شماری از خانوادههای زندانيان سياسی در بيانيهای در خصوص وضعيت “نامساعد” جسمی مصطفی تاجزاده که در زندان به سر می برد، هشدار دادند.
به گزارش تارنمای کلمه، اين خانوادهها که نامشان فاش نشده، اعلام کردهاند تاجزاده در شرايط “نگرانکنندهای”به سر میبرد.
مصطفی تاجزاده، عضو ارشد جبهه مشارکت ۲۳خرداد ماه سال ۱۳۸۸ در پی رويدادهای پس از دهمين انتخابات رياست جمهوری در ايران بازداشت شد و دادگاه انقلاب ۲۹ فروردين ماه ۱۳۸۹ وی را به شش سال حبس تعزيری و ۱۰ سال محروميت از فعاليت در احزاب و مطبوعات محکوم کرد.
در بيانيه خانوادههای زندانيان سياسی آمده است: “امروز که تاجزاده دوران محکوميت خود را میگذراند و به طور طبيعی بايد در بند ۳۵۰ در کنار ساير زندانيان سياسی نگهداری شود در مکانی که معلوم نيست از نظر قانونی زير نظر کدام يک از ارکان زندان اوين میباشد به تنهايی نگهداری میشود.”
به گفته امضاکنندگان اين بيانيه “اکنون حدود دو سال است که آقای تاجزاده به دليل اعتراض به همين موضوع در روزه اعتراضی به سر میبرد و متاسفانه اين روزههای مداوم باعث ناراحتیهای جسمی فراوانی از جمله آسيب ديدن چشم، تشديد ناراحتیهای استخوانی و اين اواخر کليه ايشان شده است.”
خانوادههای زندانيان سياسی: “امروز که تاجزاده دوران محکوميت خود را میگذراند و به طور طبيعی بايد در بند ۳۵۰ در کنار ساير زندانيان سياسی نگهداری شود در مکانی که معلوم نيست از نظر قانونی زير نظر کدام يک از ارکان زندان اوين میباشد به تنهايی نگهداری میشود “
اين بيانيه میافزايد: “اکنون به دليل فشار خون بالای ايشان، دکتر معالج احتمال آسيب ديدن شديد کليهها را داده است و درخواست بستری در بيمارستان را کرده که متاسفانه مسئولان قضايی و امنيتی بعد از يک هفته هنوز پاسخی به درخواست پزشکان معالج ايشان ندادهاند.”
خانوادههای زندانيان سياسی ابراز نگرانی کردهاند بر اثر “بیتوجهی” مسئولان به بيماری تاجزاده، حادثه مشابهی مانند آنچه درباره هدی صابر رخ داد، اتفاق بيفتد.
هدی صابر از فعالان ملی مذهبی ۲۱ خرداد ۱۳۹۰ و پس از ۱۰ روز اعتصاب غذا درگذشت. خانواده هدیصابر میگويند تأخير دو ساعته مسئولان زندان در انتقال وی به بيمارستان باعث مرگ وی شده است.
تارنمای نوروز وابسته به جبهه مشارکت ايران اسلامی، آذر ماه گذشته گزارش داد تاجزاده در شرايط “قرنطينه و به صورت انفرادی” در زندان بهسر میبرد. مصطفی تاجزاده روز سهشنبه ۲۳ آبان امسال برای سه روز به مرخصی آمد.
فاجعه و فاجعه های انسانی به معنای واقعی کلمه در کشورمان اتفاق می افتد و متاسفانه این روند را «فعلاً» هیچ پایانی نیست. سوال بزرگ این هست که چگونه پس از گذشت دهه ها و دهه ها هنوز که هنوز هست نتوانسته ایم دست در دست هم بساط «شکنجه» و «زندانی سیاسی» و «اعدام و یا قتل» منتقدان و معترضان هموطنانمان را در این کشور برچینیم. تا کی این کشور و این ملت بایستی گوشش از این خبرها پر شود؟ تا کی این سنت زشت دیرینه دستگیری و شکنجه و قتل معترضان به ظلم و ستم بایستی ادامه پیدا بکند تا «ما»ها کمی خجالت بکشیم و دعواهای کودکانه را کنار گذاشته و به این مسائل مهم بپردازیم؟ کاش کمی «و فقط کمی» احساس مسئولیت میکردیم و قلم و توان و ذهنمان را علیه یک دشمن مشترک بکار میبردیم… پیش به سوی اینکه در همه نوشته هایمان و گفتگوهایمان و تلاشهایمان تنها «قاتلان» و جنایتکاران و دشمنان اصلی این کشور را هدف بگیریم در رأس آن خامنه ای شارلاتان و مافیای حاکم که کشور و ثروت مادی و معنوی آنرا بیشرمانه بین خود تقسیم کرده اند؛ و هر دستی که در این راه به سویمان دراز میشود گرفته و با هم کشوری بسازیم لایق و شایسته ملت نجیب و مهربانمان. به امید آنروز که در کشورمان هیج انسانی با هیچ اندیشه و مذهبی به بند کشیده نشود.
صادق ج. / 29 December 2012