«ارباب حلقهها» رفتهرفته شبیه یک مستند میشود
با گذشت یک سال از تحقیقات تبارشناختی و فسیلی باستانشناسان، شجره خانوادگی انسان انشعابات متعدّدی یافت. مثلاً محققین حاضر در حوزه کاوشی دمانیسی کشور چین اعلام کردند که گویا انواع متنوع و غیرهمشکل انسان اولیه، در واقع از یک تیرهی واحد – موسوم به «انسان راستقامت»، یا Homo Erectus – بودهاند. آنها چنین مدعایی را بر مبنای کشف یک جمجمه ۱،۸ میلیونساله – که آمیزهای از ویژگیهای انسان اولیه و انوع پیشرفتهترش به شمار میرود – مطرح کردهاند (رجوع کنید به «انسان اولیه؛ یگانه یا متنوع؟»).
از بعد تبارشناختی هم استخوانی که قبلاً در غاری در اسپانیا پیدا شده بوده و تصور میرفته متعلق به یک انسان نئاندرتال بوده باشد، معلوم شد که میزبان آمیزهای از ژنهای انواع منقرضشدهای از انسان اولیه، موسوم به دنیسواییهاست – ژنهایی که رکورد قدیمیترین ژنوم انسانی ترتیبگذاریشده را هم به خود اختصاص دادهاند. از این گذشته، محققین موفق شدهاند که در غار دنیسوای سیبری – یعنی همانجایی که فسیلهای انسان دنیسوایی در سال ۲۰۰۸ پیدا شده بوده – هم یک استخوان انگشت پا متعلق به یک زن نئاندرتال را با قدمتی در حدود یکصد و چهلهزار سال کشف کنند.
این یافتهها حکایت از این دارند که انواع کهن انسان، با انسان راستقامت و همچنین دیگر انواع مدرن انسان ماقبلتاریخ جفتگیری کرده بودهاند. با این حساب، بخش اعظمی از انسانهای امروز، میزبان اندکی از ژنهای انسان اولیه هم هستند.
منبع: National Geographic
تو علوم عرفانی میگن اگه طرف خیلی مراتب معرفت رو طی بکنه اصطلاخا خدا میشه
یعنی میتونه به اون درجه ای برسه که خداوند به مسیح (ع) داده بود ، خالق باشه
فکر می کنم انسان از طریق همین علم محدودش هم داره به این معرفت میرسه
بسیار ممنون از سایت بسیار خوبتون.
شهرام / 27 December 2013
اگر انسان نبود خدا نيز چيزى نبود مگر خالق توده عظيمى از گاز و انرژى و ماده بى شعور كه نه خوب بود و نه بد ،نه زشت بود و نه زيبا ،نه حقيقى و نه نا حقيقى .فقط يك گندگى ،يك غول ماشينى كور و از خود بى خبر بود .اين البته به شرطى است كه جهان مخلوق مى بود .با اجازه شما يك اشتباه هاوكينگ و ملادينو را در كتاب the grand design تصحيح مى كنم .خود آفرينندگى ياself-creating كيهان از نيستى بايد خود-پديد آيندگى شود .يا چيزى چون خود شوندگى ياself-becoming.چرا كه خلقت اصطلاحى است بر گرفته از سفر پيدايش و در معنا به فعلى گذرنده يا متعدى دلالت دارد كه مستلزم فاعلى است غير از مخلوق .اين صرفا بحث لفظى نيست .يك رژيم رئاليستى بايد ترم هاى متناسب خودش را بسازد نه اينكه همان ترم هاى رژيم خالق بنياد و خداباورانه را تكرار كند .خلق خالقى و به ديگر سخن انديشه و ذهنى مى طلبد كه بر مخلوق سابق است .مانند آنچه هگل در باره مفهوم منطق در علم منطق اش مى گويد .حالا ما فرض مى گيريم كه چنين خالقى پيش از خلقت كيهان و طبيعت بكر در كار بوده باشد .تازه با اين فرض او كارى نكرده جز ايجاد يك ذره بي نهايت چگال بنا به تئورى مهبانگ يا. خلق يك توده گنده و غول پيكر بنا به آموزه الهياتى اما توده اى بى معنا .خداى بزرگتر از وقتى پيدايش مى شود كه چيزى بشرى چون شعور و خود آگاهى پيدا مى آيد و با شناخت خود و كيهان طرح جهانى نو در مىاندازد كه معمولا فرهنگ و تمدنش مى ناميم .فيلم يك اديسه فضايي ٢٠٠١ اين موضوع را در دو پلان اول به تصوير در آورده است .اگر كائنات همان باشد كه كيهان شناسى جديد نشان مى دهد پس هاوكينگ هيچ حرف تازه اى نزده ،اين كائنات پيداست كه نمى توانسته مخلوق انديشه اى خلاق باشد .چرا؟چون اگر انديشه و ابزار ورزى اين كائنات را شكاف نمى داد همچنان تا ابد كور ،در خود بسته ،و بى تغيير مى ماند مگر تغييرات تكوينى چون گل شدن غنچه كه مدام تكرار مى شد .انديشه خلاق قاعدتا بايد بتواند در مخلوق خود از بيرون اثر بگذارد و حال آنكه در طبيعت بكر و پيش -تاريخى هيچ اثرى از تغييرى كه از بيرون اين شوند را دگرگون كرده باشد نيست .حالا فرض كنيم كه اين ماشين كور خالقى داشته باشد .با اين فرض آن خالق مادون انسانى است كه جهان خودكار و بسته طبيعى را از بيرون تغيير داده و بر روى آن جهانى مصنوع را خلق كرده كه يك واژه يا خط نوشته آن به غايت فراتر از تمام آن گندگى كور و بى اندازه است .بانيان اديان گويا بر اين كمداشت خالق اين گندگى وقوف داشته اند و از همين رو معجزه و جهان ديگر و ساحت اياب و ذهاب فرشتگان را آفريده اند
صادق پويان / 29 December 2013