بهمن مفید بازیگر قدیمی تئاتر و سینما روز یکشنبه ۲۶ مرداد بر اثر سرطان ریه در محل سکونتش در تهران درگذشت. یاشار صمیمی مفخم، خواهرزاده بهمن مفید خبر درگذشت این هنرمند را در سن ۷۸ سالگی تایید کرده است. بهمن مفید در سال ۱۳۲۱ در تهران متولد شد. او فارغالتحصیل رشتهی تئاتر از دانشکدهی «هنرهای دراماتیک» بود و بازیگری در سینما را از سال ۱۳۴۸ و با بازی در فیلم «قیصر» به کارگردانی مسعود کیمیایی آغاز کرد. بهمن مفید در سال ۱۳۵۱ و در چهارمین جشنواره فیلم سپاس برنده جایزه بهترین بازیگر نقش دوم مرد برای بازی در فیلم «داشآکل» شد. فعالیت هنری او پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ به هنرپیشگی در نمایشهای مردمی در تئاتر سنگلج و سپس در لالهزار و همچنین نقشآفرینی در فیلمهایی نظیر: فریاد مجاهد، منافق، و قدیس محدود شد چرا که در سال ۱۳۶۰ فشارهای انقلابیون بر هنرمندان فعال در دوران پهلوی، او و بسیاری دیگر را مجبور به مهاجرت به ایالات متحده و ترک صحنه تئاتر و سینما کرد. مسئولان جمهوری اسلامی به بهمن مفید پس از بازگشت به ایران نیز اجازه کار ندادند. از او درباره بازگشتش به ایران نقل شده است: «گفتند ممنوعالتصویرم. رفتم تئاتر بازی کردم. بعد یکی با کلت آمد گفت: تئاتر تعطیل. من هم رفتم آمریکا! با میانپردهخوانی زندگی میکردم که رئیس دولت اصلاحات گفت همه ایرانیها میتوانند تا دو هفته بعد برگردند ایران. من هم آمدم، پاسپورتم را ضبط کردند و نگذاشتند برگردم. بد هم نشد! ماندم پیش مادرم!» این هنرمند فقید برادر بیژن مفید نمایشنامهنویس و کارگردان ایرانی، اردوان مفید بازیگر، هنگامه مفید شاعر، ترانهسرا، نمایشنامه نویس و کارگردان، و فرزند غلامحسین مفید، از هنرپیشگان قدیمی تئاتر، و قدسیه فریور است.
16 August 2020
فیلم “قیصر” بدون اغراق اگر ارتجاعی ترین فیلم فارسی نباشد, مسلما یکی از ارتجاعی ترین فیلمهای ایرانی است.
اما در آن واحد فیلمی است که ما با آن بزرگ شدیم و خواسته یا ناخواسته برای بسیاری از ما خیلی تاثیرگزار بود.
فقط باید ده بیست سال از دیدن فیلم می گذشت, تا می آمدی به فرنگستان, و به دوران کودکی و نوجوانی ات فکر می کردی و پرسش از خود که: این همه ماچیزمو را از کجا به ارث بردی؟
به هر حال, یکی از فراموش نشدنی ترین صحنه های فیلم گفت و گوی بهمن مفید “میتی” و بهروز وثوق “قیصر” در قهوه خانه بود.
———————–
دیالوگ بهمن مفید در فیلم “قیصر”
قیصر : «تو چرا این ریختی شدی؟ کی زدتت؟»
میتی: «قصهاش درازه.»
قیصر : «کجا؟»
میتی : «هیچی بابا، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود.»
قیصر : «کریم؟! کدوم کریم؟»
میتی : «کریم آق منگل ، میش ناسیش؟آره؟ از ما نه, ازاونا آره، که بریم دوا خوری. تو نمیری به موت قسم اصلا ما تو نخش نبودیم، آره نه گاز دنده دم هتل کوهپایه دربند اومدیم پایین، یکی چپ یکی راست یکی بالا یکی پایین عرق و آبجو جور شد رو تخت نشسته بودیم داشتیم میخوردیم.
اولی رو رفتیم بالا، به سلامتی رفقا، لولِ لول شدیم، دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع، پاتیل پاتیل شدیم؛ سومی رو اومدیم بریم بالا آشیخ علی نامرد ساقی شد.
گفت بریم بالا، مام رفتیم بالا.
گفت به سلامتی میتی؛ تو نمیری به موت قسم خیلی تو لب شدم؛ این جیب نه اون جیب نه تو جیب ساعتی ضامندار اومد بیرون ررررفتم اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن، پریدم تو اوتول اومدم دمه کوچه مهران بغل این نُرقه فروشیه اومدم پایین دیدم یه سروکل میزونیه, این جوریه, زد بهم افتادم تو جوب، گفتم هته ته! گفت افت! یکی گذاشت تو گوشم، گفتم نامرداش؛ دومی رو زد از اولی قایمتر زد، دستمو کردم تو جیبم که برمو بیام چشام باز کردم دیدم تو مریضخونه روسام.
حالا ما به همه گفتیم زدیم، شمام بگین زده، آره،خوبیت نداره. واردین که!»
دخو / 17 August 2020