مایک دیویس، نویسنده و تاریخ‌نگار و نظریه‌پرداز شهری و مبارز مارکسیست سه‌شنبه ۲۵ اکتبر / ۳ آبان پس از مبارزه‌ای طولانی با سرطان مری در ۷۶ سالگی درگذشت. دیویس ژوئیه سال جاری گفته بود که سرطانش در مرحله‌ای پیشرفته است و اگر حسرت یک چیز را بخورد، نمردن در «نبرد یا پشت سنگرها» به عنوان مبارزی برای برابری است.

مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان می‌توانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آیین‌نامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.

دیویس به عنوان یک نظریه‌پرداز شهری مارکسیست چندین اثر مهم با موضوع کلی برابری و عدالت اجتماعی در فضای شهری منتشر کرده است: «شهر کوارتز» درباره لس‌آنجلس (۱۹۹۰) دو سال پیش از شورش‌های عظیم در این شهر؛ و «سیاره‌ی زاغه‌ها» درباره رشد بی‌رویه زاغه به عنوان محصول فرعی شهرسازی اقتصاد سرمایه‌داری. او یک تاریخنگار مارکسیست هم بود، از جمله در کتاب «خدایان قدیم، معماهای جدید: نظریه‌ی گم‌شده‌ی مارکس». دیویس همچنین عمیقاً به مسأله گرمایش زمین و تغییرات اقلیمی ناشی از آن و به طور کلی فاجعه‌های “طبیعی” پرداخت، به ویژه در «زیست‌بوم ترس» که درباره شدت گرفتن سیل‌ها و آتش‌سوزی‌ها هشدار می‌داد و در «هیولای پشتِ درمان» که به خطرهای پندمی می‌پرداخت. بخشی از کتاب «خدایان قدیم» نیز به طور خاص به تغییرات اقلیمی و نقد گفتار غالب سازمان‌ملل و ان‌جی‌اوها درباره آن اختصاص دارد. دیویس از نسل «چپ نو» بود اما همواره علاقه‌اش را به «چپ ارتدوکس» حفظ کرد، به‌ویژه اینکه از خانواده‌ای فرودست می‌آمد و در جریان سازماندهی‌های نیروهای مارکسیست در حمایت از جنبش حقوق مدنی سیاهان، سیاسی شد.

گفت‌و‌گوی زیر با مایک دیویس ۲۰۱۱ و همزمان با جنبش اشغال وال‌استریت و در دنیای تحت تأثیر «بهار عربی» انجام شد. این گفت‌و‌گو برای نخستین بار به صورت سانسورشده در روزنامه اعتماد منتشر شد اما از آن نسخه‌ای در دست نیست و به مناسبت مرگ او، بار دیگر در «زمانه» بازنشر می‌شود.

Ad placeholder

چه‌طور مصر آتش اعتراض‌ها در آمریکا را روشن کرد؟

ایمان گنجی: وضعیت جنبش اشغال وال استریت چگونه است و ریشه‌ها و منبع الهام آن را در چه می‌بینید؟ آیا فضای بهار عربی در آن نقش داشت؟

مایک دیویس: جنبش اشغال وال‌استریت به منظومه‌ای از اشغال‌کردن‌ها و کنش‌های حمایتی از آنها در سرتاسر کشور بدل شده است و به این ترتیب مسأله‌های محلی و فرصت‌های گسترده‌تر برای مبارزه، به جریان آن افزوده شده اند.

شعار و ایده اشغال وال استریت را ابتدا کالکتیو آنارشیستی کانادایی، اد باسترز، ارائه داد اما الهام‌بخش واقعی اشغال منهتن جنوبی ابتدا از قاهره آمد و سپس از مدیسون، ویسکانسین.

به نظرم چیزی بسیار دوران‌ساز و زیبا در این واقعیت وجود دارد که مصری‌ها آمریکایی‌ها را به سمت دفاع از دموکراسی هل دادند.

طغیان‌های عظیم جوانان در بارسلونا، آتن، و سانتیاگو (شیلی) نیز موثر بودند اما این شجاعت میدان تحریر و نمایش بسیج کارگران و مردم فقیر در دفاع از دانشجویان و نوجوانان شورش‌کرده بود که به کاتالیزور اصلی و برق‌آسای جنبش اشغال بدل شد. برای یک‌بار هم که شده، پوشش تلویزیونی ایالات متحده از جهان مسلمانان، به جای تقویت کلیشه‌ها به نقض آنها پرداخت.

قاهره به نوبه‌ی خود الگویی پذیرفته‌شده در سطح جهانی بود و زمستان گذشته به الگوی اشغال ساختمان کاپیتول ایالتی در مدیسون ویسکانسین به دست کارگران بخش دولتی و دانشجویان هم بدل شد. ویسکانسین به لحاظ تاریخی یک ایالات پیشرو در غرب میانی ایالات متحده است که در انتخابات نوامبر ۲۰۱۰ (به لطف نرخ بسیار پایین مشارکت دموکرات‌ها) گردش به راست شدیدی داشت و اکثریت در کنگره را به دست جمهوری‌خواهان داد و یک جمهوری‌خواه با تفکرات عصرِ حجری به نام اسکات واکر را هم به ساختمان فرمانداری برد.

واکر چند روز پس از گرفتن قدرت قانون‌ای را پیشنهاد داد که حقوق چانه‌زنی جمعی (اتحادیه‌ای) کارمندان و کارگران دولتی را از بین می‌برد و ویسکانسین را به ایالتی همچون آلاباما یا کارولینای جنوبی بدل می‌کرد. همزمان ده‌ها هزار معلم، راننده اتوبوس و کارگران بیمارستانی در ویسکانسین شاهد نبرد میدان التحریر روی تلویزیون‌هایشان بودند.

صدها تن از آنها در فوریه برای جلوگیری کردن از رأی‌گیری بر سر قانون ضداتحادیه‌ای واکر، به ساختمان کاپیتول هجوم بردند و برای هفته‌ها آنجا را ترک نکردند. وقتی آنها با تهدید تخلیه خشونت‌بار به دست مأموران امنیتی روبرو شدند، ۱۰۰ هزار تظاهرکننده حامی آنها خیابان‌های منتهی به کاپیتول را در اختیار خود گرفتند.

هر روزنامه‌نگاری که درباره اشغال مدیسون نوشت، از همبستگی آگاهانه معترضان با قاهره شگفت‌زده شد. همان طور که مدیا بنیامین می‌نویسد: «عکسی از یک مهندس مصری به نام محمد صلاح‌الدین نصیر که پلاکاردی با جمله‌ی “مصر از کارگران ویسکانسین حمایت می‌کند ــ یک جهان، یک درد” را در میدان التحریر بالا گرفته بود، معترضان محلی را ذوق‌زده کرد.»

معترضان ویسکانسین نیز به نوبه‌ی خود شعار دادند: «از مصر تا ویسکانسین: ما قیام کرده‌ایم» و پلاکاردهایی در دست داشتند که از جمله می‌گفتند: «فرماندار واکر: مبارک ما». برخی فعالان مصری هم ارتباط تلفنی از راه دور با ویسکانسین برقرار کردند و با استفاده از کردیت کارت، ده‌ها پیتزا برای اشغال‌گران ساختمان ایالتی کنگره سفارش دادند.
جنبش اشغال وال استریت فرزند مستقیم این رخدادهاست.

و البته این جنبش دخترِ بحرانی اقتصادی است که آینده‌ی بلافصل میلیون‌ها فارغ التحصیل کالج را بر باد داد؛ حتی آینده‌ی آن بلندپروازهایی را که یک دهه پیش امید واقع‌بینانه‌ای برای بدل شدن به میلیونرهای وال استریت یا سیلیکون ولی در ۲۶ سالگی داشتند. انقباض مالی که دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان دست در دست یکدیگر پیاده‌سازی کردند، به از هم گسستن و تخریب آموزش همگانی راه برده است: اخراج انبوه معلمان مدرسه، افزایش قابل توجه شهریه دانشگاه‌های دولتی و بسته شدن مدرسه‌های دولتی.

و نیز موقعیتی به وجود آمده که سال‌ها در خاورمیانه با آن آشنا بودیم اما در ایالات متحده بی‌سابقه است: فارغ‌التحصیلان دکترا بدون هیچ امیدی به استخدام، فارغ‌التحصیلان ۲۰ ساله‌ی کالج که هنوز با پدرومادران‌شان زندگی می‌کنند، و همان‌طور که یک نظرسنجی اخیر نشان می‌دهد، از بین رفتن باور به اینکه افراد موفق در مدرسه می‌توانند به سمت لایه‌های فرادست‌تر اجتماعی حرکت کنند. به عبارت دیگر، آموزش عالی دیگر تضمینی برای دست‌یافتن به مراتب بالاتر “رویای آمریکایی” نیست.

برخی جنبش وال استریت را جنبشی متعلق به جوانان شهری می‌دانند که فاقد خصلت طبقاتی پیشرو است. آیا طبقه کارگر آمریکا با جنبش اشغال وال استریت همراهی می‌کند؟

در گذشته، جنبش کارگری مبارز ایالات متحده که اعضای آن از یک سوم نیروی کار در دهه ۱۹۵۰ به یک دهم نیروی کار در امروز رسیده است) شاید فاصله‌ی خود را با چنین اعتراض‌هایی حفظ می‌کرد یا اصلا آنها را رد می‌کرد. اما این بار، اتحادیه‌ها که دولت اوباما یتیم‌شان کرده، به جنبش اعتراضی پیوسته اند.

باید اعتبار ویژه این کار را از آنِ ریچارد ترومکا، رئیس فعلی اتحادیه AFL-CIO (بزرگترین فدراسیون اتحادیه‌های کارگری آمریکا) دانست که یک نسل پیش از این، هدایت تحصن نمایندگان معدنکارهای اعتصابی در وال استریت را برعهده داشت. او بدون هیچ لکنت زبانی از اشغال‌گران وال‌استریت حمایت کرده و همین حالا که دارم این سطرها را می‌نویسم، از اعتراض انبوه علیه تخلیه خشونت‌بار آنها از میدان لیبرتی پشتیبانی کرده است.

این جبهه‌ی متحد «هیپی‌ها و کلاه‌ایمنی‌دارها» [اشاره به اتحاد جوانان شهری معترض و کارگران معترض] فعلا توانسته کارگران بخش دانش از جمله دانش‌آموزان و معلمان، کارگران بخش سلامت و نیز اعضای نیرومند و منسجم اتحادیه‌های کارگری از جمله کارگران فولاد و معدنکاران را کنار یکدیگر گرد آورد.

آینده جنبش را چگونه ارزیابی می‌کنید و به نظرتان آیا این اعتراض‌ها تأثیری بر شبح جنگی که بر فراز خاورمیانه به خاطر پرونده هسته‌ای ایران افکنده شده، دارد؟

چالش بزرگ اکنون این است که آیا جنبش می‌تواند خود را به نحوی توسعه دهد تا «جنبش اشغال گتو» و مهم‌تر از هر چیز، طبقه کارگر مطرودِ مهاجران لاتین را هم ادغام کند؟ مرکز اصلی بحران اقتصادی و حقوق بشری در میان این کارگران مطرود لاتین است. (لاتینوها از ۲۰۰۷ تا کنون دو سوم از ثروت خالص‌شان را که غالباً به شکل املاک و مستغلات بوده، از دست داده اند.)

درست مثل قاهره یا آتن، هنوز مانده که ببینیم همه‌چیز از دست می‌رود یا به دست می‌آید. اما در این لحظه، مسأله‌های واقعی نابرابری و عدالت اجتماعی در بستر سیاست ایالات متحده بار دیگر غالب شده اند و زمین سیاست را از مزخرفات پارینه‌سنگی به اصطلاح شورش تی پارتی و جمهوری‌خواه‌های ارتجاعی بازپس گرفته اند. و نیازی به گفتن ندارد که این جنبش بهترین مقاومت علیه طرح‌های جنون‌آسایی است که در تل‌آویو و واشنگتن در حال شکل‌گیری هستند.

Ad placeholder

Ad placeholder