راجر کامنتز، شاعر و نویسنده آمریکایی،زاده سال ۱۹۵۰ و فارغالتحصیل از دانشگاههای ییل و استنفورد است. او هماکنون در دانشگاه ایالت لوییزیانا به تدریس ادبیات انگلیسی مشغول است. معروفترین اثر او کتاب «یهودی در گل نیلوفر آبی» (۱۹۹۴) است که تا مدتها در فهرست کتابهای پرفروش قرار داشت و تاکنون ۳۵ بار تجدید چاپ شده است. از دیگر آثار مهم او میتوان به «یهودی گمشده» (۱۹۷۹)، «الیاس» (۱۹۹۴)، «تاریخ رؤیای شب گذشته» (۲۰۰۷) و «برای مردن کنار تو» (۲۰۱۳) اشاره کرد.
با او که برای حضور در کنفرانس نویسندگان آمریکایی در سنگاپور بهسر میبرد، گفتوگویی انجام دادهایم که شرح آن از پی میآید.
راجر کامنتز: « یهودیت برای من ابزاری برای جستوجو و یافتن خودم بوده است.»
پروفسور کامنتز، در آغاز گفتوگو میخواهم راجع به تم مشترک آثار شما بپرسم: «یهودیت»؛ آیا این موضوع بناست برای همیشه در آثارتان نمود داشته باشد؟
بله، فکر میکنم؛ چون این وسیله مهمی برای من بوده و انگار این موضوع جوری با آثار من عجین شده، چنانکه واژه «یهودیت» را به کرات در عنوان برخی از آثارم مثل «یهودی گمشده»، «یهودی در نیلوفر آبی» و… گنجاندهام، اما بهرغم این اشتراک، کتابهای من به همراه خودم یک روند تکامل تدریجی را طی کردهایم، از «یهودی گمشده» در سال ۱۹۷۹ گرفته تا کتاب اخیرم «برای مردن کنار تو» (۲۰۱۳). در واقع یهودیت برای من ابزاری برای جستوجو و یافتن خودم بوده است.
پس میتوان حیطه کاری شما را «ادبیات یهود» نامید؟
بله، «ادبیات یهود» نامگذاری صحیحی است، با این توضیح که این شاخه پیوندی عمیق با شاخههای دیگر ادبیات غرب دارد، چون به عقیده من بسیاری از آثار ادبی غربی به شکلهای مستقیم و غیر مستقیم وامدار کتابهای مذهبی مثل انجیل و یا عهد عتیق هستند. به هر حال این کتابها تاریخی، ادبی و فلسفیاند و در ادبیات غرب اعم از شعر و داستان، گاه بهگاه اشاراتی به داستانها و روایات این کتابها دارند. منظورم این است که با وجود ماهیت ویژه آثارم، ابعاد آنها همگانی است.
آیا نویسندگان دیگری در ادبیات یهودیت هستند که مورد تحسین شما باشند؟
بله، خیلی زیاد. در ادبیات مدرن نمونههایی مثل برنارد مالامود، آلن گینزبرگ، سینتیا اوزیک و… میدانید من بیشتر به ادبیات معاصر و نسل سوم یهودیان مهاجر علاقهمندم.
شما تلاشهای درخشانی در زمینه ثبت گزارشگونه مکالمات و دیدارهای دالایی لاما با خاخامهای یهودی در سال ۱۹۹۰ داشتهاید؛ مکالمات میان یهودیت و بودیسم که در کتاب مشهورتان «یهودی در نیلوفر آبی» نگاشته شده است؛ ممکن است در اینباره کمی توضیح دهید؟
راجر کامنتز: «بسیاری از نویسندگان ادبیات یهود، به دو موضوع پرداختهاند: اسراییل و هولوکاست که از این میان دومی به شرح وقایعی میپردازد که طی آن نه تنها یهودیان ساکن اروپا در طی مدتی کوتاه قتل عام شدند، بلکه بخش زیادی از فرهنگ، نهادهای مدنی و حتی سبک زندگی آنها هم نابود شد.»
خُب، دالایی لاما در آن زمان در داراماسالای هند و در تبعید بهسر میبرد و برای استقلال زادگاه و بازگشت به سرزمینش مبارزه میکرد. او که در سال ۱۹۸۹ جایزه صلح نوبل را برده بود، در راستای پروژه گفتوگوی بین ادیان طی تماسی با رهبران گروههاى مختلف یهودى در آمریکا از آنها خواست تا شرایط دیدار او را با هیأتی از نمایندگان یهودی فراهم کنند، که من هم همراه این هیأت به هند اعزام شدم. در آنجا بود که دالایی لاما از ما پرسید که راز ماندگاری و استقامت روحی یهودیان طی مدت تبعید طولانیمدتشان چیست. بهنظرم، این پرسش کمی چاشنی ستایش غلوآمیز و جعلی در خودش داشت. چون به هر حال سرگردانیای که چند هزار سال به طول انجامیده را نمیتوان آنچنان به ماندگاری ارتباط داد. و در حقیقت دالایی لاما با همان نگرش بوداییاش، سعی داشت نگاهی مثبت داشته باشد به یک تجربه منفی… چون به هر روی آنچه میان اسراییل و فلسطین و بیشتر از آن میان اسراییل و اعراب گذشته است، به یک تراژدی مانند است؛ داستانی غمانگیز که باز هم با تبعید پیوند خورده است و کسی که تبعید میشود، از زبان، از هویت و فرهنگش دور میافتد و در حقیقت بخشی از خاطرات، زندگی و گذشتهاش را از دست میدهد.
و واژه «نیلوفر آبی» نمایانگر چه مفهومی است؟
«نیلوفر آبی» در عنوان این کتاب در حقیقت استعارهای است از رابطه متقابل دو فرهنگ و دو مذهب. چون این واژه در آیین بودیسم نمادی از روشنی ذهن و گشایش راه رستگاری است و انتخاب این عنوان و قرار دادن کلمه «نیلوفر آبی» در کنار واژه «یهودی» (jewish) به دلیل تشابه کلامی آن با واژه «جواهر» (jewel) است که با کنایهای ظریف به یکی از دعاهای مشهور بودایی با نام «روشنی جواهر در نیلوفر» اشاره میکند. البته خود دالایی لاما این عنوان را بسیار پسندید.
برگردیم به آثار نویسندگان یهودی و به طور خاص ادبیات یهودی در دوره معاصر، شما فکر میکنید جنگ جهانی دوم تا چه میزان در گسترش چنین آثاری تأثیر داشته است؟
مسلماً خیلی زیاد. ببینید بخش زیادی از نویسندگان ادبیات یهود، دو زاویه را مد نظر داشتهاند: یکی بحث اسراییل و دیگری واقعه هولوکاست که از این میان دومی به شرح وقایعی میپردازد که طی آن نه تنها یهودیان ساکن اروپا در طی مدتی کوتاه قتل عام شدند، بلکه بخش زیادی از فرهنگ، نهادهای مدنی و حتی سبک زندگی آنها هم نابود شد. میدانید، به هر حال آدمهای هر عصری مسئول انتقال بخشی از فرهنگ و دانش خود به نسلهای بعدی هستند و با نابود شدن آنها در حقیقت این میراث هم منهدم میشود. شاید همین حسرتها و حساسیتها یهودیان نسلهای بعدی را بر آن داشته تا با نوشتن آن حوادث و یا شیوه زندگی آدمهای آن روزگار تاریخشان را حفظ کنند.
با این حساب نظر شما راجع به بنیادگرایی مذهبی و جنگهای ایدئولوژیک ناشی از آن چیست؟
در حال حاضر دو مسأله در کل دنیا در حال پیشروی است که هر دو با بنیادگرایی مذهبی در تقابلاند، یکی مسأله آزادی آدمی، حقوق بشر و همینطور تلاش برای حقوق برابر برای زنان و دیگری تعامل و احترام متقابل تمدنها و مذاهب. این اتفاق در همهی دنیا در حال وقوع است چه در ایران، چه در آمریکا و همچنین در اسراییل و جاهای دیگر. اما متأسفانه تعصب مذهبی در مقابل این رخداد واکنشی برآمده از ترس نشان میدهد. این ترس از تغییر مسبب بروز واکنشهایی خشونتآمیز و مرتجعانه میشود. به نظرم جنگهای ایدئولوژیک همگی نوعی از همین واکنشاند و به خصوص در کشورهای خاورمیانه از جمله ایران و یا اسراییل که مذهب با سیاست گره خورده است، این کشمکشها بیشتر دیده میشود.
به نظر شما ادبیات میتواند این بحران را کاهش دهد؟
راجر کامنتز: «در حال حاضر دو مسأله در کل دنیا در حال پیشروی است که هر دو با بنیادگرایی مذهبی در تقابلاند، یکی مسأله آزادی آدمی، حقوق بشر و همینطور تلاش برای حقوق برابر برای زنان و دیگری تعامل و احترام متقابل تمدنها و مذاهب.»
بله، بهنظرم هدف ما به عنوان یک نویسنده باید بالا بردن همین تفاهمها باشد که مثلاً من به شما کمک کنم تا با زندگی یهودیان آشنا شوید و یا شما بدنه زندگی یک ایرانی را به من نشان دهید. این همان چیزی است که یک شعر یا یک داستان انجام میدهد که درک متقابل از همدیگر را گسترش میدهد و در این راه انسانیت را به سوی تعالی ببریم و این آرمان ادبیات است. مثلاً چندی پیش کتابی در آمریکا از یک نویسندهی ایرانی، [آذر نفیسی] منتشر شد با نام «لولیتاخوانی در تهران» که به زیبایی مسائل و شخصیتهای ایرانی و غربی را در هم ادغام کرده بود. اگر ما بتوانیم به وسیله ادبیات پلی میان مذاهب و ملیتها بزنیم راهی ساختهایم که رفت و آمد در آن بسیار هموار خواهد بود و آن وقت است که آن واکنش عصبی و خوفناک و خشونت زاییده آن از میان خواهد رفت. مولوی شعری در این زمینه دارد….
بله؛ ای بسا هندو و ترک همزبان
دقیقاً…
کمی از دفتر شعرتان، «یهودی گمشده» بگویید، چرا «گمشده»؟
یهودی گمشده نخستین کتابی بود که من منتشر کردم و نامگذاری آن به داستان زندگی خود من و زمان مرگ پدربزرگم برمی گردد. پدربزرگ من از مهاجران اهل لیتوانی بود که به ایالات متحده کوچ کرده بود و من با مرگ او حس کردم پل ارتباطی من با گذشته، با اروپا و نسل پیشین یهودیان از میان رفته و حیران و سرگشته شدهام. شاید برای رهایی از همین حس پریشانی و سرگردانی بود که تصمیم گرفتم خودم و اصالتم را دوباره بیابم.
و فکر نمیکنید این جستوجو و این تلاش برای رهایی از سرگردانی میان همه بشریت مشترک باشد؟
دقیقاً همینطور است، همه ما در جستوجوییم چه آنها که در سرزمینمان هستیم و چه آنها که در تبعیدیم؛ همه به نوعی از خود دور افتادهایم و همگی مشتاق دانستن و یافتن حقیقتایم. در این راه هرکس به چیزی چنگ میزند اعم از مذهب، ملیت، اسطوره و…
در مورد استقامت و ماندگاری یهودیان تاکنون، جوابی که به دالائی لاما میتوان داد اینست که انطباق پذیری محیطی در فرهنگ و اجتماع کشور میزبان و همزمان محفل گرایی در چارچوب ساختار دینی و زبانی خاص خود از طریق یک رهبری محلی مذهبی (رابی) که برترگرایی نژادی و دینی یک قوم را تبلیغ و اشاعه میدهد و در اتحاد با محافل دیگر همسان، هدفمند عمل میکند، راز سر نگشوده قوم بنی اسرائیل است !
یک کاربر ساده / 01 October 2013