نتایج نهایی انتخابات ریاست جمهوری در ایران با تاخیر و بعد از ساعتها در انتظار نگاهداشتن جامعه اعلام شد.
اینها جملاتی است که مدام بین جوانان رد و بدل میشود: “انگار اینبار جدی، جدی رأیها را شمردند”، “اینبار انگار رای ما دیده شد” و … حرفها و جملات هیجانزده بسیاری که تحلیل آنها نیاز به زمان دارد.
بر اساس آمار اعلام شده، هفتاد و دو درصد از واجدان شرایط در انتخابات شرکت کردند، ۱۸میلیون و ۶۱۳هزار و ۳۲۹ نفر به حسن روحانی رای دادند و ۱۳ میلیون و ۷۳۲ هزار و ۴۲۸ نفر در انتخابات شرکت نکردند.
بعد از ۲۴ ساعت انتظار برای اعلام نتیجه نهایی انتخابات، مردمی که منتظر بهانهای برای شادی و تخلیه هیجانی هستند به خیابانها آمدند. صدای بوق ماشینها بلند شد و خیابانهای ایران اندک، اندک شاهد حضور گسترده از مردم شد. بعد از گذشت چند ساعت در شهرهای ایران یک یا چند خیابان به اشغال مردمی درآمد که ابتدا با ترس و احتیاط اما به مرور با فریاد، جیغ کشیدن، دست تکان دادن و رقصیدن، شادمانی خود را از پایان یافتن دورانی ابراز کردند که بیتردید باید نام آن را “دوران احمدینژاد” گذاشت.
نگاه رسانهها طبق معمول متوجه شهر تهران در حد فاصل بین میدان ولی عصر تا ونک، میدان محسنی و جردن است، اما مردم در شهرهای دیگر ایران نیز به خیایانها آمدند و به جشن و پایکوبی مشغول شدند. این گزارش به بررسی این حضور در شهرهای تبریز، خرمآباد، اراک، کرمانشاه و مشهد اختصاص داده شده است.
نگاه رسانهها طبق معمول متوجه شهر تهران در حد فاصل بین میدان ولی عصر تا ونک، میدان محسنی و جردن است، اما مردم در شهرهای دیگر ایران نیز به خیایانها آمدند و به جشن و پایکوبی مشغول شدند.
در شهر تبریز ساعتی پس از اعلام نتایج انتخابات جمعیت زیادی میدان آبرسان و میدان دانشگاه را به اشغال خود در آوردند. صدای بوق ماشینها و ابراز خوشحالی مردم با شعار “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” مخلوط و رقص و پایکوبی جوانان با بالا رفتن پلاکاردهایی از میرحسین موسوی، محمد خاتمی، شاهرح زمانی و افراد دیگر همراه شد.
در شهر اراک ترافیک سنگینی در فاصله میدان ولی عصر و خیابان خرم به وجود آمد. بعضی از زنان با دستبندهای بنفش در خیابان ظاهر شدند و پسران جوان با پرچم ایران و همراه با صدای بلند موسیقی در خیابان میرقصیدند. به صورت پراکنده شعارهایی در حمایت از موسوی و کروبی داده شد و علیه محمود احمدینژاد مطالبی مطرح شد. در شهر کرمانشاه مردم کرد ساعتهای زیادی را بدون خستگی به رقص دستهجمعی کردی مشغول بودند و نیروی انتظامی تا ساعات پایانی شب مزاحم رجوع مردم به فرهنگ مادری خود نشد.
در شهرهای خرمآباد و مشهد بعضی از خودروها با بلند کردن برف پاککن و چسباندن عکسهایی از حسن روحانی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی به آنان صحنههایی مشابه خوشحالی مردم پس از انقلاب ۵۷ ایران و سرنگونی حکومت شاهنشاهی را خلق کردند. در ترافیک سنگین خیابانهایی که مردم در آنها حضور داشتند جوانان از فرصت استفاده کردند و با همراهی موسیقی شاد خودروهای متوقف شدند و به رقص و پایکوبی در خیابان پرداختند. خانوادههای زیادی به تماشای خوشحالی دیگران مشغول بودند و مردم حاضر اقدام به تهیه عکس و فیلم یادگاری با گوشیهای موبایل خود میکردند. بسیاری از شهرهای بزرگ ایران تا ساعت دو بامداد به خواب نرفت و اگر نیروهای لباس شخصی و پلیس دخالت نمیکردند، جشن خیابانی حتی در شهرهای کوچک تا صبح ادامه مییافت.
چه کسانی در خیابان بودند؟
تعیین دقیق هویت سیاسی و اجتماعی مردمی که در خیابان حضور پیدا کرده بودند کار دشواری است، اما تعدادی از طرفداران آقای روحانی، تعدادی از کسانی که هنوز خود را عضو جنبش سبز میدانند، تحریمکنندگان انتخابات و مردم عادی که برای تفریح و سرگرمی آمده بودند همگی حضور داشتند.
نقطه ضعف این حضور محدود بودن آن به محلات مرکزی یا شمالی شهرها بود و گویا قرار نیست فعلاً حرکتهای سیاسی جریانهای منتقد نظام در محلات فقیرنشین و حاشیه شهرها حاضر شود. در یکی از خیابانهای اعیاننشین شهر در کنار چند هزار نفر مردمی که با سر و وضع آراسته و تیپهای به اصطلاح “پلوخوری” مشغول شادی هستند، یک موتورسیکلت قدیمی به همراه دو راکب آن خودنمایی میکرد.
آنها کناری ایستاده بودند و با چشمانی بهتزده و مشتاق به جمعیت حاضر و رقص دختران و پسران در خیابان نگاه میکردند. مرد جوان چهرهای روستایی داشت و از لباسهای خاکی او میشد به راحتی حدس زد که کارگر ساختمانی است. نتوانستم تشخیص بدهم خانمی که پشت سر او نشسته است دختر اوست یا همسرش. تیپ و قیافهاش به دخترهای دوم دبیرستانی میخورد و همان لباسها را هم به تن داشت. مانتو و مقنعه مشکی و البته کهنه.
بیشتر مردم در ترافیک ایجاد شده ماشینهای خود را پارک میکردند یا راننده را تنها میگذاشتند و به جمع مردم میپیوستند، اما این دو مهمان ناخوانده که نماینده قشرهای غایب در این جشنهای خیابانی بودند از حاشیه به مرکز جمع نگاه میکردند. مرد جوان سیگار میکشید و میخندید و زن پشت سر او با تعجبی کودکانه به صحنههایی مینگریست که برایش غریبه بود و انتظارش را در خیابانهای ایران نداشت.
شربت، شیرینی، شماره و …
بیماریهای جنسی و جنسیتی جامعه ایران مختص طبقه یا گروه خاصی نیست. سرکوب و سرخوردگیهای جنسی سالیان به مشکلی عمومی و رایج تبدیل شده است و از طریق قدرت خارقالعاده ناخودآگاه مردمی که تحت این فرهنگ و روابط اجتماعی پرورش یافتهاند خودش را بروز میدهد.
در شهرهای خرمآباد و مشهد بعضی از خودروها با بلند کردن برف پاککن و چسباندن عکسهایی از حسن روحانی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی به آنان صحنههایی مشابه خوشحالی مردم پس از انقلاب ۵۷ ایران و سرنگونی حکومت شاهنشاهی را خلق کردند.
بعضی از خانوادهها بین مردم شادمان شربت و شیرینی پخش میکردند و البته شماره تلفنهای نوشته شده روی کاغذ نیز در زیر سینیهای شربت و جعبههای شیرینی دست به دست میشد. شماره تلفن را میتوان گرفت یا نگرفت، اما کنترل دستهای کنجکاو و متجاوز کار راحتی نبود. مردان خانواده سعی میکردند همسر و دختران خود را از جمع پسران جوان دور کنند و زنان و دختران تماشاگر ترجیح میدادند در جایی بایستند که پشتشان به دیوار باشد.
در کنار خانوادهها و افرادی که با ظاهر یک خانواده به خیابان آمده بودند، زنان و دخترانی نیز به صورت تنها یا دستهجمعی به میان مردم آمده بودند تا در این شادی گروهی شرکت داشته باشند و در خوشحالیِ امید به پایان تحریمها و جریان یافتن زندگی در ایران سهیم باشند، اما مزاحمان جنسی آنها را راحت نمیگذاشتند. ایجاد مزاحمت برای زنان از سوی گروههای پسران نوجوان بسیار زیاد به چشم میخورد.
پسری سر خود را داخل ماشینی کرد که راننده آن یک خانم جوان بود و با صدای بلند گفت: «خانم زنم میشی؟» و چون با بیاعتنایی خانم جوان روبهرو شد همراه با گروه دوستان خود شروع به مسخره کردن موی سر و تناسب اندام خانم جوان کرد. راننده دستپاچه شد. شیشههای ماشین را بالا کشید و به دلیل از دست دادن کنترل خود ضربهای با گلگیر سمت چپ ماشین خود به یک مرد میان سال زد. خوشبختانه اتفاقی نیفتاد و مردم میانسال با دست به خانم راننده اعلام کرد که «شما اول بفرمایید.»
شعارهایی مانند «نه غزه نه لبنان فقط دافهای…» و «عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، کاترین اشتونِ… صاحب عزاست امروز» نیز به گوش میرسید که سه نقطه اولی را باید با اسامی شهرها و سه نقطه دوم را با یک دشنام جنسی پر کرد.
پلیسهای نظارهگر
از عجایب جشنهای خیابانی در ایران که معمولاً بعد از راهیابی تیم ملی فوتبال به جام جهانی یا پیروزی یک کاندیدای به ظاهر غیر حکومتی به وقوع میپیوندد حضور پلیسهایی است که بیتفاوت و آرام به مردم نگاه میکنند و هیچ واکنشی از خود نشان نمیدهند. آنها با ظاهری که سعی دارند خود را خسته نشان دهند به ماشینهای خود یا دیوارها تکیه میدهند و به قول یکی از جوانان حاضر در خیابان، ادای “پلیسهای سوئیس” را در میآورند.
تجربیات دوران خاتمی و نوسازی تجهیزات در دوران قالیباف از پلیس ایران یک نیروی سرکوبگر حرفهای ساخته است. نیروهای یگان امداد (نیروهای ضد شورش) در خیابانها و کوچههای موازی محل تجمعات مردمی مستقر میشوند تا جلوی چشم نباشند و مردم را تحریک نکنند، اما به وقت لزوم در اندک زمانی قادر به حمله هستند. از بالای بعضی از ساختمانها از مردم فیلمبرداری میشد و افرادی با کارت خبرنگاری از مردم حاضر عکس میگرفتند.
بعد از ساعت یک و نیم بامداد رویکرد پلیس تغییر کرد. تعداد زیادی از افراد لباس شخصی که بیسیم به دست داشتند از تمام ورودیهای منتهی به اماکن تجمع مردمی وارد شدند. مشخص است که به آنها دستور داده شده بود تا حد ممکن از درگیر شدن با مردم خودداری کنند، زیرا این نیروهای لباس شخصی که بعضی از آنها از اطلاعات ناجا و سپاه بودند با دستوراتی محترمانه اقدام به متفرق کردن مردم میکردند. همچنین شماره پلاک خودروهایی که بوق میزدند توسط ماموران یادداشت میشد. خبرهایی از درگیری مردم و نیروی انتظامی در ساعات نیمهشب و بازداشت چند نفر در شهرهای مختلف ایران موجود است.
حرکاتی که قابل درک نیستند
در میان رقص و شادمانی مردم و شعارهای سیاسی که در حمایت از زندانیان سیاسی مطرح میشد درک معنای پارهای از رفتارهای بسیار مشکل بود.
در کنار خانوادهها و افرادی که با ظاهر یک خانواده به خیابان آمده بودند، زنان و دخترانی نیز به صورت تنها یا دستهجمعی به میان مردم آمده بودند تا در این شادی گروهی شرکت داشته باشند و در خوشحالیِ امید به پایان تحریمها و جریان یافتن زندگی در ایران سهیم باشند، اما مزاحمان آنها را راحت نمیگذاشتند.
در یک نمونه تعداد ۷ زن، ۱۱ مرد و چهار نوجوان به صورت مشترک یک روبان بلند بنفش رنگ را روی دستهای خود بلند کرده بودند و مثل قطار در خیابان راه میرفتند. چهار نوجوانی که در میانه صف بودند با صدای بلند فریاد میکشیدند: «لا اله الا الله» و مردان و زنان همراه آنان با صدای بلند جیغ میزدند. به مرور ک این قطار انسانی جلو میرفت چند دختر جوان نیز به این زنجیره اضافه شدند و به دنبال آنان دهها پسر جوان به دنبال این قطار راه افتادند. در تمام این مدت فریاد «لا اله الا الله» چهار نوجوان ادامه داشت.
در نمونهای دیگر تعدادی زیادی از نوجوان که به جرئت میتوان گفت سن هیچ یک بالاتر از ۱۸ سال نبود و پشت یک پیکان وانت سوار شده بودند به صورت دورهای ۱۰ دقیقه در حمایت از موسوی و کروبی شعار میدادند و ده دقیقه به صورت دستهجمعی “عمو سبزیفروش” را میخواندند. افراد زیادی با خنده به آنان نگاه میکردند و افراد زیادتری آنان را در اجرای هر دو برنامه همراهی میکردند. البته این گروه با رسیدن به بعضی کلمات و عبارت در ترانه “عمو سبزی فروش” با تقلید آهنگ، سانسورهایی را اعمال کردند.
کودکان شاد و دوستداشتنی
جشن پایان دوران احمدینژاد فقط مخصوص افراد جوان و بزرگسال نبود. کودکان بسیاری به همراه خانواده خود در میان جمعیت حضور داشتند. کودکانی که لباسهای زیبایی به تن داشتند و معمولاً بادکنکهای خود را در هوا تکان میدادند.
یکی از نکات مثبت و جالب جشن خیابانی این بود که همه حاضران از هر صنف و قماش به این کودکان اهمیت میدادند. مراقب بودند کودکان زیر دست و پا نروند و از انداختن ترقه و مواد آتشبازی در نزدیکی آنان خودداری میکردند. بیشتر مردم برای کودکانی که میدیدند شکلک در میآوردند یا آنها را نوازش میکردند. میتوان مطمئن بود که کودکان از حضور در این جشن خیابانی لذت بردند و شاد بودند.
فستیوال رقص
جوانان ایران با وجود محدودیتهای حکومتی و دینی در رابطه با موسیقی و رقص در مقاطع مختلف نشان دادهاند که تواناییهای بسیار در این زمینه دارند. به صورت همزمان انواع متنوعی از رقصهای غربی و شرقی، مدرن و سنتی، فردی و دستهجمعی در حال اجرا بود. رقص شکم بعضی از پسران جوان از پرآوازهترین رقصندگان جهان در این زمینه سریعتر و جذابتر بود. افراد زیادی به یک یا چند رقص سنتی اقوام دیگر ایران آشنایی داشتند. نگاههای پیگیر دیگران مزد هنرنمایی رقصندگان بود و حرکات بدیع با دست زدن تماشاگران مورد تشویق واقع میشد.
یاران دربند
یکی از اقدامات مهمی که در جشنهای خیابانی بعد از اعلام نتایج انتخابات صورت گرفت بزرگداشت زندانیان سیاسی هر شهر توسط آشنایان، همکلاسیها، همکاران و رفقای این زندانیان بود. عکسهایی از این زندانیان سیاسی روی دستها بلند شده بود و گرچه حاملان این عکسها به دلایل امنیتی هیچ مشخصاتی به عکس اضافه نکرده بودند، اما این عکسها موردتوجه اقلیتی قرار گرفت که از هویت و سرنوشت صاحبان عکسها اطلاع داشتند.
جوانان ایران با وجود محدودیتهای حکومتی و دینی در رابطه با موسیقی و رقص در مقاطع مختلف نشان دادهاند که تواناییهای بسیار در این زمینه دارند. به صورت همزمان انواع متنوعی از رقصهای غربی و شرقی، مدرن و سنتی، فردی و دستهجمعی در حال اجرا بود.
من برای… آمدهام اما…
در حالی که مشغول نوشتن مقداری یادداشت برای تهیه این گزارش بودم جوانی ۲۷ ساله به اسم گیو به من نزدیک شد و سوال کرد:
− شما خبرنگار هستید؟
بله
− میشود کمی با هم حرف بزنیم؟
درباره چی؟
− اینکه الآن ما اینجاییم.
بفرمایید من در خدمتم.
− بهتر نیست به جای رقصیدن کاغد دستمان بگیریم که ما تحریم نمیخواهیم، هستهای نمیخواهیم، جنگ نمیخواهیم، گرانی نمیخواهیم…
شادی مردم و تجربه کمی آزادی حتی برای چند دقیقه خوب است. زیاد سخت نگیرید. اما شکی نیست اگر از این فرصت برای بیان دیدگاهها و خواستههای خودشان استفاده کنند خیلی بهتر است.
− پس شما هم موافقی با من؟
بله
− چرا کاری نمیکنید؟
چه کار کنم؟
− بروید به مردم این چیزها را بگویید.
چشم. من حتما مینویسم و سعی میکنم این مسئله را مطرح کنم.
− بعداً نه. همین حالا را میگویم
چرا خودتان این کار را نکردید؟
− این کار خبرنگارهاست، من که سیاسی نیستم.
پس برای چه چیزی اینجا آمدهاید؟
-راستش اول آمدم برای تفریح، اما دیدم حیف است. پدرم امروز به من خندید. گفت الآن خوشحالی که روحانی رای آورده ولی چند ماه بعد میگویی عجب غلطی کردم چون خودت نمیدانی چه میخواهی. عصر تا حالا دارم فکر میکنم. فکر کنم این چیزها را میخواهیم. اینها مهم نیست؟
چرا مهم نباشد؟ خیلی هم مهم است.
– پس من فکرِ درست کردم.
بله شما به نتایج خیلی خوبی رسیدهاید.
− پس بیایید برویم به چند نفر دیگر بگوییم.
برویم.
با سلام
من حامی حکومت ایران نیستم من سبزم از جنس جنبش سبز فریاد اعتراضم همیشه بلند هست ولی وطنم را دوست دارم ایرانم را ولی نه ایران اسلامی ایران ایرانی را به شما میگویم که دیشب یکی از بهترین شبهای ایران بود و به شما اجازه نخواهم داد که اینگونه جشن مردم سرزمینم را به سخره بگیرید و فکر کنید این گونه مراسم برای یک عده فرصت طلب جنسی را اندازی شده و بین آدمها شماره رد و بدل میشود و از این مزخرفات
ایرانی با غیرت با تعصب و البته مدرن در انتظار مردم سرزمین پارس
محمدرضا / 16 June 2013
افراط گری نکنیم بذارید اقای روحانی با تدبیر کارش را انجام دهد.fihki nsj
سید / 16 June 2013
*** خبری نبود. ما که در پیروزی -جنوب شرق تهران- جشن گرفتیم و خیلی هم شاد بودیم. دختر و پسر. زن و مرد و کودک. هرگز اتفاقی نیفتاد. همه جای شهر شلوغ بود. البته شاید آزار جنسی هم در کار بوده باشد؛ ***
کیانوش / 16 June 2013
ما که دیگه به حرفهای بی بی سی و VOA و رادیو زمانه توجه نمیکنیم ،کی میگه مردم مشکل دارن تو ایران
همه دارن حال میکنن .مردم مشکلی با رژیم و آخوند ندارند انگار،همه مشغول ابرو برداشتن و دماغ عمل کردن و لاغر کردن هستن پریروز هم از بیخ مدرن شدن چون رای شون نرفت تو سطل آشغال!!
Farid / 16 June 2013
با سلام،
گزارش جالب و خواندنی بود.
یکی از مهمترین دلایل شرکت من در انتخابات و رای دادن به آقای روحانی حضور نامزدی بنام آقای سعید جلیلی بود . اشتباه بزرگ اصول گرایان عدم حذف آقای جلیلی بود.
بدون حضور آقای جلیلی انتخاباتی در حد انتخابات مجلس فعلی بود و برنده آقای قالیباف و یا ولایتی بود.
اصول گرایان از آقای جلیلی شکست حوردند.
مهدی / 16 June 2013
هشدار به جشنیها، مراقب اوباش مزاحم خانمها باشید
http://mehre1.blogfa.com/post/680
من سربسته هشدار میدهم، چون نمیخواهم مشکل امنیتی و حقوقی برایم پیش بیاید.
هموطنان عزیز مراقب باشند بویژه خانمهای محترم، در این روزهایی که جشن و سرور در کشور برقرار است، تنها به جاهای نامعتبر نروند و بخصوص شبها، تا حد امکان با افراد مطمئن و آشنا از جمله چند مرد همراه باشند، مراسم را هماهنگ کنند و ترجیحاً به صورت گروهی باشند و هوای همدیگر را داشته باشند تا مبادا مورد تعرض و مزاحمت اوباش قرار نگیرند!
م.ساغشکی / 16 June 2013
اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری -که قطعا انصاف هم یکی از مولفه های اصلی آن است- حکم می کند که تیتر اصلی یادداشت دربرگیرنده چکیده ای از کل مطلب باشد و جهت گیری موضوع مورد بحث را -تا حد امکان- بی طرفانه مشخص کند. این انتظار از رسانه ای به فرهیختگی رادیو زمانه دو چندان است. اگر بنده شخصا در بطن جریان امر حضور فیزیکی نداشتم شاید از اظهار نظر دوری می جستم ولی به شخصه شاهد بودم که یکی از مدعیات تنظیم کننده گزارش که در تیتر ذکر شده (آزار جنسی) به واقع می تواند به عنوان استثنا ذکر شود. البته که این موردی شنیع و غیرقابل گذشت و کتمان است و نیز نیک آگاهم که نباید دچار خود سانسوری شد و چشم بر حقایق بست. ولی بازهم با تاکید بر -خوشبختانه-عام نبودن این پدیده، قاعدتا جایش نیز در یک تیتر حرفه ای و بی طرفانه نیست و تنها کارکردش می تواند ایجاد شبه در اذهان در جهت جلب توجه بیشتر مخاطب گذری باشد.
با تشکر
مصطفی ب.م / 16 June 2013
شيخ نصراله رهبر حزب اله انتخاب / اننصاب دولتی نمايشی شيخ حسن فريدون را در انتخابات دموکراسی ! را به رهبرخامنه ای تبريک گفت .
hamid / 17 June 2013
بدا بحال رژیم آخوندی. دیگر مگر میشود جلوی خواستهای بحق و سرکوب شده مردم را گرفت .
kamil / 17 June 2013
ایران سرزمین پارس نیست(قابل توجه نفر اولی که کامنت گذاشته) امثال شما افراطی هستید ایران سرزمین ملیت های مختلف است نه فقط پارس و شما باید عذرخواهی کنید به خاطر اظهار نظر ناسنجیده خود.
مهدی / 17 June 2013
برخی همکاران همیشه سعی می کنند برای جلب خواننده تیترهای جنجالی بزنند. این هم یک مورد از این نمونه است و متاسفانه بسیار ناشیانه. گزارش کامل و خوبی است ولی آمدن «آزار جنسی» در تیتر چه هدفی را دنبال می کند؟ این که نشان دهیم مردم بی فرهنگ آند؟ باید همه گزارش را خواند تا بالاخره یک جمله درباره آزار جنسی هم پیدا کرد. درحالی که انتخاب تیتر قواعد دیگری دارد. شما با این تیتر این شبهه را ایجاد کردید که گویا آزار جنسی پا به پای رقص و پایکوبی در گوشه وکنار خیابان به چشم می خورد. هرکز تصور نمی کردم زمانه به این توهم پراکنی تن دهد.
maryam / 17 June 2013
بعنوان یک روزنامه نگار که سالها گزارش نوشتم و خود در آن شب در خیابانها و میدانهای شهر بودم ، این گزارش را نا دقیق ، جانبدارانه و فاقد الفبای اصول گزارش نویسی حتی در حداقل هایش می دانم ، از نظر فرم و محتوا شلخته آنرا می یابد که گاهی به مرز تحریف می رسد ، متاسفم ،
محمد آقازاده / 17 June 2013
چرا سعی می کنید با این اخبار دل مردم را چرکین کنید و به دنیا چهره عقده ای از مردم را نشان بدهید؟ اون شب همه جور ادمی تو خیابون بود فقیر و دارا و گارکر و سرمایه دار پیر و جوون. همه شاد بودن اصلن موضوع جنسیت نبود. من خودم زنم و هیچ آسیبی ندیدم. شما *** داری . من امیدوارم روزی به وطنتون برگردید تا تغییر رو به چشم ببینید و *** تون خالی بشه و اینقدر از مردم دلگیر نباشید . کمی هم سختی کشیدن در کشور خودمون بهتر از سختی کشیدن تو غربته. حق دارید حتمن. خدا مشکلاتتان را حل کند.
آزاده / 17 June 2013
از رشته خبرنگاری سررشته ندارم اما اتفاقاتی افتاد. چند متر بالاتر از تخت طاووس، جلوی کوچه آبشار و تقاطع ظفر بعضی چیزها را دیدم. درباره اینکه جاهای دیگر هم اتفاق افتاده یا نه حرفی ندارم چون آدم باید خودش دیده باشد و بعد قضاوت کند.
محسن / 17 June 2013
هیچ وقت در انتخابات قلابی رژیم شرکت نکرده و نخواهم کرد.آنهایی که رای دادید شاهنامه آخرش خوش است
سیروس / 17 June 2013
فقط اینو میدونم که هر کس که میاد و سردم دار این مملکت میشه یه جایی گند میزنه.
یکی تیشه به ریشه اقتصادمون میزنه،یکی سیاستمون ،یکی فرهنگمون،یکی دینمون،یکی…
یادمون باشه که هرکسی که میاد اول به فکر منافع خودشه بعد ملتش!چه شاهنشاه !چه حکومت مردم سالاری دینی!
تو این اوضاع فقط باید بفهمیم که برای چی اومدیم ؟وظیفمون چیه؟
مطمئنم یه روزی خیلی از اینایی که واسه دکتر روحانی جشن گرفتن مخالفش میشن….
اونی که دل میسوزوند کوروش کبیر بود!
یه اعتقاد شخصی دارم:
من منتظر منتقم خون حسینم….
(امیدوارم به عقیدم احترام بذارید.)
مرتضی / 17 June 2013
آزار جنسی؟؟؟؟ اینم شد تیتر؟ واقعا” که!!!!!!!
ramin / 17 June 2013
آقای محمدی. دوست عزیزم. بزار یه تجربه ای رو برات بگم. به عنوان کسی که سالهاست یه جورایی همکار شماست.
یک رویداد سیاسی یا فرهنگی مهم رو میشه به هزار صورت متفاوت مشاهده کرد. به ده هزار شکل متفاوت هم میشه جزئیات اون رویداد رو گزارش کرد. مشاهدات افراد متفاوت، میتونه خیلی با هم فرق بکنه. نگاه ما خیلی وابسته به پس زمینه ذهنی ماست. به اینکه چه چیزهایی برامون مهمه، چه چیزهایی دغدغه ذهنیمونه، چه چیزهایی رو تجربه کردیم، چه چیزهایی رو میدونیم و چه چیزهایی رو نمیدونیم.
گزارشی که از یک رویداد مینویسی فقط منعکس کننده اون رویداد نیست. بازتابی از ذهن خودت هم هست. تو چه بخوای چه نخوای با مقاله ای که مینویسی. با گزارشی که میدی. با نگاهی که میکنی، خودت، خلقیاتت، شخصیتت، حتی سن و سالت رو هم نمایش میدی. همیشه تصویر خودت هم تو عکسی که داری میندازی می افته. برای همین باید خیلی دقت کرد. اینکه تا چه حد وارد جزئیات میشیم هم خیلی مهمه و احتمالا تو کیفیت کارمون تاثیر داره.
نمی خوام پر حرفی کنم ولی شاید، فقط شاید، بهتر بود کمی لنز دوربین رو واید میکردی تا تصویر کلی تری رو ببینی. تصویری که اهمیتش (شاید فقط کمی) بیشتر از چیزی باشه که با جزئیات گزارش کردی. گزارش تو کمی فرصت سوزی بوده. تو شاید رویدادی با یک شناسنامه خاص بودی، رویدادی با یک پس زمینه تاریخی. تو ماجرا رو با یک جشن سالانه یا مراسمی که سرخپوست های شاین ممکنه هر روز انجام بدن و برای توی جهانگرد جالب باشه اشتباه گرفتی.
کاری که تو کردی درست مثل این میمونه که مثلا شاهد صحنه ترور جان اف کندی باشی و همه حواست پی لباس زیبای ژاکلین کندی باشه، یا اینکه تو مراسم اهدای جایزه نوبل اینشتن شرکت کرده باشی و از یک زوج خوشبخت در اون مراسم عکس برداری کنی، یا شاهد انفجار چلنجر باشی و جفت گیری یک حشره گوشه لباس کسی توجهت رو جلب کنه.
به هر حال شاید هم همه اینها به خاطر حرفه ای بودن و روحیه طغیان گر و شخصیت جالبت بوده باشه. نمیدونم
آتوسا / 17 June 2013
درست است که بسیاری اتفاقات و سوء استفاده ها پیرامون یک پدیده مثبت رخ می دهد. اما عجیب اینست که عادت کرده ایم به دلیل منفی و فاسد بودن و منحرف بودن آن اتفاقات که در ریشه آن درخت (پدیده مثبت) نقشی ندارند، بلکه به منزله آفتی بر آن جای گرفته اند، درخت را گناهکار بدانیم که چرا آفت داری. کار درخت آفت داشتن که نیست آخه که گناهش گردن درخت باشه، کار درخت میوه دادن است.
بگذریم، آزادی پس از بسته بودن موجب ایجاد فساد نیست بلکه موجب بروز و آشکار شدن فسادی است که منشآ آن را باید در همان خفقان پیشین جستجو کرد و نه در آزادی اکنون.
ان شاء الله الرحمن، مسیر های ترقی و تحول های این چنینی به گونه ای طی شوند که ارزش های ما بویژه ارزش های اسلامی ما در مظان اتهام غیر وارد قرار نگیرند و مردم آنچه که ارزش است از اسلام برگیرند و متشابهات را به مقتضی زمان آن، بدور از ارتجاع به تناسب درخور تخصیص دهند.
خداوند دست امپریالیسم سپاه پاسداران را که متأسفانه سرمایه های کلانی را در حال حاضر در دست دارند، از سر این مملکت دور کند. بنده از این موضوع عمیقاً نگرانم.
سلام / 17 June 2013
در مصاحبه اش حتی جرات نکرد نام رهبران دربند را بزبان بیاورد!
kamal / 18 June 2013
در تهران بزرگ ۵۰ در صد مردم رای نداند و رویهم یک چهارم به او رای دادند.
laleh / 18 June 2013
با آقای کامل موافقم ایران که ملک شما نیست آره اما نه اون ایرانی که می گویند ما ملیت های مختلف هستیم و کاری کردند این آرزو را به زیر خاک ببرند ایران همانگونه براشون بماند
احمد / 18 June 2013
متاسفانه افراد کم اطلاع و یکجانبه نگر در رادیو زمانه مدتهاست که به اعتبار و جایگاه این رسانه ضربه زده اند. من که سالهاست خواننده هر روزه این سایت و بسیاری سایتهای دیگر هستم این را به دفعات دیده ام.
من هم با خانواده ام در جشن شب پیروزی شرکت داشتیم. مطابق وظیفه همیشگی و با شناخت از روحیات عمومی (که مختص کشور ما هم نیست) مراقب همسر و دخترم بودم اما اوضاع اینگونه که گزارشگر گفته نبوده و نیست. من چنین آزارهای جنسی را در مراسم عزاداری محرم بیشتر دیده ام.
مردم این سرزمین ساعاتی بدون توجه به قومیت و جایگاه اجتماعی شاد بودند از مشاهده بروز روزنه امیدی در جریان امور. هر کس این شادی را به نحوی نشان داد و فرصت طلبان اندکی هم کار همیشگی خودشان را کردند. مگر در جریان سیل و زلزله عده ای شروع به غارت نمیکنند؟ آیا مردم را میتوان بر این اساس غارتگر و دزد نامید؟
وظیفه سردبیر است که تشخیص دهد گزارشگر در ورای کلمات میخواهد ناراحتی خود را از چه چیزی نشان دهد. اینجاست که تفاوت رسانه ها و میزان بی طرفی آنها در انعکاس خواست مردم بروز میکند. یک نمره منفی بزرگ برای رادیو زمانه ! ! !
مهران / 18 June 2013
ما هم هسته اي ميخواهيم . هم حامي حکومت خواهيم بود .ما براي بدست اوردن حکومت اسلامي خون داده ايم .پس حامي اسلام وحکومت وحافظ خون شهيدانمان هستيم وخواهيم بود.اما درمورد برنامه هسته اي بايد بدانيد اگر خلاف موازين بين المللي است پس بايد براي همه حتي براي امريکا واسرائيل هم ممنوع باشد ولي اگر ازاد است پس همه مجازند داشته باشند.در مورد لبنان هم بگويم که حتما منظورتان حزب الله است اکثر مردم ايران عاشق سيدحسن نصرالله وافرادي مثل ايشان هستند.اين را هم بهتر ميدانم بگويم حاميان حکومت اسلامي ايران هميشه روستائيان وافراديکه درحاشيه شهر ها وپايين شهرها ساکن هستند بوده اندو خواهند بود چون مقيد به احکام اسلامي هستند واين افراد هميشه تعدادشان بيشتر از افراد بالاي شهر هاست.در فتنه سال 88 هم ديديد با ميدان امدن همين مستضعفان در 9دي ماه 88 سران فتنه فهميدند که اکثر مردم حامي ولايت فقيه هستند.واز ان به بعد بود که شورش بالاي شهريها وفتنه گران خاموش شد.
يک ايراني / 18 June 2013
در مجموع به این اتفاقات خوشبین نیستم هنوز وقایع بعد از دوم خرداد ۷۶ رو فراموش نکردم البته امیدوارم اینطور نشه ولی احساس می کنم چرخه ی ۱۶ سال گذشته می خواد تکرار بشه.
ابراهیم / 18 June 2013