درآمد
اعتراضات در ایران حالا عمری یک ماهه دارد و سیر حوادث با سرعت پیش میرود و اتفاقات یکی پس از دیگری سر میرسند. هنوز جزئیات دقیقی از فاجعه زندان اوین در دست نیست اما فاجعه اوین میتواند بدل به حادثهای دورانساز شود و ردی پررنگ از خود در روند اعتراضات فعلی جامعه به جا بگذارد. در روزهای آینده ابعاد کشتار اوین روشنتر میشود اما تا همینجا میتوان گفت سرکوب حکومت حالا به کسانی رسیده که در سالهای اخیر به هر طریقی که امکانش بود مبارزه و مقاومت کردند و اینک «حفاظت از جان زندانیان» توسط جامعه ضرورتی غیرقابل انکار است.
اگرچه حجم سرکوب در ایران هر روز شدیدتر میشود اما هنوز راههای نرفتهای پیش روی ما است که میتوان با تصمیم و ارادهای جمعی به سویشان حرکت کرد و افقهای تازهتری را گشود. حفاظت از جان زندانیان سیاسی و خواست آزادی آنها، از یک سو پایی در واقعیت امروز دارد و از سوی دیگر میتواند راهگشای فردای پیش رو هم باشد. زندانیانی که اینک در زندانهای سراسر ایران دوران محکومیتشان را پشت سر میگذارند یا در یک ماه اخیر بازداشت شدهاند، توانهای بالقوه قیام گسترده مردم هستند. در روزهای گذشته میان فعالان و گروههای سیاسی داخل ایران و همچنین برخی خانوادههای زندانیان بحثهایی درباره ضرورت سازماندهی سازوکاری برای حفاظت از جان زندانیان سیاسی درگرفته بود که حالا با فاجعه زندان اوین قاعدتا وارد مرحلهای تازه خواهد شد. آنچه در ادامه میآید، گزارشی خلاصه از گفتوگویی است که در میانه مهرماه با یکی از فعالان باسابقه و شناخته شده چپ انجام شده است. به دلیل مسایل امنیتی از ذکر نام او خودداری میکنیم و در اینجا خلاصهای از مهمترین نکتههای مطرح شده در این گفتوگو را منتشر میکنیم. به دلیل وضعیت اضطراری در ایران، این متن با اندکی تاخیر و به شکل گزارشی از یک گفتوگو تنظیم و منتشر میشود.
نقش چپ و جنبشهای اجتماعی در خیزش اخیر
جریان چپ از دهه هشتاد به این سو رشدی چشمگیر داشته اما این رشد مرکزیت ندارد و بسیار پراکنده است. اگر ما بخواهیم کار تحولی بزرگ کنیم به مرکز ایدئولوژیک احتیاج داریم. سیاست بدون ایدئولوژی امکان ندارد و ضمنا ما باید بتوانیم سازماندهی بکنیم.
نکته دیگر این است که بخشی از رشد چپ از دهه هشتاد به اینسو تحت تاثیر چپ فرهنگی بود که پیوندی با طبقات پایین جامعه نداشت و در دنیای خودش سیر میکرد. تاثیر چپ فرهنگی در فضای رسانهای داخل بیشتر از جریان چپی بوده که به فکر آب و نان مردم است و در فکر سازماندهی و آلترناتیو است. این گرایش از چپ، امروز نیاز به تقویت در دو عرصه دارد: گفتمان رزمندهی تحولخواه و انقلابی از یک سو و تاثیرگذاری رسانهای از سوی دیگر. امروز دیگر نمیتوانیم بگوییم صبر میکنیم تا ببینیم چه پیش میآید. اگر به لحاظ سازماندهی بتوان فعالان و رهبران واقعی این جنبشها و جریانها را، که تعدادی از آنها البته در زندان هستند، رادیکالیزه کنیم فکر میکنم در مرحله نهایی ابررسانههای دست راستی خارج از کشور را هم با شکست روبرو میکنیم. چرا که در نهایت آنها مجبورند به آنچه در داخل میگذرد رجوع کنند. از سوی دیگر، به دلیل حضور داشتن بخشی از عناصر مبارز و فعالان در داخل زندان، باید هزینه زندانی کردن را برای حکومت افزایش دهیم و با تلاشی چندجانبه زندان را به مرکزی برای جنبش اعتراضی بدل کنیم تا با جلب توجه به زندان هم بتوانیم از جان زندانیان حفاظت کنیم و هم مبارزه را به مرحلهای بالاتر بکشانیم.
به دلیل حضور داشتن بخشی از عناصر مبارز و فعالان در داخل زندان، باید هزینه زندانی کردن را برای حکومت افزایش دهیم و با تلاشی چندجانبه زندان را به مرکزی برای جنبش اعتراضی بدل کنیم تا با جلب توجه به زندان هم بتوانیم از جان زندانیان حفاظت کنیم و هم مبارزه را به مرحلهای بالاتر بکشانیم.
اما درباره جنبشهای اجتماعی در ایران باید نکاتی را در نظر داشت. جنبشهای اجتماعی در این سالها، نظیر جنبشهای کارگری، زنان، دانشجویان، معلمان و بازنشستگان، با بسامدهای زیادی روبرو بودهاند یعنی با اوجهای بالا و فرودهای بسیار پایین. اما توقع از یک جنبش اجتماعی و اعتراضی این است که روند نسبتا متعارفی را پیش بگیرد یعنی نه خیلی بالا برود که بقیه نتوانند دنبالش بیایند و نه خیلی پایین بیاید که مضمحل شود. نقطه ضعف جنبشهای اجتماعی ما در سالهای اخیر این بوده که دچار چنین بالا و پایینهای ناگهانی بودهاند. ما در سالهای گذشته شاهد این بودهایم که جنبشهای مختلف اجتماعی در دورههایی یکباره اوج گرفته و بعد فرود آمدهاند و در این فرود دستاوردهایی که به دست آوردهاند مورد تردید قرار گرفته است. در این جا است که کسانی که پول در اختیار دارند و ابررسانهها را در دست دارند از این دستاوردها استفاده میکنند و از هر بهانهای برای تبلیغ منافع خودشان استفاده میکنند.
دانشگاه و تزی برای تحرک
دانشگاه همیشه سنگر چپ بوده است و در سالهای مختلف دانشجویان فعالیتهای قابل توجهی انجام دادهاند و به قول معروف تزی برای تحرک داشتهاند. جنبش دانشجویی باید در هر لحظه تزی برای تحرک داشته باشد تا همواره زنده بماند و تعداد زیادی را حول یک محور سازمان بدهد.
دانشگاه از بعد از سال ۳۲ تا ۵۷ به مناسبتهای مختلف همیشه زنده بود و امروز هم جنبش دانشجویی باید وارد مرحله پختگی شده و با استفاده از تجربیات قبلی حرکت کند. باید به درون خود نگریست و پیش رفت. موفقیت بزرگ جنبش فدایی در دهه چهل یا حتی مجاهدین در همان دوران این بود که به هیچ نیرویی بیرون از مرزها اتکا نداشت و فکر میکرد که خودش باید راهحل را پیدا کند و این بنبستی که ایجاد شده را بشکند و از آن خارج شود. الان هم همینطور است و مردم و جنبشهای اجتماعی باید بتوانند راهکارهای خودشان را پیدا کنند.
سنتها پایدار هستند. همت و راهشناسی ما است که باعث میشود سنتها زنده شوند. سنت جنبش دانشجویی هیچ وقت در ایران نمیمیرد و حتی به واسطه حضور عناصر به راه خود ادامه میدهد. عناصر اصلا کم اهمیت نیستند و مثالهای متعددی میتوان زد که اقلیتی از عناصر اکثریتی را دنبال خود کشاندهاند. به عبارتی، یک اقلیت با اراده و مصمم میتواند خواستش را به تاریخ تحمیل کند.
افسانه جنبش بدون سر
انقلاب به اندیشه و نیروی سیاسی نیاز دارد. اساسا این دروغی است که تبلیغ میشود که جنبشها و انقلابهای امروزی نیاز به سر و رهبر و تفکر ندارند. آن کسی که امروز میگوید جنبش یا انقلاب مردم نیازی به سر ندارد، فردای پیروزی انقلاب سر انقلاب خواهد بود. واقعیت به ما میگوید که به جز مواردی نادر، تمام جنبشها یا انقلابهای بدون سر و بدون ایدئولوژی در اختیار نیروهای ارتجاعی یا فاشیستی قرار گرفتند. بهار عربی نمونه حاضر و نزدیک این واقعیت است.
آن کسانی که میگویند جنبشهای مدرن بدون سر و بدون رهبری هستند، باید به این پرسش هم جواب بدهند که سرنوشت این جنبشها و انقلابها به کجا کشیده است؟ آیا به محض پیروی انقلاب، نیروهای ارتجاعی به سر انقلاب بدل نشدند؟ پوپولیسم یا فاشیسم در انتظار اعتراضهای تودهای بدون رهبری و نیروی سیاسی است.
تشکیل جبهه سیاسی مترقی با خواست دموکراسی رادیکال
واقعیت امروز ایران میگوید که ما نیاز به جبهه یا سازمانی گسترده با دربرگیرندگی وسیع داریم که نیروهای چپ و ترقیخواه را شامل شود. کمونیستها، سوسیالدموکراتها و عناصر ملی که خواهان استقلال کشور و برقراری آزادیهای اساسی هستند ذیل این جبهه جای میگیرند. باید بتوانیم جبههای وسیع از این نیروها را در مقابل استبداد سیاه حکومت و استبداد سیاه سلطنت تشکیل دهیم. در سال ۵۷ خیلی از ما این تصور را داشتیم که مگر از شاه بدتر هم ممکن است؟ بله ممکن بود و دیدیم. امروز هم چنین چیزی ممکن است.
نیروهای سلطنتطلب و ارتجاعی تفکر فاشیستی دارند و از حمایت غرب هم برخوردارند و به راحتی دست به سرکوبی بدتر از سرکوب فعلی میزنند. با انقلاب ۵۷ تغییر بنیادی در این کشور اتفاق نیافتاد و از یک استبداد سیاه به یک استبداد سیاهتر آمدیم و الهیات سیاسی هر دو رژیم فعلی و و قبلی کموبیش یکی است. در نتیجه خیلی از عناصر و نیروهایی که میتوانستند در سال ۵۷ عمل کنند هنوز هم قابلیت فعال شدن و عمل کردن دارند.
در حال حاضر هیچ نیروی چپی به تنهایی نمیتواند تحولی بزرگ را رقم بزند و هیچ نشانهای هم از شکلگیری چنین نیرویی در دست نیست در نتیجه باید نیروهای مترقی و جنبشهای اجتماعی در کنار هم قرار بگیرند. جنبشهای اجتماعی باید از فاز مطالبهمحوری به سمت امر سیاسی حرکت کنند به این معنا که نظم سیاسی موجود را به چالش بکشند. «دموکراسی رادیکال» میتواند بدل به خواست اساسی و مشترک همه نیروهای ترقیخواه شود. منظورم نوعی از دموکراسی است که در تمام سطوح وجود داشته باشد و اراده مردم بیشترین انعکاس را در آن داشته باشد.
ما نیاز به جبهه یا سازمانی گسترده با دربرگیرندگی وسیع داریم که نیروهای چپ و ترقیخواه را شامل شود. کمونیستها، سوسیالدموکراتها و عناصر ملی که خواهان استقلال کشور و برقراری آزادیهای اساسی هستند ذیل این جبهه جای میگیرند. باید بتوانیم جبههای وسیع از این نیروها را در مقابل استبداد سیاه حکومت و استبداد سیاه سلطنت تشکیل دهیم.
سیر کنونی وقایع در ایران به ما میگوید که باید با تمام توان وارد عرصه شد. باید سیاست صبر و انتظار را کنار گذاشت. پرسشی که پیش روی چپ و یا به طور کلی نیروهای ترقیخواه وجود دارد این است که آیا میخواهیم نیروهایمان را ترشی بیاندازیم؟ چپ و نیروهای مترقی اگر در شرایط فعلی نتوانند برای تاثیرگذاری در وضعیت تلاش کنند چه زمانی میخواهد این کار را انجام دهند؟ میتوانیم بگوییم که چهرههای فکری و روشنفکری در ایران به نوعی دچار رخوت شدهاند و باید تلاش کرد تا این رخوت از بین برود.
یک پیشنهاد میتواند این باشد که جمعی از شخصیتهای ترقیخواه، موجه و خوشنام و مبارز گرد هم جمع شوند، وارد گفتوگو شوند و به خواستی مشترک دست یابند و وارد عرصه شوند. در دهههای پیش یا حتی در وقایع انقلاب میتوانیم نمونههایی را به یاد بیاوریم که در آنها حضور یک یا چند شخصیت منجر به شکلگیری جمع میشد و افراد و حتی آدمهای عادی را گردهم میآورد. در شرایط فعلی نیز میتوان به سمت چنین امکانی حرکت کرد.
جنبش زن، زندگی، آزادی یک جنبش فمنیستی_ دموکراتیک است.
فمنیستی بودن این جنبش را می توان از رویداد آغاز گر این جنبش
یعنی قتل مهسا امینی به خاطر حجاب تشخیص داد. البته مخالفت با حجاب اجباری
از زمانی که جمهوری اسلامی تصمیم گرفت حجاب را به زنان تحمیل کند ،
به شکلهای مختلف ابراز شده است. اگر جنبشی که در غرب برای حق رای زنان
مبارزه کرد، یک جنبش فمنیستی به شمار می آید، جنبشی هم که برای حق آزادی
پوشش زنان در ایران مبارزه می کند، یکجنبش فمنیستی است. به طور کلی
هر جنبشی را که برای به رسمیت شناختن حقوق زنان و رفع تبعیض علیه آنها
مبارزه می کند ، می توان جنبش فمنیستی تلقی کرد. اما جنبش زن، زندگی،
آزادی یک جنبش فمنیستی محض نیست و این موضوع را می توان از روی
شعارهایی که کنشگران این جنبش در خیابان فریاد می زنند، فهمید.
شعار محوری مرگ بر دیکتاتور بدون تردید بیانگر ماهیت دموکراتیک این جنبش
است. اما از روی شعارهای این جنبش و بویژه شعار مرگ بر دیکتاتور نمی توان
ادعا کرد این جنبش خواهان دموکراسی رادیکال است، تنها می توان گفت
این جنبش خواهان دموکراسی است. در مقاله بالا دموکراسی رادیکال اینطور
تعریف شده است:: منظور نوعی از دموکراسی هست که در تمام سطوح وجود
داشته و اراده مردم بیشترین انعکاس را در آن داشته باشد. به نظرم با این
توصیف به هیچ وجه معنی دموکراسی رادیکال روشن نشده است. منظور از تمام
سطوح و اراده مردم چیست؟ درقبال هر مساله اجتماعی اراده مردم می تواند به
اراده اکثریت و اقلیت تقسیم شود. در این صورت چه معیاری برای سنجش
بیشترین انعکاس اراده مردم می توان در نظر گرفت؟ چرا هنوز چپ ها ی
ایران از آرمانشهر گرایی دست نمی کشند؟ دموکراسی رادیکال
مفهوم بسیار جذاب و آرمانشهر گرایانه است ولی تعریف عملیاتی آن روشن
نیست و در عمل معلوم نیست که تلاش برای تحقق این ایده، جامعه را به کجا
بکشاند. خیزش زن، زندگی، آزادی به دنبال زندگی معمولی و دموکراسی معمولی
است و بنابراین در سیاست میانه گرا است و دنبال گردش تند به راست و یا
چپ مثل انقلاب ۵۷ که ما را بدبخت کرد، نیست.
جوادی / 20 October 2022
من یک لیبرال دموکرات هستم و همه چپ ها را با یک
چوپ نمی زنم و برای چپ میانه ارزش و احترام قائلم و
آن را یک نیروی عدالت خواه و واقع گرا می دانم که دنبال تحقق ایده
جامعه بی طبقه از راه دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اما متاسفانه چپ های ایران
معمولا راست ها را با یک چوپ می زنند و شگفت انگیز تر اینکه از لیبرال دموکراسی
بیشتر نفرت دارند تا از فاشیسم و اسلامیسم. بین چپ میانه و راست میانه
اشتراکات بیشتری وجود دارد تا بین چپ میانه و چپ افراطی. میانه گرایی
مهمترین ویژگی مشترک شان است و میانه گرایی را نباید دست کم گرفت.
بین چپ میانه و چپ افراطی اشتراک فقط در مخالفت با سرمایه داری است.
جوادی / 21 October 2022