دور پنجم گفتوگوهای زمانه (۳۰ نوامبر ۲۰۱۳، آمستردام) به “زبان باز” داریوش آشوری اختصاص داشت. آشوری درباره “جهانِ مدرن و رهیافتِ تکنولوژیک به زبان” سخنرانی کرد و پس از آن نسیم خاکسار و محمدرضا نیکفر با او گفتوگو کردند.
سخنرانی داریوش آشوری را ببینید:
گفتوگو با حضور داریوش آشوری، نسیم خاکسار و محمدرضا نیکفر:
داریوش آشوری را بهویژه با ترجمههای او میشناسند. او اما تنها برگردانهای دقیق و زیبایی عرضه نکرده، بلکه بر نفسِ کُنِشی به اسم ترجمه اندیشیده ورزیده، به محدودیتهای زبان فارسی که اندیشیده مشکل را تنها فنی و ابزاری ندیده، به جنبههای ژرف و نظری این موضوع پرداخته، رابطه زبانها را چونان رابطه جهانهای فرهنگی با هم دیده و به ضرورت طرح تفکر بر یک هستیشناسی تاریخی زبانی رسیده است. او در جریان اندیشهای دیرپا بر این موضوع است که ایده “زبان باز” را مطرح کرده است.
دارم فکر می کنم چطور می شود در بحثی که مربوط می شود به زبان باز، دایره ی زبان تا این حد بسته است؟
صحبت های آقای آشوری در پاسخ به آقای خاکسار در کُنسپت خودش کاملاً درست است، اما چندان ربطی به بحث آقای خاکسار ندارد. عین خطی است که موازی با خط دیگر برود، اگر چه به ظاهر نشانه هایی از پیوند با خط دیگر دارد.
حرف ها و مثال های آقای خاکسار کاملاً روشن است، اما چرا آقای آشوری به جای شکافتن این جنبه ای که آقای خاکسار مطرح می کند، جنبه های دیگر زبان را مطرح می کند؟ مگر قرار نیست گفتگویی در بین باشد؟ چرا این گفتگو جنبه ی دفاعی پیدا می کند از آن شاخه از زبان که آقای آشوری در راهش تلاش می کند؟ آیا نمی شود هم به تلاش راهی که آقای آشوری می رود ارزش گذاشت و هم به تلاش در یافتن نقص هایی که آقای خاکسار متوجه آن شده است؟ مگر نه این که یک زبان نیازمند همه ی این هاست؟
من دارم به نقص زبان ِ بسته، در دایره ی بحث ِ زبان باز فکر می کنم و این بسته بودن را نمی فهمم. آخرین مثالی که آقای خاکسار می زند که در آن به سرخی گونه و دندان اشاره می کند روشن تر از آن است که آقای آشوری وارد جنبه های دیگر زبان شود و مثال های دیگری بیاورد.
من این موازی رفتن ها را در بحث های ایرانی هنوز نتوانسته ام بفهمم. به خصوص آن جا که بحث ها جدی است و انتظار می رود به دور از به کُرسی نشاندن حرف های خود باشد و بیش تر تلاش باشد برای شناختن جنبه های مختلف.
روشن تر بگویم: چطور می شود آقای خاکسار در همین متن کوتاهی که می خواند تمام ارزش های کار آقای آشوری را در نظر بگیرد ولی آقای آشوری طوری حرف بزند که انگار موظف است حرف آخر را، او، بزند.
واقعاً این بستگی ِ زبان، در ساختار ِ ذهنی ِ آقای آشوری که سال ها دارد به زبان باز فکر می کند از کجا می آید؟
یا این احساس که همیشه این منم که باید حرف آخر را بزنم از کجا می آید؟
اکبر سردوزامی / 04 December 2013
سپاس فراوان از رادیو زمانه از برگزاری این نشستها. برای درک بهتر از رابطه فرهنگ، زبان و اندیشه من کتاب اندیشه و زبان اثر ویگوتسکی را برای علاقه مندان پیشنهاد میکنم
سپنتا / 04 December 2013
سپاس از شرکت کننده گان و گردانندگان این برنامه، آموزنده و روشنگرانه بود !
یک کاربر ساده / 04 December 2013
با تشکر از رادیو زمانه بخاطر برقراری این جلسه و خبر رسانی آن.
به نظرم جناب آشوری به درستی نقش زبان در رنسانس (اروپایی) و ارتباط آن با پیشرفت علم و صعنت را بررسی کرد. و بدرستی از تاثیر اختراع دستگاه چاپ در پیشرفت فرهنگ و زبان یک ملت نام می برد. اختراعی که باعث پدیدار شدن روزنامه ها و کتابهای بسیاری به زبان مادری هر کشور (بجای زبان لاتین که فقط مختص روحانیون و طبقه مرفع بود ) شد. به بیان دیگر ارتباط بیشتر بین مردم ، نقش اساسی در رشد فرهنگی ، هنری، اقتصادی و …بازی می کند.
همواره در طول تاریخ حاکمانی بوده اند که برای بقای خود ، مانع رشد فرهنگی یک ملت می شوند . این حاکمان نه تنها به تبعید و زندان و ترور روشنفکران رو می آورند بلکه با سیستم سانسور مانعی درارتباطات برقرار می کنند. روشن است که این موانع باز دارنده هستند.
آقای نسیم خاکسار از این موانع سخن می گوید . از سانسوری که در طول تاریخ وجود هم داشته است و دارد. او مثالهایی هم می آورد تا روشن کند در شرایط سانسور ، یک شاعر چگونه به استعاره و سنبل روی می آورد. در این سنبلها چگونه معنی کلمه دگرگون می شود و مفهومی جدید زاده می شود. همانطور که آقای آشوری در شرایط جدید صنعتی از تولد کلمات جدید با مفهومی جدید مثال آورد.
من هیچگونه تناقضی میان صحبتهای خاکسار و آشوری ندیدم ، بلکه این دو مکمل یکدیگر بودند.
مرتضا مشتاقی / 07 December 2013
لطفن نسخه ی صوتی برنامه را هم بگذارید. ممنون.
ثمین / 11 December 2013