فرناز شادروان
فرناز شادروان، هنرمند تجسمی، در سال ۱۳۵۷ تهران را به مقصد آمریکا ترک کرد. او مسیر هنری خود را با تذهیب نسخ خطی قرآن آغاز کرده بود، اما پس از مهاجرت، در مؤسسهی هنر سانفرانسیسکو و چند کارگاه خصوصی، به آموختن تکنیکهای چاپ و مجسمهسازی پرداخت و نهایتاٌ در سال ۱۳۶۹، از دانشکدهی هنر دانشگاه یوتا فارغالتحصیل شد. او درمورد هنر خود میگوید: «من به خاطر عشق خود به داستانگویی به سمت خلق هنر کشیده شدم؛ غالبا با اشیاء یافتشده کار میکنم، نشان خود را روی آثاری میگذارم که خود داستانی دارند و همیشه در مقابل شکوه و عظمت آنها سر تعظیم فرود میآورم.»
گَردِ گذشته
چند سال پیش، رابطهای که ۱۰ سال از عمرم را گرفت، پایان یافت. خانه را فروختیم و اسباب خانه به من رسید. هرگز نمیدانستم آن خانه و اسباب درونش که در خیالم اسکلت رابطهی ما بود، درحقیقت صلیبی بود که ما را مصلوب کرده بود. ۵ سال همهچیز را در زیرزمین خانهی جدیدم انبار کردم. امروز جرئت پیدا کردم که تمام بستهها را باز کنم، با اره و چکش اشیائی که مرا به اسارت گرفته بودند از نو بسازم. امروز دکوراسیون خانه را تغییر دادم.
سطور بالا روی دیوارهای مختلف گالری و در میان پارههایی از گذشته –که نمیدانیم گذشتهی واقعی هنرمند است یا گذشتهی داستان این نمایشگاه- بهچشم میخورد. هرچند پارچههای ازهمگسیخته و رشتههای شکافتهشدهشان، بریدههایی از اسباب چوبی منزل، عکسهای قدیمی قابشده از زنی با رخت عروسی و … که دیوارهای گالری را پوشاندهاند، خود گویای یک زندگی ازهمپاشیدهاند، اما انگار هنرمند با تکرار این نوشته بر دیوار گالری، خواسته است رد خودخوری درونی خویش (یا شخصیت اول داستان او) بابت از دست دادن آن زندگی مشترک دهساله را مرئی سازد؛ او مدام روایت خویش را تکرار میکند تا مخاطب حین تدقیق در زیبایی آثار نصبشده بر دیوار، آن صدای دردکشیده را، حتی برای لحظهای، از یاد نبرد.
https://www.instagram.com/reel/C19zTvFtYTf/
مخاطب ایرانی به محض آنکه در فضای گالری چشمی بچرخاند، گَرد گذشته را استشمام خواهد کرد. رشتههای متشکل از دانههای بلورین لوسترهای قدیمی که در میان بریدههای خشکی از شاخههای درختان، از سقف آویزان شده و زیر نور گالری میدرخشند و نیز منبتکاریِ روی پایه و پشتیهای بریدهشده از مبلمان خانه که در دهههای گذشته در اغلب خانههای طبقهمتوسطی بهچشم میخوردند، بتهجقههای گلدوزی شده و لباس عروسی که در یکی از سالنها روبهروی عکسهای قدیمی عروسی قرار گرفته، همه و همه یادآور زمانی هستند که سپریشده.
تصاویری از نظایر این اشیاء در حافظهی جمعی بسیاری از ما ثبت شده است. پا گذاشتن در فضایی که مجموعهای از این عناصر را گرد ِهم آورده، نگاه مخاطب را نه فقط به سوی آنچه پیش روی او قرار گرفته است، بلکه نیز به سوی تصاویر آشنایی از گذشتهی خود معطوف میکند.
اما نگاه هنرمند به گذشته نه نگاهی نوستالژیک، سانتیمانتال و برآمده از حسرت روزهای رفته، بلکه نگاهی مداخلهگر است. درست است که عناصری از تاریخ مشترک قشر مشخصی از ایرانیان در فضای گالری احضار شدهاند تا به آن دوران سپریشده اشاره داشته باشند، اما شکستها، جداییها و تلخیها بهشکل استعاری در تاروپود زیبایی و شکوه گذشته تنیده و مرئی شدهاند. درواقع هنرمند با سلاخی گذشته، هالهی نوستالژیک را از پیرامون آن میزداید.
از هم گسیختن: آرامِ درد
اولین اثری که بهمحض ورود به گالری با آن مواجه میشویم، کنجی به ارتفاع یک متر است که درون گوشهای از گالری چفت شده و سطح دو وجه آن را چیدمان بریدههایی از قرنیسهای چوبین پوشانده است: «داستان بلند کوتاه». قرنیسهایی که اساساً برای جلوگیری از نفوذ رطوبت و حشرات بر پایینترین نقطه دیوار نصب میشوند تا طولانی شدن عمر خانه را تضمین کنند، اینجا برش خورده، کنار هم چسبانده شده و طرح کلی «ریزش» را بر سطح این کنج پدیدار ساختهاند.
فرم ریزش در آثار دیگری از هنرمند نیز تکرار شده؛ پارچهها تکهتکه شدهاند، تاروپود آنها از هم گسیخته شده و رشتههای نخی بلند رو به پایین آویزان شدهاند. بهعلاوه، میبینیم که هنرمند در ترکیببندی تکهپارچهها در چند اثر دیگر، تفرقِ روبهپایین را تکرار کرده است. شاخههای خشک قدعلم کرده روبهبالا بازی تصویری زیبایی ساختهاند با نخهای شکافتهیِ مغلوبِ نیروی جاذبه؛ خزان در بقایای گذشته رسوخ کرده و ریزش شاخهها را عریان ساخته است.
https://www.instagram.com/p/Cyz_OIetABT/
در نظر هنرمند، گذشته نه ملجئی گرم، پر و سرشار برای گریز از هراس اکنون، بلکه پارههاییست که او با خود حمل میکند و با درهمشکشتنشان آنها را از نو میآفریند تا درد گذشته را آرام سازد. عمل بریدن چوبها و شکافتن نخها از دو منظر طاقتفرسات: نخست از آن رو که توان فیزیکی بسیاری باید صرف این فعالیت شود و دوماَ از آن جهت که مواجهه با خاطرات آغشته به درد گذشته را میطلبد. اما او (هنرمند) تخریب میکند تا ازنو بسازد، همچون دیالکتیکی که در طبیعت میان زوال و رویش دوباره جاری است.
رویارویی با اشیاء آشنایی از گذشته و فعال شدن حافظهای جمعی که مبتنیست بر زیست ایرانی، دردهای مشترک را نیز آشکار میکند. مسئلهی مهاجرت در چند دههی اخیر زندگی بسیاری از خانوادههای ایرانی را تحتالشعاع قرار داده است، دغدغهای که در سالهای اخیر، خصوصاً در میان نسل جوان، شدت بیشتری گرفته. خانهها و زندگیهایی در کشور اول در هم میشکنند تا جای دیگر، با شمایلی جدید جانی نو بگیرند. نگاه به گذشته و متعلقات ازدسترفته امروز دغدغهی بسیاری از مهاجران یا حتی کسانیست که در ایران مانده و جدایی را تجربه کردهاند.
هنرمند در این نمایشگاه برای مواجهه با خزانهای اندوهناک راهکار خوبی پیشنهاد میدهد: او شکست خویش را مادرانه پرورش میدهد تا با همراهی جوانههای آن، به زندگی ادامه دهد.