«ریتم صفر» نام پرفومنسی از مارینا آبراموویچ است که در سال ۱۹۷۴ به اجرا درآمد. یک اجرای شش ساعته. میزی مملو از اشیای گوناگون که شامل گل رز، شراب، نان، تیغ، تفنگی به همراه یک گلوله و… بود به همراه یادداشتی با این مضمون:«مارینا یک شیء است و مسئولیت هر اتفاقی بر عهده اوست.» در طی این اجرا حضار با بدن شیءگونه مارینا مواجه بودند. تعرضهای نرم و آرام با گذر دقایق شدیدتر میشود و پس از دست مالیهای پی در پی و حتی جدل حضار با یکدیگر، زخمهای سطحی و عمیقی بر بدن او مینشانند. در انتهای پرفورمنس و پس از تکان خوردن و قدمهای مارینا، حضار به وحشت افتادهاند.
آنچه از آمار تجاوز در سرتاسر جهان بر میآید، این واقعیت را نشان میدهد که مسأله آزار، تعرض و تجاوز جنسی زنان امری روزمره است. تمام داستانها و روایتهای آزار و تجاوز به قدری به ما نزدیکند که از تصور آن یک لحظه، حس ناامنی در تمام ساحتهای خصوصی و عمومی بر ما مستولی میشود. علت آن قدرت نهادینه، پایدار و رسمی است. قدرتی ایستاده بر پایههای قانون، مذهب، سنت و تجارت. در این میان، بدن زن در حوزههای متفاوت به ابژهای جهت بهره کشی بدل میشود. در صنعت پورن و بازار سکس به ابزار سودآوری، در مذاهب به ابزار لذت و سرچشمه گناه و در سنت به وجه المصالحه درگیریهای خونین بدل میشود.
هویت مردانه یا مردانگی برساختهای از فراگیری قواعد اجتماعی و فرهنگ پذیری مردان است. این برساخته اجتماعی بر سلطه، خشونت و قدرت بنا شده و در لایههای متفاوت اجتماعی، سطوح مختلفی را به نمایش میگذارد. در جامعه طبقاتی و مبتنی بر سلطه مردانه، همه چیز حتی روابط انسانی بر اساس نابرابری شکل گرفته و به کالا بدل میشود. در مناسباتی که زنان به هیات اشیاء قابل تملک در میآیند، جایگاه فرودست زنان به ابزاری برای اثبات قدرت مردان تبدیل میشود. در حقیقت میان تجاوز و پدیده اجتماعی شدن مردان رابطهای برقرار است. بدین ترتیب که مردان خشونت پیشه و جنگ افروزان، غلبه خود را بر مردانی دیگر از طریق تجاوز و خشونت جنسی به زنانِ زیر سلطه گروه مغلوب نمایش میدهند. به عبارت دیگر، زنان ابزار زورآزمایی و غرور مردان جان بر کفاند. به عقیده آندریا دورکین، فمنیست رادیکال آمریکایی «تجاوز و جنگ تفاوتی با یکدیگر ندارد». او معتقد است سکسوالیته نهادینه، به تن مردان از بدو زندگیشان یونیفرمهای کوچکی میپوشاند و آنان را به جنگ میفرستند که یا بکشند یا کشته شوند. او از این روند با عنوان «سیاست جنسی تجاوز و سیاست جنسی نظامیگری» یاد میکند.
از این رو، برای به چالش کشیدن این معضل ساختاری نیازمند رویکردی ساختاری در ساختن ضرورتی سیاسی برای ایجاد برابری در نهادها هستیم. بالا بردن آگاهی زنان و جامعه در قالب روایتگری امری مثبت و خوب است اما آیا مبارزه و مقاومت فردی راهی به رهایی دارد؟ در مقابل پدیدهای ساختارمند، پرداختن به زمینههای تولید و بازتولید آن امری ضروری مینماید.
تجاوز و جنگ
بخشی از تاریخ افسانهای روم باستان به ربودن زنان سابین و تجاوز به آنان اختصاص دارد؛ زنانی که در تشویش جنگ و استیصال، هستی و تعلقاتشان به یغما میرفت. جنگها بر خشونت سوارند. نمونههای بسیاری از جنگها در طول تاریخ بشر نشان داده است که ابعاد خشونت در مناقشات تنها به درگیری و نظامیگریهای دو طرف دعوا محدود نبوده و گذشته از خشونت به افراد عادی و غیرنظامی، تجاوزهای پی در پی به زنان را نیز شامل میشده است. برخی از این موارد، حکایت از تجاوزهای سازمان یافته و سیستماتیک و حتی فاحشگی تحت اجبار نیروهای اشغال کننده را در بر دارد. فی الواقع تجاوز جنسی به نوعی، غنیمت جنگی قلمداد میشود.
توجه جامعه جهانی به این مساله اما پس از جنگ داخلی بوسنی متمرکز شد. در این جنگ نیروهای صرب بوسنی از تجاوزی سیستماتیک که به «تجاوز جمعی» معروف شد به عنوان سلاح در برابر مسلمانان بوسنیایی استفاده کردند. در خلال این جنگ به بیش از ۲۰ هزار زن در چندین اردوگاه تجاوز شد.
در نمونههایی همچون کشتار ایزدیها در شمال عراق توسط داعش، با توسل به توجیهات مذهبی همبستری با زنان اسیر کافر، مباح و خداپسندانه است. پاداش جنگ افروزان و فاتحان، تجاوز به زنان اسیری است که دست به دست میچرخند. آنها در فتوحات نظامی خود زنان را به اسارت گرفته و کنیزکان را در بازار به فروش میرساندند.
در جنگ سوریه، شکنجه، خشونت و تجاوز علیه زنان در زندانهای حکومت بشار اسد، امری است که راویان بسیاری بر آن صحه گذاشتند. در مواردی نیز آزار و تجاوز جنسی در برابر دیدگان همسر به عنوان ابزاری برای شکستن زندانی و اعتراف گیری استفاده شده است.
هدفمند بودن خشونت جنسی در این نمونهها نمایانگر ابزاری بودن آن است. استراتژیای کارآمد در پیشبرد اهداف جنگ که همان فتح و فرار افراد از خانه و سرزمینشان است. شرایط حاکم بر جنگ، شرایط وحشت و خشم و یأس است. از یک سو فتوحات سرزمینی و از سوی دیگر اثبات فاشیسم مردانه، گروه غالب را وا میدارد تا مردانگی گروه مقابل را مورد تحقیر و استهزا قرار دهد. تجاوزهایی که در برابر دیدگان اعضای خانواده و اجتماع گروه مغلوب رخ میدهد نه تنها صحنه فروپاشی زندگی آن زن است بلکه منجر به رضایت خاطر فاتح میشود. _نمایشی از موفقیت و غرور و مردانگی قدرتمند، جنگ افروزان پیروز و اعلام سلطه و تملک بر بدنهای مغلوب_. در اینجا باید بر این نکته کلیدی تأکید کرد که سلطه بر بدن زن، سلطه بر مردان را نیز ایجاد میکند. سلب نظارت بر بدن زن از گروهی و اعطای این امتیاز به پیروزمندان فاتح از طریق تجاوز و تعرض جنسی به زنان مغلوب، واجد این حقیقت گزنده است. بدین معنا ما شاهد بازتولید هویت مردانه و مردسالاری در «سیاست جنسی تجاوز و سیاست جنسی نظامی گری» هستیم.
شعلهها، روایتی از چرخه سلطه مردانه
فیلم شعلهها Incendies (ویران شده) به نویسندگی و کارگردانی دنیس ویلنیو بر اساس نمایشنامه وجدی معود، هنرپیشه و کارگردان لبنانی، روایت زنی است که در طول سالهای عمر خود درگیر خشونت عرف و سنت و جنگ است. زندگی نوال مروان در دوران جنگهای داخلی لبنان دستخوش عشق و حرمان، طردشدگی، زندان، شکنجه، تجاوز، تبعید و انتقام میشود. جست و جوی دوقلوهای نوال پس از مرگ ناشی از ترامای مادر و عمل به وصیت او در یافتن برادر ناتنی و پدرشان، فلش بک هایی به جزییات رنج زن لبنانی در خلال سنت و جنگ است.
زمان فیلم اشاره به درگیریهای خشونت آمیز جنگهای داخلی لبنان دارد که از سال ۱۹۷۵ به مدت ۱۵ سال میان مسیحیان مارونی به رهبری حزب فالانژ لبنان و مسلمانان سازمان آزادی بخش فلسطین در جریان بوده است.
نوال که عاشق پناهندهای فلسطینی در لبنان شده از او باردار میشود و درصدد فرار با او بر میآید. اما برادر نوال که خشمگین از سرکشی تمایلات نوال بود، مرد را میکشد. نوال نیز با وساطت مادربزرگ زنده مانده و بارداری او پنهان میماند تا سرشکستگی ایجاد نکند. پس از تولد نوزاد مادربزرگ با تتویی بر پاشنه پا، او را به شخص دیگری میسپرد.
در چارچوب عرف، زنان ناموس سلطه مردانهاند. هر گونه تخطی از این مالکیت میتواند عواقب خونباری برای خاطیان داشته باشد. به این معنا که زنان نشانهای از روابط مردان با یکدیگرند. در بستر چنین نگاهی اشکالی از رابطه تعریف میشود که در آن تمایلات جنسی زنان هیچ نقش و جایگاهی ندارد.
پسر نوال در یتیم خانهای بزرگ میشود که بعدها توسط افسری ویران میشود. افسر پسر را با خود میبرد و او را به سرباز تبدیل میکند. فضای یتیمخانه در گیر و دار آتش جنگ، سمبل پدیده اجتماعی شدن مردان و در گیر و دار خشونت است. در سکانسی از فیلم با نمایی از تراشیدن سر بچههای یتیم خانه و خشم چشمها و چهرهها مواجه میشویم. بینوا کودکان نفرین شدهای که در چشمانشان تلاطم خشم و خشونت نمایان است.
نوال سرخورده وارد دانشگاه میشود و عضو گروهی میشود که هدفش مبارزه با ناسیونالیستهای افراطی است. او با کشتن یکی از رهبران برجسته مسلمانان به زندان میافتد. در روزهای زندان، او بارها شکنجه شده و توسط شکنجه گرش ابوطارق مورد تجاوز قرار میگیرد. دوباره حامله میشود و پس از آزادی او با فرزندانش به کانادا میگریزد.
نوال بعدها به طور اتفاقی در استخری با پاشنه پای مردی با همان خالکوبیهای پسرش مواجه میشود و ابوطارق را روبهروی خود میبیند!
خشونت جنسی ابزار جنگ و سلطه و قدرت است و متجاوز در پی کوبیدن میخ ثبات بر کلیت این ساز و کار. ما ناچاریم که چرخه این دور باطل را بر هم بریزیم و نظمی دگر به پا کنیم.
در همین زمینه