شلیر رسولی، قربانی سوء قصدِ تجاوزِ جنسی در شهر مریوان، پس از چند روز بستری شدن در کُما جانش را از دست داد. شلیر رسولی اصالتا اهلِ روستای چشمیدرِ منطقه هورمانِ ژاوهرود و ساکنِ مریوان بود. همسرش کارگر بود و در کردستانِ عراق کار میکرد. گوران قادری مشهور به «گوران قاسمه سپور» یکی از اوباشِ مشهورِ مریوان، فردِ مهاجمی بود که در غیابِ همسرِ شلیر و با فریب به او حمله کرد. فرزندِ یک کارگرِ شهرداری بود و از لحاظِ مالی وضعیتش تعریفی نداشت.
شلیر پیش از این چندین بار همسرِ مریضِ گوران را با ماشینِ خودش به بیمارستان منتقل کرده بود. پس از این که همچون همیشه گوران قادری از شلیر برای کمک به همسرش طلبِ کمک میکند، او گمان میکند این بار هم مثل همیشه به کمک او نیاز دارند. غافل از این که اینبار همسرِ مهاجم در خانه نبوده و او قصدِ دیگری داشته. شلیر پس از آن که هیچ چاره دیگری برای مقاومت در برابرِ او نمییابد به ناچار خود را از ساختمان به بیرون پرتاب میکند و در اثر ضربههای واردشده ناشی از این فرار، پس از چند روز جانش را از دست داد.
مرگِ دهشتناکِ شلیر
مرگیِ شلیر، بسیار وحشتناک و تأسفآور بود. تجاوز همواره همراه با ترس و وحشت است و قربانی تجاوز معمولا به فردی درهمشکسته، مضطرب و فراموششده تبدیل میشود. اما شلیر پرتاب شدن به سوی مرگ را به همه انگها و تجربههای تلخ پس از تجاوز ترجیح داد. مرگِ او بسیار تلخ بود، اما موضوعِ بسیار بدتر و تأسفآورتر از آن، این است که او نه اولین قربانی تجاوز جنسی بود و به احتمال زیاد، نه آخرینش. آن هم در شهری که مناسباتِ اجتماعیش طوری چیده شده که «لاتپروری» به جزئی از ساختارِ زندگی روزانه شهری آن تبدیل شده است.
شلیر؛ قربانی «اوباشپروری»
گوران یکی از صدها اوباشی است که در شهرِ مریوان و زیرِ تأثیرِ سیاستهای حاکمیتی، اقتصادِ مرزی و حاکمیتِ تبعیض و نابرابری و جهل پرورش یافته است. ساختارِ اقتصادی مریوان وابسته به مرز، قاچاق و اقتصادِ تجاری غیر مولد است. افرادی که در چنین سیستمی دستِ بالا را میگیرند، طبقهای غیرمولد، انگلی و درندهخو هستند که برای پیشبردِ هدفهای مالیشان دست به هر کاری میزنند. این طبقه نیاز دارد تا برای محافظت از مال و جان و ثروتش و توسعه کسب و دلالیاش، دست به دامان اوباش و لاتها شود. آنها به این منظور، هرکدام مجموعهای از اوباش را پیرامونشان تغذیه میکنند تا در مواقعِ «ضروری» به نیابت از آنها دعوا راه بیاندازند و اجازه ندهند منافعِ اقتصادی اربابشان به خطر بیافتد.
بیشترِ سرمایهدارانی که در شهرِ مریوان و به ویژه در مرزِ باشماخ درگیرِ مناسباتِ مرزی، تجارت و مالاندوزی بیحساب هستند ترجیح میدهند برای تأمینِ امنیتشان، لاتهای شهری را تغذیه کنند. به همین شکل است که اوباشِ شهرِ مریوان در یک تقسیمبندی غیررسمی سهمیهبندی شدهاند و هرکدامشان سهمِ یک سرمایهدار هستند. دعواهای خونینِ طایفهای که اغلب بر سرِ زمین، خانه، باغ یا پول هر منفعتِ اقتصادی دیگر در مریوان خبرساز میشود اغلب ریشه در نزاعها و رقابتِ اقتصادی ثروتمندانِ شهر دارد و به نیابت از آنها انجام میشود. اما به دلیل این که آنها شخصا تمایلی ندارند در این رقابتها خود را درگیر کنند، نوچهپروری میکنند و هرکدام مجموعهای از اوباش را گِرد خود برای مواقع ضروری جمع میکنند. مشوقهای مالی ثروتمندان باعث شده تبدیل شدن به «لات» و «اوباش» در شهر مریوان برای جوانان و نوجوانان به یک الگوی مطلوب و امتیاز بدل شود. چرا که آنها میدانند که با تبدیل شدن به یک «شعبان بیمخ»ِ معاصر در شهرشان میتوانند به ثروت و حمایتِ مالی دست پیدا کنند.
این مجموعه عواملِ اقتصادی در کنارِ سیاستهای اوباشپرورانه حاکمیتی، وضعیت را بدتر کرده است. جمهوری اسلامی در دوران حاکمیتش آشکارا سیاستِ مدارا و تعامل با لاتها و اوباش را در پیش گرفته است. از آنها علیه مردمِ مدنی و معترض استفاده میکند و اغلب تلاش میکند منافعِ مشترکی با آنها تعریف کند. آن هم در فضای شهری که مستعدِ اوباشپروری است. در شهری که فضای حاشیهای شهریاش بسیار گسترده است و تله فقرش کُشنده. این چنین فضاهایی همواره مستعدِ پرورشِ لات هستند و تبدیل شدنِ به اوباش و رفتارهای اوباشگونه به یک الگوی مطلوبِ اجتماعی تبدیل میشود. در صورتی که حاکمیت هم به شکلِ رسمی و غیر رسمی به چنین رفتارها و الگوهایی میدان دهد، فاجعهها روی میدهد؛ از جنسِ همین فاجعهای که اخیرا روی داد. گورانِ قادری یکی از همین اوباشی است که در چنین سیستمی پرورده شد، از جنس همانهایی است که گمان میکنند همهچیز با زور و شمشیر پیش میرود. از نظرِ آنها حتی عشق و رابطه جنسی هم قرار است با اجبار و زور پیش برود. تعریفی از رابطه و تعامل ندارند، اغلب بیسواد و ناآگاهند و هیچ آموزشی جز آموزشِ «چگونه لات شدن» ندیدهاند، ناسازگارند و جز خشونت و فوش و عربده، زبانِ دیگری بلد نیستند.
مرگِ شلیر و جامعه مدنی
شلیر، قربانی چنین سیستمِ اوباشپروری شد. اما هنوز میتوان امیدوار بود که در شهرِ شلیر، به همان اندازه که قمهکشی و رفتارهای مشابه محبوبیت یافته، جامعه مدنی پویایی هم شکل گرفته که میخواهد در برابرِ خشونت و تجاوز و نابرابری و تبعیض ایستادگی کند. جنازه شلیر، روزِ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۱ از سنندج به مریوان بازگشت و در مسجدِ محمدی تشییع شد. از همان دقایقِ اولیه بازگشتش، جمعیتِ معترض در مقابل مسجد تجمع کردند. حضورِ زنان بسیار پررنگتر و مؤثرتر بود، زنانی که احساساتشان جریحهدار شده بود و بوی ناامنی را بیشتر از همیشه حس میکردند. آنها از همان ابتدا مقابلِ مسجد بر ضدِ ارتجاع و مردسالاری والگوهای لاتپروری شعار دادند.
گروههای مدنی از طیفهای مختلف هم در خاکسپای شلیر حضور یافتند و پیکرِ او را تا قبرستانِ «بهشت مصطفی» مریوان همراهی کردند. شعارها و بیانیهها بر محورِ ضدیت با مردسالاری، سیاستِ اوباشپروری، سرمایهداری و خشونت بود. بیانیههای مستقل بر این تأکید داشتند که اگرچه فردِ مجرم باید مجازات شود، اما نباید انتظار داشت به صرفِ مجازات شدنِ او دیگر شاهدِ روی دادن چنین خشونتهایی نباشیم.
صداهای برخاسته
افکارِ عمومی در مریوان و شهرهای اطراف، به شدت از چنین مسئلهای تأثیر پذیرفتهاند در هر خیابان و کوچهای بحثِ مرگِ شلیر به گوش میرسد. اما این بحثهای روزمره اگر منجر به شکلگیری یک دغدغه و بحثِ جدی عمومی برای حلِ ریشهای مسئلههایی مشابه نشود، بیهوده خواهد بود.
راهحلها، تحلیلها و صداهای معترض و منتقد در جامعه به نسبتِ مسائلی این چنینی، معمولا در زمانهای بروزِ یک بحران پدیدار میشوند، بر نقاطِ مشترکشان تأکید میکنند و چه بسا با هم میجنگند. اینبار هم خاموش شدنِ همیشگی شلیر و قربانی شدنش، فضایی دوباره برای مطرح شدنِ راهچارهها فراهم کرده و همزمان، هرچه بیشتر ثابت کرده که نظامِ ارتجاعی موجود دائما در حاِلِ دامن زدن به بحرانها و فاجعههایی اینچنینی است.
این نظام امرِ جنسی را برای زن و مرد، به امری ممنوعه بدل کرده و صحبت کردن درباره آن را جز در چارچوبِ تعریفشده خودش، قدغن کرده است.
در چنین سیستمی که افراد اجازه برقرار کردنِ آزادانه ارتباط جنسی بری از سلطه را ندارند، درباره مسائل جنسی هیچ آموزشی نمیبینند و از شناخت و تعامل با جنسِ دیگر، محروم میشوند روی دادنِ جُرمها و دستدرازیهای جنسی و قتلهای ناموسی میتواند به یک رویه معمول تبدیل شود. در نظامی که هنوز با ابتداییترین نیازِ زیستی و اجتماعی انسانها کنار نیامده، نباید انتظارِ وضعیتی بهتر از این را داشت.
گوران اگرچه به قصدِ تجاوز به شلیر حمله کرد و مجرم است و سزاوارِ مجازات. اما خودِ او پیشاپیش قربانی سیستمی بود که در مرحله اول او را در گردابِ فقر گرفتار کرد و در محرومیت بزرگش کرد و سپس او را از دستیابی انسانی و معمول به کامیابی جنسی محروم کرد. حمله وحشیانه او قابل توجیه نیست. اما حمله او و متعاقب آن مرگِ شلیر، در چارچوبِ عملکردِ یک سیستمِ ضدِ انسانی ولایی، سرمایهسالار و نرینهسالار روی داد.