[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20130727_MaIranian_10_Tarof_RezaKazemzadeh_KobraGhasemi.mp3[/podcast]
چرا تعارف میکنیم؟ آیا تعارف ویژه فرهنگ ما ایرانی هاست؟ آیا تعارف را میتوان به تقیه و فرهنگ شیعه ایرانیان ربط داد؟ آیا با رشد فردگرایی در جامعه تعارف هم از بین میرود؟
این پرسشها را در دومین بخش از سری دوم سلسله گفتوگوی ما ایرانیان از نگاهی دیگر، با رضا کاظمزاده، روانشناس بالینی و رواندرمانگر خانواده در میان گذاشتهایم.
این پژوهشگر تحصیلات خود را در دانشگاه آزاد بروکسل و دوره تخصصی خود را در دانشگاه کاتولیک لون به پایان رسانده است. وی در حال حاضر در دو مرکز رواندرمانی در شهر بروکسل مشغول به کار است.
از او پیش از این کتاب «ادبیات، فرهنگ و جامعه از منظر روانشناسی» و «ادبیات، فرهنگ و جامعه از منظر روانشناسی» به چاپ رسیده است.
چرا تعارف میکنیم؟ آیا تعارف ویژه فرهنگ ما ایرانی هاست؟
رضا کاظمزاده – برای اینکه بفهمیم چرا ما ایرانیها تعارف میکنیم باید در ابتدا بفهمیم که تعارف اساساً در فرهنگ ما چه کارکرد و چه خاصیتی دارد. برای فهم کاربرد هم در ابتدا باید به خود مفهوم فرهنگ نگاهی انداخت. به طور خلاصه در روانشناسی می توان فرهنگ را مجموعه قواعد و رفتارها و مناسکی تلقی کرد که مهمترین و نخستین هدف آن تنظیم ارتباط میان افرادی است که به آن فرهنگ تعلق دارند. از این زاویه تعارف در فرهنگ ما درحقیقت جزو قواعد ظاهرشدن در اجتماع است. اینجا بر قضیه اجتماع تاکید میکنم چون در روابط خصوصی، در رابطه پدر و مادر با فرزندان یا زن و شوهر معمولاً تعارف وجود ندارد و بیشتر در روابط اجتماعی است. ولی در روابط اجتماعی و در حوزه عمومی، همزمان تعارف حوزه بسیار گستردهای دارد:
در فرهنگ ما تعارف دو کارکرد بسیار مهم دارد که اولین آن همان مسئله ایجاد یک نوع صلح و آرامش در روابط اجتماعی است. ما اگر از بیرون به جامعه ایرانی نگاه کنیم احساس میکنیم که جامعهای است که همه به همدیگر محبت میکنند، همدیگر را دوست دارند و برای همدیگر احترام قائل هستند. در حقیقت یک نوع احتراز کردن است از کشمکش و درگیری در فضای عمومی.
تعارف در هنگام غذا خوردن، موقعی که میخواهیم وارد مکانی بشویم و یا از آن خارج شویم، موقعی که آشنایی را در خیابان میبینیم و خیلی چیزهای دیگر. برای پاسخ به سئوالتان که چرا تعارف میکنیم میتوانم به طور خلاصه بگویم که در فرهنگ ما تعارف دو کارکرد بسیار مهم دارد که اولین آن همان مسئله ایجاد یک نوع صلح و آرامش در روابط اجتماعی است. ما اگر از بیرون به جامعه ایرانی نگاه کنیم احساس میکنیم جامعهای است که همه به همدیگر محبت میکنند، همدیگر را دوست دارند و برای همدیگر احترام قائل هستند. در حقیقت یک نوع احتراز کردن است از کشمکش و درگیری در فضای عمومی. یعنی یک نوع صلح و آرامش بین افراد ایجاد میکند.
از سوی دیگر اما تعارف به همراه خیلی از خصوصیات دیگر فرهنگ ما این امکان را برای فرد ایجاد میکند که بتواند افکار و احساسات درونیاش را در حوزه عمومی پنهان کند. یعنی در امر تعارف کردن در روابط اجتماعی، تنها چیزی که شاید مهم نباشد این است که من چه احساسی واقعاً به نفر مقابل دارم. تعارف یک روش برخورد و حفظ ارتباط در رابطه با دیگری است بدون اینکه احساسات و افکار من نوعی در رابطه با آن فرد به نوعی درگیر شود.
آیا پرهیز از کشمکش در حوزه عمومی به کشمکش درونی فرد در فرو خوردن خشمش دامن نمیزند؟
من فکر میکنم از این زاویه بشود گفت که تعارف یکی از وسایل کنترل خشم است و نوعی مانع و سد برای بروز دادن آن در روابط. یعنی در حقیقت از آنجا که خشم، ناراحتی و دلگیری جزو احساسات کاملاً درونی، شخصی و خصوصی است، وقتی در فضای عمومی شما یکسری واحدهای معنایی مثل تعارف دارید که روابط را شکل میدهد مسلماً جای زیادی برای بروز آن احساسات باقی نمیماند.
آیا تعارف را میتوان به تقیه و فرهنگ شیعه ایرانیان ربط داد؟
فکر میکنم از زاویهای دیگر میتوان تعارف را با تقیه در یک سطح قرار داد بدون اینکه بخواهیم بگوییم کدامیک تحت تأثیر آن دیگری بوده است. فکر میکنم هر دو تحت تأثیر امر مهمتری در فرهنگ ماست که آن هم اصل جدایی میان درون و بیرون است که با جدایی میان فضای عمومی و فضای خصوصی شروع میشود. در حقیقت تقیه به نوعی همان مکانیسم و کارکرد تعارف را دارد. یعنی آن چیزی را که شما واقعاً فکر میکنید و مد نظرتان هست، حالا در مسائل دینی، میتوانید به بیرون بروز ندهید. به یک شکلی کاملاً پذیرفته شده است از طرف جامعه. ولی ما در فرهنگمان همزمان در کنار تقیه و تعارف «دروغ مصلحتآمیز» را داریم؛ ضربالمثلهایی داریم مثل «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو». همه اینها در حقیقت بر حول این اصل پنهان داشتن دنیای درون، این اصل جدا کردن که در اشعار عرفانی به شکل جدایی ظاهر از باطن ظاهر میشود پیروی میکند.
شما صحبت از عرصه عمومی و عرصه خصوصی کردید و گفتید تعارف در حقیقت نوعی سپر حفاظتی در برابر نبود امنیت در محیط اجتماعی است. خود تعارف هم که منشاء بدبینی و بیاعتمادی بین مردم میشود، به خاطر این است که همه میدانند تظاهر است. به خاطر ایجاد صلح و آرامش و جلوگیری از بروز تشنج در مقابل خواستی که از ما میشود، به مطرح کننده نه نمیگوییم، چون نمیخواهیم کسی را دلخور کنیم، ولی چون مایل به انجام آن کار نیستیم، انجام نمیدهیم. این خود منجر به بدقولی و بیوفایی میشود و جدی نگرفتن ما. تأکید بر حفظ ظاهر ما را به تظاهر میکشاند. تظاهر شناخت افراد را از همدیگر به شدت کاهش میدهد و بیاعتمادی میآورد. به نظر میآید ما مدام در یک چرخه معیوب بازتولید منفی میکنیم. چرا به این کار ادامه میدهیم؟
برای اینکه کارکرد دارد. برای اینکه همچنان تعارف در امر تنظیم روابط ما با محیط بیرون به نوعی به ما یاری میرساند. اینکه گفتم نوعی حفاظت از فرد است. منظور حفاظت از فرد در یک محیط ناامن است.
اگر با رشد فردگرایی همزمان محیط امن هم برای شهروندان ایجاد شود، مسئلهای مثل تعارف از بین میرود. تعارف در فرهنگ گروه باور جا دارد. فرهنگی که معتقد است این گروه است که باید روابط میان افراد را تنظیم کند. آن موقع است که شما یک نسخه کلی به اسم تعارف میدهید و بعد میخواهید که همه از آن تبعیت کنند.
تعارف این امکان را به شخص میدهد که بین آن چیزی که انسان احساس میکند و آن چیزی که به بیرون بروز میدهد تفاوت بگذارد و این کار را به شکلی کاملاً جامعهپذیر و همهپسند هم انجام بدهد، ولی مشکلی که ایجاد میکند این است که شما وقتی بین باطن و ظاهر تفاوتی اساسی و بنیادی قائل میشوید، در واقع خیلی کم از درونیات خودتان به بیرون انتقال میدهید و این نوعی عدم شناخت یا میشود گفت شناخت سطحی از آدمها ایجاد میکند و اینکه شما در رابطهتان با دیگران همیشه به این فکر میکنید که این فرد واقعاً همان چیزی را که فکر میکند و احساس میکند را به شما نمیگوید. همیشه یک نوع شک که گاهی اوقات میتواند به بدبینی تبدیل شود را هم با خود به همراه دارد، ولی به هرحال در مفاهیمی مثل تعارف، در مفاهیمی مثل تقیه، در آن ضرب المثلهایی که گفتم همیشه این احساس عدم امنیت کاملاً محرز است و به چشم میخورد و نشان میدهد افرادی که در این فرهنگ زندگی کردهاند، هم در گذشته و هم در حال حاضر، همچنان این فرهنگ را ادامه میدهند؛ فرهنگی ناشی از نوعی احساس عدم امنیت، نه فقط با حکومتها بلکه در روابط جمعی، در رابطه بین فرزندان با والدین، در رابطه زن با شوهر. درحقیقت این احساس ناامنی به شکلی وجود داشته است. یک تفاوت عمدهای که فرهنگ ما با فرهنگ غرب دارد این است که در اینجا، در فرهنگ فردباور غرب، وقتی که به فرد و احساساتش مراجعه میکنند برای این است که آن احساسات و افکار فرد به طور مستقیم برای تنظیم روابطش با دیگران شرکت و نقش دارد، اما در فرهنگ ما از آنجا که این گروه است که روابط بین افراد را تنظیم میکند با یکسری مفاهیمی مثل تعارف، آبرو، غیرت و چیزهای دیگر که به بخشهایی از آنها در آینده اشاره خواهیم کرد، کنجکاوی یا مراجعه به احساسات درونی و خصوصی در اکثر موارد فقط جهت کنترل انجام میشود. همین قضیه باعث میشود که کلاً یک نوع بدبینی در مورد افرادی که بیش از حد در مورد احساسات و افکار شما جویا میشوند در شما وجود داشته و نهادینه شده باشد.
گفتید که تظاهر و تعارف، ناشی از اجبار فرد به تطبیق با گروه است، آیا با رشد فردگرایی در جامعه تعارف هم از بین میرود؟
اگر با رشد فردگرایی همزمان محیط امن هم برای شهروندان ایجاد شود (که این مسئله امنیت در همه زمینهها خیلی مهم است)، مسئلهای مثل تعارف از بین میرود. تعارف در فرهنگ گروه باور جا دارد. فرهنگی که معتقد است این گروه است که باید روابط میان افراد را تنظیم کند. آن موقع است که شما یک نسخه کلی به اسم تعارف میدهید و بعد میخواهید که همه از آن تبعیت کنند. به میزانی که در یک جامعه امنیت ایجاد بشود، به میزانی که افراد از حقوق اولیه خودشان برخوردار شوند و به میزانی که فردباوری در یک جامعه رشد کند کمکم امر تنظیم روابط بر عهده خود فرد گذاشته میشود. از وقتی که شما امر تنظیم روابط را بر عهده خود فرد بگذارید تفاوت ایجاد میکنید بین دو نفر. برای این که دو نفر، دو آدم مختلف هستند و امکان دارد به دو شیوه مختلف این کار را بکنند و افراد مجبور میشوند خواهی نخواهی از درونیات و احساسات خودشان استفاده کنند برای تنظیم روابطشان با محیط بیرون. آن موقع است که یکسری خصوصیات خیلی کلی که جامعه تحت تأثیر آنها قرار دارد مثل تعارف کردن، مثل آبروداری و اینها، به مرور رنگ میبازد و از بین میرود.
طرح: اثری از شیرین نشاط
اگر اشتباه نکنم، تعارف از ریشه معرفت میاید و با واژگانی چون عرف، عرفان، تعریف، معرفه… همخانوداه است یعنی بنیان همه این کلمات به موضوع شناخت برمیگردد.
اگر تعرف میان دیگران که غریبه هستند زیادست بریا فرصت دادن شناخت است و ترس از نگرانیهای واقعی یا خیالی!
مثلا در هنگام غذا خوردن یا ورود به مکانی، این ترس پیش میاید که مبدا طرق مقابل گمان کند او انسانی بی ادب است یا خودش محقتر میداند و یا خسیس است.
ولی وجه دیگری از تعارف پیش میاید که گاه تبدیل به ابزار محبت میشود. مثلا با وجودی که میداند طرف مقابل سیرست و علاقه به خوراک ندارد باز هم بدو تعارف میکند، این حس وظیفه شناسی در مقابل دوست یا محبوب است.
امیدوارم مخاطبان بویژه جناب نویسنده در باره اینها بیندیشد
مهرای ساغشکی / 29 September 2013