پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان سست و ضعیف شده و از این رو دوگانهی اصلاحطلبی/اصولگرایی نیز رنگ باخته است. این واقعیت چه پیآوردی برای انتخابات ریاستجمهوری در خردماه آینده دارد؟ در این نوشته میکوشم با تحلیل وضعیت به این پرسش پاسخ دهم.
انتخابات بدون دوگانگی
یکی از مهمترین ویژگیهایی که انتخابات پیشِرو را از دورهای انتخاباتی در گذشته متمایز میکند این است که دوگانهی اصلاحطلب/اصولگرا دیگر بهکلی از محتوا تهی شده است. حتا تا دور گذشته هم هنوز چیزکی از این دوگانه باقی مانده بود و همین بود که در تنور انتخابات میدمید. حسن روحانی خود را در مقابل ابراهیم رئیسی نشاند و رأیدهندگانی که رئیسی را نمیخواستند، افزون بر برخی که نظام را از اساس نمیخواستند، بهطور طبیعی به سمت او کشیده شدند. اما در این دور نیروی این دوگانه دیگر ته کشیده است.
چیزی از دور قبلی انتخابات ریاستجمهوری در اردیبهشت ۹۶ نگذشته بود که در خیزش دیماه همان سال شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» فراگیر شد. این شعار در حقیقت پیشدرآمدی بود بر درک یک واقعیت در سپهر سیاسی در ایران: این واقعیت که اصلاحطلبی دیگر پایگاهی در میان مردم ندارد و درنتیجه زور و نیرویِ دوگانهی اصلاحطلب/اصولگرا هم ته کشیده است.
اصلاحطلبی در ایران: تاریخچه
راستش دوگانهی اصلاحطلب/اصولگرا از همان آغاز هم محتوای روشنی نداشت. اصلاحطلبی بهعنوان ایستاری در مقابل اصولگرایی به معنای خواست تغییر بنیادی، تغییر در اصول، مطرح شد. این همان معنای اصلی است که رفورمیسم (reformism) در همه جای دنیا دارد و در ایران هم همین واژه به اصلاحطلبی ترجمه شده است. در حقیقت رفورمیسم نیز همچون انقلاب بهمعنای خواست تغییراتی اساسی و ریشهای است و تنها تفاوتی که با انقلاب دارد این است که این تغییرات اساسی را به روشی مسالمتآمیز و تدریجی و از درونِ نظامِ موجود میخواهد. رفورمیستها بر این باوراند که چنان تغییرهای تدریجی و مسالمتآمیز در نهایت همان تغییرهایی اساسی و مطلوب را به بار خواهد آورد.
با این حساب، به نظر میرسد ترجمهی رفورمیسم به اصلاحطلبی ترجمهی دقیقی نیست چراکه در زبان فارسی از واژهی «اصلاح» تغییرات اصولی را نمیفهمیم بلکه معمولاً این واژه در ذهن ما بهمعنای تغییرات سطحی با حفظ اصول فهمیده میشود. شاید همین بیدقتی در ترجمه بوده که اساساً این امکان را فراهم آورده که کسانی در درون حکومت ایران بتوانند چنین عنوانی بر خود بنهند.
افزون بر این، اصلاحطلبی در ایران هیچگاه با خواستهای روشن همراه نبوده است. شعارهایی چون «جامعهی مدنی» که با جریان دوم خرداد رواج یافت در حد شعارهای مبهم یا توخالی باقی ماند. بهویژه از نظر اقتصادی جریان اصلاحطلبی هیچ برنامهی مشخصی نداشته است. از نظر فرهنگی و سیاسی هم جریان اصلاحطلبی به تغییرات شکلی و ظاهری (یک نمونه: افزایش فعالیتهای دانشجویی در دانشگاهها) اکتفا کرد و زینرو با پایانِ دورانِ ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی همان تغییرات ظاهری هم از میان رفت.
اصلاحطلبی: وضعیت کنونی
چیزی که بهقطع میتوان گفت این است که آنچه جریان اصلاحطلبی خوانده میشد دیگر جایگاهی در میان مردم ندارد. بزرگانِ جریان اصلاحطلبی دیگر وزنهای در میان مردم نیستند. دیگر بعید است کسانی به اشارهی کسی چون سیدمحمد خاتمی برای حمایت از نامزدی خاص در انتخابات وقعی بنهند. میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم بههمراه کلیتِ آنچه جنبش سبز خوانده میشد اکنون تا اندازهی زیادی از یادها رفتهاند.
یک تحلیل این است که اصلاحطلبی در معنای راستین اکنون جدا از سپهر سیاسی و در دل مردم شکل گرفته است. این شکل از اصلاحطلبی که نه در حزب و دستههای سیاسی بلکه در کوچه و خیابان و در میان مردمان ناوابسته پا گرفته است بهواقع خواست تغییرات اساسی است. این نوع اصلاحطلبی با حزب و جریان سیاسیِ اصلاحطلبی پیوندی ندارد بلکه در حقیقت از دوگانهی اصلاحطلب/اصولگرا عبور کرده است (نمونهای از این تحلیل در اینجا آمده است).
این نوع اصلاحطلبی، برخلاف جریان اصلاحطلبی، از بازیهای سیاسی به دور است و درنتیجه میتواند خواستهای خود را رک و راست و بیرودربایستی مطرح کند. همچنین، باز برخلاف جریان اصلاحات، به نظر میرسد این اصلاحطلبیِ جدید به تغییرات ظاهری و شکلی بیاعتنا است و پیش از هر چیز اصلاحات اساسی در زمینهی اقتصاد را مطالبه میکند.
پیآورد برای انتخابات خردادماه
اکنون که جریان اصلاحطلبی منحل شده، دوگانهی اصلاحطلبی/اصولگرایی هم دیگر زور و نیرویی ندارد. این واقعیت که اکنون زور این دوگانه ته کشیده چه پیآوردی برای انتخابات پیشِرو دارد؟ بیشک یکی از سرچشمههای انگیزهبخش برای شرکت در انتخابات از میان رفته است. با از بینرفتنِ این دوگانه، دیگر آن استدلال قدیمیِ یا بد یا بدتر نمیتواند چون قبل مردم را بفریبد.
از این نکته که بگذریم، آن نوع اصلاحطلبی که گفتیم در میانِ عامهی مردم و در کوچه و خیابان پا گرفته است مردم را به شکل چشمگیری به شرکت در انتخابات بیتمایل کرده است. برای مثال اکنون میشنویم که معلمان در تحریم انتخابات بسیار جدی هستند. ترس از رأی ندادن که پیشترها در مردم بود دیگر رنگ باخته است؛ کسی از استخدام نشدن یا اخراج نمیترسد و همدلی در این زمینه در میان مردم افزایش یافته است.
حاکمیت البته بیکار نخواهد نشست و احتمالاً در فرصتی که تا انتخابات مانده است از دلارهایی که به دست میآورد بهرهای در جهتِ رونق بخشیدن به انتخابات خواهد برد. نیز محتمل است که، در نبود دوگانهی اصلاحطلب/اصولگرا، حاکمیت این بار از طریق شورای نگهبان به دوگانهی دیگری از سنخی دیگر دامن بزند (برای مثال با تأیید صلاحیتِ محمود احمدینژاد)، گرچه مصوبهی جدید شورای نگهبان (اینجا) به نظر میرسد این کار را برای خودشان هم پیچیدهتر کرده است.
همچنین باید در نظر داشت که هواداران نظام هم در هر صورت برای برگزیدنِ کسی از جناح محافظهکار در انتخابات شرکت خواهند کرد. پس با نظر به همهی عواملِ دخیل باید گفت محتمل است که کسی از جناح محافظهکار به جایگاه ریاستجمهوری برسد. در عین حال اما تحریمِ انتخابات در این دور از دورههای قبلی بسیار جدیتر است و زینرو میزان مشارکت بسیار پایین خواهد آمد. این واقعیت را حتا رسانههای حکومتی عنوان کردهاند (برای مثال در اینجا). آشکارا چنین مینماید که در این دور مردم با شرکت نکردن در انتخابات بسیار بهتر میتوانند ناخرسندیِ خود را نشان دهند تا با شرکت کردن و برگزیدن گزینهای که بهظاهر با حاکمیت زاویه دارد.
سلام
چقدر مغرضانه مقاله ميزنين
امين / 14 May 2021