سازمان جهانی بهداشت اعلام کرده سالانه بیش از یک میلیون نوجوان زیر ۱۵ سال از خانه فرار می‌کنند که ۷۵ درصد آن‌ها را دختران تشکیل می‌دهند. در ایران به دلیل قبح اجتماعی و پنهان‌کاری نهادهای مسئول، آمار دقیق فرار دختران، اعلام نمی‌شود اما اخباری که درباره افزایش اعتیاد نوجوانان و پایین آمدن سن کارتن‌خوابی به زیر ۱۵ سال منتشر شده بیانگر فراوانی تعداد دختران نوجوانی است که خانه را ترک می‌کنند.

فرار دختران نوجوان از خانه یک نوع واکنش دفاعی است که آن‌ها برای رهایی از وضعیت آزاردهنده انتخاب می‌کنند. برخی از آن‌ها پس از مدتی دوری به خانه بازمی‌گردند و برخی نیز در اجتماعی که کمترین شناخت را از آن دارند طعمه افراد و گروه‌های سودجو می‌شوند اما در هر دو صورت شرایط آن‌ها پس از فرار نه‌تنها بهبود نمی‌یابد که وخیم‌تر نیز می‌شود، چون در صورت بازگشت به خانه با آزار بیشتری از قبل روبه‌رو خواهند شد و در صورت گرفتار شدن در دام افراد مجرم در معرض مخاطراتی مثل اعتیاد، تن‌فروشی و بزه‌کاری قرار می‌گیرند.

دختران نوجوان در جامعه سنتی و مذهبی ایران به ویژه در شهرهای کوچک با محدودیت‌های زیادی روبه‌رو هستند و هر نوع عمل و رفتار آن‌ها که اقتضای سن نوجوانی است، می‌تواند به منزله زیر پا گذاشتن خطوط قرمز خانواده محسوب شود. برخی از آن‌ها از ترس اینکه توسط اعضای مذکر خانواده مثل پدر و برادر مورد خشونت قرار بگیرند یا کشته شوند، دست به فرار می‌زنند و برخی نیز به دلیل تجاوز محارم خانه را ترک می‌کنند.

اختلاف‌های خانوادگی، فقر، طرد عاطفی، ازدواج اجباری، روابط عاطفی و اعتیاد والدین نیز از دیگر دلایل فرار دختران نوجوان از خانه است اما بررسی‌ها نشان داده دخترانی که خانه را ترک می‌کنند به‌طورکلی از شرایط «بدسرپرستی» رنج می‌برند. یافته‌های مطالعات درباره وضعیت دخترانی که از خانه گریختند نشان داده که بیش از ۸۰ درصد آن‌ها در محیطی آزاردهنده و در معرض خشونت زندگی می‌کردند.

فرار نوجوانان از خانه آسیب و معضلی است که در جامعه امروز ایران روند فزاینده دارد و افزایش آمار اعتیاد نوجوانان و پایین آمدن سن کارتن‌خوابی نشان می‌دهد که حتی به مرحله هشدار هم رسیده با این وجود نهادهای متولی آسیب‌های اجتماعی همواره تلاش می‌کنند با انکار معضلاتی همچون فرار فرزندان از خانه و اعتیاد آن‌ها این‌گونه وانمود کنند که چنین مسائلی در کشور وجود ندارد و یا اگر هم باشد به مرحله هشدار نرسیده اما خردادماه همین امسال بود که ندا ماندنی، مسئول یکی از نهادهای فعال در زمینه اعتیاد زنان از پایین آمدن سن کارتن‌خوابی به زیر ۱۵ سال خبر داد و گفت:

«در ماه‌های اخیر دختران ۱۵ ساله‌ای به مرکز سرای مهر مراجعه کرده‌اند که محیط نامساعد زندگی، موجب گرفتار شدن آن‌ها به اعتیاد و کارتن‌خوابی شده و در این میان برخی از آن‌ها حتی مورد تعرض نیز قرار گرفته‌اند»

زندگی در کنار والد آزارگر

نوجوانی که خانه را به قصد یافتن آرامش ترک می‌کند در جامعه با مخاطراتی روبه‌رو می‌شود که مهارت‌ها و آموزش‌های لازم را برای رویارویی با آن‌ها فرانگرفته است. دختر ۱۴ ساله‌ای که اینجا با نام مستعار مریم معرفی می‌شود یکی از هزاران دختری است که با آرزوی رسیدن به محیطی امن و یافتن راهی برای استقلال از خانه فرار کرد.

مریم یک روز از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. مادرش برای پیدا کردن او دست به دامان برخی صفحات اینستاگرامی شد، انتشار عکس دختر نوجوانی که گم شده بود موجی از نگرانی درباره سرنوشت او را در جامعه ایجاد کرد اما کمتر از یک هفته پس از اعلام خبر مفقود شدن، مریم به ادمین یکی از صفحات پیام داد و گفت که گم نشده و با پای خودش برای رهایی از وضعیتی که پدر در خانه برایش ایجاد کرده از خانه فرار است.

مریم یک خواهر شش ساله دارد و تا سال گذشته با پدر و مادرش در یک خانه زندگی می‌کردند. او و مادرش سال‌ها از سوی پدر مورد آزار و شکنجه قرار گرفته‌اند:

«با هر بهانه‌ای ما را به باد کتک و فحش می‌گرفت. به همه‌چیز سوءظن داشت. حتی به من که دخترش بودم شک داشت و بارها به همین دلیل من را تا مرز کشتن، کتک زد. یک‌بار برای درس‌هایم نیاز داشتم چیزی را دانلود کنم، مادرم با اینترنت موبایل پدرم این کار را برای من انجام داد، حجم اینترنتش تمام شد، پدرم به خاطر چنین چیزی ما را کتک زد. گلوی مادرم را گرفته بود داشت او را خفه می‌کرد این تازه یکی از کوچک‌ترین کارهای اوست. نمی‌دانم مواد مصرف می‌کرد یا بیماری روانی داشت اما زندگی را به ما تلخ کرده بود.»

مریم می‌گوید آزارهای پدر به خشونت‌های فیزیکی او خلاصه نمی‌شد، بلکه آن‌ها از نظر روانی و جنسی نیز تحت آزار قرار می‌گرفتند:

«یک‌بار من امتحان پایان ترم داشتم، پدرم تا صبح بالای سر ما نشست و لامپ را روشن گذاشت که ما نخوابیم. می‌گفت چون مادر شما با من ارتباط برقرار نمی‌کند و من حالم خوب نیست، شما هم نباید بخوابید. یک بار هم عکس آلت تناسلی‌اش را برای من فرستاد که مادرم را عصبانی کند.»

وضعیتی که پدر برای مریم در خانه ایجاد کرده بود و مشاهده رنج و سکوت مادر، مریم نوجوان را در نهایت به‌جایی رساند که او اقدام به فرار کند:

«مطمئن بودم که اگر بمانم حتی اگر پدرم ما را زیر مشت و لگد نمی‌کشت روانی می‌شدیم. تصمیم گرفتم بروم برای خودم کار کنم تا بتوانم مادر و خواهرم را هم نجات بدهم. من می‌خواستم بروم که برای خود یک زندگی جدیدی بسازم که در آن احساس امنیت و آرامش داشته باشم. حدود یک هفته بیرون از خانه بودم نمی‌دانم شانس آوردم یا نه ولی جای بدی نیفتادم و زود متوجه اشتباهم شدم و برگشتم.»

مریم با کمک مشاوران یک نهاد اجتماعی خیلی زود به خانه و آغوش مادر بازگشت و به همراه مادر و خواهرش به خانه پدربزرگ کوچ کردند و این روزها مادر او در حال اثبات آزارهای پدر به دادگاه خانواده است تا بتواند بعد از طلاق حضانت فرزندانش را بگیرد. مریم حالا دیگر متوجه اشتباه خود شده و می‌داند که این راه ممکن بود به نابودی او ختم شود ولی همه دخترانی که خانه را ترک می‌کنند مثل مریم این شانس را ندارند که از سوی خانواده دوباره موردپذیرش قرار بگیرند و معمولا محکوم به تحمل شرایطی به‌مراتب آزاردهنده‌تر از قبل فرار می‌شوند.

آزار خانگی و طرد اجتماعی

زهرا یک دختر ۱۸ ساله است که شیشه مصرف می‌کند؛ می‌گوید:

«به همین سادگی خودم هم گرفتار همان چیزی شدن که از آن متنفر بودم. همین شیشه لعنتی من و برادرهایم را بدبخت کرد، آخرش خودم هم رفتم سراغش.»

زهرا سه برادر کوچک‌تر از خود دارد و دو بار از خانه فرار کرده، یک بار در ۱۴ سالگی و یک بار در ۱۶ سالگی. بار اول یک سال پس از مرگ مادرش بود که به خاطر کتک‌ها و شکنجه‌های پدر از خانه فرار کرد ولی یک ماه بعد چند نفر از اعضای فامیل پادرمیانی کردند و او به خانه بازگشت. می‌گوید:

«دلم برای خانه و کتک‌های پدرم تنگ نشده بود می‌خواستم برگردم چون می‌دانستم پدرم با نبودن من بیشتر برادرهایم را کتک می‌زند به خاطر آن‌ها برگشتم ولی همه‌چیز بدتر از قبل شده بود، با کوچک‌ترین چیزی من را کتک می‌زد به من فحش‌های زشت می‌داد. می‌گفت تو فراری و فاسد هستی. نتوانستم دوام بیاورم این بار برای همیشه فرار کردم ۱۶ سالم بود. یک روز به خودم آمدم دیدم که گرفتار مواد شدم. مگر می‌شود در خیابان خوابید و معتاد نشد؟ هیچکس به داد من نرسید که به این روز نیفتم.»

زهرا می‌گوید بارها از فامیل کمک خواسته که او و برادرانش را از دست پدر نجات دهند اما هیچ‌کس به او توجهی نکرده و بعد از فرار هم دیگر کسی حتی جواب تلفن او را نداده است. می‌گوید:

«به دنیا آمدن در این کشور یک مشکل است و گرفتار شدن در دام یک پدر غیر عادی هم یک مشکل بزرگ‌تر.»

زهرا بارها به خودکشی فکر کرده مثل نغمه ۱۴ ساله که توسط پارتنر مادرش مورد تعرض قرار گرفت ولی وقتی این موضوع را با یکی از دوستان مادرش در میان گذاشت توصیه شد به اینکه سکوت کند چون اگر کار به شکایت بکشد پای مادرش «به خاطر زندگی با نامحرم» در یک خانه گیر است. نغمه از پدرش خواست که او را بپذیرد اما زندگی با نامادری هم دشواری‌های خودش را داشت برای همین او تصمیم گرفت فرار کند اما فرار نتیجه‌ای جز نابودی برایش نداشت و حالا می‌گوید:

«تا همین الان هم که صبر کردم اشتباه بود آدم وقتی صبر می‌کند که ارزش داشته باشد.»

فاطمه در آستانه ورود به ۱۸ سالگی همه آرزوهای خود را بر باد رفته می‌داند چون خانواده سنتی و مذهبی حتی حق تحصیل را از او گرفتند:

«پدرم اصرار دارد که با برادرزاده‌اش ازدواج کنم. برای اینکه راضی به این ازدواج شوم بارها من را کتک زد. در خانه حبس شدم. هر راهی فکر کنید رفتم که پدرم دست از سر من بردارد، حتی از بزرگان فامیل کمک خواستم ولی رفتار پدرم بدتر شد.»

فاطمه می‌گوید از روشنایی متنفر شده و دوست ندارد با کسی معاشرت کند:

«آن‌قدر بلا سرم آمد که دیگر خودم هم دوست ندارم از خانه بیرون بروم. احساس می‌کنم همه همسایه‌ها می‌دانند که من مدام کتک می‌خورم و خجالت می‌کشم. دوست ندارم با کسی حرف بزنم و بیشتر اوقات تنها هستم.»

برچسب دختر فراری

نوجوانی، سنی است که حالات روحی و جسمی فرد دستخوش تغییرات زیادی می‌شود. هیجانات ناشی از تغییرات هورمونی و تمایل به داشتن استقلال از ویژگی‌های بارز سن نوجوانی است و در این مقطع فرد در صورتی‌که مهارت و آموزش لازم را کسب نکرده باشد مستعد اشتباه است چه رسد به اینکه رابطه سازنده با والدین و اطرافیان خود نداشته باشد و احساس ارزشمندی و امنیت او مخدوش شده باشد.

حمایت اجتماعی از افراد آسیب‌پذیر پیامدهای ناگوار اتفاقاتی مثل فرار دختران نوجوان را کاهش می‌دهد اما اورژانس اجتماعی در حمایت از کودکان در معرض خطر وظایف خود را به درستی انجام نمی‌دهد

دختران نوجوان با تکیه‌بر تجربیات و شناخت اندک خود از جامعه اقدام به فرار از خانه می‌کنند و در محیط بیرون از خانه چون هیچ پشتوانه‌ای ندارند، اتفاقات ناگواری برایشان می‌افتد و معمولا گرفتار افراد و گروه‌های سودجو می‌شوند. اغلب این دختران بعد از فرار راه برگشت به خانه ندارند و از سوی خانواده‌ای که خود زمینه‌ساز فرار او بوده، طرد می‌شوند. برخی هم که امکان بازگشت به خانه را پیدا می‌کنند یا قربانی خشونت می‌شوند یا آن‌قدر تحت‌فشار قرار می‌گیرند که ممکن است بازهم اقدام به فرار یا حتی خودکشی کنند.

صبا آلاله، روانشناس بالینی و آموزشیار مهارت‌ها در همین زمینه می‌گوید:

«در جامعه ایران که فرهنگ و سنت، قدرت زیادی دارند دخترهایی که به هر دلیلی از خانه می‌گریزند برچسب «دختر فراری» به آن‌ها می‌خورد و این در حالی است که جامعه و خانواده‌ای که زمینه‌ساز فرار او شده نقش خود را در اتفاق پیش‌آمده کتمان می‌کند و یا نادیده می‌گیرد.»

او زندگی مریم را مثال می‌زند و می‌گوید:

«باید ریشه تصمیم اشتباه مریم را که سلامت جسم و جان او را به خطر انداخت در رفتارهای پدر و مادر جست‌وجو کرد، مادری که دچار یک صبر زرد و فداکاری انگشت‌نماست و پدری که سوءظن شدید و اختلالات رفتاری دارد. نوجوان در چنین خانواده‌ای احساس طردشدگی می‌کند و به خاطر خشونت‌های مداوم فیزیکی و کلامی و حتی جنسی پدر احساس امنیت ندارد و به همین دلیل تصمیم نادرست می‌گیرد و تصمیم نادرست هم از مهارت نداشتن و آموزش ندیدن ناشی می‌شود.»

به گفته صبا آلاله، مادری که سال‌ها در برابر خشونت سکوت کرده و پدری که تعادل ندارد، نمی‌توانند آموزشگران مناسبی برای فرزندان خود باشند و در نهایت در این زنجیره معیوب دختر نوجوان اقدام به فرار می‌کند و او که تا قبل از آن در خانواده انواع آزار را متحمل شده پس از فرار از طرف جامعه هم محکوم می‌شود به اینکه یک دختر فراری است و باز مورد آزار و خشونت قرار می‌گیرد و چه بسا طرد اجتماعی را تجربه کند.

اورژانس اجتماعی؛ نهادی برای کار نکردن

یکی از مهم‌ترین کارهایی که نهادهایی مثل بهزیستی موظف هستند انجام دهند، حمایت از کودکان در معرض خطر و دور نگه‌داشتن آن‌ها از خانه‌ای است که شرایط ناایمن را برای کودکان ایجاد کرده اما در ایران پلیس و بهزیستی پس از دستگیری دختران نوجوان، آن‌ها را تحویل خانواده‌ها می‌دهند ممکن است چند جلسه مشاوره و روانشناسی هم برای آن‌ها ترتیب دهند اما در نهایت کودک بدون هیچ حامی و پناهی دوباره به محیط آزاردهنده قبلی بازمی‌گردد و هیچ نظارتی هم بر وضعیت او وجود ندارد و این درحالی‌که است شرایط آزاردهنده نه تنها اصلاح نشده که افزایش هم پیدا کرده. رومینا اشرفی دختر نوجوانی که خرداد سال ۹۹ توسط پدرش به قتل رسید پس از فرار از خانه از پلیس خواسته بود که او را به پدرش تحویل ندهند چون می‌دانست که کشته خواهد شد.

غزال دختر نوجوان ۱۵ ساله‌ای که تیرماه سال ۹۹ با خوردن قرص متادون به زندگی خود پایان داد سال‌ها مورد آزار و خشونت پدر قرار می‌گرفت. پدر و مادر غزال وقتی‌که او فقط یک سال داشت از هم جدا شده بودند و غرال اجازه ملاقات با مادرش را نداشت. مادر غزال وقتی متوجه آزارهای دخترش شد با اورژانس اجتماعی تماس گرفت و آن‌ها هم پیگیری کرده و مسجل شده بود که غزال امنیت ندارد و او را به مرکزی در خرم‌آباد منتقل کردند اما پدر با گرفتن حکم از دادگاه غزال را به خانه باز‌گرداند ولی آزارهای او تمام نشد و در نهایت غزال دست به خودکشی زد. او در دفترچه خاطرات خود خواسته بود انتقامش را پس از مرگ از پدرش بگیرند.

دختران نوجوان زیادی ممکن است در شرایط مشابه با غزال و رومینا قرار داشته باشند اما این وظیفه نهادهای حمایتی و قانونی است که کودکان در معرض خطر را تا رسیدن به شرایط قابل‌اطمینان و امن مراقبت کنند اگر غزال و رومینا به خانواده آزارگر تحویل داده نمی‌شدند امروز زنده بودند و اگر تماس‌های مریم با اورژانس اجتماعی بی‌پاسخ گذاشته نمی‌شد او خانه را ترک نمی‌کرد.

مریم قبل از فرار بارها با اورژانس اجتماعی تماس گرفت ولی به او گفتند تو پدر و مادر داری و ما کاری نمی توانیم برایت انجام دهیم. مددکار اورژانس اجتماعی از پشت تلفن او را توصیه کرد به اینکه وارد اختلافات پدر و مادر نشود و با وجود اینکه گفته بود جانش در خطر است، حتی یکبار هم برای رسیدگی به وضعیت او مراجعه نکردند.

سپیده یک زن ۳۵ ساله و ساکن تهران است که در یکی از شب‌های زمستان دختر نوجوانی را در پارک محله‌شان می‌بیند، با اورژانس اجتماعی تماس می‌گیرد و آن‌ها می‌گویند به دلیل نداشتن حکم قضایی امکان رسیدگی در نیمه‌شب را ندارند، با پلیس ۱۱۰ تماس می‌گیرد آن‌ها هم امتناع می‌کنند و می‌گویند وظیفه‌ای برای پیگیری ندارند. سپیده می‌گوید:

«آن شب تا نزدیک صبح به هرجا که می‌توانستم زنگ زدم ولی هیچ نهادی مسوولیت دختر نوجوانی را که در خیابان مانده بود، قبول نمی‌کرد. در نهایت دو راه بیشتر نداشتم یا من هم او رها کنم و بروم و یا آن دختر را به خانه‌ام ببرم که من راه دوم را انتخاب کردم و صبح آن روز او را به یکی از سازمان‌های مردم‌نهاد سپردم.»

حمایت اجتماعی از افراد آسیب‌پذیر پیامدهای ناگوار اتفاقاتی مثل فرار دختران نوجوان را کاهش می‌دهد اما با وجود ادعای مسئولان بهزیستی، اورژانس اجتماعی در حمایت از کودکان در معرض خطر وظایف خود را به درستی انجام نمی‌دهد. درحالی‌که مداخله به‌موقع سازمان‌های حمایتی مسئول و مدافعان حقوق کودک، سلب صلاحیت از والدین آزارگر و سپردن کودک به محیطی امن تنها راه نجات آن‌ها از آسیب‌هایی مثل فرار و خودکشی است.

صبا آلاله می‌گوید:

«نهادهای مسئول به جای بازگرداندن کودک به دامن خانواده خشونت‌گر باید عواملی را که باعث شده او به تنگنا بیفتد و از خانه بگریزد شناسایی کنند. اگر خانواده‌ای، فرزند خود را تحت‌فشار گذاشته یا به او آسیب وارد می‌کند وظیفه نهادهای قانونی است که از کودک حمایت کنند. گاهی لازم است، کودک از والدین خشونت‌گر جدا شود.»

این روانشناس همچنین متذکر می‌شود که برای نجات دختران از قرار گرفتن در شرایط پرخطر باید سیاست‌های پیشگیرانه تقویت شوند. او از خانواده‌هایی که دختر نوجوان دارند می‌خواهد که شنونده حرف‌های فرزند خود باشند، مطالبات آن‌ها را بشنوند و از تحقیر و سرزنش فرزند نوجوان خود دست بردارند.

آلاله با تاکید براینکه سکوت در برابر خشونت هیچ کمکی به فرد آزاردیده نمی‌کند، می‌گوید:

«آنچه ما به‌عنوان شهروند، فامیل، همسایه و معلم می‌توانیم انجام بدهیم این است که در برابر خشونت سکوت نکنیم. سکوت ما در برابر خشونت نه‌تنها باعث کاهش آن نمی‌شود که شدت آن را زیادتر هم می‌کند. اگر می‌بینیم در اطراف ما فردی دچار خشونت شده با کمک گرفتن از یک مشاور مداخله کنیم فکر نکنیم در صورت مداخله به سرکشی در زندگی دیگران متهم می‌شویم برعکس باید دانش و آگاهی خودمان را بالا ببریم که بتوانیم درست مداخله کنیم و فرد آزاردیده را از خطر نجات دهیم.»