درگذشت محمد محمدعلی نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران مصادف شد با سالگرد جنبش آزدیخواهی نوین ایران که با قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی رقم خورد. محمدعلی خود با اندیشههای آزادیخواهانهاش یکی از چهرههای پیشگام در روشن کردن چراغ کانون نویسندگان بود. در زمانی که پس از فترتی ده ساله، نویسندگان از هر نوع فعالیتی برای احیای کانون بازدداشته شده بودند، محمد محمدعلی «در مرداد ۱۳۷۲، با چاپ «فراخوان فرزانگان»، (در مجله تکاپو، مرداد ۱۳۷۲)، همه نویسندگان را به شرکت در بحث دموکراتیک پیرامون برپایی دوره سوم «نهاد فرهنگی صنفی کانون نویسندگان ایران» فراخواند. او پس از اشاره به تغییرات جهانی و ملی گفته بود:
زمان آن است که نویسندگان با توجه به این شرایط و تحولات به ارزیابی اهداف و عملکرد کانون بپردازند و در راه فعالیت دوبارهی آن بکوشند.
اولین میزگرد در ضرورت طرح و شناخت نظرها پیرامون کانون نویسندگان با حضور باقر پرهام، منصور کوشان، محمد محمدعلی و محمد مختاری در مجله تکاپو برگزار شد. میزگردی که از دل آن متن معروف با امضای ۱۳۴ نویسنده با عنوان «ما نویسندهایم» بیرون آمد (آبان و آذر ۱۳۷۳) که بر آزادی قلم و بیان تأکید داشت و در مقابل ممیزی آثار و نوشتهها ایستاد و بحث آن به انجمن قلم جهانی (PEN International) کشیده شد. با افزایش فشار به امضاکنندگان نامه، یکی دو نفر از آن جمع امضای خود را پس گرفتند و سپس در سال ۱۳۷۵ ماجرای اتوبوس ارمنستان پیش آمد که قصد داشتند اتوبوس ۲۱ نویسنده اعزامی به ارمنستان را در تنگه حیران به دره پرتاب کنند. نویسندگان از آن سوءقصد جان سالم به در بردند. محمدعلی در سالهای وحشت و حذف روشنفکران، نویسندگان و دگراندیشان یکی از مسافران آن اتوبوس بود که بعد ماجرای قتلهای زنجیرهای پیش آمد.
محمدعلی نویسندهای اجتماعی
محمدمحمدعلی نویسندهای اجتماعی بود. اولین مجموعه داستان او، «دره هندآباد»، در سال ۱۳۵۴، بر محور روستا و مسائل اقلیمی منتشر شد. او را میتوان یکی از اولین نویسندگانی دانست که شخصیتهای کارمند را با زبان خاص خود به داستان فارسی آورد. مجموعه «بازنشستگی و داستانهای دیگر» همگی بر این محور استوار است. در گفتوگو با رسانه همیاری، او، دو داستان «مرغدانی» و «بازنشسته» از این مجموعه را نقطه عطفی در کارنامهاش میداند؛ آشفتگی، ترس، ویرانی و عدم ثبات در وضعیت کارمندی متوسط یا کارگری دست به دهان که اندیشهی فردا برایش متزلزل است. «داستانهای مجموعه «چشم دوم» وصف حال آدمهایی است که در حوادث ناشی از انقلاب و جنگ موقعیت اجتماعی و شغلی خود را از دست دادهاند.» داستان «موج انفجار» او سال ۱۳۶۷ در مجله دنیای سخن درآمد. ماجرای این داستان در ذهن کارمندی میگذرد که با پول بازخرید خدمت خود با دوستش، هدایت، یک تاکسی میخرد اما پیش از آن که تاکسی به نام او سند بخورد دوستش بر اثر موج انفجار کشته میشود و «راوی با ذهنی پریشان آواره خیابانها میشود.» عدم امنیت مالی و جانی، سرگردانی عاطفی و بیپناهی از مسائلی است که محمدعلی چه در زمانی که در ایران بود و چه بعد از مهاجرت و در تبعید به آن میپرداخت.
محمدعلی نگران انفصال بین دو نسل گذشته و امروز بود و شاید از همین رو بود که علاوه بر تأکید به یادآوری تاریخی در داستانهایش، در سالهایی که در مهاجرت زیست به تدریس داستان پرداخت که خود به نوعی انتقال تجارب زیستی بین دو نسل از نویسندگان را نیز رقم میزند. «انتقال تجارب گذشته، حفظ ذهنیت تاریخی و مبارزه با فراموشی و انقطاع تاریخی از طریق یادآوری خاطرات از عمدهترین مشغلههای ذهنی محمد محمدعلی بوده است. او در جایی گفته است:
میدیدم در کنار من نسلی دارد پرورش پیدا میکند که مثل خودم هیچ یک از تجارب گذشته را به خاطر ندارد و همین بیشتر مرا از مردم جدا میکرد. بهواقع اگر روزی میرسید که هیچیک از مردم گذشته خود را به یاد نمیآوردند چه میشد؟
(صد سال داستاننویسی)
درباره پیوند شخصیتهای افسانهای با ذهنیت مدرن که یکی از دغدغههای داستانی او بود، در گفتوگو روزنامه اعتماد گفته بود:
افکار عمومی جهان یکسره رو به صنعتی شدن نمیرود و یکسره هم دچار پسرفت و سقوط نیست. بلکه رو به تعادل است تا بتواند خواستهی تمام اقوام و ملیتها را در سطوح مختلف کنار هم تحمل کند. ما بدون دستیابی به هویت فرهنگی، زبانی، اجتماعی هرگز در نخواهیم یافت پیشینیان ما چه کردهاند که حال و روز من و ما چنین اسفبار است.
(روزنامه اعتماد. شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷. شماره ۴۱۷۲)
او «جهان زندگان» را در سالهایی نوشت که دیگر در ایران نبود و چهار سال هم طول کشید تا منتشر شد.
جهان زندگان نیز در محیطی کارمندی و در قالب اختلافات بین پدر و مادر در یک خانوادهی متوسط اتفاق میافتد با این قصد که برای خشونتی که در تاریخ معاصر ایران به ویژه در بیست سال گذشته نسبت به افراد دگراندیش و نویسندگان آزادیخواه اعمال شده زبان و بیان عاطفی و ادبی پیدا کند.
(برنامه تماشا/ بی بی سی فارسی. ۲۵ تیر ۱۳۹۳. حسین نوشآذر)
«جهان زندگان»، گذشته از سبک و سیاق داستانی و شیوهی رواییاش (که از زبان راویِ خشونتدیده و مقتول روایت میشود که بین جهان زندگان و مردگان در رفت و آمد است)، و با تمام مفاهیم و زیرلایههای دیگر این داستان، مفهوم بسیار بارزی را مینماید که در واقع پرسشی است در ذهن نویسنده که به ذهن خواننده منتقل میکند: آیا میشود خطای گذشتگانمان را جبران کنیم؟ پرسشی که خود مهمتر از پاسخ است. محمدعلی در راهگشایی به سمت همین پرسش است که «موفق میشود در جزمیتها و قطعیتها ایجاد شک کند، وقوع مرگ را به عنوان پیامد خشونت در نظر بیاورد و شرایط اجتماعی و سیاسی کشور را در مقطعی از تاریخ عامل اساسی خشونت و قتل معرفی کند و همگان را در جنایتهایی که اتفاق افتاده است سهیم بداند.» (همان)
محمدعلی که شاهد قتلهای سیاسی دوستان نویسندهاش بود، و خود یکی از کسانی بود که در اتوبوس ارمنستان در لیست مرگ نشسته بود هرگز از خشونتی که منجر به قتل و حذف دگراندیشان میشود غافل نشد که ردپای آن در رمان «جهان زندگان» مشهود است.
چندین سال پیش از وقوع هولناک قتلهای نویسندگان، او در داستان کوتاه «نقش پنهان» (دنیای سخن/ ۱۳۶۵) به ناخودآگاه به شرح وضعیتی میپردازد: استاد بنا از موزائیکها نقشی زیبا پدید میآورد که در زیر آن واقعیتی هولناک پنهان است: جسد کارگری که کشته شده است. گرچه در این داستان کارگر به دست همکارش کشته شده است اما وقتی او رمانی به همین نام را در سال ۱۳۷۰ منتشر میکند، موفق میشود از دل یک ماجرای خانوادگی، به توصیفی تاریخی از غلبه پدران بر پسران برسد. کشف این رابطه خانوادگی در شرایط اجتماعی ویژهی زمان جنگ به آن ابعادی هولناک میدهد. «جنازه عباس که پیش چشم آونگان است، به تصویری فراخور چنین تاریخی بدل میشود.»
زیستن در بحران جنگ یکی دیگر از موتیفها ودلمشغولیهای نویسنده بود. دستهای از داستانهای او در اواخر سالهای دهه ۱۳۵۰ و دهه ۱۳۶۰، گزارشهایی اجتماعیاند که به «اصطلاحات حرفه، روابط کارگر و کارفرما بر زمینه یک اتفاق کارگری» رقم میخورد تا نویسنده نمایی از تقابل فقر و ثروت و عدم امنیت شغلی رنجبران را نشان دهد. داستانهایی مثل پرمایه درگرداب، اسدالله اجیر، چاله و چنبر و… و نیز به «مشکلات روشنفکرانی میپردازد که زیستی ناامن و کابوسناک دارند.» کسانی که رویاهای خود را از دست رفته میبینند و زندگی بیمارگون یافتهاند. یک نویسنده دیگر در تبعید نیز، به بازآفرینی زندگی کارمندان مرفه در جریان بمباران تهران پرداخته است. ناصر شاهینپر پس از رفتن از ایران، رمانی به نام «عطر مردگان» را در لندن منتشر میکند (۱۳۷۳) که زبانی طنزآمیز دارد. نوشتههای این دو نویسنده- محمد محمدعلی و ناصر شاهینپر- یکی آن زمان در ایران و دیگری در تبعید سند ادبی و اجتماعی مهمی از یک دوران است که به آشفتگی و ترسخوردگی کارمندان و فروریزی آرزوهایشان و عدم امنیت و بیآیندگی گواهی میدهد.
استعاره و وهم در آثار محمدعلی
حسن میرعابدینی تشخص کارهای محمدعلی را در داستانهای استعاری او میداند که «غالباً فضایی کابوسناک دارند. معماری اینگونه داستانها به گونهای است که رویدادها جز معنای ظاهریشان به معنایی فراسوی کلمات نیز اشاره دارند. نوعی فضاسازی اضطرابانگیز به شیوه ساعدی.»
اما در همین داستانها هم پرداختن به مسائل اجتماعی مهمترین دغدغه نویسنده بوده است و استعاره ابزاری در کشف بحرانهای اجتماعی است. اوج داستانهای وهمی او در «از ما بهتران» (انتشار در سال ۱۳۵۷) جلوهگر است که به نظر میرسد برای اولین بار موتیف بومی و ترسناکِ «جن» به داستان فارسی راه پیدا کرده است. گرچه پیش از او نیز بهرام صادقی در «ملکوت» در ابتدای داستان برای فضابخشی به داستان، جن را به داستان کشانده بود و بعدها نیز هوشنگ گلشیری «در ولایت هوا» (۱۳۷۰) ازین عنصر بهره برد.
داستانهای مجموعه «از ما بهتران» که گنجینهای از فرهنگ قومی و مذهبی مردم در دورههای گذشته است یادآور داستانهای بومی آمریکای لاتین است. محمدعلی دربارهی انتخاب سوژهای خلاف جریان اصلی ادبیات داستانی در آن زمان عنوان کرده است:
متأسفانه نگارش داستانهای علمی و علمی- تخیلی در ایران به هزار و یک دلیل رواج نیافته در حالی که فانتزی یکی از ژانرهای پرخواننده و فکربرانگیز در سراسر جهان است. جا برای زندگی همه موجودات روی کره زمین هست و تنوع رنگها، شکلها، نوع غذا، لباسها و آداب و مناسبک و از همه مهمتر تنوع افکار آن را رنگینتر میکند. افسانههای کهن ایرانی سرشار است از انواع دیوها و اجنهها و پریهای خوب و بد که لهله میزنند از فراواقعیت بیایند به جهان واقعی و طور دیگری جلوه کنند.
(مصاحبه با روزنامه اعتماد/ همان)
محمدعلی هم در مضمون داستان و هم در سبک و ساختار سعی داشت کمتر خود را تکرار کند. تنوع مضامین و موضوعات و تعداد زیاد داستانهای او خود گواهی است بر این فکر. سهگانهی روز اول عشق (آدم و حوا، مشی و مشیانه و جمشید و جمک) رمانهای پژوهشی محمدعلی با راویان زن است که خود دلیل این انتخاب را اشاره به کهنالگوهایی دانسته است که در طی تاریخ مردان آنان را همدست جادوگران، شیاطین و اهریمنان قرار دادهاند. او در این سه گانه «خود را در نقش مورخی» میداند که به بازبینی نقش زنان نشسته است «تا حقی از آنان ضایع نشود.»
در داستان رعد و برق بیباران که بنا به گفته خودش در مقدمه کتاب «با الهام از گفتههای پیرمردان گذر درخونگاه نوشته شده است»، محمدعلی به بررسی تقابل سنت و مدرنیته از منظر تغییر کوچههای قدیمی و خیابانکشی میپردازد، باز هم سراغ شخصیتی جنگیر میرود به نام کلقدیر که حاج معمار (تیپ شخصیتی طرفدار سنت) در پایان کار و برای مقابله با آنچه نو است و به خیابانها آمده است به او متوسل میشود ولی حرفهای جنگیر در آن موقعیت شبیه کابوسی در بیداری است که مرد را نیمه دیوانه به حال خود رها میکند.
چند پسر نوجوان با دوچرخه از کنار جدول کورس میگذارند. بچهها با توپهای لاستیکی و چرمی بازی میکنند. زنها و مردها از لابهلای ماشینهای غلتک سنگین با مهارت رد میشوند. یادش میآید توپ و دوچرخه و توپ و حتی ماشینهای جاده صاف کن را هرازگاه دیده بود و حالا گویی با او سر عناد داشته باشند یکجا جمع شدهاند.
(رعد و برق بیباران. ص ۹۲)
نویسندهای دغدغهمند
محمدعلی در «باورهای خیس یک مرده» به موضوع بحران آب و نیز در داستان کوتاه مستندگونهای به نام «غار تنهایی من» (رسانه همیاری؛ مجله ایرانیان کانادا، شماره ۸۳) به بحران زیست محیطی آلودگی هوا پرداخته است. محمدعلی در باورهای خیس یک مرده باز سراغ شخصیتهای همیشگیاش، کارمندان میرود. در اینجا گروهی کارمند به تصادف صاحب زمین میشوند. «محور اصلی این رمان که حد فاصلی میان رمان واقعگرا و رمان آیینی است در واقع کتابی است کهنه که از نیاکان راوی به او ارث رسیده است.» رمان در پرداخت چندان قوی نیست ولی از این نظر که به بحران آب پرداحته دارای اهمیت است.
میتوان گفت که محمدعلی توانست خود را از مسیر فرمگرایی در داستان دور نگه دارد. هم فضایی که محمدعلی در آن نفس میکشید و هم مضامین داستانهایش او را به مسیری خارج از فرمگرایی رایج آن زمان کشاند. برای محمدعلی بازیهای زبانی اهمیت نداشت و از اینرو بود که تا جایی که میتوانست و داستان اجازه میداد به زبان معیار پایبند ماند. زبانی نزدیک به زبان رسمی که در نگاه اول خالی از ظرفیتهای داستانی به نظر میرسد اما محمدعلی توانست همان زبان خنثی را به کار گیرد و شخصیتپردازیهایش را در آن بستر به انجام برساند. داستانهای محمدعلی نشان میدهد که زبان معیار و نحو معمول زبان فارسی توان این را دارد که در خدمت داستان و فضاسازی داستان قرار گیرد.
محمدعلی نویسندهای تمام وقت بود او که از روزگار جوانی در ایران قلم به دست گرفته بود، پس از مهاجرت هم به کار نویسندگیاش ادامه داد و در آنجا هم آثاری نوشت که هم در خارج از کشور و هم در ایران منتشر شد. جهان زندگان، شاملویی که من میشناختم، چندین داستان کوتاه و خطابههای راه راه که آخرین کار اوست از کارهای محمدعلی پس از مهاجرت است. خطابههای راه راه «مجموعهای است از خردهروایتهای زمانبندیشده که در یک کلانساختار، واگویههای ذهنی نویسنده را عریان میسازد.» او که اولین مجموعه داستانش در سال ۵۴ منتشر شد، دو روز قبل از انتخابات سال ۸۸ به کانادا در نزد دخترانش مهاجرت کرد ولی به ایران رفت و آمد داشت. در سال ۱۳۷۷ دیپلم افتخار بیست سال داستاننویسی را دریافت کرد و در سال ۱۳۸۱ برای رمانهای برهنه در باد و مجموعه بازنشستگی جایزه یلدا را دریافت کرد. نیکخواه بود و نیک زیست و همواره در تعامل با نسل جوان. او نویسندهای بود که متنوع و فراوان نوشت و در کار نوشتن خود را بازنشسته نکرد چه در وطن و چه در تبعید. در مصاحبه با اعتماد گفته بود:
در ایام بچگی دوست داشتم وقتی بزرگ شدم بروم پیش خدا و شکایت کنم که چرا بابای من قادر نیست مرا بگذارد کلاس موسیقی تا ویلون زدن یاد بگیرم یا شعبدهبازی ماهر شوم و از کیف پارهپوره مدرسهام دهتا کبوتر بیرون بکشم ولی از فرشتههای روی شانه چپ و راستم و اجنههایی که اطرافم ویالون میزدند خجالت میکشیدم که مبادا به گوش پدرم برسانند که من در آرزوی چه چیزهایی هستم و او در تنهایی اشک بریزد.
او در داستانهایش این رویاها و کابوسها را با رنج فقر و هراسهای زندگی در هم آمیخت تا زندگی را چنان بسازد که میخواهد بیآنکه به قول شاعر سیدعلی صالحی، «نه زانوی آهوی بیجفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بیدرمان» نه اشک پدر بر گونه بنشیند و نه سخن از بیعدالتی ناگفته بماند.