کمی بهار

شهرنوش پارسی‌پور - خودکشى احمد منصورى پروانه را بسیار اذیت مى‌کند. او دچار این توهم است که همه...

شهرنوش پارسی‌پور - احمد منصورى مرتب موى دماغ لعیا است و از او خواستگارى مى‌کند. دختر جوان به هیچوجه...

شهرنوش پارسی‌پور - درویشان در خانه شوکت و بهروز درباره عرفان حرف مى‌زنند و مى‌گویند که هر انسانى یک...

شهرنوش پارسی‌پور -آفاق به عادت همیشه عصر لباس ساده‌اى پوشید و به سرپل رفت. ماه‌ها بود به مردى...

شهرنوش پارسی‌پور - . ماریانا زندگى بسیار سختى داشته. در آخرین شغل خود به عنوان فروشنده بلیت سینما...

شهرنوش پارسی‌پور- یک زن جوان روسى‌الاصل به نام ماریانا براى زایمان به بیمارستان دکتر اعتماد آمده. شوهر او ابراهیم...

شهرنوش پارسی‌پور- فروغ ناگهان و پس از بررسى زندگى‌اش تصمیم مى‌گیرد لاغر شود و موفق مى‌شود در طى سه...

شهرنوش پارسی‌پور- الیزابت متوجه شد که دلبرى کردن در برابر آذرماه کار سادهاى نیست. او که با تصور شبهاى...

شهرنوش پارسی‌پور- ایرج دخترش مریم را به آرین معرفى مى‌کند و آنها در حین گفتگو با مریم متوجه مى‌شوند...

شهرنوش پارسی‌پور - ایرج به خانه بازمى‌گردد و به آذرماه اطلاع مى‌دهد که آرین اشکانى بازگشته است و پیشنهاد...

شهرنوش پارسی‌پور - ایرج مقدارى پول به راحله خانم صیغه مهدى برادرش مى‌دهد و بعد با وحشت متوجه مى‌شود...

شهرنوش پارسی‌پور - حسین الله‌وردى که عاشق ایرج است و به شدت از آذرماه متنفر است مى‌گوید که زن‌ها...

شهرنوش پارسی‌پور - آذرماه همیشه آرزو مى‌کرد که هرمز یکانى بمیرد. اگر او مى‌مرد ماجرایش با آذرماه به دست...

شهرنوش پارسی‌پور - مراسم ازدواج آرمان و مهران در باشگاه افسران برگزار می‌شود. دکتر اعتماد یک خانه به آنها...

شهرنوش پارسی‌پور - آرمان به پدرش دکتر اعتماد اطلاع مى‌دهد که مى‌خواهد از مهران خواستگارى کند. مهران نیز...

شهرنوش پارسی‌پور - دکتر الهیار فرامرزى که از کشتن کریم راننده تاکسى و معشوق همسرش به شدت احساس اندوه...

فروغ به بازار مى‌رود و یک قرآن با معناى پارسى مى‌خرد، اما گلپر از این قرآن نیز ایراد مى‌گیرد...

شهرنوش پارسی‌پور - احمد منصورى و خانواده‌اش به خواستگارى پروانه آمدند، اما چشم احمد يك آن به لعيا خواهر...

شهرنوش پارسی‌پور -شوكت كه پسرش را به دنيا آورد همه به ديدارش آمدند. اينك پروانه حس مى‌كرد از اين...

شهرنوش پارسی‌پور - بهروز و دوستش هوشنگ به خانه‌ى شوكت مى‌روند تا از سپهدار شوكت را خواستگارى كنند. مراسم...