مقدمه
امر جنسی در کشوری مانند کشور ایران، در چندراهی سرکوب نظاممند، خردهفرهنگهای غیرفراگیر و در نتیجه مشاهدهناپذیر، و فرهنگ «شرم و حیا و آبروداری» نهادینهشده، قرار گرفته و همین عناصر، آن را تبدیل به امری ساخته که مباحثه پیرامون ابعاد مختلف آن، نیازمند جزئینگری بسیار است.
ما هر لحظه ممکن است در نتیجه دلبستگی کورکورانه به وسعت جنبشهای «مجازی»، در مسیر اصلی پیش رویمان، دچار لغزش شده و از واقعیت امتیاز طبقاتی در مالکیت امکان روایتگری غافل شویم.
از جمله جزئیاتی که در این بررسی باید به آن توجه کافی کرد، تلاش برای تعریف سازوکاری است که از طریق آن، بتوانیم از حذف خواسته و ناخواسته صداهای برآمده از حاشیه جلوگیری کنیم، چرا که تنها در صورتی میتوان آیندهای پایدار برای جنبشهای اجتماعی در نظر گرفت که میزان مشمولیت آنها به قدری فراگیر باشد که تنوع و کثرت را بتوان در آنها به وضوح مشاهده کرد. در مطلب پیش رو، تلاش کردهام تا در حین تشریح این پرسش، که چرا جنبشهای مجازی همچون تیغی دولبه عمل میکنند، به ارزیابی این مسئله نیز بپردازم که ما اکنون، در زمانهی «روایت تجاوز»، کجای این تیغ دولبه ایستادهایم و در عین گشادهدستیای که خصوصیت مجازی این جنبش به ما میدهد تا بتوانیم روایتگر «زنان حاشیه» باشیم، هر لحظه نیز ممکن است تا در نتیجه دلبستگی کورکورانه به وسعت جنبشهای «مجازی»، در مسیر اصلی پیش رویمان، دچار لغزش شده و از واقعیت امتیاز طبقاتی در مالکیت امکان روایتگری غافل شویم. وجود غیرقابل انکار تبعیض در دسترسی به بدنه مجازی این جنبش، خطر مرکزگرا شدن کنشگریِ پس از آن در زمینه آموزش اجتماعی، و نقش موقعیت اجتماعی در دیده شدن، شنیده شدن و باور شدن در زمینه این جنبش، از جمله مسائلی هستند که در روند ذکر شده در بالا، بدانها پرداخته خواهد شد.
«روایت تجاوز» و بلوغ جنبشهای اجتماعی
به نظر میرسد که جنبشهای اجتماعی مدرن در ایران، در طول دهههای گذشته، و با گذشتن از فراز و نشیبهای متعدد، و برخورداری از تجربیات گوناگون در بازههای زمانی مختلف، به جنبشهایی بالغتر و پختهتر تبدیل شدهاند. برای اثبات این ادعا، به خصوص در بسترهایی که مطالعات شناختی کمتری روی آنها صورت گرفته و از شرایط بومی «خاص»تری برخوردارند، نیازمند مطالعهای زمینهای و تاریخنگارانه هستیم، اما از دریچه دید یک ناظر یا منتقد میتوان چنین قضاوتی داشت.
از جمله عوامل سازنده این بلوغ در سالهای اخیر، تلاش برای بهرهگیری از تجربیات دیگر کشورها و «بومیسازی» آنها، و یافتن بسترهای جایگزین برایشان در چارچوب حدود و مرزهای داخلی است تا بتوان از تجربه دیگران در زمینههای مختلف بهره کافی و لازم را برد و از آنها برای پیشروی سریعتر استفاده کرد. قابل ذکر است که مقصود از این تلاش، تنها خیره شدن به تجربه کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی با نگاهی غربمحورانه نیست. بلکه برای مثال، در سالهای اخیر، کنشگران، پژوهشگران و ناظران در جنبش زنان ایران تلاش کردهاند تا در زمینههای مختلف به تجربیات کشورهای منطقه و یا کشورهایی که همگرایی فرهنگی و تاریخی بیشتری با ایران دارند، بنگرند؛ چه مصر باشد و تجربه جنبش فمینیستی این کشور در مقابله با خشونت خانگی، و چه افغانستان و تلاشی که زنان برای راهیابی به ساختار قدرت در این کشور، طی سالهای گذشته کردهاند. حال، نتایج توجه به و استفاده از این تجربیات، در جنبشهای اجتماعی مدرن ما، قابل مشاهده هستند. در همین زمینه، و پیرامون بسیج ناهماهنگشده نیرویی که این روزها، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی ایرانیها را در نوردیده است، «روایت تجاوز»، از فعالیتهایی که تاکنون درباره خشونت جنسی در ایران دیدهایم، تفاوتهایی اساسی دارد.
جنبش فمینیستی در سراسر تاریخ و مختصات جغرافیاییاش، هدف نقدهای تند و تیزی چون نادیده گرفتن اقشار و گروههای مختلف، و سخنگو بودن یک طبقه به جای دیگر طبقات، بوده است و گروههای مختلف فمینیستی در عرصه کنش و پژوهش تلاش کردهاند تا موجودیت خود را بر اساس این نقدها به چالش کشیده و شمولگرایی بیشتری در بدنه و دستور کاری خود لحاظ کنند.
در بطن همین حرکت، میتوان دید که به موازات آنانی که روایت میکنند، آنانی که روایتها را جمعآوری میکنند، آنانی که به تحلیل کنش تجاوز بر اساس روایتهای موجود مشغولند، و آنانی که با فعالیتهای داوطلبانه همچون مشاوره و وکالت، به زنان بازمانده از تجاوز جنسی کمک میکنند، عدهای نیز با نگاهی انتقادی، به مطالعه ابعاد مختلف آنچه که در جریان است، مشغول بوده و در راستای مشاهدهپذیر شدن جوانبی از آن که ممکن در کوران کنش و واکنش، خشم و اندوه جمعی ناشی از آن ناپدید شوند. یکی از این ابعاد، توجه به «زنان حاشیه» و تلاش برای شنیده شدن صدای آنها در این جریان است؛ زنانی که صدایی ندارند و در حرکتی که گمان میرود که به خوبی دربرگیرنده اقشار و گروههای مختلف زنان است، شاید اصلاً از آنچه که در جریان است بیاطلاع باشند. این را شاید بتوان نتیجه انتقال نسبی جنبشها و اعتراضهای اجتماعی، از خیابانهای شهر به خیابانهای مجازی دانست. و بیشک، در این انتقال و تحول، درحاشیهماندگانی هستند که فرصت و زمان کافی برای رفتوآمد در در این خیابانهای مجازی را نداشته و به سادگی و به سرعت در رده محذوفان این چنین حرکتهایی قرار میگیرند. زنانی که از جایگاه شغلی و اجتماعی «معتبر» بر مبنای شاخص هنجارهای طبقاتی جامعه بهرهمند نیستند، زنانی که در فرهنگهای قومی بسیار منحصربهفرد رشد کرده و زندگی میکنن، زنان همجنسخواهی که در ردههای بالای اولویتبندیهای جنسی در ساختار کنشگری یک جامعه دگرجنسگرامحور و مردسالار قرار نمیگیرند و زنانی که از فقر و عدم استقلال مالی رنج میبرند، از جمله این زنان حاشیه هستند که روایتشان، به آسانی از «روایت تجاوز» حذفشدنی است.
جنبشهای اجتماعی و مسئله «آگاهی طبقاتی»
جنبش اجتماعی «مجموعهای از عقاید و باورهای مردمی است که تمایل به تغییر برخی عناصر در ساختار اجتماعی و یا نظام توزیع امتیازات در جامعهشان را دارند» (McCarthy and Zald, 1977)؛ «فعالیتهای جمعی هدفمندی که چه پیروز شوند، چه شکست بخورند، خروجیشان، دگرگونسازی ارزشها و نهادهای جامعه است» (Castells, 1997). در همین زمینه، جامعهشناسان جنبشهای اجتماعی، پرسشهایی را طرح میکنند تا از طریق تلاش برای یافتن پاسخ آنها، جنبشها و حرکتهای اجتماعی را گسترش داده و گروههای وسیعتری از جامعه هدف، از مزایا و منافع آنها منتفع شوند.
در اینجا، باید به یک نکته توجه کرد؛ پرسشی تأکیدی که شاید با پیشفرضهای مشخص، بتوان پاسخی واحد بدان داد. پرسش این است که آیا همه افراد جامعه، با هر تعلق طبقاتی که دارند، دارای امکان دسترسی و حضور در جنبشها هستند یا خیر؟ پاسخ بسیاری از منتقدان و ناظران به این پرسش چنین است: «حضور و فعالیت در جنبشها، احتمالاً با نوعی آگاهی طبقاتی درهمتنیده است».
پیرو همین پاسخ است که اصولاً مباحثهای پیرامون چیستی آگاهی طبقاتی شکل میگیرد. موضوع این مباحثه این است که اساساً، واقعیت بخشیدن به مفهومی انتزاعی به نام «آگاهی طبقاتی»، موجب ایجاد نگرشی ذاتگرایانه درباره ماهیت طبقه خواهد شد یا خیر. واقعیت این است که در توجه به جامعیت جنبشهای اجتماعی، اگر با مفهوم آگاهی طبقاتی هم مواجه نباشیم، اما با عدم، کمبود یا دسترسی نسبی مادی به شرایط حضور در جنبشها مواجهیم. این امکان مادی، عموماً درآمیخته به همان شرایط زیربنایی اقتصادیای است که بدنه اصلی استدلال موافقان تأثیرگذاری آگاهی طبقاتی را تشکیل میدهد. این زیربنای اقتصادی، به زبان ساده، قرار است فرد را آنقدر گرفتار «غم نان» نکند که نتواند در فعالیتهای غیردرآمدزا، داوطلبانه و اجتماعی و جنبشهای اجتماعیِ اعتراضی حضور به هم رساند. از سوی دیگر، مخالفان ورود عنصر «آگاهی طبقاتی» به بحث جنبشهای اجتماعی نیز متفقالقولاند که موافقت با عاملیت آگاهی طبقاتی در بحث این جنبش، موجب خواهد شد که در روندی ذاتگرایانه، برخی طبقات جامعه از برخی عرصهها طرد شوند و این خود، تبدیل به چرخهای باطل خواهد شد که عدم حضور آنها را تداوم خواهد بخشید.
در روزهای اخیر، «روایت تجاوز» یا «روایت آزار»، موضوع اصلی گفتوگوهای ایرانیان حاضر در شبکههای اجتماعی است. میتوان گفت که این نخستین بار است که زنان ایرانی، در ابعادی چنین گسترده، از تجربیات خود از خشونت و آزار جنسی سخن میگویند. عدم حمایت قانونی و قضایی، شرم تحمیلشده از سوی جامعه به زنانی که مورد تعرض جنسی واقع شدهاند، تلاش برای حفظ «آبرو»، و وجود ساختار قدرت میان متجاوز و «قربانی»، از جمله دلایلی هستند که تا کنون موجبات سکوت این زنان را در این مورد فراهم آورده بودند؛ سکوتی که این زنان را برای مدتهای طولانی وادار به حفظ این تجربه تلخ به عنوان یک «راز شخصی» کرده است.
سازوکار آموزش جنسی و به حاشیه راندن غیرمرکزنشینان
بر خلاف کلیشههای موجود و رایج که «تعرض، تجاوز و خشونت جنسی از سوی عاملان ناشناس صورت میگیرد»، اتفاقاً گستردگی وقوع آن از سمت بستگان و آشنایان نزدیک است، که زنان را بر سر این دوراهی قرار میدهد که اقدام به افشای شخص متجاوز، متعرض یا خشن کنند یا این «افشاگری»، هزینههای بسیاری در پی خواهد داشت. همین مسئله، یکی دیگر از شرایط عدم حضور برخی گروههای زنان را در چنین زیرجنبشهایی مهیا میکند. شرطی که به عدم آموزش گره خورده است. اصولاً تجاوز چیست و ما چه زمانی میتوانیم رفتار شخصی دیگر را تعرض به حریم جنسیمان به شمار آوریم؟ پاسخ به همین پرسش، نیاز به آموزش تخصصی و بسیار ریزبینانه دارد؛ آموزشی که همه افراد جامعه باید لزوماً از امکان دریافت آن برخوردار باشند: از کودکانی که در مدارس با آموزگاران متعرض مواجه میشوند و هیچ تعریفی از مالکیت مطلق بر بدن و هیچ شناختی از استفاده جنسی بزرگسالان از تن خود ندارند، تا نوجوانانی که به دلایل مختلف ناچار به برآورده کردن خواستههای جنسی همآلان خود بوده و بهناچار، در چنین شرایطی باقی میمانند، تا زنانی که در محیط کار و در ارتباط با کارفرما و صاحبکار خود، و به منظور از دست ندادن شرایط حداقلی یا «امتیازهایشان»، متحمل تعرض و تجاوز جنسی میشوند، و افرادی (از هر جنس و جنسیت و گرایش جنسی) که تن به خواستههای جنسی شریک زندگی خود میدهند، بیآنکه خود میل و رغبتی به انجام آن داشته باشند و بسیاری شرایط دیگر که فرد را در موقعیت تحمل خشونت جنسی قرار میدهد. به موضوع آموزش که برگردیم، و اگر در نظر بگیریم که فارغ از تمام محدودیتهای عقیدتی حاکم و یا فرهنگی، امکان دریافت آموزش اجتماعی پیرامون حقوق جنسیمان را داشته باشیم، آیا تعلق طبقاتی ما بر کمیت و کیفیت دریافت چنین آموزشهایی تأثیرگذار خواهد بود یا خیر؟
در نمونه کشور ایران، در نبود سازوکار آموزشی که فارغ از محدودیتهای فرهنگی، به آموزش افراد جامعه درباره مسائل جنسی، از جمله تعریف مالکیت و حق بر بدن و آموزش معنا و مفهوم تجاوز بپردازد، افراد، انجمنها، گروهها و سازمانهای مختلف به انجام آن در فضای مجازی مشغولند. امروزه، تعداد چشمگیری از برنامههای مربوط به مسائل بهداشتی و جنسی به زبان فارسی و برای فارسیزبانان، جهت استفاده در تلفنهای هوشمند تهیه شده و کنشگرانی تلاش میکنند تا درباره این مسائل، در عرصههای مجازی مختلف با مخاطبان خود به صحبت بنشینند. دقیقاً همینجا، جایی است که بهناچار در آن متوقف میشویم، چرا که در همین نقطه است که برخی افراد از گروههای زبانی (در نتیجه قومی) و طبقات اقتصادی مختلف، در رسته مخاطبان حذف شده و به حاشیه رانده شده قرار میگیرند، چرا که عمده این فعالیتها و آموزشهای پراکنده تنها به یک گروه زبانی در میان ایرانیها میپردازند: آنهایی که به زبان مرکز (رسمی) حرف میزنند، به زبان مرکز آموزش دیدهاند و زبان مرکز را به خوبی متوجه میشوند. در چنین آموزشی، زنان از گروههای قومی دیگر که زبان فارسی ممکن است زبان دوم یا چندمشان باشد، یا اساساً زباان فارسی در گروههای زبانیشان قرار ندارد، به سادگی و به سرعت از عرصه آموزش حذف میشوند. دسته دیگرِ محذوفان، افرادی هستند که یا به طور کلی و یا به سادگی دسترسی به فضای مجازی ندارند، یا فاقد فرصت و زمان کافی برای صرف کردن در این فضاها هستند. افرادی که به دلایل مختلف، آموزش لازم برای کار ساده با وسایل ارتباط جمعی یا لوازم فناوری را ندیدهاند نیز از آنچه که در این جهان موازی میگذرد، بیخبرند. به همین دلیل است که تماماً مجازی بودن جنبشها و زیرجنبشهای اجتماعی مدرن، میتوانند به شدت مرکزگرا و غیرشمولگرا باشند.
روایت تجاوز و «مالکیت» بر امکان روایت
شرایط نابرابر و ناکافی برای تمام افراد و گروههای جامعه، تنها محدود و منحصر به مرحله آموزش نیست و میتوان آن را در دسترسی به خدمات بازیابی، مشاوره، و مهمتر از همه و پیش از همه، اصولاً «روایت» آن چه که بر فرد گذشته، مشاهده کرد. پرسش پایهای در اینجا این است که آیا «داشتن» امکان و عرصه روایت، نوعی مالکیت است که در اختیار برخی است و در اختیار برخی دیگر، نه؟ به نظر میرسد که اگرچه رقابتی آشکار و مستقیم برای مالکیت این امکان به چشم نمیخورد، اما «مالکیت» و دسترسی به این امکان، به جایگاه طبقاتی افراد در جامعه گره خورده است.
این که طبقه اقتصادی زنان مورد تجاوز واقع شده، تا چه اندازه طبقه اجتماعی آنان را ساخته و این زنان بر اساس همین طبقهبندی اجتماعی، امکان راوی بودن را دارند یا نه، در تمام عرصههای دیگر کنشگری پیرامون مسئله خشونت جنسی، یعنی روایت و اعلام خشونت، درخواست کمک، مشاوره، و بازیابی جسمی و روانی درهمتنیده است. آیا دل بستن به جنبشهای مجازی که به نظر میرسد رهیافتی است متعلق به طبقه متوسط جامعه-که درباره مورد ایران، طبقهای است گسترده و متنوع، میتواند به قشر وسیعی از زنان آزاردیده کمک کند تا روایتهای خود را مطرح کنند، یا جایگاهی که جامعه به افراد، (در اینجا، زنان) میدهد، موجب میشود که روایت آنان «باورپذیر» یا «غیرباورپذیر» شود؟ فرض آن است که ممکن است این زنان، پس از روایت کردن تعرض جنسیای که متحمل شدهاند، سرزنش شده، یا مقصر شناخته شوند. برای پاسخ دادن به این پرسشها و فرضیهها، نیاز است تا ترکیب جمعیتی راویان، خواستههای آنان، جغرافیای انسانی جنبش، و دامنه و اهمیت آن، با جزئیات مورد مطالعه قرار گرفته ابعاد متنوعتری از آن بررسی شود.
فضای مجازی، تیغ دولبه جنبشهای مدرن اجتماعی
فضای مجازی در بحث مشاهدهپذیر کردن جنبشها و اعتراضات، همچون تیغ دولبه عمل میکند. فضای مجازی، امکانات زیادی را برای جنبشها و اعتراضات اجتماعی و ضد دولتی گسترده در کشورها و مناطق جغرافیایی مختلف، فراهم آورده است. برای مثال پس از شکلگیری «بهار عربی»، بسیاری از ناظران و تحلیلگران بر این باور بودند که بدون وجود شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، امکان قدرتگیری این جنبش ممکن نبود. در ادامه آن، تحلیلگران در کشورهای دیگری نیز که دستخوش تغییرات اجتماعی و سیاسی شدند یا دستکم، شاهد به پا خاستنهای مردمی بودهاند، به این مسئله، عیناً اذعان کردهاند. جنبشهایی چون «شهروند خشمگین» در اسپانیا و یونان (Indignados and Aganaktismenoi) یا «نسل درمانده» (Geração à Rasca) در پرتغال، از جمله جنبشهای ضد سیاستهای ریاضتی هستند که به گفته کارشناسان و تحلیلگران، در فضای مجازی و در شبکههای اجتماعی میان شهروندان این کشورها شکل گرفته، و اداره شدند.
یکی از تفاوتهای بسیار برجسته استفاده از این شبکههای اجتماعی و به طور کلی دنیای مجازی در این جنبشهای کلان، همهگیر بودن آنها و عمومی بودن شکلدهی و تغییر شکل اهداف، ساختار و ابعاد این جنبشها بود. در واقع، نوعی الگوی رایج، در پس تمام این تحرکات و اعتراضات نهفته است و آن نوع استفاده از رسانههای مجازی به منظور ارتباطگیری، سازماندهی و هماهنگ کردن فعالیتهای اعتراضی میان افراد، گروهها و جمعیتها و انجمنهای ملی و بینالمللی غیرمتمرکز و پراکنده است. محققان رسانه و دموکراسی دائماً بر نقش مهم فناوری اطلاعات در تحولات اجتماعی تأکید میکنند (Theocharis et al, 2014)، و از سوی دیگر، راه رفتن روی این تیغ دولبه میتواند جنبشهای کوچک را به سمت به حاشیه راندن عدهای از متن آنها سوق دهد. این مسئله و اینکه استفاده تمام و کمال از فضای مجازی برای پیش کشیدن مبحثی بسیار قابل تأمل و توجه، همچون حق مالکیت زنان بر بدن خود و چگونگی گزارش و روایت تعرض جنسی، تا چه میزان اهمیت داشته و تا چه حد، محدود به این فضا شده است، ارتباط مستقیم با امکان انتقال یک حرکت به زندگی غیرمجازی و واقعی افراد جامعه را دارد. به نظر میرسد که اگر ما در آغاز راه روایت، مباحثه، و تحلیل تجربیات تعرض و تجاوز جنسی قرار داشته، و قصد داریم تا از این بستر به منظور چانهزنی و راهاندازی سازوکار آموزشی در آینده نزدیک استفاده کنیم، تاروپود حرکت «روایت آزار»، اگرنه لزوماً به «آگاهی طبقاتی»، بلکه مشخصاً به «امکان طبقاتی» گره خورده است و مسئله مجازی بودن آن، یکی از مسائل مهم مورد بررسی در این راستاست که آیا همه افراد جامعه با تعلقات طبقاتی مختلف، امکان حضور در آن را دارند یا خیر.
اگرچه ممکن است بسیج خودجوش، هماهنگنشده از یک مرکز مشخص و غیر جریان اصلی بودن نیروهای فمینیستی در زمانهی «روایت آزار»، منجر به تغییر شکل کارکردهای اجتماعی شبکههای اجتماعی، نظام آموزشی رسمی و غیررسمی درباره موضوع آزار جنسی، و همچنین از میان برداشتن یک بارهی موانع روایت و دادخواهی (مانند ترس از آبرو، شرم و حیای تحمیلی، و ترس از سرزنش) و غیره شوند، اما این، ارمغانی برای همه جامعه نیست، چرا که نقش فضای مجازی در شکل دادن به این فرایند، بسیار فراتر از مرحله سازماندهی و هماهنگی است و در تمام ساختار آن نفوذ کرده است. شاید دقیقاً به سبب نبود مرجع سازماندهنده و هماهنگکننده-که در عین حال نقطه قوت این حرکت نیز میتواند محسوب شود، است که نمیتوان از ابعاد دقیق چگونگی ورود این جنبش مجازی به زندگی واقعی افراد جامعه صحبت کرد. هراس دیگر ناظران و منتقدان از «مجازیسازی کن و حکومت کن» است؛ آنچه که موجب میشود تا میزان دلبستگی به حرکتهای صرفاً مجازی اینچنینی در همین طبقه متوسط پرشگفت ایرانی، منجر به کاهش قدرت تأثیرگذاری آنان در زندگی واقعیای شود که تغییر قوانین، قواعد و تعاریف اجتماعی در آن، و افزایش کیفیت آموزش پیرامون حقوق فردی و اجتماعی، میتواند نقطه آغاز تحولی بنیادین باشد که بر خلاف بسیاری از اَشکال دگرگونی اجتماعی، از قوت، استحکام، و عمر بیشتری برخوردار خواهد بود. جنبش فمینیستی نیز در سراسر تاریخ و مختصات جغرافیاییاش، هدف نقدهای تند و تیزی چون نادیده گرفتن اقشار و گروههای مختلف، و سخنگو بودن یک طبقه به جای دیگر طبقات، بوده است و گروههای مختلف فمینیستی در عرصه کنش و پژوهش تلاش کردهاند تا موجودیت خود را بر اساس این نقدها به چالش کشیده و شمولگرایی بیشتری در بدنه و دستور کاری خود لحاظ کنند.
منابع استفاده شده:
Castells, M. (1997). “The power of identity”. New York: Blackwell.
McCarthy, J. D., & Zald, M. N. (1977). “Resource mobilization and social movements: A partial theory”. American Journal of Sociology, 82 (May), 1212– 1239
Noriko Hara, Bi‐Yun Huang (2013). “Online social movements”, Annual Review of Information Science & Technology, 45, pp. 2097-2108.
Yannis Theocharisa, Will Loweb, Jan W. van Dethc and Gema García-Albaceted (2014). “Using Twitter to mobilize protest action: online mobilization patterns and action repertoires in the Occupy Wall Street, Indignados, and Aganaktismenoi movemet”, Information, Communication & Society, 2014