محسن نامجو، خواننده شهرت‌یافته موسیقی تلفیقی دور تازه‌ای از گشت و گذارهای هنری خود را در اروپا آغاز کرده و هر جا که رسیده قدر دیده و در صدر نشسته است. این همه شور و هیجان در برابر نامجو و موسیقی غیر متعارف تلفیقی او از کجا بر می‌خیزد؟

محسن نامجو، هنرمند ایرانی در وین
محسن نامجو، هنرمند ایرانی در وین

در این هفت – هشت سالی که از به شهرت رسیدن محسن نامجو می‌گذرد، خیلی‌ها کوشیده‌اند علل توفیق شتابنده او را کشف و بررسی کنند. غالب تفسیر‌ها بر دو ویژگی کار نامجو تکیه می‌کند: ساختارشکنی و آشنایی‌زدایی، که اولی نحو منطقی کلام را به هم می‌ریزد و دومی غرابتی را عرضه می‌کند که نفس مخاطبان را بند می‌آورد.

محمود خوشنام: «در ترانه‌های نامجو، همه عناصر، وضعیت مصیبت‌بار ایران امروز را تداعی می‌کند. جامعه‌ای در مهلکه فنا افتاده، سرگشته و درمانده که حرف‌هایش در سینه مانده، جیغ و عطسه و سرفه را هم به کار می‌گیرد تا به کمک کلام بیاید و آن را تأثیر‌گذار‌تر کند.»

نامجو البته، شاید بی‌آنکه خود بخواهد، یا حتی بداند، این دو کار را انجام می‌دهد، ولی سبب شهرتش را تنها به این دو روش محدود کردن نادرست است. در واقع نخستین و تعیین‌کننده‌ترین عامل شهرت شتابنده او را باید در استبداد سیاه فرهنگی در نظام جمهوری اسلامی جست‌وجو کرد.

موسیقی ناموزون نامجو اعتراضی است به نظم حاکم که حتی حضور زمزمه‌ای را در فضا برنمی‌تابد. پس با همه نیرو باید به مصافش رفت. با تیر و تفنگ و چنگ و دندان نمی‌شود؟ شاید با داد و فریاد و جیغ‌های بنفش بشود. دست‌کم روزنه‌ای برای صدا، در دیوار ستبر استبداد باز می‌کند تا صدای مردمی اسیر و از پا افتاده را بازتاب دهد.

در ترانه‌های نامجو، همه عناصر، وضعیت مصیبت‌بار ایران امروز را تداعی می‌کند. جامعه‌ای در مهلکه فنا افتاده، سرگشته و درمانده که حرف‌هایش در سینه مانده، جیغ و عطسه و سرفه را هم به کار می‌گیرد تا به کمک کلام بیاید و آن را تأثیر‌گذار‌تر کند.

در ترانه‌های نامجو، پَرش‌های کوتاه پیاپی، از خشم به آرامش، تضاد چشمگیری را پدید می‌آورد و عدم تعادلی را به نمایش می‌گذارد. تکرار مکرر یک واژه و یا یک سیلاب از یک واژه، لکنت زبانی را تداعی می‌کند که قدرت یا جرئت اعتراض را ندارد. نامجو ولی اعتراض خود را با‌‌ همان زبان لکنتی بیان می‌کند.

تلفیق در کار محسن نامجو تمام عیار است. یعنی هر چه هست تلفیق است. شعر کهن ایران را با بندهایی از شعر نو پیوند می‌زند و آواز سنتی را با قطعاتی از موسیقی پاپ. جالب است که میان تلفیق‌شده‌ها ‌گاه رابطه معنایی هم وجود ندارد. هر تکه ساز خود را می‌زند و همین بر رمز و راز ترانه و سرگشتگی مخاطبان می‌افزاید.

یک روز به شیدائی در زلف تو آویزم
خود را چو فرو ریزم
با خاک درآمیزم
وگرنه‌‌ همان خاکم که هستم!

در بعضی از ترانه‌ها، بین واژه‌ها و بین سطر‌ها نه از اشتراک وزن و رنگ نشانه‌ای هست و نه از ارتباط محتوایی.

هو هو، مارکوزه من
غذای هر روزه من
دو بیتی فائز من
تألم غامض من!
فرناندز من
مراحل سنتز من…

در ترانه دیگری نه تنها از مرزهای سانسور رد می‌شود که بیان ضد اخلاقی نیز پیدا می‌کند:

ما را به شیخ مِلک و مال‌دار
ما را به جاهل خالدار
ما را به نهضت حسین
ما را به فرودگاه خمین
ما را به رهبر صوفی
ما را به تایپ کوفی
ما را به لذت سوراخ
ما را به لذت آخ!
همش دلم می‌گیره!

این شیوه بیان آشنایی‌زدایانه و ساختارشکنانه همراه با شهامت ذاتی و دل به دریا زدن‌های نامجو از عوامل شهرت یافتن او به‌شمار می‌رود. ولی چنان‌که گفتیم اگر عامل اصلی یعنی فضای شب‌زده امروز ایران در کار نبود، به این توفیق شتابنده دست پیدا نمی‌کرد و صدا و موسیقی او میان انبوه صدا‌ها و نوا‌ها، از پای در می‌آمد.

محمود خوشنام: «در ترانه‌های نامجو تکرار مکرر یک واژه و یا یک سیلاب از یک واژه، لکنت زبانی را تداعی می‌کند که قدرت یا جرئت اعتراض را ندارد.»

محسن نامجو حق دارد از توفیق خود مسرور باشد ولی با توجه با آنچه گفتیم جای غرّه شدن ندارد. مبادا بیندیشد که به کمال رسیده است. او هنوز در اول راه است. باید فروتن و هدفمند بیاموزد و بیاموزاند و حرف‌های برخی از گزارش‌نویسان اغراق‌گر را جدی نگیرد که او را «نیمای پاپ ایران» نامیده بودند. حال کجای کار نامجو شباهت به دگرگون‌سازی‌های نیما دارد، روشن نیست.

حضور نامجو در شرایط امروزی ایران سخت مغتنم است. صدائی است که در دهلیز شب می‌پیچد و روزنه‌هایی به سوی نور می‌‌گشاید.

شاید بسیاری از ریش و سبیل‌داران فرهنگی کار او را نپسندند و یا حتی بدون ارزش ادبی و موسیقیایی ارزیابی کنند. ولی این طایفه با همه جوانان مبتکر و نوآور در همه زمینه‌های فرهنگی همین رفتار را دارند. اعتراض‌هایشان را جدی نگیرید. باد هواست!