معیشت و حیثیت
وقتی از حیثیت صحبت میکنیم، دقیقاً از چه چیزی حرف میزنیم؟ از قدر و منزلت؟
در ایران همواره نویسندگان از راههای دیگری گذران میکردند. معلمی، طبابت، استادی دانشگاه و کارمندی از حرفههای «آبرومند» برای نویسندگان و مترجمان درک میشد. با سقوط سرسامآور ارزش ریال و در شرایطی که نرخ رسمی تورم از ۵۰ درصد هم فراتر رفته است و با توجه به گستردگی هرچه بیشتر دایره نویسندگان و مترجمان و با در نظرداشتن این واقعیت تلخ که شمار بسیاری از نویسندگان ایرانی در تبعید خودخواسته یا ناخواسته به سر میبرند، مسأله تأمین معاش هرچه بیشتر به یک چالش بزرگ تبدیل میشود. پرسشهای دیگری هم مطرح است: آیا با رشد صنعت نشر و تنوع محصولها، نیاز فرهنگی در استفادهی بهینه از محصولاتی نظیر کتاب و نشریات فرهنگی ایجاد میشود؟ اگر چنین است، سهم نویسنده و شاعر و مترجم و ویراستار در این میان چیست و عایدی او در این معادله چقدر است؟ چرا عموما نویسندگان و شاعران در همه جای دنیا برای تامین معاش به پیشهای دیگر مشغولاند؟ تن دادن به مشاغلی که نزد عموم خوشایند نیست آیا حیثیت نویسنده و شاعر را مخدوش میکند؟
در مجموعهای از میزگردها در حلقهای از سه نسل از نویسندگان این پرسشها را به بحث گذاشتهایم. در آخرین میزگرد از این مجموعه این نویسندگان حضور دارند:آذردخت بهرامی (نویسنده)، فرشته احمدی(نویسنده)، سینا بهمنش (نویسنده)، انوشه منادی (نویسنده)
آغاز میزگرد:
رضیه انصاری: با گسترش صنعت نشر در جهان و آسانتر شدن نوشتن، انتظار میرود وضع معیشت نویسندگان و پدیدآورندگان آثار هم بهتر شود، اما چنین اتفاقی نمیافتد. تحلیل شما از عدم برقراری این موازنه چیست؟
آذردخت بهرامی: شاید صنعت نشر در جهان گسترش یافته و نوشتن آسانتر شده باشد، اما به همین نسبت رقبا بیشتر و خوشرنگولعابتر شدهاند و خواندنیها در فجازی ـ فضای مجازی ـ چنان گسترده، متنوع و زیاد شده، که مخاطبان کتابها، این روزها وقت کمتری برای مطالعه پیدا میکنند، بس که سرشان توی گوشی و تبلت به خواندن مطالب گاه زرد و سطحی است.
با این هم موافق نیستم که نوشتن آسانتر شده. شاید تایپ کردن و «کپیپیست» و «سِیو از» کردن سرعت نوشتن را زیادتر کرده باشد، اما در روند اندیشیدن و نوشتن و ورز دادن و نوشتن و سمباده زدن و نوشتن و پاک کردن و نوشتن و تصحیح کردن و بازنویسی مجدد و ویرایش و باز هم بازنویسی، تغییری نکرده و روال همان است که بود.
وضعیت معیشت نویسندگان هم فرقی نکرده. هنوز هم وقتی طرحی، قصهای، داستانی، نمایشنامهای، یا فیلمنامهای سفارش میدهند، قبلش پرانتز باز میکنند که فعلا پولی برای پرداخت نداریم؛ یعنی بعداً اگر طرح تصویب شد و بودجهای گرفتیم، حقالزحمهتان را میدهیم. که بیشتر وقتها این اتفاق هم نمیافتد؛ و هنوز هم چند ماه بعد از انتشار کتاب، حقالتالیف نویسنده به صورت چند قسط پرداخت میشود؛ و تیراژ کتاب هم که سال به سال کمتر میشود. همین روزهاست که به اعداد دورقمی و یک رقمی هم برسد.
قربانش بروم، این هوش مصنوعی هم که آمده، گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
سینا بهمنش: بخشی از سوال را متوجه نمیشوم. فکر کنم منظور شما از «آسانتر شدنِ نوشتن» آسانتر شدنِ انتشار آثار باشد، مگر اینکه بخواهیم به جایگزین شدن نرمافزارهای تایپ یا «گفتار به متن» با پروسهی نوشتن با قلم روی کاغذ یا ماشین تایپ فکر کنیم. البته این موارد ربطی به صنعت نشر ندارد… پس هنوز مشکلم با این بخش اول سوال باقی است. فارغ از این مورد به این پرسش پاسخ میدهم: نوشتن یک هنر است ولی نشر یک صنعت است که مانند هر صنعتی به عوامل عرضه و تقاضا بستگی دارد. طی سالهای اخیر وضعیت «تقاضا» دستخوش تغییرات زیادی شدهاست: اولا با فراگیر شدن اینترنت و فضاهای مجازی، بخشی از اوقات فراغت مخاطبان کتاب صرف شبکههای اجتماعی میشود. مرور اخبار، تماشای ویدئوهای سرگرم کننده و دیدن فیلمها و سریالها و حتی بازیهای متنوع، زمانی برای کتابخوانی باقی نمیگذارد و متاسفانه جمعی از افرادی که هنوز خود را مقید به مطالعه میدانند تصور میکنند خواندن متن در فضای مجازی میتواند جایگزین مطالعهی کتاب شود. دوما، با وخامت اوضاع اقتصادی عامهی مردم، کتاب از سبد خرید و نیازهای معمول جامعه حذف و تبدیل به کالایی تجملی شدهاست. همین دو عامل در بخش تقاضا کافی است تا پی ببریم چرا تیراژ کتاب از دههزار یا دو هزار جلد به دویست یا پنجاه جلد در هر نوبت چاپ رسیده است. هر چند بدون تقاضا، بحث در مورد «عرضهی محصول» لزومی ندارد ولی برای تکمیل این بحث، چهار وضعیت متفاوت در عرضهی کتاب را شرح میدهم.
وضعیت اول : «نویسندگان نوپا». بسیاری از پدیدآورندگان آثار ادبی را نویسندگان جوان و نوپا تشکیل میدهند، آمار جدیدی از ایشان در دست ندارم ولی به خاطر میآورم که در نمایشگاه کتاب سال ۱۳۹۶ با آمار چاپ اولین کتاب هزار دویست نویسنده مواجه شدم. سونامی ثبت شدن به عنوان هنرمند (شاعر و نویسنده) هر ساله حدود همین تعداد از افراد جامعه را وارد چرخهی صنعت نشر میکند. افرادی که عموماً در چاپ اولین، دومین و حتی چندمین کتابشان به نوشتن، به عنوان یک حرفه یا منبع درآمد فکر نمیکنند و خودشان هزینههای چاپ کتابشان را میپردازند. در واقع تزریق کنندگان سرمایه به صنعت نشر هستند و عموماً چند صد جلد کتابی که برایشان چاپ میشود توسط خودشان به دوست و آشنا و فامیل هدیه میگردد.
وضعیت دوم: «نویسندگان دیرپا و سخت جان». هر چند نویسندگی در بسیاری از کشورهای پیشرفته جزو مشاغل پردرآمد محسوب میشود ولی با توجه به همان بحث وضعیت تقاضا، تیراژ کتاب و حتی معضلات پیش از آن یعنی زمان طولانی و شرایط غیرقابل پیشبینیِ گذر از هفت خوان ممیزی و سانسور وزارت ارشاد، برای بسیاری از نویسندگان تکیه بر درآمد چاپ کتاب امری غیرممکن محسوب میشود و شاهد گرایش ایشان به سمت سایر امکانات درآمدزا هستیم که مرتبط ترین آنها، تشکیل کارگاههای شعر و داستان است.
به عنوان یک طنز تلخ موردی را هم به این مشاغل اضافه میکنم. یکی از دوستان شاعرم خبر از یک منبع درآمد جدید میداد و آن هم نوشتن کتاب به نام افراد مختلفی بود که توان و ذوق نوشتن ندارند ولی در آرزوی ثبت نامشان به عنوان شاعر روی یک کتاب هستند. این دوست میگفت درآمد حاصل از نوشتن چنین کتابهایی ظرف یک سال برابر با ده سال فروش کتابهای خودش بوده!
وضعیت سوم : «شاعران و نویسندگان محبوب». هستند شاعران و نویسندگانی که محبوب مخاطبان و خریداران کتاب باشند و به دلیل این مقبولیت از محبوبیت خاصی نزد ناشران هم برخوردارند. فروش آثار ایشان تضمینشده است و ناشران حتی کتابهای بعدی آنها را پیش خرید میکنند. در این بین هم نویسندگان حرفهای و گرانقدر را میتوان دید و هم نویسندگان زردنویس فال و تعبیر خواب و انگیزشی. البته ناشری میگفت به لطف این نویسندگان فقط چرخهای صنعت نشر به سختی میچرخد و سودی در انتشار این آثار هم وجود ندارد. در واقع ادعا میکرد ناشران پول دریافتی از نویسندگان نوپا را برای چاپ کتاب پیشکسوتان و مراسم رونمایی کتاب ایشان هزینه میکنند و در ادامه، بحث قیمت روز افزون کاغذ و سود حاصل از واسطهگری و شرکتهای پخش را مطرح میکرد.
و وضعیت چهارم: «رانتخواران» در همین آشفتهبازار عرضه و تقاضا، گروهی هم هستند که بر سر سفرهی پربرکت حکومت نشستهاند. نویسندگانی که کارمندان بخش نوشتاری تبلیغات ایدئولوژی حکومت هستند و درآمد و امکانات متنوعی از این خوان به یغما میبرند. شاهد این مدعا کتابهایی است که بدون اینکه حتی یک مخاطب ادبیات آنها را خریده باشد به چاپ بیستم و سیام با تیراژ بیش از دههزار جلد در هر نوبت چاپ میرسند. شما این کتابها را نمیخرید ولی میتواند شاهد حضور کتابها در تمامی کتابخانههای عمومی، مدارس و دانشگاهها، مساجد و پایگاههای بسیج، زندانها، بیمارستانها، ادارات، سازمانها و حتی مراکز فرهنگی حکومت اسلامی در سایر کشورهای جهان باشید. یعنی تنها کسانی در معادلهی نوشتن و معیشت به موازنه رسیدهاند که در عالم ادبیات وزنهای محسوب نمیشوند.
فرشته احمدی: من هم گمان نکنم که فقط در ایران نویسندهها مجبور باشند از طریقی غیر از نوشتن ارتزاق کنند. وقتی دربارهی نویسندهی حرفهای حرف میزنیم، معمولا نویسندگان آثار پرفروش مد نظرمان است، یعنی نویسندهای که از درآمد حاصل از فروش کارهایش، میتواند زندگی نسبتاً راحتی داشته باشد. این درست که در ایران صنعت نشرمان مثل بقیهی چیزهایمان فشل است و هیچ ارتباط منطقیای بین درآمد نشر و درآمد پدیدآورنده وجود ندارد، اما بقیهی جاهای دنیا هم نویسندگان باید نویسندهی حرفهای و پرکار باشند تا درآمد قابل قبولی داشته باشند. روزبهروز هم به نظرم تبدیل شدن به نویسندهی حرفهای کار سختتری میشود. حتی اگر طبق گفتهی شما نوشتن آسانتر شود که من فرض میکنم، منظورتان انتشار اثر است، کسب درآمد دشوارتر میشود. بخصوص بدون داشتن ساز و کارهای فکر شده و حمایتهای نهادهای اصلی و فراگیر. که گمانم پاشنهی آشیل نویسندهی ایرانی درست همینجاها یعنی در ارتباط نویسندگان ایرانی و کتابهای منتشر شده در ایران با این نهادها است. مهم است که تصمیمگیرندگان و قانونگذاران هر کشوری با اصل نوشتن و خلاقیت و ادبیات مشکل نداشته باشند تا زیرساختهای درستی برای پدیدآورندگان این عرصه فراهم کنند.
وقتی هنر و ادبیات و سینما تبدیل میشوند به موجودات متخاصم و مزاحم، چون حرفشنوی کافی ندارند و در خدمت تبلیغ و آموزش ایدئولوژی غالب نیستند، پس حمایت این نهادها را هم از دست میدهند. کتابی اگر پرفروش بشود، مجوز انتشارش را از دست میدهد، نویسندهای اگر معروف شود، میرود زیر ذرهبین. آموزش و پروش ایران کلا هیچ ارتباطی با نویسندههای مدرن ایرانی ندارد از صادق هدایت گرفته تا نویسندههای مطرح امروز. اینها را گفتم که بگویم در ایران نویسندگان علاوه بر مشکلات عام با مشکلات خاص این سرزمین هم دست به گریبانند. اگر نویسندهای کمر همت ببندد و پر کار کند و پر بنویسد و پر بفروشد، باز هم هیچ تضمینی وجود ندارد که این وضعیتش در طولانی مدت دوام بیابد. دستهایی که برای از کار انداختن او از آستین بیرون میآیند، یکی و دو تا نیستند. این وسط ناشر هم به بهانهی خراب بودن اوضاع نشر و کاغذ، دیوار نویسنده را از همه کوتاهتر تشخیص میدهد و اول از همه دستمزد او را از لیست مخارجش حذف میکند، بعد هم کلا اسم نویسنده را از لیست همکاران خط میزند چون بدون قانون کپیرایت میتواند کتاب نویسندگان خارجی را مجانی چاپ کند. پرفروشها و برندگان جایزهها و کتابهای روانشناسی زرد چاپ میکند و پولدار میشود و هیچ نیازی هم به نویسندگان وطنی ندارد.
انوشه منادی: دلیل این عدم توازن بسیار روشن است. کافیست نظر به پیرامون بیندازیم. معیشت و تأمین آن اولین مشغلهی جدی اکثریت مردم ما هست و به قول سیاسیون هر روز سفره مردم حقیرتر شده و چتر سیاه فقر برسر عموم گسترده است. در این شرایط فقط صاحبان ابزار تولید و بانکداران و سیاسیون و نظامیهای وابسته به بیت قدرت… مشغلهی معیشت ندارند و از هرنوع گسترش صنعت و حتی تحریم و عدمگسترش آن سودهای میلیاردی به جیب می زنند. نظام نئولیبرال حاکم در قالب نوعی سرمایهداری رفاقتی زیر چتر حمایت از این خوان نعمت قراردارند.
درین آشفته بازار، رشد قیمت کتاب باعث شده از سبد معیشتی خانواده حذف شده و تنها قلمبهمزدهایی که در لابی قدرتاند، غم نان نداشتند و ندارند و نخواهند داشت و نویسنده مستقل (مثل اکثریت مردم) به شدت زیر فشار معاش کمر خمکرده و درمقابل هژمونی حاکم، اثرش در صورتی که در بازار به عنوان کالایی قابل عرضه، با اقبال مخاطب مواجه شود، شانس بهرهمند شدن از پول و بالطبع تامین معاش خواهد داشت. در این موازنهی چپاندرقیچی، معضل سانسور دولتی و حکومتی را بیفزاییم به وضع اسفبار نویسنده دراین خراب شده، بیشتر پی میبریم.
رضیه انصاری: بله، ممنون. همگی به موارد مهمی اشاره کردید از جمله معضل همیشگی سانسور، یا فراگیرشدن شبکههای اجتماعی و پایین آمدن سرانه مطالعه یا تغییر شکل مطالعه، قرارگرفتن ادبیات در خدمت ایدئولوژی، مشکلات نشر و بهای کاغذ و حقالتالیف چند قسطی مولف، پایین آمدن تیراژ کتاب و اوضاع اقتصادی نابسامان خانوادهها. منظور من هم از آسانشدن نوشتن، درواقع همان گسترش صنعت نشر و امکانات متنوعترِ ورود به پیشهی نویسندگی است، که به هر روی همه اتفاق نظر دارند درآمدزا نیست و عموم نویسندگان و شاعران و مترجمان و ویراستان از راه شغل دوم به تامین معیشت میپردازند. اگر به خاطر بیاورید، از زمان علی جنتی مسأله کاهش تصدیگری دولت مطرح شد، بعد در دولت دوم روحانی معلوم شد که این کاهش تصدیگری به معنای کاهش خدمات دولتی و به عنوان مثال پیشخرید برخی کتابها هم هست که این امر بر معیشت نویسندگان و مترجمان و بر اقتصاد نشر تأثیرگذار بود. در همان حال سانسور هم تغییری نکرد و ادامه داشت. به یک معنا دولت، بودجه فرهنگی را کاهش داد و دست از حمایتگری در همان حد و حدود مختصر برداشت، اما نظارت را ثابت نگه داشت و در برخی مواقع آن را حتی تشدید کرد. با این تفاصیل آیا به نظر شما، در شرایط کنونی تعاون نویسنده، ناشر و خواننده ممکن است راهکار باشد؟ به نظر شما آیا میتوان تعاون را در حوزه زبان فارسی راهکار در نظر گرفت؟ چه موانعی وجود دارد؟ چگونه میتوان آن موانع را از میان برداشت؟ آقای بهمنش، مثلا در حوزه شعر وضع بر چه منوال میتواند باشد؟ پیشنهاد شما چیست؟
سینا بهمنش: این که سیاستمداران چه میگویند و چه برنامهای دارند، سالهاست برایم مهم نیست. دیگر باید بپذیریم که فاصلهی حرف تا عملِ صاحبان قدرت بسیار زیاد است. مخصوصاً حرفهای پیش از رسیدن به قدرت و عملکردشان وقتی سوار بر خر مراد هستند. اینان استادان بازی با کلمات و تفسیر سازی برای مفاهیم هستند. مثلاً همین اصطلاح «کاهش تصدیگری دولت.» پیش خرید کتاب و اعطای وام و سهمیهی کاغذ و بن خرید کتاب و غیره و ذلک هم فقط مربوط به وابستگان حکومت میشده که همان کارمندان بخش ادبیات و نشر حکومتی، در جایگاه نویسنده و ناشر وابسته به رانت هستند. و اگر شامل حال معدود نویسنده و ناشر غیردولتی شدهاست فقط جنبهی تبلیغاتی و پنهان کردن اصل قضایا را داشته است.
ایجاد تعاونی مستقل از حکومت، یک راهکار است. البته راهکاری شبیه به هزاران نهاد و سازمان خیریهای که طی این سالها توسط مردم برای کمک به محرومان و کودکان کار و بیماران و بخشهای آسیبدیدهی اجتماع به وجود آمده. یعنی برداشتن بار مسئولیت از شانهی حکومت و گذاشتن آن بر گُردهی ملت. حمایت از تمام هنرها، به ویژه ادبیات که هنر کهن ما است، وظیفهی حکومت میباشد. هر چند این واقعیت، فقط شعار و حرف مفت است، وقتی که قرار بوده تحصیل و درمان و بسیاری از امکانات دیگر هم رایگان و از وظایف دولت باشد و به لطف نظام چپاول و مدیریت هیئتی ناکارآمد و متعهد به حفظ قدرت، تمام مسئولیتش بر گردن خود مردم افتاده. در این میان اهالی حکومت سهم و سود خود را از مدارس و دانشگاهها و مراکز درمانی خصوصی به جیب میزنند. پارادوکس کاملی است. اگر تعاونی کتاب تشکیل شود، نیاز مالی دارد که دولت جز برای عوامل خودش فراهم نمیکند. اگر دولت بخواهد بودجهای به تعاونی کتاب تخصیص دهد، مدیریتش را خودش بر عهده میگیرد و به عنوان کارفرما دستور میدهد نویسنده چه بنویسد و ناشر چه چیزی چاپ کند و مخاطب حق دارد چه چیزی بخواند و چه چیزی نخواند، که این همان وزارت ارشاد است، با یک نام قشنگ. با توجه به اوضاع اقتصادی مردم و عوامل عرضه و تقاضا که در بخش اول توضیح دادم، انتظار تامین منابع مالی تعاونی کتابی که در سبد خرید عموم جامعه جایی ندارد، انتظاری رویاگونه و غیرواقعی است.
اما شاید بتوان روشی پیشنهاد کرد که در حد تئوری قابل بحث و اصلاح باشد و با دریافت نظرات صاحب نظران و افرادی که تجربهی اجرایی دارند تبدیل به راهکار شود. پیشنهاد من برای تشکیل یک تعاونی مستقل برای نویسندگان و ناشران شامل مراحل زیر است:
۱- تشکیل سندیکای نویسندگان و مترجمان
– بهمنظور حمایت صنفی از کلیهی نویسندگان و مترجمان مستقل (که زیر چتر حمایتی و رانتهای حکومت نبودهاند)
– تشکیل هیئت موسس برای تدوین اساسنامه
– عضوگیری بر اساس اساسنامهی اجرایی
– تشکیل گروهها ( داستان- شعر- ترجمه- نمایشنامه- تحقیق- ادبیات کودکونوجوان و …) و انتخاب مدیران و مسئولان اجرایی
– ممیزی کیفی آثار و انتخاب آثاری که ارزش چاپ و نشر را دارند توسط کارشناسان و صاحبنظران هر حوزه
۲- جذب سرمایه
– به منظور تامین حقتالیف برای نویسنده و هزینههای چاپ برای ناشر، برای آثار مورد تأیید کارشناسان هر حوزه
– بعد از تشکیل یک سندیکای مستقل که اهداف و راهکارهای مشخصی دارد، میتوان چشم امید به علاقهمندانِ ادبیات فارسی داشت.
در بین مهاجران ایرانی در سراسر دنیا، هستند افرادی که هم دل در گرو فرهنگ و ادب فارسی دارند و هم میتوانند امکانات مالی برای زنده نگهداشتن این هنر کهن را تامین کنند. بخش روابط عمومی سندیکای نویسندگان و مترجمان میتواند با شناسایی این افراد و اطلاع رسانی عمومی به جلب سرمایه برای تعاونی نویسنده و ناشر کمک نماید.
– برخی دولت ها با هدف اشائهی فرهنگها موظف به تخصیص بودجه برای هنر و فرهنگ مهاجران هستند. درخواست یک سندیکای منسجم و مقبول جامعهی نویسندگان از طرف این دولتها به راحتی پذیرفته میشود و میتوان روی کمکهای مالی آنان حساب کرد.
۳- چاپ، نشر و پخش
-بهترین و ایدهآلترین وضعیت این است که کتاب مورد تایید شورای کارشناسان سندیکای نویسندگان و مترجمان با تامین مالی همین سندیکا، توسط ناشران ایرانی در کشورهای مختلف جهان چاپ و منتشر شود و حالا فقط باید به روشهای ارسال کتاب به ایران فکر کنیم. به اینکه چطور میتوانیم یک کتاب ۲۰ دلاری را با تامین سوبسید خاص به قیمت مثلاً پنجاه هزار تومان به دست مخاطبان ایرانی برسانیم و کتاب تاییدشده از لحاظ کیفی را بدون سانسور در سبد خرید معمول مردم قرار دهیم.
– یکی از نکاتی که خانم انصاری گرامی هم به آن اشاره کردهاند ، تسهیل روشهای نشر است. یعنی میتوان به نسخههای الکترونیک کتاب و ارسال فایل پیدیاف هم برای کم کردن هزینههای نشر و سهولت رساندن به دست مخاطبان فکر کرد.
امیدوارم پیشنهادهای من که پیش از این هم توسط دوستان دیگرم مطرح شدهاست ولی در مراحل اولیه مسکوت مانده، این بار توسط صاحب نظران نقد و اصلاح شود تا بتوانیم به یک راهکار عملی برسیم. منجی در آینه است و تا خودمان کاری برای خودمان نکنیم، کاری پیش نخواهد رفت.
رضیه انصاری: بله. ممنون. خانم احمدی شما غیر از نویسندگی، تجربه نشر هم دارید. به عنوان ناشر آیا ایده تعاون عملیست به نظر شما؟
فرشته احمدی: البته این را هم کاملا در نظر داشته باشید که همان موقعی هم که ارشاد بخشی از کتابهای ناشران را میخرید برای کتابخانهها، این لطفش شامل حال همهی کتابها و همهی نویسندهها نمیشد و قاعدتا نویسندهها و نشرهای خودی از الطاف ویژهای برخوردار میشدند و هنوز هم میشوند. و نکته دیگر اینکه آیا خرید کتاب از سوی ارشاد فقط به اقتصاد نشر کمک میکرد یا به درد نویسنده هم میخورد؟ نویسنده احتمالا فقط خوشحال میشد که مثلا ارشاد سیصد تا از کتابهایش را خریده و نمانده روی دست ناشر و شاید اگر خدا بخواهد به چاپ دوم برسد که نمیرسید. پس آن حمایتهایی که بهشان اشاره کردید و گفتید دولت حذفشان کرد، لااقل برای نویسنده چندان اهمیتی نداشتند.
تعاون نویسنده و ناشر خیلی وقت است که شکل گرفته. البته تعاون کلمهای است با بار مثبت زیاد برای آن رابطه که مثلا ناشر پول بگیرد و کتاب چاپ کند. ناشرها کوچک در بسیاری از اوقات و ناشرها بزرگ هم گاهی پول میگیرند و کتاب نویسندههای گمنام را چاپ میکنند و اکثر اوقات زحمت پخشش را هم میاندازند گردن نویسنده. و هر نویسندهای که یک بار چنین تجربهای را داشته باشد، بعید میدانم دوباره برود سمت نوشتن و چاپ کردن، بسکه تحقیرآمیز است و سرشار است از حس گند پوچی.
من هنوز تصورم از همیاری خواننده، چیزی است که در ایران دیدهام؛ مردم پولشان را بابت کتاب هزینه نمیکنند، بهخصوص با اوضاع اقتصادی آشفتهی این روزها. اگر ناشری آنقدر اداره و توان انجام کار داشته باشد که ایدهای را قبل انتشار با خوانندگان در میان بگذارد و آن را به آنها بفروشد (چگونه؟ مثلا عدهای جمع میشوند در سالنی، نویسنده ایدهاش را با آنها در میان میگذارد و بخشهایی از کتابش را برایشان میخواند و مخاطبان کتاب را پیش خرید میکنند؟) خب… انجامش بدهد. اما مطمئنم که انجام این کار انرژی زیادی را میطلبد. و بعید میدانم به ایده و عملی فراگیر تبدیل شود. یعنی ایده تا وقتی به عملکرد و توان انجام کار شخص و ناشری معین مربوط باشد، فراگیر نمیشود. چون فاقد نظم سیستماتیک است و بیشتر بر پایهی روابط عمومی قوی و ایمان راسخ به آن کار میگردد تا منطق.
این هم که خانه ادبیات حالت تعاونی داشته باشد، کاری زیربنایی و فرهنگی میطلبد که بعید میدانم حالا حالاها در حوزه زبان فارسی، مخاطبان آنقدر سینهچاک ادبیات باشند که خیلی سرخود و طبیعی راه بیفتند و حامی همیشگی تعاونیها بشوند و اعتماد کنند به ناشر و بقیه دستاندرکاران.
رضیه انصاری: خانم بهرامی عزیز، شما دستی هم بر فیلمنامهنویسی دارید که یکی از راههای مطمئنتر کسب درآمد بوده برای برخی نویسندگان، برای اصغر عبداللهی مثلا. آیا این در همچنان باز است یا در این زمینه هم فروبستگی پیش آمده؟ درباره ایده تعاون چه فکر میکنید؟
آذردخت بهرامی: بعضی از مواردی که نام بردید، مربوط به «از ما بهتران» میشود. مثلا پیش خرید کتاب، و یا حتی خرید کتاب در تیراژ آسمانی، و لابد اهدای آن به کتابخانههای سازمانها، ادارات دولتی، دانشگاهها و مدارس؛ و امثال من جز سکوت و نظاره و تشویق؛ و دست و جیغ و هورا و سوتکشیدن کاری نمیتوانیم بکنیم.
سانسور هم، وضعیت به همان گلوبلبلی است که بود، گاهی گلاش بیشتر است، گاهی بلبلاش. این روزها دغدغهی اصلیام این است که اگر روزی این تیغ از نوک قلممان برداشته شود، از چه مینویسیم؟
در مملکت خودمان خیلی به تعاون نویسنده، ناشر و خواننده خوشبین نیستم؛ شاید در مورد ادبیات عامهپسند نتیجه بدهد. شاید هم در کارگاهها دوستان نوقلم حاضر باشند کتابهای همدورهایهایشان را پیشخرید کنند؛ ولی مگر چند نفر هنرجو در این کلاسها حضور دارند؟ نویسندهها که حتی آثار همدیگر را نمیخوانند. من خودم بهشخصه خیلی از آثار جوانان نوقلم را خواندهام. ولی در بین همانها به ندرت کسی را دیدهام که آثار یکی دو دهه قبل از خودشان را خوانده باشند. انگار این کار را اصلا ضروری نمیدانند.
اوضاع فیلمنامهنویسی هم تعریفی ندارد – گویی این غرزدن تمامی ندارد. فاصلهی به سرانجامِ مالی رسیدنِ فیلمنامههای نوشته شده هم آنقدر زیاد است که اگر تقسیم بر ماههای سال کنیم، رقم خندهداری میشود که اصلا قابل گفتن نیست. حالا شاید یکی دو نفر مثل اصغر عبداللهی نازنین بخت یارشان بوده، بقیه اما در -به قول شما- فروبستگی بهسر میبرند.
رضیه انصاری: انوشه عزیز، شما سالهاست تجربه برگزاری کارگاه دارید. در کارگاهها آیا فرهنگ تعاون وجود دارد؟ خانم بهرامی زیاد خوشبین نیستند، شما چهطور؟ برای مثال آیا شرکتکنندگان در کارگاههای شما حاضرند کتاب شما یا یکی از همدورهایها را پیشخرید کنند؟
انوشه منادی: طرح حذف تصدی گری دولت و گسترش بازار آزاد، روشیست در همهی کشورهای کاپیتالیستی، روند کالایی شدن همهچیز، دو یا سه دهه است آغاز شده و در کشور ما بعد از جنگ، کلید رهاسازی اقتصاد و واگذاری به بخش خصوصی توسط دولت هاشمی، زده شد و در این سالها همهی دولتهای مستقر، همین متد را درپیش گرفتند و اوج واگذاری اموال دولت، بخوانیم ملت، به وابستگان و فامیلها و دوستان، در دولت روحانی تحت عنوان طنز «اقتصاد خصولتی» شکل گرفت و روند تسلط نئولیبرالیسم در تمامی حوزهها روزبه روز قویتر شد… به گمانم تشکیل تعاونیها در واقع یک نوع مقاومت در برابر این جریان است که در بازار مکارهاش از شیرمرغ تا جان آدمیزاد قابل خرید و فروش است… این که تا چه حدی شکل گرفته است و تا کجا میتواند موثر باشد و بتواند مثلن روند گران شدن و بالارفتن قیمت کتاب و خدمات مربوط به چاپ و نشر را بگیرد… به گمانم موفق نخواهد بود. توجه شما را به صدها هزار اِن.جی.او جلب میکنم که تا به امروز نتوانستند جلوی ویرانی و نابودی محیط زیست و سایر ضایعات را بگیرد. در کل، آیندهی روشنی پیش رو نمیبینم و بطور خاص هم کمک نشری مثل نشر نوگام بعید است موفق بشود جلوی این تخریب را بگیرد.
رضیه انصاری: به هر روی طرح نظرات اهل قلم و مشکلاتشان در حوزه نشر، و ارائه و پیشنهاد راهکارها ضروری است… امیدواریم فاصله مولف و ناشر و خواننده کم بشود و ضمن برچیده شدن سانسور و تصویب قوانین جهانی از جمله کپیرایت، سر سوزنی از مشکلات کاسته بشود.