سال ۲۰۱۳ در حالی پایان گرفت که برخی از کارشناسان آن را برای سیاست خارجی آمریکا سال بدی قلمداد میکنند. شماری به عملکرد آمریکا در پیوند با سوریه اشاره میکنند و بعضی نیز به توافقی که بر سر پرونده اتمی با حکومت ایران به دست آمد میپردازند.
اما از طرف دیگر، گروهی هم این دو مورد را دلیل کامیابی و خردمندی دولت اوباما میدانند. این نوشتار ضمن مروری کوتاه بر برخی از مهمترین موارد تصمیمگیری در سیاست بینالمللی آمریکا تلاش میکند به این پرسشها پاسخ دهد.
رسوایی شنود مکالمات و نقض حریم شخصی شهروندان، آمریکا را دچار یک دردسر جدی کرد. هیچ کس تلاش دولت آمریکا را برای توجیه موضوع یا سلب مسئولیت از خود را جدی نگرفت.
یکی از مهمترین عواملی که نوع و کیفیت سیاست خارجی آمریکا در سال ۲۰۱۳ را تحت تاثیر خود قرار داد، نبود هماهنگی میان دو جزء کنگره آمریکا (مجلس نمایندگان با اکثریت جمهوریخواه و سنای آمریکا با اکثریت دمکرات) از یکسو و نبود همسویی میان کنگره و کاخ سفید از سوی دیگر بود.
این وضعیت البته در درجه نخست سیاستهای داخلی آمریکا را متشنج ساخت، اما در اعمال یک سیاست قاطع و واحد خارجی نیز اشکال فراوان ایجاد کرد.
شاید به همین دلیل است که در نظرخواهیهای منتشر شده، مردم آمریکا کمترین درصد اعتماد خود به کنگره را ابراز داشتند. به عنوان مثال، در یک نظرسنجی منتشر شده در ماه ژوئن فقط ۱۰ درصد آمریکاییان کنگره را قابل اعتماد دانستهاند. (ر.ک نیویورک تایمز)
آزردگی متحدان آمریکا
در سال ۲۰۱۳ آمریکا دچار یک دردسر جدی در زمینه جاسوسی و اطلاعاتی بود. افشاگریهای «ادوارد اسنودن»، کارشناس فنی سابق سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) که به روسیه گریخته است، دولت ایالات متحده را در مرز رسوایی دیپلماتیک قرار داد.
این در حالی است که «جولیان آسانژ» مدیر سایت معروف «ویکی لیکس» میگوید، آن چه اسنودن تا این جا رو کرده است فقط نیم درصد اطلاعاتی است که در اختیار دارد. به عبارت دیگر دولت آمریکا میتواند در سال ۲۰۱۴ با دردسرهای جدیتری روبرو شود.
حکومت آمریکا در سال ۲۰۱۳ در فهرست نخستین کشور ناقض عهدنامههای بین المللی و شهروندی قرار گرفت. اعتماد متقابل که به طور معمول بین حکومتهای متحد وجود دارد در این سال لطمه دید.
اما در همین حد هم حکومت آمریکا در سال ۲۰۱۳ در شرایط سختی قرار گرفت، به ویژه نزد کشورهایی که به عنوان متحد و دوست آمریکا قلمداد میشدند. دو مورد مهم افشاگریها درباره شنود مکالمات تلفن دستی «آنگلا مرکل» صدر اعظم آلمان و شنود مکالمات «دیلما روسف» رئیس جمهور برزیل بود. تلاشهای باراک اوباما برای رفع و رجوع این افتضاح سیاسی مانع از آن نشد که دو کشور برای تصویب قوانین بینالمللی محدود کننده فعالیتهای اطلاعاتی و شنود تلاش نکنند.
رسوایی شنودها به خوبی نشان داد که در ایالات متحده آمریکا رقابت میان سازمانهای اطلاعاتی به حدی رسیده که حتی «آژانس امنیت ملی»آمریکا (National Security Agency – NSA) که خود برای تمرکز بخشیدن به فعالیتهای پراکنده نهادهای امنیتی آمریکا تاسیس شده بود، نتوانسته است به سامان دهی مناسبی در این باره اقدام کند. (برای اطلاع از عملکرد «آژانس امنیت ملی» به اینجا مراجعه کنید.)
گستره اطلاعات جمع آوری شده توسط این نهاد در سراسر جهان به حدی بود که مشخص شد حریم شخصی شهروندان و یا چارچوبهای قانونی در قبال حکومتهای دیگر هیچ مرز و محدودیتی برای مسئولان این دستگاهها پدید نیاورده است. در این میان هیچ کس تلاش دولت آمریکا را برای سلب مسئولیت از خود و احاله آن به این نهاد اطلاعاتی جدی نگرفت.
به این ترتیب در این عرصه حساس و با توجه به رشد سرعت فنآوری نوین اطلاعات و ارتباطات، حکومت ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۱۳ در فهرست نخستین کشور ناقض عهدنامههای بین المللی و شهروندی قرار گرفت. اعتماد متقابل که به طور معمول بین حکومتهای متحد وجود دارد در این سال لطمه دید و بسیاری از کشورهای اروپایی دریافتند که علیرغم همکاری اطلاعاتی با واشنگتن، بدون هیچ حد و مرزی زیر شنود و رصد قرار دارند.
برمه (میانمار)
سفر باراک اوباما به کشور برمه و دیدار وی با حاکمان نظامی این کشور و با رهبر اپوزیسیون خانم «آنگ سان سوچی» برنده جایزه صلح نوبل نشان از تلاش آمریکا داشت برای حضور در منطقهای که میتواند مرکز توجهات جهانی در سالهای آتی باشد.
سفر اوباما به برمه نشان داد که جنوب آسیا میتواند مرکز توجهات جهانی در آینده باشد. ظاهرا رشد و موفقیت مائویستها در برخی از مناطق این کشور سبب شده که آمریکا مطالبات سیاسی و حقوق بشری خود از برمه را به حداقل برساند.
قول گشایش سیاسی توسط حکومت برمه برای دولت آمریکا کافی بود که چشم بر روی موارد متعددی از نقض حقوق بشر ببندد که در حال حاضر همچنان در آن کشور جریان دارد و سیل سرمایههای آمریکایی به سوی برمه (میانمار) سرازیر شود. به نظر میرسد که رشد و موفقیت مائویستها در برخی از مناطق این کشور سبب شد که آمریکا مطالبات سیاسی و حقوق بشری خود را به حداقل برساند و از آن سوی، حکومت نظامی برمه نیز با درک این نکته به برخی از گشایشهای ظاهری از جمله کاهش فشار و محدودیت بر چهره شاخص اپوزیسیون تن در دهد.
این سیاست آمریکا یادآور حمایتی است که واشنگتن در دهههای هشتاد و نود میلادی از برخی از حاکمیتهای نظامی یا استبدادی آمریکای لاتین میکرد تا بتواند آنها را در مقابل جنبشهای مسلحانه چپ آن قاره حفظ کند. حکومت ساندیستها در نیکاراگوئه یک نمونه از آن است و برای آمریکا گزینه یک حکومت شبهدمکراتیک بر یک گزینه چپ ارجحیت دارد. در سالهای آتی خواهیم دید که آیا این سیاست در برمه موفقیت آمیزتر از کشورهای آمریکای لاتین خواهد بود.
اسرائیل
با وجود آن که بر سر ایران اختلاف میان دو کشور حاد شده است، اما به طور کلی در سال ۲۰۱۳ روابط میان آمریکا و اسرائیل کم تنشتر از سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ بود. برای اسرائیلیها با انتخاب دوباره اوباما مسجل شد که باید با دیدگاه او در مورد خاورمیانه کنار آیند. اوباما البته بیش از هر رئیس جمهور دیگری در چهار سال نخست ریاست جمهوری خود کمکهای لجستیکی، تسلیحاتی و فنآوری به اسرائیل ارائه داد. اما خواست او برای رسیدن اسرائیلیها و فلسطینیها به یک توافق اساسی در این سال توسط اسرائیل برآورده نشد و به نظر نمیرسد که اسرائیل به سفارشهای اوباما و وزیر خارجه وی، جان کری، گوش بسپارد.
با وجود آن که بر سر ایران اختلاف میان دو کشور حاد شده، اما در سال ۲۰۱۳ روابط آمریکا و اسرائیل کم تنشتر از سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ بود.
درست برخلاف انتظار واشنگتن در این سال اسرائیل تلاشهای خود برای شهرکسازی در زمینهایی را که قرار است کشور آینده فلسطینی باشد افزایش داد و اعتنایی به نارضایتیهای واشنگتن نداشت.
روابط دو کشور اما بر سر پروندهی اتمی ایران رو به سردی گذاشت. با وجود آن که مقامات آمریکایی تلاش بی سابقهای را برای اطلاعرسانی و اطمینانبخشی به دولتمردان اسرائیلی انجام دادند، اما موضع بنیامین نتانیاهو در این باره تغییر چندانی نکرد. دولت اسرائیل مخالفت علنی خود با هر گونه توافق که سبب حفظ توان ایران در غنیسازی اورانیوم شود را یک پیروزی برای تهران و یک شکست برای اسرائیل قلمداد میکند. به همین خاطر مقامات اسرائیلی کوشش فراوانی دارند تا از طریق لابی خود در واشنگتن بر کاخ سفید فشار آورند که توافق با تهران را به عنوان یک امر خطرناک کنار گذاشته و سیاست برخورد سخت و خشن را پیش بگیرند.
تیمی که باراک اوباما آن را هدایت میکند در مقابل سعی دارد که نشان دهد واشنگتن خط استراتژیک مستقل از تلآویو دارد. سایه دخالت مستقیم و غیرمستقیم دولت اسرائیل بر سیاست خارجی آمریکا در سالهای گذشته گسترده شده بود. این امر اعتبار ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه و به ویژه نزد کشورهای دوست و متحد آمریکا را به شدت زیر سوال برده بود. به همین خاطر به نظر میرسد که اوباما با گزینش جان کری در راس وزارت امور خارجه آمریکا تلاش دارد که استقلال عمل ایالات متحده در حوزه بینالمللی را اثبات و تقویت کند.
به نظر میرسد که اوباما با گزینش جان کری در راس وزارت امور خارجه آمریکا تلاش دارد که استقلال عمل ایالات متحده در حوزه بینالمللی را در برابر اسرائیل، اثبات و تقویت کند.
این که آیا موفق شود یا خیر جای تردید بسیار دارد. سال ۲۰۱۴ و با برگزاری انتخابات کنگره، نمایندگان مورد حمایت لابی اسرائیل میتوانند اکثریت مطلق را در مجلس نمایندگان و سنای آمریکا به دست آورند و برای دولت اوباما مشکلاتی در جهت استقلال سیاسی در قبال خواستهای اسرائیل ایجاد کنند.
جمهوری خلق چین
روابط آمریکا با چین در سال ۲۰۱۳ بهبود نسبی داشت، اما این تنها نوک کوه یخ روابط بینالملل است. در ورای برخی از خوشبینیها از جانب دو طرف، رقابتهای جدی در ماههای پایانی سال خود را نشان داد. دعوای چین از یکسو و ژاپن و کره جنوبی از سوی دیگر بر سر جزایر واقع در میان این سه کشور، نشان داد که آمریکا باید در نقش متحد استراتژیک این دو کشور در این منطقه وارد عمل شود.
در این سال آمریکا مذاکرات گستردهای را برای تعمیق روابط خویش با ژاپن به ویژه در زمینه دریایی آغاز کرد. اعزام نیروهای بیشتری از جانب آمریکا به آسیای جنوب شرقی برای بسیاری از ناظران بیانگر چرخش محور جغرافیایی استراتژی حفظ منافع آمریکا از خاورمیانه به سوی آن منطقه است. اما این بار آمریکا نمیخواهد که اشتباه خاورمیانه را دوباره تکرار کرده و همانند عراق با درگیر شدن در یک نبرد منطقهای به کشورهای دیگری – مانند ایران – اجازه دهد که قویتر شوند. (در این باره ر.ک. به این منبع)
برخی معتقدند که کاهش وابستگی اقتصاد آمریکا به نفت خاورمیانه از یکسو و هزینهها و تلفات سنگین این کشور در عراق و افغانستان، واشنگتن را به این سمت سوق داده که دخالت مستقیم در این منطقه از جهان روش خوبی برای تامین منافع آمریکا نیست. بلکه این کار از طریق برخی کشورهای متحد در منطقه که از پشتیبانی سیاسی و لجستیکی آمریکا برخوردارند، شدنی است.
به جای خاورمیانه، آمریکا در صدد مهار غولی به نام چین است که میرود که با بیرون گذاشتن پای خویش از مرزهای ملی، جهان را با یک توسعهطلبی جدید مواجه سازد.
به جای خاورمیانه، آمریکا در صدد مهار کردن غولی است که سه دهه متوالی در حال رشد است و میرود که با بیرون گذاشتن پای خویش از مرزهای ملی، جهان را با یک توسعه طلبی جدید مواجه سازد. چین با نزدیک به یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر جمعیت، رشد اقتصادی بالا و درآمدهایی کلان که به سرمایه تبدیل میکند، نفوذ آرام خود به سراسر جهان را آغاز کرده است.
از شمار بیسابقه مهاجرانی که در کشورهای توسعه یافته مستقر میشوند، تا سرمایهگذاریهای کلان پکن در کشورهای آفریقایی، که توام با استقرار پرسنل فنی چینی و خانوادههایشان در این کشورهاست، چین سرگرم استقرار بی سر و صدا در جای جای کشورهای جهان است.
به نظر میرسد که ایالات متحده در یک مقطع زمانی میان مدت، نقش خود را به عنوان قدرت نخست اقتصادی جهان باید به چین واگذار کند. بدیهی است که به دنبال آن نیز، موضوع عقب نشستن اجباری آمریکا به عنوان قدرت نخست نظامی و سیاسی پیش خواهد آمد. شاید برای خنثیسازی پیشگیرانه این موقعیت نامطلوب است که آمریکا میخواهد از هم اکنون جای پای مستحکمی در آن منطقه داشته باشد.
اما چین نیز از این امر آگاهست. این کشور علاوه بر توسعه بودجه نظامی خویش در سال ۲۰۱۳، میتواند از هم پیمان خود کره شمالی برای مانع تراشی در مقابل واشنگتن بهره برد. تهدید کره جنوبی و حتی ژاپن توسط این کشور ممکن است ایالات متحده آمریکا را وادارد که قبل از لشگرکشی تدریجی به سوی آسیای جنوب شرقی، دوبار در این باره بیاندیشد.
جمهوری اسلامی ایران
مهمترین چرخش در سیاست آمریکا در این سال در پیوند با ایران بود. سی و چهار سال سردی روابط و ناگهان یک تغییر رفتار قابل توجه از هر دو طرف. با وجود آن که بسیاری حل و فصل پرونده اتمی ایران را به عنوان چارچوب این تعامل قلمداد میکنند، اما برخی از شواهد نشان میدهد، مذاکراتی که به طور مخفیانه میان ایران و آمریکا در عمان و در طول سال ۲۰۱۳ برگزار شده، باید موضوعاتی فراتر از پروندهی اتمی را در بر گیرد.
مجموعه توافقهای پشت پرده واشنگتن با تهران، آمریکا را در مظان اتهام خیانت به کشورهای عرب منطقه قرار داده است. در راس آنها عربستان سعودی به طور آشکار نارضایتی خود را از نزدیک شدن ایران به واشنگتن اظهار کرده است.
با وجود آن که اصل مذاکرات و توافقهای کوچک و بزرگ انجام شده در این باره هنوز مخفی نگه داشته شده، اما بعید است که دو طرف از این فرصت برای طرح بحثهای مهم دیگر حول محور پرونده اتمی فروگذار کرده باشند. برخی دیگر از موضوعاتی که میتواند در این بین مطرح شده باشد عبارتند از: تضمین بقای رژیم ایران از سوی واشنگتن در قبال تامین امنیت نیروهای آمریکایی در منطقه از طرف ایران، مشخص کردن نقش ایران در عراق، افغانستان، سوریه و لبنان در جهت کمکرسانی به استقرار صلح و امنیت در خاورمیانه، بازشدن بازارهای ایران به سوی سرمایههای آمریکایی و تضمین امنیت آن در درازمدت توسط حکومت ایران، برقراری روابط دوستانه با کشورهای متحد آمریکا در منطقه خلیج فارس و…
اما شاه کلید این مذاکرات در عقبنشینی ایران بر سر پرونده اتمی خود بوده است که در ازای آن آمریکا و متحدانش به تدریج تحریمها را کاهش داده و به سوی نوعی از عادیسازی روابط خود با ایران میروند. این که ایران در این باره شفاف برخورد کند میتواند یک پیروزی مهم برای استراتژی نوین آمریکا در منطقه محسوب شود، به همان ترتیب که هرگونه فریبکاری از جانب ایران و تلاش اضافه برای دستیابی به سلاح هستهای میتواند تمامی معادلات آمریکا را در این باره به هم ریزد.
مجموعه توافقهای پشت پرده البته واشنگتن را به طور بی سابقهای در مظان اتهام به خیانت به دوستان خویش نزد کشورهای عرب منطقه قرار داده است. در راس آنها عربستان سعودی به طور آشکار نارضایتی خود را از نزدیک شدن ایران به واشنگتن اظهار کرده است. ریاض در این زمینه تا حدی پیش رفته است که حاضر به نوعی همکاری غیر علنی با اسرائیل شده تا بتواند این پیوند به زعم خود نامبارک میان ایران و آمریکا را عقیم سازد.
رفت و آمدهای دیپلماتیک میان واشنگتن و ریاض البته قدری سران سعودی را آرام کرده اما آنها به واسطه عدم اعتماد تاریخی خویش به حاکمیت تهران از هیچ کوششی برای ناکام کردن این توافقها کوتاهی نخواهند کرد. بدیهی است لابی قدرتمند آنها در کنار لابی اسرائیل در ایالات متحده میتواند حکومت اوباما را با روزهایی سخت در سال آینده روبرو سازد. تهدید عربستان به تلاش برای دستیابی به قدرت اتمی نیز ابزار دیگری است برای فشار بر واشنگتن.
افغانستان
در طول سال ۲۰۱۳ و در راستای آماده سازی خروج قطعی آمریکا از افغانستان برای سال بعد، واشنگتن تلاش کرد تا پیوندی میان نیروهای طالبان و دولت حامدکرزی به وجود آورد.
چشمانداز ویتنامی دیگر در افغانستان برای آمریکا، کابوسی است که دولت اوباما از آن به شدت پرهیزمیکند. هم پاکستان و هم ایران از این موضوع باخبرند و میکوشند از آن به عنوان پاشنه آشیل واشنگتن در تعاملات خود با آمریکا از آن بهره برند.
این تلاشها تا کنون بینتیجه بوده و طالبان با کسب اطمینان از این که میتوانند پس از خروج نیروهای نظامی آمریکا به قدرت بازگردند دلیلی برای واگذاری خواستهای خود به یک دولت فاقد مشروعیت و ناتوان، یعنی دولت کنونی افغانستان ندارند. به همین دلیل نیز این مذاکرات به صحنه باج گیری طالبان از آمریکا تبدیل شده است.
باراک اوباما که در چنبره هزینههای سنگین مالی و تلفات انسانی شدید در این کشور اسیر شده، مایل است که مانند عراق راه گریزی برای کشور خود از باتلاق افغانستان بیابد. نگرانی فرماندهان نظامی نیروهای غرب در این کشور از بازگشت طالبان به قدرت پس از خروج نیروهای آمریکایی شاید تنها نقطه امید دولت کرزای و هواداران آن برای متقاعد ساختن اوباما به تمدید حضور نیروهای نظامی آمریکا در این کشور باشد.
دولت آمریکا البته میداند که حکومت کرزی فاسد و ناکارآمد است، اما در نبود فرایندهایی که بتواند مشارکت واقعی مردم افغانستان را به همراه آورد واشنگتن گزینهای جز دفاع و حمایت از وی و دولت فاسدش برای خود نمیبیند. مافیای حامد کرزی خوب میداند که نیروی دیگری حاضر به پذیرش خطر حکومت بر افغانستان بدون حمایت نظامی آمریکا نیست، لذا خود را در موقعیت فعلی برنده احساس کرده و خواهان این است که این موقعیت را ادامه دهد.
شرایط فعلی در افغانستان برای آمریکا پرهزینه است. چشمانداز ویتنامی دیگر برای آمریکاییها به مثابه کابوسی است که دولت اوباما از آن به شدت پرهیزمیکند. هم پاکستان و هم ایران از این موضوع باخبرند و تلاش میکنند که از آن به عنوان پاشنه آشیل واشنگتن در تعاملات خود با آمریکا از آن بهره برند.
سوریه
این کشور در سال ۲۰۱۳ به یکی از مهمترین نمونههای سنجش اعتبار ایالات متحدهی آمریکا در صحنه بینالمللی تبدیل شد. پس از اظهار نظر اوباما پیرامون واکنش در صورت به کارگیری سلاحهای شیمیایی به عنوان خط قرمز در جنگ داخلی این کشور، دولت اسد به چنین کاری اقدام کرد و از آن سوی با هیچ واکنش عملی از طرف واشنگتن روبرو نشد.
سوریه میتواند نمودی از شکست دیپلماسی آمریکا در خاورمیانه باشد. روسیه و چین نیز خشنودند که واشنگتن بدون جلب نظر دو قدرت بزرگ دیگر جهانی سودای تعیین سرنوشت کشورهای منطقه را نداشته باشد.
این امر برای طرفهای درگیر در سوریه ثابت کرد که هیچ نیرویی برای یکسره کردن جنگ وجود ندارد. دولت سوریه دریافت که میتواند با دردسری کم به کشتار مردم و مخالفان دست بزند و از طرف دیگر، مخالفان مسلح اسد پی بردند نباید روی حمایت فراتبلیغاتی آمریکا برای یکسره کردن جنگ به نفع خود حساب کنند.
امری که بار دیگر نقطه امید آنها را به سوی قدرتهایی مانند عربستان سعودی و قطر هدایت کرده است. همین موضوع نیز سبب شده که ماهیت درگیریها بیشتر از هر زمان فرقهای و مذهبی شود. سوریه میرود که نمودی از شکست دیپلماسی آمریکا در خاورمیانه باشد. بدیهی است که کشورهایی مانند روسیه و چین نیز بسیار خشنودند که بتوانند سوریه را به نقطه پایانی برای دخالتهای غیرمستقیم آمریکا در خاورمیانه تبدیل کنند و از این طریق پس از شکست عراق و افغانستان، ناکامی سوریه را نیز بر پرونده دخالتهای آمریکا افزوده و واشنگتن را متقاعد سازند که از این پس به طور یک طرفه و بدون جلب نظر دو قدرت بزرگ دیگر جهانی سودای تعیین سرنوشت کشورهای منطقه را نداشته باشد.
روسیه
روابط آمریکا با روسیه در سال ۲۰۱۳ به سردی گرایید. نقطه دافعه دو دولت در اختلاف نظر آنها در مورد سوریه بود. سیاست پوتین برای خنثی سازی دخالتورزی آمریکا در حوزههایی که به طور سنتی تحت نفوذ روسیه بودند سبب شده است که تبلیغات ضد آمریکایی توسط این کشور اوج تازهای بگیرد.
سیاست پوتین برای خنثی سازی دخالت آمریکا در حوزههایی که به طور سنتی تحت نفوذ روسیه بودند سبب شده که تبلیغات ضد آمریکایی توسط این کشور اوج تازهای بگیرد.
روسیه از عملکرد آشفته آمریکا در مصر بهره برد و با عقد یک قرارداد تسلیحاتی یک میلیارد دلاری سعی کرد نقش سابق خویش در این کشور را بازپس گیرد. پناه دادن به «ادوارد اسنودن»، کارشناس فنی سازمان سیا که به هزاران صفحه اطلاعات به این کشور پناهنده شده، مورد دیگری است از این که روسیه میخواهد ابزارهای خود در مقابله با ابرقدرت آمریکا را بازسازی کرده و به صحنه جهانی بازگردد.
روسیه تحت ریاست ولادیمیر پوتین هم در حال بازسازی قدرت اقتصادی و نظامی خویش است و هم این که باردیگر گفتمانی تازه را که آمریکاستیزی در آن موج میزند، تقویت کرده است. رقابت رسانهای به دو کشور شدت گرفته و برای بسیاری این گمان را پیش آورده است که جنگ سرد نوینی در راه است.
نتیجهگیری
از مجموع موارد یادشده در مییابیم که سال ۲۰۱۳ سال چندان موفقی در عرصه سیاست خارجی برای ایالات متحده آمریکا نبود. البته واشنگتن میداند که در نبود یک اقتصاد قدرتمند و ضعف در داخل کشور، قدرتنمایی بینالمللی کار آسانی نیست. این به طور واضحی در گرایش تیم اوباما برای تنشزدایی در خاورمیانه و سایر نقاط جهان از یکسو و تمرکز بر ایجاد شغل و نیز تامین بیمه اجتماعی برای همگان از سوی دیگر دیده میشود. این احتمال هست که اگر روند فوق تا پایان دوره دوم ریاست جمهوری اوباما ادامه یابد شاهد تولد یک راهبرد نوین در سیاست خارجی و داخلی دولتهای بعدی در آمریکا باشیم.
در صورت بروز یک بحران اقتصادی تازه در ایالات متحده آمریکا، این کشور میتواند درخاک خود با موجی از خیزشهای اجتماعی توسط لایههای آسیبپذیر جامعه مواجه شود.
آمریکایی که دیگر به دنبال تسلط بر جهان با ابزار زور و قدرت نظامی نباشد، اما این امر در گرو آن است که تا آن موقع آمریکا در گیر یک جنگ مهم منطقهای جدید نشود. موضوع برخورد با ایران یا پرهیز از آن در این راستاست که تمام اهمیت خود را مییابد. هر گونه برخورد نظامی نزدیک با ایران میتواند آمریکا را درگیر روندی کند که تلاشهای پنج ساله اوباما برای تعیین راهبردی نوین جهت سیاست خارجی آمریکا را با شکست مواجه سازد.
هم تهران از این امر آگاه است و هم تل آویو. اولی برای کسب امتیازات بیشتر از این حساسیت آمریکا بهره خواهد برد و دومی برای ایجاد انحراف در این مسیر استراتژیک احتمالی از طریق یک اقدام نظامی یک طرفه علیه تاسیسات نظامی ایران. اقدامی که به دنبال خود پای آمریکا را به یک جنگ جدید باز خواهد کرد. این همان جنگ ناخواستهای است که دولت اوباما با تمام توان میخواهد از آن پرهیز کند، زیرا نیک میداند که اقتصاد آمریکا دیگر طاقت یک بحران گستردهی تازه را نخواهد داشت.
در صورت بروز یک بحران اقتصادی تازه در ایالات متحده آمریکا، این کشور میتواند درخاک خود با موجی از خیزشهای اجتماعی توسط لایههای آسیبپذیر جامعه مواجه شود. عدم اصرار بنگاههای تسلیحاتی آمریکا برای آغاز یک جنگ دیگر، بیش از آن چه ناشی از حس صلحطلبی آنها باشد، به دلیل آگاهی آنها از شکنندگی شرایط طبقاتی و اجتماعی در درون آمریکاست.
دولت اوباما با علم بر این موضوع سعی دارد خود را وقف بهبود وضعیت داخل آمریکا سازد. این در سیاست خارجی و به طور معمول به عنوان یک نقطه ضعف ارزیابی میشود. در این دورههای خاص و حساس است که دیکتاتوریهای جهان سوم با توجه به اهمیت یافتن وزن خویش در معادلات جهانی تلاش میکنند که از قدرتهای بزرگ جهانی سند بقای درازمدت خویش را به دست آورند.
این که آیا جمهوری اسلامی میتواند این بازی پیچیده منطقهای و جهانی را با حضور رقبای بامهارتی مانند اسرائیل و رقبای ثروتمندی مانند عربستان سعودی به سرانجامی برساند موضوعی است که در سال ۲۰۱۴ خواهیم دید.
Trackbacks