که فمینیست‌ها دلایل کافی دارند تا در مقابل این بدنامی و رسوایی به مقابله بایستند و تن‌فروشی را از ننگ و رسوا در بیاورند.

ممکن است چنین تصور شود که نوسباوم شدت و درجه جنسیت و تمایلات جنسی به عنوان منبع منحصر به فرد خودبیانگری در عمل تن فروشی را دست کم گرفته باشد. حتی اگر چنین هم باشد درجه اهمیت آن نامشخص است. کسانی مانند دیوید آرچارد معتقدند که بسیار نمونه‌ها و روش‌های دیگری غیر از تن فروشی هستند که شخص ممکن است خودبیانگری و تمایلات جنسی‌اش را به مخاطره بیاندازد. مثلًا ازدواج‌های بی‌عشق و علاقه، تجرد و امتناع از ازدواج، سرکوب کردن گرایش‌های همجنس‌گرایانه توسط خود شخص یا اطرافیانش، تنفر از رابطه جنسی و در عین حال تن دادن به آن به دلیل ماندن در رابطه‌ای عاطفی.

China Sex Industry3
اسکات اندرسون معتقد است آسیبی که بر بدن و روح روسپی وارد می‌شود تا مدت‌ها بعد از این‌که مشتری‌اش او را تنها می‌گذارد با او می‌ماند

این نمونه‌ها به‌‌‌ همان اندازه باعث از خودبیگانگی جنسی و نیز تهدیدی برای خود بیانگری و ابراز خود درونی است که تن فروشی. ما نمی‌توانیم روسپی‌گری را بر اساس این استدلال محکوم کنیم مگر این‌که بتوانیم به طور مشابه تمام این رفتار‌ها و گرایش‌ها را محکوم کنیم.

نوسباوم ادعا می‌کند که مصاحبه‌ها و سخنان خود تن‌فروشان حاکی از آن است که یک روسپی هنوزمی‌تواند تمایلات جنسی کاملًا متعلق به خود را داشته باشد. تمایلاتی که فقط خود صاحب اختیار آن است. او قادر است به تمامی میان تمایلات جنسی واقعی و قلبی‌اش و نیز آن بخش که فقط برای دریافت مزد نقش بازی می‌کنند تمایز قائل شود. او می‌تواند جدا از رابطه‌ای که با مشتری دارد و نقشی که ممکن است برای مشتری ایفا کند آن بخش درونی و خودبیانگری واقعی و قلبی را برای خود به کار گیرد. دقیقاً مانند یک کارگر کار خانگی که می‌تواند برای مشتریان کار کند و کارهای خانگی آن‌ها را در قبال دریافت مزد انجام دهد و نیز در عین حال می‌تواند برای خانواده خودش هم‌‌‌ همان کار‌ها را انجام دهد.

آسیب‌های محتمل

برخی چنین استدلال‌‌هایی را قبول ندارند و آن را به دلایلی محکوم می‌کنند از جمله این‌که اینگونه استدلال‌ها چالش ویژه روسپی برای جدا نگهداشتن زندگی جنسی شخصی او و زندگی جنسی تجاری‌اش را نادیده می‌گیرد.

عده‌ای دیگر مانند جوزف کوپفر(Joseph Kupfer)  معترض هستند که این گونه استدلال‌ها شامل روسپیانی نمی‌شود که در معرض بدرفتاری‌ها یا سوءاستفاده‌های جنسی مشتریان هستند.

اثر و هزینه بدرفتاری‌های فیزیکی و عاطفی برای روسپی‌های خیابانی اکثراً آنقدر زیاد و گسترده است که هرگز نمی‌توانند چیزی را که شبیه به تمایلات جنسی است دارا باشند. سکات اندرسون (Scott Anderson) معتقد است که آسیبی که بر بدن و روح روسپی وارد می‌شود چنان تاثیر عمیق دارد که شخص روسپی تا مدت‌ها بعد از این‌که مشتری‌اش او را تنها می‌گذارد یا حتی مدت‌ها بعد از این‌که کار روسپی‌گری را خاتمه دهد برای همیشه یا مدت‌های طولانی با او می‌ماند.

 شوارتسِن باخ اشاره می‌کند که اگر در روسپی‌گری شخص باید بدن و جسم خود را ارائه دهد، به‌‌‌ همان نسبت یک رقصنده نیز می‌تواند بدن خود را به تماشاگران برای سرگرمی و تماشا عرضه دهد بدون این‌که خود را و خودبیانگری‌اش را از دست بدهد.

هر چند امروزه بسیاری از روسپیان چنین آسیب‌هایی را انکار می‌کنند و در مقابل آن می‌ایستند اما به هر حال، جواب به این سئوال بسیار مبهم است که آیا از بین رفتن میل جنسی و ناکارآمد بودن چنین تفکیکی از ویژگی‌های ضروری و اساسی همه انواع روسپی‌گری است یا اگر روسپی‌گری در جامعه و در میان مردم به صورت گسترده قابل قبول بود و چنین بدنامی نداشت آیا هنوز چنین خسارات و آسیب‌هایی محتمل بود؟

پگی مورگان (Peggy Morgan) می‌گوید: «روسپی می‌داند آنچه را که او در ازای دریافت پول انجام می‌دهد بیان و ابراز تمایلات جنسی‌اش نیست. علاوه بر این شرم و آزار و آسیبی که ممکن است در این حرفه برای شخص روسپی پیش آید ناشی ازبدنامی‌های اجتماعی و قانونی علیه روسپی‌گری است. اگر ننگ و رسوایی و بدنامی که به روسپی‌گری ربط داده شده است را از میان برداریم فرم‌های آسیب‌شناسی این تفکیک باید کاهش پیدا کند یا به تمامی ناپدید شود.

شایان ذکر است که همه انواع حرفه‌هایی که لازمه‌‌شان نوعی فاصله‌گیری از خود، خودبیگانگی و یا تفکیک و تمایز بین تمایلات و ابرازهای خود است، الزاماً آسیب‌شناسانه نیست.

سیبل شوارتسِنباخ (Sybil Schwarzenbach) استدلال می‌کند که این تفکیک و خودبیگانگی یکی از اساسی‌ترین بخش در انواع مختلف شغل‌هاست و از این نقطه نظر اشاره می‌کند که شکل‌های اصلاح شده روسپی‌گری می‌تواند به عنوان شغلی واقعی و درست در نظر گرفته شود. از نظر او پیدا کردن خود در تولید یا فعالیتی می‌تواند وسیله مناسبی برای خودابرازی و بیان خود باشد. در بسیاری از شغل‌ها زمانی که شخص از فعالیت یا تولید فاصله می‌گیرد به نوعی خود را کشف می‌کند. هنگامی که نویسنده نوشته خود را به خواننده یا رقصنده عملکرد و رقص خود را به تماشاگران ارائه می‌دهد، فاصله از خود اجتناب‌ناپذیر است زیرا در این موارد شخص به خودابرازی یا بیان و عرضه خود بر اساس آرزو و میل دیگران می‌پردازد. به عبارتی فعل او منوط به اراده دیگران است. به نظر او لزومی نیست که صاحب حرفه در چنین ابراز و ارائه‌ای خود را به تمامی از دست بدهد بلکه می‌تواند نوعی از هویت خود را در این ارائه و ابراز بازیابد و خود را دیگربار بازشناسد.

تن فروشی 2
کارل پاتمن: در عمل تن‌فروشی خود درونی زنان و احساس آن‌ها به گونه‌ای متفاو‌ت‌تر از دیگر مشاغل دخیل و درگیر است

 شوارتسِنباخ اشاره می‌کند که اگر در روسپی‌گری شخص باید بدن و جسم خود را ارائه دهد، به‌‌‌ همان نسبت یک رقصنده نیز می‌تواند بدن خود را به تماشاگران برای سرگرمی و تماشا عرضه دهد بدون این‌که خود را و خودبیانگری‌اش را از دست بدهد. به قول یکی از رقصنده‌ها، «استقلال من صرفاً به خاطر این‌که دیگران به صورت بصری وموقتی از فعالیت بدنی من لذت برده‌اند نقض نشده است».

بر اساس نظر شوارتسِنباخ آنچه که وجه تمایز عملکرد حرفه‌ای با بهره‌برداری و استثمار صرف است، خود وسیله ابراز نیست، بلکه محدودیت در عملکرد است. تا زمانی که مرزهای معقولی برای زمانی که شخص باید به فعالیتش اختصاص دهد وجود دارد و تا زمانی که شخص را مجبور به چشمپوشی و ترک کردن دیگر جنبه‌های شخصیتش نکرده‌اند هیچ‌گونه اعتراضی بر این نوع فاصله‌ها و تفکیک‌های حرفه‌ای نیست. به علاوه این واقعیت را نیز باید در نظر گرفت که در بسیاری از حرفه‌ها و پیشه‌های مردانه این از خود فاصله گرفتن‌ها و تفکیک‌ها کاملاً در اجتماع و از دید عمومی پذیرفته شده است، اما مثلا بازیگران و رقصنده‌های زن سال‌ها برای به دست آوردن موقعیت مناسب اجتماعی‌شان مبارزه کرده‌اند و چالش‌های زیادی داشته‌اند. شوارزنبانخ استدلال می‌کند می‌توان پذیرفت که این تغییرمشابه در روسپی‌گری اصلاح شده نیز امکان دارد. با توجه به این‌که بر اساس نظر او فاصله گرفتن از خود، بخشی اساسی و حیاتی فعالیت‌های خود بیانگری در بسیاری از شغل‌هاست، او از پذیرفتن این‌که خود فاصله‌گیری یا بیگانه شدن با خود اعتراض و نقد اساسی به روسپی‌گری باشد سر می‌زند.

فیلسوف و روسپی

جدا از این‌که بخواهیم درجه شباهت بین روسپی‌گری با شغل‌هایی مانند رقصندگی و یا نویسندگی را در نظر بگیریم اینجا جای سئوال است که چرا اکثر قریب به اتفاق رقصنده‌ها یا فیلسوفان مایل به قبول این ادعا نیستند که حرفه آن‌ها تفاوت اساسی با روسپی‌گری ندارد؟

اعتراض و مخالفت فمینیستی با روسپی‌گری در بسیاری از موارد به سوی ذات عمل روسپی‌گری نشانه نمی‌رود، بلکه به طرف چگونگی عمل و فرم آن در جامعه‌ای که بر اساس پیش زمینه‌ها و مفروضات تبعیض‌ها و کلیشه‌های جنسی است نشانه می‌رود.

هرچند بخشی از پاسخ به این سئوال می‌تواند این باشد که به دلیل تعصب‌های فرهنگی و کدهای اخلاقی مربوط به فروش سکس زن که آن را عملی قبیح و ناپسند به شمار می‌آید کسی حاضر به قبول این عدم تفاوت نیست، اما این نمی‌تواند همه دلیل یا تنها دلیل باشد. در میان همه حرفه‌ها ممکن است تمایزی قائل شد بین عملکرد و شیوه ارائه معتبر و صحیح آن حرفه و نیز عملکرد و ارائه حقیرانه آن. این تمایز نه آنطور که نوسباوم استدلال می‌کند به دلیل پذیرش مزد برای ارائه خدمت و سرویس هست و نه آنطور که شوارتسِنباخ ادعا می‌کند به دلیل محدودیت زمان و فدا کردن شخصیت، بلکه بیشتر این تمایز به خود بیانگری در آن حرفه به صورت عملکردی صحیح و معتبر برمی‌گردد.

در حرفه‌های دیگر ارزش عملکرد به ویژگی‌های خودبیانگری گره خورده است. این به این معنی است که استاندارهای تطبیقی حاکم بر عمل صرفاً بر اساس انگیزه‌ها و محرک‌های خارجی نیست بلکه مربوط به میل خلاق حرفه‌ای است. وجود چنین خواسته و میلی شخص شاغل را قادر به شناخت و درک از خویشتن از طریق عوامل خارجی عملی می‌کند که او درگیر آن است. راستی و درستی هر حرفه‌ای مربوط به پرداخت دستمزد یا حتی منوط به از بین بردن وقت و فاصله گرفتن از خود نیست. اما اگر در شغل‌ها و مخصوصاً در مشاغل خدماتی، خدماتی به صورت کالا در آید و مشتریانی برای خرید این کالا اقدام کنند، اگر خریدار یا مشتری سعی کند که جنبه خودابرازی و خودبیانگری آن خدمت یا شغل را برباید و آن را در اختیار و کنترل هدف خود قرار دهد در آن صورت جنبه استثماری و تحقیری که به شغل و خدمت وارد می‌شود باید مورد توجه قرار بگیرد.

در هر حرفه‌ای باید خودجهتی وجود داشته باشد. منظور از خودجهتی‌‌‌ همان احساس واقعی است که نتوان آن را خرید. شخص شاغل باید جدای از اجرایش هنوز مستقل باشد. زمانی که آن حرفه و خدماتش وابسته به مشتری در معامله تجاری است بحث فقدان استقلال مطرح می‌شود. در واقع دریافت دستمزد برای ارائه خدمتی به معنی قبول استثمار یا اخاذی نیست بلکه زمانی تحقیر و استثمار اتفاق می‌افتد که پول پرداخت شده برای دریافت خدمت باعث تسلیم و واگذاری استقلال عمل و نیز واگذاری خودجهتی است. خودجهتی اساس و مایه ارزش‌های اجتماعی در هر شغل و حرفه‌ای است.

پروفسوری در حوزه فلسفه را در نظر بگیرید که به وسیله موسسه‌ای که رساله‌ها و پژوهش‌های فلسفی مربوط به سیاست‌های عمومی را تولید و منتشرمی‌کند، استخدام شده است. موسسه با قبول رشوه از شرکت‌های بزرگ تولیدکننده سوخت‌های فسیلی، قراردادی با پروفسور می‌بندد مبنی بر این‌که او مقاله‌ای یا رساله‌ای اخلاقی بنویسد که ارتباط گرم شدن کره زمین و سوزاندن سوخت‌های فسیلی را زیر سئوال ببرد. برای گرفتن نتیجه موثر از این مقاله یا برای این‌که کارش به نظر کاری فلسفی ارزشمندانه به نظر بیاید فیلسوف نمی‌تواند فاش کند که نتیجه بحث و رساله او به صورت جدی از طریق صاحب کار یا بر اساس نیاز مشتری به او تحمیل شده است، چرا که ارزش‌های اجتماعی کار فیلسوف به تولید کار و تحقیق فکری آزاد و مستقل او وابسته است. فیلسوف نمی‌تواند به صورت موثر به نیاز موسسه یا شرکت‌های مزبور جواب بگوید مگر این‌که به شرایط خدمت و کار واقعی خود ریاکارانه پشت کند. کار و مقاله‌اش باید چنین به نظر بیاید که نتیجه دید انتقادی خودش است. نقدی که بر شغل تن‌فروشی است از این زاویه است. در میان همه حرفه‌ها ممکن است تمایزی قائل شد بین عملکرد و شیوه ارائه معتبر و صحیح آن حرفه و نیز عملکرد و ارائه حقیرانه، پست و جعلی آن.

در این مثال بالا تفاوتی میان روسپی‌گری و فیلسوف استخدام شده نیست. البته هستند کسانی که به چنین نقدی اعتراض دارند. آن‌ها چنین استدلال می‌کنند که در تن‌فروشی در بسیاری از موارد خریدار سکس به این امر آگاه است که فروشنده سکس یا‌‌‌ همان تن‌فروش تظاهر به ارگاسم یا لذت بردن از رابطه می‌کند و از آنجا که شخص مشتری به این تظاهر آگاه است، بنابراین جنبه حقیرانه و نادرست آن در‌‌‌ همان سطح و به‌‌‌ همان نسبتی که در مورد فیلسوف استخدام شده نقد می‌شود نمی‌تواند مورد اعتراض قرار بگیرد. از سوی دیگر می‌دانیم که بسیاری از تن فروشان در مصاحبه‌ها و گفت‌وگو‌هایشان به صورت علنی از مهم بودن به نمایش گذاشتن علاقه و میل جنسی واقعی در کارشان صحبت کرده‌اند. مشتری از آن‌ها انتظار دارد که تمایلات زنانه جنسی‌شان را در هنگام ارتباط با آن‌ها ببیند و از آن لذت ببرد. هر چند که شخص تن‌فروش به ارگاسم و میل واقعی تظاهر کند و آن را جعل کند، اما در اکثر موارد این خواسته مشتری او نیست. مشتری در اکثر موارد میل واقعی و تحریک حقیقی او را می‌خواهد. ‌‌‌همان طور که پگی مورگان می‌گوید: «یک تن فروش نمی‌تواند به صورت مستقیم واقعیت را به مشتری بگوید که من نمی‌خواهم تو را لمس کنم یا من را لمس کنی، من از بودن با تو لذت نمی‌برم، من فقط پول تو را می‌خواهم.»

با وجود تمام نقدهایی که فمینیست‌ها به عمل تن‌فروشی دارند، اساساً می‌توان گفت که اعتراض و مخالفت فمینیستی با روسپی‌گری در بسیاری از موارد به سوی ذات عمل روسپی‌گری نشانه نمی‌رود، بلکه به طرف چگونگی عمل و فرم آن در جامعه‌ای که بر اساس پیش زمینه‌ها و مفروضات تبعیض‌ها و کلیشه‌های جنسی است نشانه می‌رود.

ادامه دارد

منبع:

مقاله‌ای که بخش اول از دو بخش آن را خواندید از کتاب زیر ترجمه شده است:

Prostitution، Sexual Autonomy، and Sex Discrimination / Jeffrey Gauthier