Ad placeholder

معترضان در ایران از زندگی‌ای می‌گویند که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی اجازۀ نفس کشیدن ندارد. آنچه در چهار دهه زمامداری حاکمان تهران عیان است مخالفت سفت و سخت با هرگونه سبکی از زندگی‌ست که همسو با خواسته‌های حاکمیت نباشد. از حجاب اختیاری زنان و انتخاب پوشش مردان گرفته تا محقق نکردن معمولی‌ترین حقوق مدنی، نزد مسئولان جمهوری اسلامی محلی از اعراب ندارد. اعتراضات اخیر در ایران نشان داد مردم از هر قشر و طبقه‌ای با خواسته‌های یک‌سونگرانه و تمامیت‌خواهانۀ حاکمیت مخالفت می‌ورزند و خواهان زندگی مجزا و متفاوت از قوانین کتبی و شفاهی آن هستند.
این خواستۀ متفاوت از سبک زندگی، تنها نسل دهۀ هشتاد (نسل موسوم به Z) را شامل نمی‌شود. حضور افرادی با سنین مختلف در اعتراضات و آشکارا مخالفت کردن با آنچه حکومت اسلامی در بیش از ٤٣  سال با انواع حربه‌ها به خورد مردم داده است، حکایت از مخالفتی ریشه‌ای و گسترده در همۀ ابعاد اجتماعی و فرهنگی ایران دارد.
معترضان برداشت کاملاً متفاوتی از زن، زندگی و آزادی به نسبت با حاکمان مرتجع اسلامی در ایران دارند. تفاوت نگاه به مقولاتی از این دست، نافرمانی مدنی گسترده‌ای را در سطح جامعه برای حاکمیت اسلامی به ارمغان آورده است. نافرمانی که نه با بازداشت و حکم «محاربه» خاموش می‌شود و نه با گلوله و باتوم عقب نشینی می‌کند.
این گزارش در گفت‌وگو با تعدادی از شهروندان معترض از نگاه متفاوت آنها به زندگی و خواسته‌های که در نظام اسلامی محقق نمی‌شوند می‌گوید.

دخالت حکومت در امور خصوصی

پلیس امنیت اخلاقی و گشت ارشاد، حراست ادارات، ستاد امر به معروف و نهی از منکر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بسیجی‌های آتش به اختیار و نیروی انتظامی از جملۀ نهادها و ارگان‌هایی محسوب می‌شوند که جمهوری اسلامی برای آنچه کنترل سبک زندگی غیراسلامی می‌خواند در ایران به کار می‌گیرد. این ارگان‌ها سطح اختیارات نامحدودی در برخورد با متخطیان نظم اسلامی دارند. نمونۀ قتل ژینا امینی، دختر ٢٢  سالۀ کُرد، تنها یکی از موارد برخورد خشن این ارگان‌ها با جامعۀ ایرانی‌ست.

بر اساس نظرسنجی پایگاه داده‌های باز ایران، که فراخوان آن در بازۀ زمانی کوتاه ۷ تا ۲۱ مهر سال جاری در دسترس بود و ۹ هزار و ۶۲۱ نفر از کاربران فضای مجازی در نظرسنجی آن شرکت کردند، بیش از دو سوم زنان (۶۱ درصد) گفته‌اند از سوی نیروهای گشت ارشاد بازخواست یا بازداشت شده‌اند. ۷۱ درصد از همین تعداد زنان می‌گویند دست کم یکی از اعضای خانواده آنان نیز تجربه مشابهی داشته‌اند. به گفتۀ این مرکز پژوهشی، ایرادگیری از پوشش، آرایش و ارتباط با جنس مخالف، سه دسته اصلی از برخورد نیروهای گشت ارشاد است. ۹۵ درصد زنان شرکت کننده در این نظرسنجی می‌گویند برخورد گشت ارشاد با آنان بد بوده که شامل تحقیر، توهین، متلک، فحاشی، بازرسی بدنی، کتک و شلاق بوده است.

برای رسیدن به خواسته‌هایمان هیچ راهی جز انقلاب نداریم. می‌دانم راه سختی درپیش داریم ولی این تنها راه موجود است. کسانی که همه چیزشان با ما فرق می‌کند و مخالفت علنی با آن دارند، نمی‌توانند زندگی و مطالبات ما را سروسامان دهد. حالا که حدوداً سه ماه از اعتراضات می‌گذرد، جمهوری اسلامی حتی یک قدم هم از رفتارهای ارتجاعی خودش عقب نکشیده، البته دیگر مردم به عقب نشینی‌های نظام باور ندارند. حرف ما یک چیز است: سرنگونی جمهوری اسلامی. وقتی رژیم اسلامی وجود نداشته باشد راه برای دیگر خواسته‌هایمان باز است.

یک شهروند زن در این باره به رادیو زمانه می‌گوید:

«راستش از این نظرسنجی خبر نداشتم وگرنه حتماً شرکت می‌کردم. من تا حالا سه بار تجربه برخورد با گشت ارشاد را داشته‌ام. عین مُجرم باهام برخورد کردند. به خاطر پوششم بود. نه خودم، نه خانواده‌ام با پوششم مشکلی نداریم، یعنی همون جوری است که در عرف جامعه وجود دارد. در ایران قانونی برای حمایت از شهروندان وجود ندارد. این قوانینی هم که درمورد شهروندی نوشتن، محدودکنندۀ ماست و به جای حمایت، مخالف با خواسته‌های ما دارد. کلاً جمهوری اسلامی با سبک زندگی آزادانه مخالف است. حالا این سبک زندگی آزاد هم چیز عجیب غریبی نیست. یک حق طبیعی است. مثلاً من حق پوشش، یا حق انتخاب چیزی که دلم می‌خواد را داشته باشم. این خواسته‌ها واقعاً طبیعی و معمولی است ولی جمهوری اسلامی باهاش مخالف است. آنها می‌خواهند همه مثل خودشان باشند، نه بیشتر نه کمتر.»

دخالت‌ در زندگی شهروندان ایرانی از سوی حاکمیت تنها به خیابان و نوع پوشش افراد محدود نمی‌ماند. تقریباً تمامی کارمندان استخدامی در ادارات ایران باید از سوی حراست ادارات تائید شوند. التزام کامل به نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، پذیرش سبک پوشش اسلامی، عدم سابقۀ امنیتی شخص یا یکی از اعضای خانواده و فامیل، و انجام واجباب اسلامی از شروط استخدامی در ایران محسوب می‌شود. یکی از شهروندان در مورد تجربۀ استخدامی خود می‌گوید:

«برای استخدام در شهرداری مجبور بودم تا چند سال زندگی واقعی‌ام را مخفی کنم. البته حالا هم که با صد اما و اگر استخدامِ نیم‌بندی دارم این مخفی کاری ادامه دارد. همیشه سایه حراست روی زندگیم را حس می‌کنم. به شغلم احتیاج دارم وگرنه کارمندی در ایران خیلی دردسر دارد. باید طوری زندگی کنی که آنها می‌خواهند. هزار جور برنامه و بهانه دارند. از شرکت در راهپیمایی‌های حکومتی گرفته تا شرکت در نماز جماعت و… . یا مثلاً وقتی کارت عضویت در بسیج نداشته باشی خودبه‌خود هزارجور مشکل سر راهت می‌گذارند. اینطوری نیست که به زور کسی را بسیجی کنند-اینها کارشون را خوب بلدند- ولی طوری وضعیت را برات می‌چینند که اگر بسیجی نباشی هزار جور پاپوش برات درست می‌کنند، یعنی کاری می‌کنند که خودبه‌خود بری و عضو بسیج بشوی. تازه ادارۀ مثل شهرداری جای امنیتی هم نیست که اینطوری رفتار می‌کنند، بعضی ادارات مثل فرمانداری‌ها، استانداری‌ها، صدا و سیما و… خیلی خیلی کارمندان را زیر نظر دارند و آنها حتی خارج از اداره هم نمی‌توانند یک زندگی معمولی داشته باشند، چون مدام زیر نظرند.»

جمهوری اسلامی از همان ابتدای انقلاب به بهانۀ مبارزه با نفوذ فرهنگی غرب و ارتقای سبک زندگی اسلامی، دست به سانسور گستردۀ محصولات فرهنگی اعم از موسیقی، فیلم، کتاب، تئاتر، نقاشی و… زده است. برای حاکمان فعلی ایران هرچیزی به جز سبک زندگی که آنها آن را اسلامی می‌خوانند مصداقی از منکرات و محاربه با خدا و در نتیجه دشمنی با نظام جمهوری اسلامی است. این درحالی است که طیفی از فقهای شیعه، امامان اهل تسنن و افراد مذهبی انتقادات بسیاری را به تفسیر فقهای ولایت فقیه از اسلام و سبک زندگی در آن دارند. یکی از شهروندان مذهبی به رادیو زمانه می‌گوید:

 «من به اسلام ایمان دارم ولی جمهوری اسلامی که در ایران وجود دارد را اصلاً قبول ندارم. اسلام واقعی فساد و ناعدالتی، دخالت در زندگی خصوصی مردم، نابرابری و بی‌توجهی به فقر مردم را قبول ندارد. مسولین کشور به فکر جیب‌های خودشان هستند نه ارتقای اسلام. اینها همه‌اش بهانه و دست‌آویزی برای سرکوب است. من باوجود مسلمان بودنم، سبک زندگی متفاوتی با آنچه جمهوری اسلامی می‌گوید را دارم. گوش دادن به موسیقی با هر سبک و شعری حرام نیست، یا خواندن کتاب‌های که در نقد اسلام است کفر محسوب نمی‌شود. خدا به انسان قوۀ عقل عطا فرموده است و خودمان می‌توانیم از پس این چیزها بربیایم و انتخاب کنیم. ما نیاز به قیم و پیشوا ندارم. آنهم قیم و پیشوای که به جای اینکه حق مظلوم را از ظالم بگیرد خودش ظالم است!»

. چند نفر حاکم با ارتجاعی‌ترین افکار همۀ مملکت را در دست گرفته‌اند و می‌خواهند مردم را شبیه خودشان بار بیاورند. ما این را نمی‌خواهیم. می‌خواهیم حداقل‌های از آزادی در زندگی را داشته باشیم و خودمان شیوه و سبک آن را انتخاب بکنیم. فکر نکنم این خواستۀ نامعقولی باشد.»

ما و آنها

بعد از قیام ژینا و خیزش انقلابی مردم، یکی از پر پسامدترین کلمات، عباراتی مانند «ما و آنها»ست. «ما» اشاره به مردم و همبستگی‌شان دارد و «آنها» ارجاعی ست به وابستگان حکومت. اما ضمایر «ما و آنها» تنها به اعتراض سیاسی محدود نمی‌ماند و مرزهای ارجاع آن، تفاوت و شکاف عظیم بین زندگی مردم و حاکمان جمهوری اسلامی را نیز نمایان‌تر می‌کند. در گفت‌وگو با شهروندان به کرات به این شکاف، که امروزه روشن‌تر شده است، برخورد کردم. از یکی از شهروندان که مدام در حرف‌هایش به «ما و آنها» اشاره می‌کند می‌پرسم چرا وقتی در مورد مسئولان نظام صحبت می‌کند مدام برای اشاره از ضمیر آنها استفاده می‌کند؟ می‌گوید:

«واقعاً مسئولان و وابستگان به نظام، بسیجی‌ها، نیروهای لباس شخصی، امنیتی‌ها و انتظامی‌ها، سپاهی‌ها و نمایندگان مجلس و… جزئی از مردم- که ما باشیم- نیستند. آنها نه مشکلات ما را دارند، نه سبک زندگی ما را، نه دغدغه، اضطراب، خواسته و… ما را. همه چیز آنها با مردم متفاوت است.  اعتراضات این روزها به خوبی این تفاوت را نشان داده است. مثلاً مامورهای انتظامی خیلی راحت آدم می‌کشند و عین خیالشان نیست، اما مردم حتی در مواقعی که یک بیسجی را به دام می‌‌اندازند اگر سه نفر برای دفاع ازخودشون طرف را زیر لگد بگیرند دو نفر هم می‌گوید: بسش است و جلوی آنها را می‌گیرند. آنها حتی مثل ما لباس نمی‌پوشند، مثل ما به زن، مرد، زندگی، وطن، مادر، خانواده، خدا و هزاران چیز دیگر نگاه نمی‌کنند. هیچ نسبتی بین ما و آنها وجود ندارد ولی می‌خواهند به زور ما را مثل خودشان کنند. مردم به همین دلیل است که به خیابان آمده‌اند. چند نفر حاکم با ارتجاعی‌ترین افکار همۀ مملکت را در دست گرفته‌اند و می‌خواهند مردم را شبیه خودشان بار بیاورند. ما این را نمی‌خواهیم. می‌خواهیم حداقل‌های از آزادی در زندگی را داشته باشیم و خودمان شیوه و سبک آن را انتخاب بکنیم. فکر نکنم این خواستۀ نامعقولی باشد.»

Ad placeholder

یکی دیگر از شهروندان در گفت‌وگو با زمانه می‌گوید:

«دنیا عوض شده ولی مسئولان رژیم اسلامی هیچ تغییری نکرده‌اند. آنها توجهی به مطالبات مردمی ندارند. هر وقت از حقوق طبیعی خودمان گفتیم و آزادی را طلب کردیم، گفتند می‌خواهید لخت بشوید! وقتی انتقاد کردیم، گفتند وابسته به آمریکا و اسرائیل هستنید! برای رسیدن به خواسته‌هایمان هیچ راهی جز انقلاب نداریم. می‌دانم راه سختی درپیش داریم ولی این تنها راه موجود است. کسانی که همه چیزشان با ما فرق می‌کند و مخالفت علنی با آن دارند، نمی‌توانند زندگی و مطالبات ما را سروسامان دهد. حالا که حدوداً سه ماه از اعتراضات می‌گذرد، جمهوری اسلامی حتی یک قدم هم از رفتارهای ارتجاعی خودش عقب نکشیده، البته دیگر مردم به عقب نشینی‌های نظام باور ندارند. حرف ما یک چیز است: سرنگونی جمهوری اسلامی. وقتی رژیم اسلامی وجود نداشته باشد راه برای دیگر خواسته‌هایمان باز است. هرکسی در ایران زندگی می‌کند می‌داند زندگی مردم شباهتی با زندگی مسئولین ندارد. تفاوتی که می‌گویم فقط در نابرابری اقتصادی نیست. خیلی عمیق‌تر است. کلاً مردم در هیچ چیزی مثل آنها فکر نمی‌کنند، حالا این چیز بازی فوتبال باشد یا سبک زندگی.»

شکاف بین حاکمیت و مردم روزبه‌روز عیان‌تر می‌شود. به گفتۀ مصاحبه‌شوندگان من، جمهوری اسلامی حتی اگر با ارعاب و خشونت بتوان اعتراضات خیابانی را برای مدتی خاموش کند، نخواهد توانست نافرمانی مدنی که در سبک زندگی هر فرد مخالف با نظام وجود دارد را ریشه کن کند. معترضان نه اهتمامی به تبلیغات حکومت می‌دهند و نه دیگر آری‌گویی به جمهوری اسلامی دارند. آنها از زندگی حرف می‌زنند که تفاوت چشمگیری با خواسته‌های حکومت دارد، خواسته‌های که چشم یک‌سونگرانۀ حاکمیت قادر به دیدن آن نیست.

Ad placeholder