«چیکار کنیم؟ بریم دزدی؟ سفره آدم کوچیک میشه. ماست نمیخری. مرغ نمیخری. سفر نمیری. به بچهات پول توجیبی نمیدی. اینطوریه.»
این جملههای عمو محسن در برابر سؤال «خُب چه کار میکنید؟» است.
در هیچیک از آمارها و اعداد حضور نداری. حتی در وعدهوعیدهایی که هرگز محقق نمیشوند، چون قانون تو را به رسمیت نمیشناسند. آینده برایت امروز یا نهایتاً آخر این هفته است. بیمه، وام و بستههای حمایتی شبیه شوخیاند. چون کارگر روزمزد، یعنی جماعتی بینام و نشان. نه درآمدش مشخص است، نه دوام شغلش. کوچکترین رویدادی میتواند کل زندگی کارگر روزمزد را وارد مسیر تازهای کند. گویی هر چند سال، دست نامرئی از بالا یقه این گروه از کارگران را میگیرد، بلندشان میکند، و جایی دیگر، چند مرحله عقبتر به زمین میگذاردشان.
در ابتدای شیوع کرونا، پیشبینی میشد که وضع بسیاری از گروههای کمدرآمد و بیدرآمد بحرانیتر از همیشه شود. حال این اتفاق افتاده است. وضعیت بحرانی است، و همین وضعیت وخیم درحال عادی شدن است.
کارگر روزمزد کسیست که هیچ شکلی از قرارداد برای تعیین هویت شغلی او تعریف نشده است. یعنی دولت و جامعه مسئولیتی در قبال آنها به عهده ندارند. حالا که بحران پشت بحران گریبان جامعه را چنگ میزند، کارگران روزمزد پیشاپیش دیگران زیر فشار اقتصادی در حال له شدن هستند. زمزمههای ناشنیدنی این روزهای آنها مربوط است به جان بهدر بردن از این روزهای سخت. کمی دیگر زمستان میآید؛ آیا خانهبدوش خواهند بود؟ با سفرههایی خالیتر از امروز؟ با شمردن برخی ویژگیهای مشترک میان کارگران روزمزد، نگاهی کنیم به حال و روز آنها در تابستان ۹۹.
حداقل دستمزد نامشخص
هر ساله در اسفند ماه بحث و جدل در خصوص حداقل دستمزد در رسانهها انعکاس پیدا میکند. فعالان کارگری تلاش میکنند تا با حداقل ابزارهای فشار، میزان دستمزد تعیین شده از سوی شورای عالی کار را حتی شده اندکی افزایش دهند. کارفرما موظف است سالانه دستمزد کارگران بیمهشده را بر اساس مصوبه این شورا پرداخت کند. اما عدد تعیینشده – که غالباً همیشه از تورم چند قدم عقبتر است-، همه نیروهای کار را شامل نمیشود؛ موتوریها و تاکسیهای شخصی، کارگران شرکتهای نظافت منازل، دستفروشها، کارگران ساختمانی و زبالهگردها که عمده جمعیت کارگران روزمزد را تشکیل میدهند کاری به حداقل دستمزد ندارند. چون آنها طرف قرارداد هیچ کارفرمایی نیستند. پس دستمزدشان چگونه تعیین میشود؟ تقریبا هیچ قاعدهای جز چانهزنی وجود ندارد.
داوود ۳۸ ساله، با موتور سیسی ۱۲۵ در خیابان پرسه میزند و مسافرکشی میکند.
«والله هرچی انصافه میگیریم. بستگی به ساعت و روز هم داره.»
اگر خوب کار کرده باشد، قیمت بیشتری میدهد، اگر نه طولانیترین مسیر با حداقل کرایه را هم قبول میکند. البته اینکه مسافر چه سروشکلی دارد هم مهم است.
زنش نارسایی قلبی دارد. با دو فرزندشان در محله قصرالدشت، واقع در منطقه ده تهران زندگی میکنند؛ ۶۰ میلیون رهن، ماهی یک میلیون تومان اجاره، و حالا صاحبخانه ۱۵۰ میلیون رهن میخواهد. میگویم اگر کمی صبر کند تا تابستان بگذرد، شاید بتواند قرارداد بهتری ببندد. میگوید استرس برای همسرم کشنده است، و نمیتوانم وارد این کشمکشها شوم. مجبورم زود تکلیف خانه را روشن کنم. از طرفی، «از کجا معلوم؟ کی میدونه پاییز و زمستون چه خبره؟ همینم گیرم نیاد چی؟»
حجت نقاش ساختمان است. ۱۷ سال سابقه کار در فرودگاه مهرآباد دارد. خدماتی بوده و سال ۱۳۷۹ اخراج شده است. به علت کسری بیمه، حقوق بازنشستگی بهش تعلق نمیگیرد و خودش هم توانایی این را ندارد که چند سال دیگر برای خودش بیمه رد کند.
«بستگی به وضعیت بازار داره، وقتی مثل الان کساد باشه مجبوری هر کی هر قیمتی داد قبول کنی.»
در شش ماهه اخیر فقط دو پیشنهاد نقاشی واحد مسکونی داشته و برای هر دو در مجموع پنج میلیون و پانصد هزار تومان مزد گرفته.
«هر روز میریم میدون حسن آباد میشینیم زیر آفتاب، عصر دست خالی برمیگردیم خونه، با دو تا بچهمدرسهای. کسی خونهاش رو نقاشی نمیکنه تو این اوضاع.»
وضع تاکسیها هم بهتر از دیگران نیست.
«الان اینجا باید پر مسافر باشه (میدان ولیعصر). ببین خودت دیگه، کسی نیست. مردم با ماشینای خودشون میان بیرون. چجوری بگم؟ اگر مثلا روزی ۱۰۰ تا مسافر سوار این ماشین میشد، الان ۴۰ تا سوار میشه. اینم وضع بنزین. من سه سال دیگه این ماشین رو باید اوراق کنم، ده تومن بهم میدن، پنجاه تومن هم وام، و دوباره باید هشتسال بدوام دنبال پس دادن پول ماشین بعدی.»
عمو محسن یکی از دهها دستفروش خیابان هفتهتیر است که شلوار جین میفروشد. میگوید بیست سال است که ۲۰ تا ۲۵ درصد روی هر جنس میکشد.
«از سال ۷۶ همینجا بودم و شلوار لی فروختم. اون وقت شلواری ۲۸۰۰ تومن، تا الان که ۱۶۰۰۰۰ تومنه، هیچ وقت عین این چند ماه کاسبی خراب نبوده. هیچی نیست اصلا. حالا من مجردم، ولی آدم زن و بچهدار از کجا بیاره؟»
در میان برخی از شغلها تعیین دستمزد به صورت جمعی و عرفی تعیین شده که کمابیش همه آن را رعایت میکنند؛ زهرا سالهاست که نظافت میکند. ۵۱ سال دارد. برای ۶ ساعت کار هفتاد، و برای هشت ساعت صد هزار تومان میگیرد. اما در شش ماه گذشته، کارش به کمتر از نصف رسیده. در اسفند ماه برای اولین بار حتی یک روز هم سر کار نبوده. میگوید مردم بهخاطر بیماری اعتماد نمیکنند به کسی که کارش در خانههای دیگران است.
کارگران ساختمانی به همین منوال کموبیش دستمزد مشخصی دارند. از روزی ۸۰ تا ۱۰۰ هزار تومان. در اسفندماه ۹۸ با شدت گرفتن اولین موجهای بیماری کرونا، کارگاههای ساختمان از اولین مکانهایی بودند که تعطیل شدند. همین امر یکی از عاملهای اصلی کاهش تقاضا برای خرید و اجاره مسکن شد که در ادامه کاهش ۲۴ درصدی معاملات در اسفندماه و افزایش نزدیک به ده درصدی قیمت مسکن را در پیداشت. هرچند که بسیاری از کارگاههای ساختمانی شبانه یا بهصورت مخفیانه به فعالیت ادامه دادند، اما با وجود حداقل یک میلیون و پانصد نفر کارگر ساختمانی پراکنده در سراسر شهرهای ایران، میتوان تصور کرد که چه جمعیت وسیعی برای ماهها بیکار بودهاند.
پس چه کنیم؟
«چیکار کنیم؟ بریم دزدی؟ سفره آدم کوچیک میشه. ماست نمیخری. مرغ نمیخری. سفر نمیری. به بچهات پول توجیبی نمیدی. اینطوریه.»
این جملههای عمو محسن در برابر سوال «خب چه کار میکنید؟» است. سرتاسر پیادهروی ضلع شرقی میدان هفتهتیر بساط کردهاند؛ وسایل آشپزخانه، انواع لباس، وسایل تزئینی و دکوراسیون. همهچیز پیدا میشود. در ساعت ۸ شب آخر یکی از هفتههای شهریورماه، آنطور که انتظار میرود خبری از رهگذران نیست. آدمهایی که در پیاده رو حرکت میکنند، ماسک به صورت دارند و بیتفاوت به محصولاتی که کنار پایشان است میگذرند. بسیاری هم مسیر عوض میکنند و از کنار خیابان به مسیرشان ادامه میدهند.
«هر سال تابستون این موقع فصل کاسبی ماست، اما الان خودت ببین دیگه چه وضعیه.»
حدود نیمساعت کنار بساطش میایستم و تقریبا هیچ کدام از رهگذرها حتی قیمت هم نمیپرسد. سرانگشتی حدود سی نفر در پیاده رو بساط کردهاند. عمو محسن میگوید تقریبا نصف این آدمها سالهاست اینجا جای ثابت دارند، و بقیه از اسفند سال گذشته جایگزین کسانی شدهاند که بساطشان را جمع کردهاند و رفتهاند. بهکجا؟
«خدا میدونه. احتمالا یه جای دیگه مثل همینجا. یه خانمی اینجا آش میفروخت رو دیده بودی؟ برگشته شهرستانشون.»
به سمت یکی از جدیدها میروم. پسر جوانی است که شمع و عود میفروشد و حدود یک ماه است که اینجا آمد. بعد از عید حدود دو ماه بساطش را در خیابان سهروردی پهن میکرده و پیش از آن هم تجریش بوده و حالا هم اینجاست.
«فایده نداره، ولی چیکار کنم. نیام سرکار چیکار کنم؟ »
دیگری در برابر این سوال که با این کاهش درآمد، هزینهها چطور تامین میشود میگوید:
«معلومه دیگه، مردم سفرهشون رو کوچیک میکنن. کرایه خونه رو میدی، هرچی موند رو میزنی به سیبزمینی و نون و چایی. وقتی پول نباشه چیکار میکنی؟ چیزی نمیخری دیگه.»
امنیت شغلی
کارگران روزمزد عموما یک مشخصه دیگر هم دارند؛ دوام کارشان به ابزارهای ارزانقیمتی است که هیچ تضمینی ندارند که فردا هم مثل امروز چرخشان بچرخد. داوود مانند هزاران موتور سوار مسافرکش در سطح شهر، یک موتور سیکلتِ ایرانی سوار است که هفتهای حداقل یکبار باید قطعهای از آن را عوض کند. قیمت موتور سیکلتهای برندهای ایرانی از دوازده میلیون شروع میشود؛ یک موتور ۱۲۵ معمولی صفرکیلومتر، که حداقل ۶ ماه نیازی به تعمیر نداشته باشد. اما بعد از آن، بهطور مداوم مشکل پیدا خواهد کرد. هر مشکلی هم مساوی است با حداقل یک روز بیکاری. یک مخاطره اصلی این است که در یکی از طرحها وسیله نقلیه را پلیس تصرف کند. در آن صورت جدای اینکه روزها در پارکینگ پلیس خواهد ماند، خلافی و سایر هزینهها هم روی دست راننده میماند. میگوید معمولا در چنین شرایطی، به صرفه است که یک موتور قسطی دیگر بخری، تا دنبال کار موتور تصرف شده بیفتی.
وضع تاکسیها و مسافرکشهای شخصی کمابیش به همین شکل است. شغلهایی که در سیستم حملونقل شهری فعال هستند با چالش تازهای روبهرو هستند: افت حداقل ۶۰ درصدی درآمد تاکسیها، نشان از رکود وحشتناک درآمد کارگران روزمزدی است که از سیستم حمل و نقل شهری امرار معاش میکنند.
از اسفند ۹۸ به بعد، تاکسیها حق ندارند بیشتر از سه مسافر را سوار کنند.
«ساعت شش صبح میام تا نه شب. الان سه ماهه دارم سه ساعت بیشتر از قبل کار میکنم و خداشاهده فقط قسط ماشین و کرایه خونه و پول بنزینم در میاد.»
برای کارگران ساختمانی، نقاشان ساختمان، خدماتیها و دستفروشها که به ابزار گرانی احتیاج ندارند، بدنشان حکم همان وسیله امرار معاش را ایفا میکند. زهرا در شش ساعتی که مشغول کار نظافت است، به کمر، زانوها و سایر مفاصلاش آسیب میزند. همزمان استفاده از مواد شوینده بهطور مداوم پوست و ریهاش را متاثر میکند. چند سال میتواندبه همین صورت کار کند؟ در صورت آسیب دیدگی، چگونه میتواند هزینه درمانش را بپردازد در حالی که نمیتواند به کارش ادامه دهد؟
بیماری و فرسودگی مسیری است که هر انسانی لاجرم دچار آن خواهد شد. اما کارگران روزمزد، تجربه دیگری از آن خواهند داشت. چرا که بدن آنها بهطور مستقیم ابزار امرارمعاش آنها است و هر روز کار نکردن، یعنی مقروض شدن. در کنار این چالشهای همیشگی، امروز آنها شانس اول مبتلا شدن به کرونا هستند.
فاصلهگذاری اجتماعی
رعایت فاصلهگذاری اجتماعی و پروتکلهای بهداشتی در برخی از شغلها نزدیک به ناممکن است. اگر کارمند یا کارگر قراردادی باشی، یعنی کار هرطور که پیش برود ماهیانه مبلغ ثابتی خواهی داشت. اما کارگر روزمزد، هر روز باید تلاش کند تا به مبلغ مشخصی برسد. بنابراین، توصیههای بهداشتی در دوران کرونا، سدی هستند در برابر پول درآوردن آنها. همین است که عمو محسن نه دستکش دارد و نه ماسک.
«آخه نمیشه توی این شلوغی سروصدای ماشین، من ماسک بزنم مشتری صدام رو نمیشنوه. همینطوری باید التماس کنی یکی یه تیکه لباس بخره.»
در گرمای تابستان برای کسانی که بهخاطر شغلشان در فضای عمومی تردد میکنند، ماسک زدن یک شکنجه دائمی است. راننده تاکسیها عموما ماسک را تا چانه پایین دادهاند و به محض اینکه یکی از مسافرها تذکر میدهد آن را بالا میکشند.
«راست میگه بله، ولی خب مردم متوجه نمیشن که ده ساعت پشت فرمون ماسک روی صورتت باشه چطور میشی.»
بخش زیادی از کارگران روزمزد در فضاهای عمومی فعال هستند. آنها خدمات و کالا میفروشند، و از سود فروش آن گذران میکنند. کالا فروشان، عمدتا دستفروشها در فضاهای شلوغ و پرتجمع مستقر میشوند، چرا که باید محصولاتشان را به معرض تماشا بگذارند. کسانی که به کار نظافت و خدمات منازل مشغول هستند، حداقل برای اعتماد صاحبخانه از ماسک و دستکش استفاده میکنند، با اینحال هیچوقت نمیتوانند مطمئن باشند که مبتلا نشدهاند. چون آنها حق سوال پرسیدن در مورد سلامت ساکنین خانهای که به آن وارد شدهاند را ندارند. کسبوکار کارگران روزمزد اغلب نزدیکی به فضاهای آلوده را ایجاب میکند و چنانچه بیمار شوند، از دو سو تحت فشار خواهند بود؛ بیمه نیستند و هزینه درمان را باید به صورت آزاد پرداخت کنند، و در عین حال در دوره بیماری بیکار خواهند بود.
در حال حاضر، مسئله برای برخی از گروههای اجتماعی، مانند کارگران روزمزد، تنها تقلیل سبک زندگی نیست، بلکه مسئله خود حفظ زندگی است، مسئله نَفْسِ زیستن است. در ابتدای شیوع بیماری کرونا، پیشبینی میشد که وضع بسیاری از گروههای کمدرآمد و بیدرآمد بحرانیتر از همیشه شود. حال این اتفاق افتاده است. وضعیت بحرانی و غیرقابل کنترل است، و همین وضعیت وخیم درحال عادی شدن است. شکل جدیدی از زندگی، که در آن مسئله تنها کوچکشدن فضای زندگی و حذف شدن پروتئین از سبد غذایی نیست، که مسئله از دست دادن امکانهای ابتدایی برای زنده ماندن است.
حالا اگه توی این دنیای بزرگ ، یه جای دیگه بودیم مشکلاتمان قاعدتاً کمتر بود. توی این مملکت بی صاحب و سالار فقط مصیبته که پاپیچ آدم میشه…! حضرات بالا نشین هم که مثل همیشه فقط دروغ و دغل است که تحویل مردم میدن و دزدیهای همیشگی شون هم هیچوقت پایان ندا ره و همچنان ما مردم هستیم و علی بابا و چهل دزد بغداد…ِِ!!
سعید ـــ اس / 18 September 2020