تخریب گورستانها و ناپدیدسازی اجساد در ایران تبدیل به سنتی پایدار گشته و هر از چند گاهی اخبار متعددی مبنی بر از بین بردن سنگ قبرهای درگذشتگان، توسط افراد مجهول به گوش میرسد. ابعاد این کار آن قدر گسترده و دارای یک الگوی ثابت است که میتوان آن را یک عمل نهادینه شده و در راستای اهداف خاص سیاسی در نظر گرفت. عملی که مزار گروه گستردهای از مطرودان و نامقبولان حکومت ایران را شامل میشود: اعدامیان، بهائیان، نویسندگان، هنرمندان، سیاسیون و بسیاری از دگراندیشان دیگر. این در حالی است که اختفای جسد یا ناپدیدسازی قهری نقض مادهی ۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر که تاکید میکند «هر انسانی سزاوار و محق است تا همهجا در برابر قانون به عنوان یک شخص به رسمیت شناخته شود» و مطابق با مادهی ۷ معاهدهی رُم که پس از کنفرانس ۱۷ جولای سال ۱۹۹۸ مورد تایید جهانی قرار گرفت، مصداق «جنایت علیه بشریت» است.
اینکه چرا این دست حرکات همچنان به قوت خود باقی مانده است و چرا تاکنون نهادهای حکومتی در مورد تخریب سنگ مزارها و نیز بیاحترامی به اجساد درگذشتگان در ایران، خصوصا دوران پس از انقلاب سکوت کردهاند، نشان از حمایت حساب شدهی نهادهای حکومتی از وضعیت دارد و خاطیان و بانیان امر تحت پشتیبانی این نهادها هستند.
نمونههای این گونه اقدامات بسیار است. به عنوان مثال در همین روزهای اخیر، گزارشاتی از شکستن سنگ مزار باستان شناس یارسانی، مسعود گلزاری به دست رسید. نمونهی دیگر این روزها، تصویری است که خواهر نوید افکاری از معترضان اعدام شده در ایران، در صفحهی اینستاگرامی خود از مزار تخریب شدهی برادرش منتشر کرد و نوشت: «تهدید کنید، تخریب کنید، بازداشت کنید، با یاد و نام نوید در دلها چه میکنید؟»
همراه با این پرسش، ما نیز به این موضوع فکر میکنیم که هدف از اینگونه تخریبهای سریالی چیست و تا چه اندازه در از بین بردن یاد و خاطرهی درگذشتگان تاثیرگذار است؟ در زمانهای که فناوری ارتباطات، کرهی زمین را دربرگرفته و محو کردن یاد و آثار افراد، علی رغم عدم حضور جسمانیشان، کاری دشوار و عبث مینماید.
با نگاهی به تاریخ ایران، درخواهیم یافت که مردهآزاری در این کشور سابقهای طولانی دارد که همواره ریشههای آن را باورهای مذهبی دانستهاند. اگرچه حکومتها نیز با سوءاستفاده از این باورها سعی داشتهاند همفکرانی برای خود دست و پا کنند و با انتساب این عمل هولناک به ریشههای فقهی و مذهبی، اهداف تاریک سیاسی خود را در پشت افراطگرایی دینی پنهان دارند.
بر اساس اسناد بر جا مانده، در دوران صفویه مواردی از مردهآزاری و نبش قبر رهبران صوفی سنی وجود داشته است. عملی که در حقیقت به قصد انتقام و از روی کینه انجام میگرفت. به عنوان مثال گفته میشود که اقدام شاه اسماعیل صفوی در نبش قبر و سوزاندن اجداد رقیبان سنی، به قصد انتقامگیری وی از مرگ پدرش بوده است.
موارد بسیاری از مردهآزاری در دوران قاجار نیز وجود دارد. نمونههایی از آزار و اذیت مخالفان و دگراندیشان مذهبی چون بهائیان که شامل آویزان کردن و رها کردن اجساد تا نبش قبر آنها میشود. اقداماتی که در جهت قدرتنمایی حکومت و روحانیون، آزار خانوادهها و طرفداران درگذشتگان و همچنین تسویه حسابهای شخصی صورت میگرفت. برخورد با مردگان در برخی موارد به حدی زشت و شنیع بوده است که تصور انجام آن از سوی یک انسان، مو بر تن آدمی راست میکند و جز یک عمل تبهکارانه و جنایتکارانه نمیتواند برچسب دیگری به خود بگیرد. به عنوان مثال جسد سید عبدالباقی که یک استاد کار رنگرزی با عقاید بابی/ بهائی بود، پس از به قتل رسیدن در معرض کینخواهی مجتهدان شیعی قرار گرفت. تا جایی که میرزا حبیبالله مجتهد کاشان، پیروانش را بر آن داشت تا دست به نبش قبر سید عبدالباقی که در گورستان مسلمانان دفن شده بود، بزنند و سپس دست راست جسد را با بیل قطع کنند. توجیه این بود که او در روز قیامت نتواند نامهی اعمالش را با دست راست خود بگیرد. در دوران پهلوی نیز چنین اقداماتی، خصوصا در قبال بهائیان همچنان ادامه یافت و حمله به گورستانها، نبش قبر و بیحرمتی به اجساد با اذن مجتهدان شیعی صورت میگرفت.
در دوران جمهوری اسلامی این حرکت تبدیل به حرکتی نهادینه و سیستماتیک شده که علاوه بر بهائیان و اقلیتهای دینی به مخالفان حکومت و حتی کسانی که اندیشهی آزادی و عدالت را در سر میپروارندند سرایت کرده است. این اقدامات از بدو انقلاب یکی از رویههای حاکمیت بود و در طول سالها ابعاد گستردهتری به خود گرفت.
شاید بتوان گفت که از مشهورترین این نبش قبرها، کاری بود که توسط نیروهای انقلاب به سرکردگی صادق خلخالی، قاضی بدنام جمهوری اسلامی ایران انجام شد. درست در روزهای آغازین انقلاب، نیروهای انقلابی روانهی شهر ری شدند و دست به تخریب مقبرهی رضا شاه و ناپدید سازی جسد او زدند. چند سال پیش، بعد از گذشت سالها با کشف دوبارهی جسد مومیایی شدهی رضا شاه، بار دیگر بحث بر سر موضوع نبش قبر، مرده آزاری و ناپدیدسازی اجساد توسط حکومت بالا گرفت. هر چند که بار دیگر جسد پیدا شده، به طور نامعلومی ناپدید شد تا دلالتی باشد بر اینکه روند مردهآزاری در طول این چهل سال تغییری نکرده و حتی شدت یافته است.
از مهمترین اقدامات سیستماتیک جمهوری اسلامی در مرده آزاری و ناپدید ساختن مخالفان، کاری است که حکومت در دههی شصت با مخالفان خود به منظور پاکسازی جامعه از هر گونه صدای معترضی صورت داد. پس از اعدامهای دستهجمعی هزاران زندانی در دههی شصت، حکومت با مشکل هزاران جسد روبهرو شد تا بتواند به هر نحوی که شده کشتار زندانیان را پنهان نگاه دارد. از این رو اجسادی که به رای آنها کافر شمرده میشدند را دور از شهر و در منطقهی خاوران در گورهای جمعیِ کم ارتفاع به خاک سپردند. قبرهایی بی نام و نشان که تلاش میشد هرگونه هویتی از آنها سلب شود. پس از گذشت چند سال و از یاد نرفتن یاد و خاطرهی قربانیان، حکومت سعی کرد در این مزارهای جمعی دست به کارهایی چون جادهسازی، بتون ریزی، انباشت زباله و یا فروش قبرهای جدید بزند. این گونه اقدامات و تخریب گورها به منظور ساخت و ساز در رابطه با قبرهای بهائیان بسیار عریانتر و علنیتر صورت میگرفت.
علاوه بر اینها، جمهوری اسلامی همواره با هر گونه روشن اندیشی نیز سر خصومت داشت و هنرمندان و نویسندگان و ورزشکاران هم مذهب خود را نیز برنمیتافت و دست به تخریب مزارهای ایشان میزد. از محمد مصدق گرفته، تا قبر شاملو، فریدون فروغی، مدیا کاشیگر، محمدعلی سپانلو و … .
در کنار اینها میتوان از اعدامیان سیاسی و درگذشتگان اعتراضات خیابانی سالهای اخیر نیز نام برد که هرگونه بیحرمتی در رابطه با اجساد بیجان و مزارشان صورت میگرفت تا به هر طریق ممکن موجبات آزار و اذیت خانوادهها را فراهم آورد.
اگر بخواهیم تک تک موارد را نام ببریم سخن به درازا میکشد. آن چنان که کارنامهی اعمال حکومت در این رابطه، طویل و تیره و تار است. اما واقعا چرا حکومت به بدویترین شکل ممکن همچنان این سنت را حفظ کرده و بر آن پافشاری میکند؟ آیا تمام این تلاشها برای به فراموشی سپردن تاریخ است؟ آیا این اعمال در جهت تقدیس زدایی از مردگان در نظر دوستدارانشان انجام میگیرد؟
حکومت هیچ وقت به طور مستقیم به این گونه اقدامات سیستماتیک خود اعتراف نکرد. در طول این سالها، همواره اشخاصی ناشناس، شبانه با بیل و کلنگ به سراغ قبور رفتهاند و دست به تخریب زدهاند و همچنان ناشناس باقی ماندهاند. ناشناس بودن این افراد نیز دلالت آشکاری است بر اینکه آنها به طور جدی مورد حمایت متولیان امر هستند و برای این گونه حرکات تشویق میشوند.
جالب اینجاست که تمام این اعمال شیطانی تنها به افراطگرایان دینی و مذهبی حواله داده میشود. کسانی که به خاطر اصول فقهی خود دست به چنین اقدامات فجیعی میزنند. اما آشکار است که تمام این تلاشها سیاسی است و برای حذف موجودیت و حضور انسان مخالف صورت میگیرد. نه تنها انسان مخالف، بلکه هر انسانی که ایدهی آزادی و عدالت را در ذهن خود پرورانده و از نظر حکومت شایستهی نیستی است. اما آیا حکومت به واقع توانسته در زدودن یاد این افراد موفق باشد؟ گمان نمیکنم.
تاریخ ثابت کرده است که فراتر از هر بدن فانی، آثاری از هر انسان همواره بر روی زمین باقی میماند، چه به صورت شیء و چه به صورت یک امر ذهنی و انتزاعی. این راز حیات جمعی انسانهاست. اگرچه گفته میشود تاریخ فراموشکار است اما به یاد داشته باشیم که تاریخ به یادآورنده نیز هست.
اکنون دنیا در عصر شگفتانگیز ارتباطات سیر میکند. عصری که هر صدایی و هر تصویری در نقطهای از جهان، ولو دورترین نقاط، ضبط و ثبت میشود و در هر ساعت و دقیقهای به تیتر اول افکار عمومی جهان بدل میشود. اگر تا پیش از این، خاطرات جمعی در محدودهی کوچکی سینه به سینه حفظ میشد، اکنون در هر گوشهی جهان، هر اتفاق، تجربهای جمعی است که میلیونها نفر سالیان سال آن را به یاد خواهند داشت. پس فکر زدودن یاد کسانی که نامشان در گوشهای از تاریخ ثبت شده، بی اندازه بیهوده مینماید.
اما اگر هدف تقدیس زدایی از مردگان است، باید گفت که آدمی قادر است خود را با باورهای دیگری مطابقت دهد. همچنان که شکنجهی بدن عیسی در جلجتا، یاران او را به این باور رساند که عیسی فراتر از جسم زمینی خود، نابود ناشدنی و زنده است. پس چه بسا بازماندگان این درگذشتگان نیز، این باور را برای حفظ یاد و خاطرهی عزیزانشان تقویت کنند تا دست کم رنج خود را تسلی دهند. بدون شک این حرکت حکومت در نابودی مزار مردگان و بیحرمتی به اجساد، اندیشهی زنده بودن آنها را تقویت خواهد کرد و آینده نیز بر زنده ماندن مردگان این عصر شهادت خواهد داد.
منبع: خط صلح
منابع:
دادههای تاریخی این نوشته از این دو منبع گرفته شده است:
۱- کالبد شکافی مردهآزاری در ایران معاصر، از باب تا خاوران؛ مهرداد امانت؛ بیبیسی فارسی
-۲ مصاحبهی خط صلح با منیره برادران تحت عنوان «تخریب گورهای جمعی، یک جنایت بینالمللی است»