مثل همیشه خشمگینم، سال‌هاست که خشمگین هستم. از همان زمانی که میزان حیرت‌آور خشونت‌های عاطفی، روحی و جسمی علیه ما زنان در پاکستان را دریافته‌ام؛ خشونتی علیه همه ما ۱۰۰ میلیون نفر. بله، یک خشم جمعی در جامعه وجود دارد.

تظاهراتی در پاکستان علیه خشونت نسبت به زنان در سال ۲۰۱۳

اخیراً دوست ۱۹ ساله‌ام در کافه‌ای در اسلام آباد به من گفت: «هر روز موضوعی به یادم می‌آورد که نمی‌بایست وجود داشته باشم.» و ادامه داد وقتی سوار تاکسی می‌شود، خود را کاملا پشت راننده جای می‌دهد تا راننده نتواند به او دست‌درازی کند. با هم قرار گذاشتیم  که اگر زمانی خود را در خطر احساس کردیم، از اتومبیل در حال حرکت به بیرون بپریم. راجع به این هم حرف زدیم که مجهز بودن به اسپری فلفل بهتراست یا چاقو؟

وقتی به خیابان قدم می‌گذارم، به سرزمینی وارد می‌شوم که مردان به من خیره می‌شوند. زمانی که مسافت‌های کوتاه مابین اتومبیلم تا کتابفروشی یا راهروهای سوپرمارکت را، آن هم با شال و ماسک طی می‌کنم، چشم‌هایی مجهز به اشعه ایکس مرا دنبال می‌کنند. اینجا، فرهنگ غالب به مرد این اجازه را می‌دهد که بدون لحظه‌ای مکث، به زن خیره شوند. گویی همه در مسابقه خیره شدن در رقابت هستند. هیچ کس هم به نیمی از جمعیت نمی‌گوید که این مسابقه، یکی از اشکال خشونت روانی بر آن نیم دیگر است.

خانم مسنی در همسایگی من در اسلام آباد به من هشدار داد که شرف من در دست خودم است. همین عقیده، دلیلی است که در پاکستان، آزارها و تعرضات جنسی با انگ زدن و لکه دار کردن زن قربانی درهم آمیخته است

دوست دیگرم مریم، مردانی را که در هنگام راندن موتور کوچکش به شانه‌های او دست درازی می‌کنند «گرگ» مینامد. می‌گوید که می‌خواهد از این به بعد، هر مردی به او خیره شد، او هم در چشمان مرد خیره شود تا آنها را ادب کند. مریم یک شرکت گردشگری دارد که تورهای کوه‌پیمایی در منطقه شمال را طرح و هدایت می‌کند. یک بار به من گفت: «مردم از دیدن اینكه یک زن به تنهایی تورهای خود را اداره می‌کند تعجب می‌کنند.»

مریم برایم ماجراهایی از تورهایش تعریف کرد. اینکه مرتب می‌گویند تا حالا با یک راهنمای زن، در مناطق شمال کوه‌پیمای نکرده‌اند. یا زمانی که با مردان تنها در راه است، به غیر از نگاه‌های آزاردهنده معمول، از سوی آنها توصیه ها و اندرزهای ناخواسته می‌شنود، سوالات قیم مأبانه طرح می‌کنند یا تمام راه در سکوت طی می‌شود: «گاهی وانمود می‌کنم شوهر خیالی‌ام که تصادفاً در همان نزدیکی‌هاست، تماس گرفته و می‌خواهد دقیقاً بداند من کجا هستم. بله، حتی در کوه و بیابان هم نمی‌توان آزاد و رها بود.»

سال‌ها پیش، یکی از دوستانم تعریف کرد که پدرش، پس از اینکه او را در حال صحبت کردن با پسری در خارج از مدرسه دیده بود، کتکش زده است و ادامه داد که البته این اولین و آخرین بار هم نبوده است. او تا زمان رفتن او به کالج در ایالات متحده آمریکا، در وحشت دائمی به سر برده است. غم انگیز آنکه مادرش هم شاهد بوده ولی با بی‌عملی‌اش اجازه می‌داده بر دخترش خشونت متداوم اعمال شود.

پدرسالاری درونی شده، اغلب از سوی زنان مسن خانواده‌ها سر باز می‌کند. زنانی که پنداری وجودشان برای اظهار نظرکردن‌های سؤال نشده است. آنها همیشه نگران این هستند که تو هنوز ازدواج نکرده‌ای و یادآور می‌شوند که مادر بودن نقش از قبل تعیین شده تو بر روی کره خاکی است. آنها در مورد بدنت طوری اظهار نظر می‌کنند که گویی به تو تعلق ندارد. سخنان آنها حاوی قواعد تغییرناپذیر حاکم بر زنان است.

این سرزمین زنان خود را در هر جایگاهی، از منصب‌های بالای کشورداری تا زنان معمولی شکست می‌دهد. در ماه سپتامبر، یک زن کنار بزرگراهی در نزدیکی لاهور، دومین شهر بزرگ پاکستان، مورد تجاوز قرار گرفت. حوالی ساعت یک بامداد سوخت اتوموبیل او تمام شد. پس از آنکه با پلیس تماس گرفت و منتظر کمک ماند، مورد تهاجم دو مرد مسلح قرار گرفت. مردان شیشه پنجره های اتوموبیل را شکستند و به او حمله‌أور شدند، به محلی در همان حوالی بردند و سپس به او تجاوز کردند. 

بلندپایه ترین مقام پلیس لاهور گفته چون این خانم بدون اجازه شوهرش دیر وقت خارج از خانه بوده، به او تجاوز شده است.

ما با داستان‌هایی درباره زنانی که به خاطر خدشه‌دار شدن «ناموس» کشته شده‌اند، یا زنانی که برای انتقامگیری از خانواده و قوم به آنها تجاوز شده، زنانی که به آنها اسید پاشیده می‌شود یا زنانی که با وسایل داغ سوزانده می‌شوند، بزرگ شده‌ایم

خانم مسنی در همسایگی من در اسلام آباد به من هشدار داد که شرف من در دست خودم است. همین عقیده، دلیلی است که در پاکستان، آزارها و تعرضات جنسی با انگ زدن و لکه دار کردن زن قربانی درهم آمیخته است. به همین علت هم اگر زنی خشونت دیده دادخواهی کند، باعث شرمساری خود و خانواده‌اش می‌شود. قضاوت عمومی، مهمترین عاملی است که قربانیان از شکایت صرف نظر می‌کنند و امر دادخواهی را پیگیری نمی‌کنند.

جالب آن که عمران خان، نخست وزیر پاکستان در واکنش به تجاوز لاهور پیشنهاد داد که مجرمان تجاوزهای جنسی با اسید اخته شوند. او یادآور شد که یکی از مشکلات، قوانین باستانی و طولانی بودن زمان رسیدگی به جرم است و از این نظر باید اصلاحاتی در این مورد در دستور کار قرار گیرند. 

سازمان غیردولتی جنگ علیه تجاوز اعلام کرده است که تنها سه درصد از مجرمان شکایات تعرض‌های جنسی محکوم می‌شوند.

تحلیل عمران خان در مورد علل شیوع خشونت‌های جنسی ارتجاعی است. او معتقد است که فحاشی (بی‌نزاکتی) در جامعه، ریشه خشونت‌های جنسی است و اینگونه مسئولیت را از دوش پلیس و دولت دور می‌کند. خان، بالیوود را مقصر گسترده شدن جرم‌های تجاوز در محدوده دهلی نو دانسته و این نکته را فراموش کرده که هندوستان نیز مانند پاکستان، در فقدان روش‌های مناسب انتظامی، ایجاد امنیت عمومی و سیستم قضایی از مسائلی مشابه رنج می‌برد.

تجاوز بزرگراه لاهور ما زنان پاکستان را تکان داد، اما شوکه نکرد. ما با داستان‌هایی درباره زنانی که به خاطر خدشه‌دار شدن «ناموس» کشته شده‌اند، یا زنانی که برای انتقامگیری از خانواده و قوم به آنها تجاوز شده، زنانی که به آنها اسید پاشیده می‌شود یا زنانی که با وسایل داغ سوزانده می‌شوند، بزرگ شده‌ایم. پاکستان در میان ۱۶۷ کشور، رتبه ۱۶۴ خشن‌ترین کشور نسبت به زنان را در فهرست سال‌های ۲۰۱۹ -۲۰۲۰ سازمان «زنان، صلح و امنیت، قبل از یمن، افغانستان و سوریه از آن خود کرده است.

طی دو ماهی که واقعه تجاوز بزرگراه درلاهور را پشت سر گذاشتیم، یک افسر پلیس زنی را در خانه‌اش مورد تجاوز قرار داد. دختری به دلیل صحبت تلفنی با یک دوست مذکر، توسط عمو و پسر عموی خود به قتل رسید. زنی که بعد از یک روز کاری منتظر اتوبوس بود، ربوده شد و مورد تجاوز قرار گرفت. یک دختر نوجوان پس از آنکه توسط مردانی که حین تجاوز به او فیلمبرداری کرده بودند، تحت فشار قرار گرفته بود، اقدام به خودکشی کرد و یک کودک شش ساله به دلیل سر و صدا به دست پدرش با ضربات چوب جان خود را از دست داد. فقط در فاصله ژانویه تا ژوئن، ۳۱۴۸ مورد خشونت علیه زنان و کودکان گزارش شده است و روشن است که بسیاری دیگر گزارش نشده‌اند.

البته در پاکستان طبقه‌ای وجود دارد که در آن  یک زن می‌تواند آستین حلقه ای بپوشد، سیگار بکشد، مشروب بخورد، به خارج از کشور سفر کند، وزیر شود. اما بیرون از خانه، طبقه‌اش او را در مقابل نگاه‌های هیز و ترس از خطرهای احتمالی محافظت نمی‌کند. با این حال، شرایط زنان طبقات پایین و همینطور زنان روستایی جامعه پاکستان به مراتب بدتر است. ناامنی و آزار و خشونتی که زنان طبقه کارگر روزانه در ایستگاه اتوبوس با آن روبه رو هستند، تجربیاتی است که برای زنانی که پشت فرمان مرسدس می‌نشینند بیگانه است.

اخیرا بعد ازظهر روزی که ترافیک سنگین بود، پشت چراغ قرمزی بی‌حرکت ایستاده بودم. ناگهان متوجه تقریباً ۲۰ موتورسوار شدم که زیگزاگ زنان به سوی چراغ راهنمایی در حرکت بودند. آنها یکی پس از دیگری زیر چراغ راهنمایی فشرده کنار هم قرار گرفتند. موتور سواران همه مرد بودند، البته با یک استثنا، یک زن. من تنها به این دلیل متوجه حضور آن زن شدم که مردها او را در محاصره خود داشتند. پنداری آن مردان با نگاه هایشان داشتند آن زن را می‌خوردند. به ندرت دیده می‌شود که زنان در پاکستان دوچرخه‌سواری کنند. احتمالاً به این دلیل که وقتی زنان دوچرخه سوار، کالای به نمایش گذاشته قلمداد می‌شوند.

گرچه آن زن پشتش به من بود و چهره‌اش با یک کلاه ایمنی پوشانده شده بود، اما می‌توانستم تصور کنم که به جلو خیره شده تا ناراحتی‌اش را از نگاه‌های هیز اطرافش پنهان کند. موجی از خشم مرا فراگرفته بود. در دل به او گفتم اجازه نده که آنها تو را خرد کنند. به مانند صحنه‌ای از سریال تلویزیونی «The Handmaid’s Tale» (داستان ندیمه) هربار که به آن محل می‌رسم، آن روز در ذهنم تکرار می‌شود.

منبع: نیویورک تایمز