۲۳ تیر ماه نمایش «من از سگ بودنم چیزهای جدیدی فهمیده بودم» در تالار «استاد انتظامی» در خانه هنرمندان روی صحنه میرود. کارگردانی این نمایش را فرزاد امینی به عهده دارد. او این نمایش را با دریافتی کاملاً آزاد از داستانهای «سه قطره خون» و «سگ ولگرد» اثر صادق هدایت روی صحنه به نمایش درمیآورد.
سگ ولگرد و سهقطره خون
«سگ ولگرد» و «سه قطره خون» به دوره متفاوت از آفرینش ادبی هدایت تعلق دارند. «سه قطره خون» در دوره نخست نویسندگی او، در سال ۱۳۱۱ نوشته شده و «سگ ولگرد» در دوره دوم، در سال ۱۳۲۰. هدایت در دوره دوم آفرینش ادبیاش از یکسو بر آن بود که به زندگی و آرمانهای مردم بپردازد و از سوی دیگر میخواست ذهنیت نومیدانه خود را بازگو کند.
فرزاد امینی: از احساس عاشقانه و غمناکی که در دو داستان هدایت نسبت به کاراکترها وجود دارد خوشم آمد، به هیچ وجه تصویر سیاه و تلخ اولیه صادق هدایت در اثر نیست.
هدایت در «سگ ولگرد» خودش را در موقعیت جسمی و ذهنی سگی قرار میدهد که صاحبش را گم کرده و با موشکافی در دنیای او، روح انسانهای منزوی را نشان میدهد که «اصالت» دارند، اما نمیتوانند خودشان را با جامعهای عقبمانده و کسالتآور تطبیق دهند.
روایتگر داستانهای «سگ ولگرد» و «سه قطره خون» پرعاطفه و رنجکشیدهاند. «سه قطره خون» در فضایی سرد و غمآلود یک تیمارستان اتفاق میافتد. تیمارستان در این داستان نمادی است از کل جامعه و بیانگر درک عاطفی هدایت از سالهای استبداد است.
حسن عابدینی درباره «سه قطره خون» مینویسد: «در سه قطره خون عشقی ناکام موضوع اساسی داستان میشود. داستان در تیمارستانی میگذرد که همچون “اتاق شماره شش” اثر چخوف تمثیلی از جامعه معاصر نویسنده است.”
من از سگ بودنم چیزهای جدیدی فهمیده بودم |
فرزاد امینی، کارگردان این نمایش اما قرائتی کاملاً متفاوت از این دو اثر هدایت بهدست میدهد. او میگوید: «این دو داستان مضمون عاشقانهای دارند و از احساس عاشقانه و غمناکی که در دو داستان نسبت به کاراکترها وجود دارد خوشم آمد، به هیچ وجه تصویر سیاه و تلخ اولیه صادق هدایت در اثر نیست.»
او با این تفاصیل بیش از آنکه به متن اصلی وفادار بماند، به حس هدایت نسبت به شخصیت جنونزده در داستان «سه قطره خون» و همچنین به شخصیت «سگ اصیل» در «سگ ولگرد» نظر دارد. او میخواهد به یک معنا با همان عشقی که هدایت این دو شخصیت را آفرید، شخصیتهایش را روی صحنه بر محور اصالتباختگیِ یک جامعه بحرانزده و جنونآسا و کسالتآور به حرکت وادارد.
«سگ ولگرد» و «سه قطره خون» حرکتی یکسان و زمزمهوار دارند و هرچند مضمون «سه قطره خون» ناکامی عشقیست، اما نمیتوان آن را از این نظر با «سگ ولگرد» مقایسه کرد.
امینی در ادامه صحبتهایش درباره وجه مشترک این دو داستان میگوید: «در نمایش ما طنز و تراژدی به موازات هم وجود دارد و فضایی گروتسک ایجاد شده است، تأکید من غمناکی و فضای عاشقانه دو قصه بوده و طنزی که در اثر وجود دارد به علت وجود کاراکترهایی مضحک است که فضایی طنزگونه را ایجاد میکند.»
و در ادامه اضافه میکند: «فضاسازی این اثر و بیان هیجانها و اکتهای اکسپرسیو بازیگران وابسته به زیباییشناسی اکسپرسیونیستی و سورئالیستی است، در این اثرم همانند سایر آثارم دغدغه اجراییام چیزی است که سنت تئاتری گروتفسکی دنبال میکند.»
تئاتر بیچیز و بدنهای تراژیک
برژی گروتفسکی در سال ۱۹۵۹ در حین تحصیل همراه با یک منتقد ادبی به نام لودویک فلاشن تئاتر «ردیف سیزدهم» را که بعدها به «تئاتر لابراتوار» و «تئاتر بیچیز» شهرت پیدا کرد، بنیان گذاشت.
تئاتر «ردیف سیزدهم» یک تئاتر تجربی بود برای کنکاش پیرامون رابطه بین بازیگر و هنر تئاتر. گروتفسکی در سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۸به تعلیم و پرورش بازیگران اشتغال داشت و در این دوره بود که بر جسم و پیوند بین تئاتر و زندگی تأکید میکرد. بر اساس این تجربیات بود که او نظریهای تازه در تئاتر آورد و در کتابی به نام «به سوی تئاتر بیچیز» تعریفی تازه از نقش تماشاگر و بازیگر بهدست داد.
«به سوی تئاتر بیچیز» شامل مجموعهای از نوشتههای گروتفسکی و دیگران درباره کارهایش بود. او بر آن بود که تئاتر میبایست از نظر روحی و روانی تماشاگر را درگیر کند. گروتسکی راههای عملی کردن این اندیشه را نشان میدهد.
حضورِ بیصاحب یک جفت جوراب
امینی که خود را پیرو تئاتر لابراتوار میداند، در تعریفی که از تئاتر به دست میدهد، بر جسم بازیگر تأکید میکند. او میگوید: «بحث درباره اینکه تئاتر چیست بیثمر نیست اما گرفتار کثرت بیپایانی میشود، چرا که تئاتر، هر چیز و همان چیز است که با صحنه تئاتر در ارتباط قرار گیرد. حتی حضور بیصاحب یک جفت جوراب یا یک عینک روی صحنه. پس بهتر است بگویم که تئاتر من چیست. تئاتر من “اکسپرسیو عصبیت اندام تراژیک یک تن” است. من جز بدن تراژیک فرد بازیگر، چیزی نمیشناسم. این بدن تراژیک، غیر از اثر تراژیک است. چه بسا که بدن تراژیک به شدت خندهدار باشد و بخنداند. عصبیت بازیگر عصبیت اندام آدمی است و نه عصبیت شخصی به نام بازیگر. از این رو در تئاتر من هر تنی یک بازیگر است حتی اگر توان حرکتیاش فقط در محدودهی سرو گردن باشد، یا نه، حتی اگر فقط صدا تولید کند، چرا که صدا نیز اکسپرسیو عصبیت تن است، صدا نیز تن است. تئاتر من تئاتر تن است، تنی که نظام عصبی خویش را به نحوی تراژیک تا پایان عمر به دوش میکشد. با اکسپرسیو این تنِ تراژیک، بازی شکل میگیرد. تئاتر من شکل میگیرد.»
و در ادامه در تعریف آنچه که او آن را «بدن تراژیک» مینامد، میگوید: «بدن تراژیک، صحت و سلامتِ تناقض است و تحلیل نقش نمیکند بلکه تحلیل محتوی میکند. آزادی را در عین اینکه خواهان بند است بازی میکند و مضحک را در عین اینکه گریان است. شخصیت سازی نمیکند بلکه فرم (شکل، اطوار، هیکل، قیافه، ریخت) سازی میکند. بدن تراژیک با مفهومی فلسفی از مدرنیسم در ارتباط است. بدین ترتیب که انسان را و پیرامون انسان را جمع نقیضین بداند. نخواهد که بدی را خوب کند، یا خوبی را خوبتر و آنچه هست، هست به شرارتش نه به خیرش. بدن تراژیک، هیکل شر است.»
سه قطره خون و سگ ولگرد، تصویری از یک جامعه بحرانزده
پیش از این فرزاد امینی در سال ۱۳۸۷ در جشنواره تئاتر دانشجویی، باز هم بر اساس دو داستان «سه قطره خون» و «سگ ولگرد» نمایشی را با نام «حکایت حیات سه سگ، خیابان و شب» روی صحنه برده بود که البته در آن زمان چندان بازتابی در رسانهها نیافت.
فرزاد امینی: تئاتر من “اکسپرسیو عصبیت اندام تراژیک یک تن” است. من جز بدن تراژیک فرد بازیگر، چیزی نمیشناسم. این بدن تراژیک، غیر از اثر تراژیک است.
«مکبث»، موفقترین کار امینی در سال ۱۳۸۹ و در سال ۱۳۹۰، یک بار در جشنواره تئاتر دانشگاهی و یک بار هم در فرهنگسرای بهمن روی صحنه رفت و نامزد جایزه بهترین کارگردانی هم شده بود. امینی در آن زمان گفته بود تصوری را که از جامعه دارد، با الهام از «مکبث» شکسپیر روی صحنه اجرا کرده است.
اکنون باید منتظر ماند و دید که فرزاد امینی چگونه با بدن تماشاگرانش دو اثر از صادق هدایت را که بیانگر مفهوم گمگشتگی اصالت در یک جامعه جنونآمیز و کسالتآور است، در یک متن عشقی و عاطفی روی صحنه میآورد، آن هم در شرایطی که صادق هدایت را آشکارا لعن میکنند.
به یاد داریم که علی موسوی گرمارودی در مراسم رونمایی از رمان «سه کاهن» ِ مجید قیصری گفته بود: خداوندا صادق هدایت را لعنت کن.
«من از سگ بودنم چیزهای جدیدی فهمیده بودم»، بر اساس سگ ولگرد و سه قطره خون اثر صادق هدایت، اجرا ـ۲۳ تیر تا ۱۸ مرداد ۱۳۹۲/ خانه هنرمندان، سالن انتظامی
گالری زمانه
تصاویری از تمرینهای «من از سگ بودنم چیزهای جدیدی فهمیده بودم»
منبع: فیسبوک گروه پرومته
با سلام
بچه ها براتون ارزوی موفقییت میکنم.
پا حقایق فعلی امر و عنوان انها شاید کمی نسل فعلی اذ احساس تنهایی موجود بیرون پیاد.
منکه پوجود شماها افتخار میکنم
ثا پعد
hossein / 13 July 2013