shadi

نتایج نهایی انتخابات ریاست جمهوری در ایران با تاخیر و بعد از ساعت‌ها در انتظار نگاهداشتن جامعه اعلام شد.

اینها جملاتی است که مدام بین جوانان رد و بدل می‌شود: “انگار این‌بار جدی، جدی رأی‌ها را شمردند”، “این‌بار انگار رای ما دیده شد” و … حرف‌ها و جملات هیجان‌زده بسیاری که تحلیل آنها نیاز به زمان دارد.

 بر اساس آمار اعلام شده، هفتاد و دو درصد از واجدان شرایط در انتخابات شرکت کردند، ۱۸میلیون و ۶۱۳هزار و ۳۲۹ نفر به حسن روحانی رای دادند و ۱۳ میلیون و ۷۳۲ هزار و ۴۲۸ نفر در انتخابات شرکت نکردند.

بعد از ۲۴ ساعت انتظار برای اعلام نتیجه نهایی انتخابات، مردمی که منتظر بهانه‌ای برای شادی و تخلیه هیجانی هستند به خیابان‌ها آمدند. صدای بوق ماشین‌ها بلند شد و خیابان‌های ایران اندک، اندک شاهد حضور گسترده از مردم شد. بعد از گذشت چند ساعت در شهرهای ایران یک یا چند خیابان به اشغال مردمی درآمد که ابتدا با ترس و احتیاط اما به مرور با فریاد، جیغ کشیدن، دست تکان دادن و رقصیدن، شادمانی خود را از پایان یافتن دورانی ابراز کردند که بی‌تردید باید نام آن را “دوران احمدی‌نژاد” گذاشت.

نگاه رسانه‌ها طبق معمول متوجه شهر تهران در حد فاصل بین میدان ولی عصر تا ونک، میدان محسنی و جردن است، اما مردم در شهرهای دیگر ایران نیز به خیایان‌ها آمدند و به جشن و پایکوبی مشغول شدند. این گزارش به بررسی این حضور در شهرهای تبریز، خرم‌آباد، اراک، کرمانشاه و مشهد اختصاص داده شده است.

نگاه رسانه‌ها طبق معمول متوجه شهر تهران در حد فاصل بین میدان ولی عصر تا ونک، میدان محسنی و جردن است، اما مردم در شهرهای دیگر ایران نیز به خیایان‌ها آمدند و به جشن و پایکوبی مشغول شدند.

در شهر تبریز ساعتی پس از اعلام نتایج انتخابات جمعیت زیادی میدان آبرسان و میدان دانشگاه را به اشغال خود در آوردند. صدای بوق ماشین‌ها و ابراز خوشحالی مردم با شعار “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” مخلوط و رقص و پایکوبی جوانان با بالا رفتن پلاکاردهایی از میرحسین موسوی، محمد خاتمی، شاهرح زمانی و افراد دیگر همراه شد.

در شهر اراک ترافیک سنگینی در فاصله میدان ولی عصر و خیابان خرم به وجود آمد. بعضی از زنان با دستبندهای بنفش در خیابان ظاهر شدند و پسران جوان با پرچم ایران و همراه با صدای بلند موسیقی در خیابان می‌رقصیدند. به صورت پراکنده شعارهایی در حمایت از موسوی و کروبی داده شد و علیه محمود احمدی‌نژاد مطالبی مطرح شد. در شهر کرمانشاه مردم کرد ساعت‌های زیادی را بدون خستگی به رقص دسته‌جمعی کردی مشغول بودند و نیروی انتظامی تا ساعات پایانی شب مزاحم رجوع مردم به فرهنگ مادری خود نشد.

در شهرهای خرم‌آباد و مشهد بعضی از خودرو‌ها با بلند کردن برف پاک‌کن و چسباندن عکس‌هایی از حسن روحانی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی به آنان صحنه‌هایی مشابه خوشحالی مردم پس از انقلاب ۵۷ ایران و سرنگونی حکومت شاهنشاهی را خلق کردند. در ترافیک سنگین خیابان‌هایی که مردم در آنها حضور داشتند جوانان از فرصت استفاده کردند و با همراهی موسیقی شاد خودروهای متوقف شدند و به رقص و پایکوبی در خیابان پرداختند. خانواده‌های زیادی به تماشای خوشحالی دیگران مشغول بودند و مردم حاضر اقدام به تهیه عکس و فیلم یادگاری با گوشی‌های موبایل خود می‌کردند. بسیاری از شهرهای بزرگ ایران تا ساعت دو بامداد به خواب نرفت و اگر نیروهای لباس شخصی و پلیس دخالت نمی‌کردند، جشن خیابانی حتی در شهرهای کوچک تا صبح ادامه می‌یافت.

چه کسانی در خیابان بودند؟

تعیین دقیق هویت سیاسی و اجتماعی مردمی که در خیابان حضور پیدا کرده بودند کار دشواری است، اما تعدادی از طرفداران آقای روحانی، تعدادی از کسانی که هنوز خود را عضو جنبش سبز می‌دانند، تحریم‌کنندگان انتخابات و مردم عادی که برای تفریح و سرگرمی آمده‌ بودند همگی حضور داشتند.

نقطه ضعف این حضور محدود بودن آن به محلات مرکزی یا شمالی شهرها بود و گویا قرار نیست فعلاً حرکت‌های سیاسی جریان‌های منتقد نظام در محلات فقیرنشین و حاشیه شهرها حاضر شود. در یکی از خیابان‌های اعیان‌نشین شهر در کنار چند هزار نفر مردمی که با سر و وضع آراسته و تیپ‌های به اصطلاح “پلوخوری” مشغول شادی هستند، یک موتورسیکلت قدیمی به همراه دو راکب آن خودنمایی می‌کرد.

آنها کناری ایستاده‌‌ بودند و با چشمانی بهت‌زده و مشتاق به جمعیت حاضر و رقص دختران و پسران در خیابان نگاه می‌کردند. مرد جوان چهره‌ای روستایی داشت و از لباس‌های خاکی او می‌شد به راحتی حدس زد که کارگر ساختمانی است. نتوانستم تشخیص بدهم خانمی که پشت سر او نشسته است دختر اوست یا همسرش. تیپ و قیافه‌اش به دخترهای دوم دبیرستانی می‌خورد و همان لباس‌ها را هم به تن داشت. مانتو و مقنعه مشکی و البته کهنه.

بیشتر مردم در ترافیک ایجاد شده ماشین‌های خود را پارک می‌کردند یا راننده را تنها می‌گذاشتند و به جمع مردم می‌پیوستند، اما این دو مهمان ناخوانده که نماینده قشرهای غایب در این جشن‌های خیابانی بودند از حاشیه به مرکز جمع نگاه می‌کردند. مرد جوان سیگار می‌کشید و می‌خندید و زن پشت سر او با تعجبی کودکانه به صحنه‌هایی می‌نگریست که برایش غریبه بود و انتظارش را در خیابان‌های ایران نداشت.

شربت، شیرینی، شماره و …

بیماری‌های جنسی و جنسیتی جامعه ایران مختص طبقه یا گروه خاصی نیست. سرکوب و سرخوردگی‌های جنسی سالیان به مشکلی عمومی و رایج تبدیل شده است و از طریق قدرت خارق‌العاده ناخودآگاه مردمی که تحت این فرهنگ و روابط اجتماعی پرورش یافته‌‌‌اند خودش را بروز می‌دهد.

در شهرهای خرم‌آباد و مشهد بعضی از خودرو‌ها با بلند کردن برف پاک‌کن و چسباندن عکس‌هایی از حسن روحانی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی به آنان صحنه‌هایی مشابه خوشحالی مردم پس از انقلاب ۵۷ ایران و سرنگونی حکومت شاهنشاهی را خلق کردند.

بعضی از خانواده‌ها بین مردم شادمان شربت و شیرینی پخش می‌کردند و البته شماره تلفن‌های نوشته شده روی کاغذ نیز در زیر سینی‌های شربت و جعبه‌های شیرینی دست به دست می‌شد. شماره تلفن را می‌توان گرفت یا نگرفت، اما کنترل دست‌های کنجکاو و متجاوز کار راحتی نبود. مردان خانواده سعی می‌کردند همسر و دختران خود را از جمع پسران جوان دور کنند و زنان و دختران تماشاگر ترجیح می‌دادند در جایی بایستند که پشت‌شان به دیوار باشد.

در کنار خانواده‌ها و افرادی که با ظاهر یک خانواده به خیابان آمده‌‌ بودند، زنان و دخترانی نیز به صورت تنها یا دسته‌جمعی به میان مردم آمده‌ بودند تا در این شادی گروهی شرکت داشته باشند و در خوشحالیِ امید به پایان تحریم‌ها و جریان یافتن زندگی در ایران سهیم باشند، اما مزاحمان جنسی آنها را راحت نمی‌گذاشتند. ایجاد مزاحمت برای زنان از سوی گروه‌‌های پسران نوجوان بسیار زیاد به چشم می‌خورد.

پسری سر خود را داخل ماشینی کرد که راننده آن یک خانم جوان بود و با صدای بلند گفت: «خانم زنم میشی؟» و چون با بی‌اعتنایی خانم جوان رو‌به‌رو شد همراه با گروه دوستان خود شروع به مسخره کردن موی سر و تناسب اندام خانم جوان کرد. راننده دستپاچه شد. شیشه‌های ماشین را بالا کشید و به دلیل از دست دادن کنترل خود ضربه‌ای با گلگیر سمت چپ ماشین خود به یک مرد میان سال زد. خوشبختانه اتفاقی نیفتاد و مردم میانسال با دست به خانم راننده اعلام کرد که «شما اول بفرمایید.»

شعارهایی مانند «نه غزه نه لبنان فقط داف‌های…» و «عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، کاترین اشتونِ… صاحب عزاست امروز» نیز به گوش می‌رسید که سه نقطه اولی را باید با اسامی شهرها و سه نقطه دوم را با یک دشنام جنسی پر کرد.

پلیس‌های نظاره‌گر

از عجایب جشن‌های خیابانی در ایران که معمولاً بعد از راهیابی تیم ملی فوتبال به جام جهانی یا پیروزی یک کاندیدای به ظاهر غیر حکومتی به وقوع می‌پیوندد حضور پلیس‌هایی است که بی‌تفاوت و آرام به مردم نگاه می‌کنند و هیچ واکنشی از خود نشان نمی‌دهند. آنها با ظاهری که سعی دارند خود را خسته نشان دهند به ماشین‌های خود یا دیوارها تکیه می‌دهند و به قول یکی از جوانان حاضر در خیابان، ادای “پلیس‌های سوئیس” را در می‌آورند.

تجربیات دوران خاتمی و نوسازی تجهیزات در دوران قالیباف از پلیس ایران یک نیروی سرکوبگر حرفه‌ای ساخته است. نیروهای یگان امداد (نیروهای ضد شورش) در خیابان‌ها و کوچه‌های موازی محل تجمعات مردمی مستقر می‌شوند تا جلوی چشم نباشند و مردم را تحریک نکنند، اما به وقت لزوم در اندک زمانی قادر به حمله هستند. از بالای بعضی از ساختمان‌ها از مردم فیلمبرداری می‌شد و افرادی با کارت خبرنگاری از مردم حاضر عکس می‌گرفتند.

بعد از ساعت یک و نیم بامداد رویکرد پلیس تغییر کرد. تعداد زیادی از افراد لباس شخصی که بی‌سیم به دست داشتند از تمام ورودی‌های منتهی به اماکن تجمع مردمی وارد شدند. مشخص است که به آنها دستور داده‌‌ شده بود تا حد ممکن از درگیر شدن با مردم خودداری کنند، زیرا این نیروهای لباس شخصی که بعضی از آنها از اطلاعات ناجا و سپاه بودند با دستوراتی محترمانه اقدام به متفرق کردن مردم می‌کردند. همچنین شماره پلاک‌ خودروهایی که بوق می‌زدند توسط ماموران یادداشت می‌شد. خبرهایی از درگیری مردم و نیروی انتظامی در ساعات نیمه‌شب و بازداشت چند نفر در شهرهای مختلف ایران موجود است.

حرکاتی که قابل درک نیستند

در میان رقص و شادمانی مردم و شعارهای سیاسی که در حمایت از زندانیان سیاسی مطرح می‌شد درک معنای پاره‌ای از رفتارهای بسیار مشکل بود.

در کنار خانواده‌ها و افرادی که با ظاهر یک خانواده به خیابان آمده‌‌ بودند، زنان و دخترانی نیز به صورت تنها یا دسته‌جمعی به میان مردم آمده‌ بودند تا در این شادی گروهی شرکت داشته باشند و در خوشحالیِ امید به پایان تحریم‌ها و جریان یافتن زندگی در ایران سهیم باشند، اما مزاحمان آنها را راحت نمی‌گذاشتند.

در یک نمونه تعداد ۷ زن، ۱۱ مرد و چهار نوجوان به صورت مشترک یک روبان بلند بنفش رنگ را روی دست‌های خود بلند کرده بودند و مثل قطار در خیابان راه می‌رفتند. چهار نوجوانی که در میانه صف بودند با صدای بلند فریاد می‌کشیدند: «لا اله الا الله» و مردان و زنان همراه آنان با صدای بلند جیغ می‌زدند. به مرور ک این قطار انسانی جلو می‌رفت چند دختر جوان نیز به این زنجیره اضافه ‌شدند و به دنبال آنان ده‌ها پسر جوان به دنبال این قطار راه ‌افتادند. در تمام این مدت فریاد «لا اله الا الله» چهار نوجوان ادامه داشت.

در نمونه‌ای دیگر تعدادی زیادی از نوجوان که به جرئت می‌توان گفت سن هیچ یک بالاتر از ۱۸ سال نبود و پشت یک پیکان وانت سوار شده بودند به صورت دوره‌ای ۱۰ دقیقه در حمایت از موسوی و کروبی شعار می‌دادند و ده دقیقه به صورت دسته‌جمعی “عمو سبزی‌فروش” را می‌خواندند. افراد زیادی با خنده به آنان نگاه می‌کردند و افراد زیادتری آنان را در اجرای هر دو برنامه همراهی می‌کردند. البته این گروه با رسیدن به بعضی کلمات و عبارت در ترانه “عمو سبزی فروش” با تقلید آهنگ، سانسورهایی را اعمال کردند.

کودکان شاد و دوست‌داشتنی

جشن پایان دوران احمدی‌نژاد فقط مخصوص افراد جوان و بزرگسال نبود. کودکان بسیاری به همراه خانواده خود در میان جمعیت حضور داشتند. کودکانی که لباس‌های زیبایی به تن داشتند و معمولاً بادکنک‌های خود را در هوا تکان می‌دادند.

یکی از نکات مثبت و جالب جشن خیابانی این بود که همه حاضران از هر صنف و قماش به این کودکان اهمیت می‌دادند. مراقب بودند کودکان زیر دست و پا نروند و از انداختن ترقه و مواد آتش‌بازی در نزدیکی آنان خودداری می‌کردند. بیشتر مردم برای کودکانی که می‌دیدند شکلک در می‌آوردند یا آنها را نوازش می‌کردند. می‌توان مطمئن بود که کودکان از حضور در این جشن خیابانی لذت ‌بردند و شاد بودند.

فستیوال رقص

جوانان ایران با وجود محدودیت‌های حکومتی و دینی در رابطه با موسیقی و رقص در مقاطع مختلف نشان داده‌اند که توانایی‌های بسیار در این زمینه دارند. به صورت همزمان انواع متنوعی از رقص‌های غربی و شرقی، مدرن و سنتی، فردی و دسته‌جمعی در حال اجرا بود. رقص شکم بعضی از پسران جوان از پرآوازه‌ترین رقصندگان جهان در این زمینه سریع‌تر و جذاب‌تر بود. افراد زیادی به یک یا چند رقص سنتی اقوام دیگر ایران آشنایی داشتند. نگاه‌های پیگیر دیگران مزد هنرنمایی رقصندگان بود و حرکات بدیع با دست زدن تماشاگران مورد تشویق واقع می‌شد.

یاران دربند

یکی از اقدامات مهمی که در جشن‌های خیابانی بعد از اعلام نتایج انتخابات صورت گرفت بزرگداشت زندانیان سیاسی هر شهر توسط آشنایان، همکلاسی‌ها، همکاران و رفقای این زندانیان بود. عکس‌هایی از این زندانیان سیاسی روی دست‌ها بلند شده بود و گرچه حاملان این عکس‌ها به دلایل امنیتی هیچ مشخصاتی به عکس اضافه نکرده بودند، اما این عکس‌‌ها موردتوجه اقلیتی قرار گرفت که از هویت و سرنوشت صاحبان عکس‌ها اطلاع داشتند.

جوانان ایران با وجود محدودیت‌های حکومتی و دینی در رابطه با موسیقی و رقص در مقاطع مختلف نشان داده‌اند که توانایی‌های بسیار در این زمینه دارند. به صورت همزمان انواع متنوعی از رقص‌های غربی و شرقی، مدرن و سنتی، فردی و دسته‌جمعی در حال اجرا بود.

من برای… آمده‌ام اما…

در حالی که مشغول نوشتن مقداری یادداشت برای تهیه این گزارش بودم جوانی ۲۷ ساله به اسم گیو به من نزدیک شد و سوال کرد:

− شما خبرنگار هستید؟

بله

− می‌شود کمی با هم حرف بزنیم؟

درباره چی؟

− اینکه الآن ما اینجاییم.

بفرمایید من در خدمتم.

− بهتر نیست به جای رقصیدن کاغد دستمان بگیریم که ما تحریم نمی‌خواهیم، هسته‌ای نمی‌خواهیم، جنگ نمی‌خواهیم، گرانی نمی‌خواهیم…

شادی مردم و تجربه کمی آزادی حتی برای چند دقیقه خوب است. زیاد سخت نگیرید. اما شکی نیست اگر از این فرصت برای بیان دیدگاه‌ها و خواسته‌های خودشان استفاده کنند خیلی بهتر است.

− پس شما هم موافقی با من؟

بله

− چرا کاری نمی‌کنید؟
چه کار کنم؟

− بروید به مردم این چیزها را بگویید.

چشم. من حتما می‌نویسم و سعی می‌کنم این مسئله را مطرح کنم.

− بعداً نه. همین حالا را می‌گویم

چرا خودتان این کار را نکردید؟

− این کار خبرنگارهاست، من که سیاسی نیستم.

پس برای چه چیزی اینجا آمده‌اید؟

-راستش اول آمدم برای تفریح، اما دیدم حیف است. پدرم امروز به من خندید. گفت الآن خوشحالی که روحانی رای آورده ولی چند ماه بعد می‌گویی عجب غلطی کردم چون خودت نمی‌دانی چه می‌خواهی. عصر تا حالا دارم فکر می‌کنم. فکر کنم این چیزها را می‌خواهیم. اینها مهم نیست؟
چرا مهم نباشد؟ خیلی هم مهم است.

– پس من فکرِ درست کردم.

بله شما به نتایج خیلی خوبی رسیده‌اید.

− پس بیایید برویم به چند نفر دیگر بگوییم.
برویم.