زهرا باقری شاد – بر اساس آمار ارائه شده از سوی سازمان ثبت اسناد و احوال ایران، در شش ماه نخست سال جاری ۷۰ هزار و ۸۴۱ طلاق در کشور ثبت شده است که این تعداد در مقایسه با سال پیش، شش درصد افزایش یافته است.
در نیمه نخست سال جاری نیز ۴۱۵ هزار و ۶۲۰ ازدواج در کشور ثبت شده است. این تعداد نیز در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته پنج درصد کاهش یافته است. همچنین در ایران ۸۲ درصد متقاضیان طلاق را زنان تشکیل میدهند که ۱۴ درصد آنها در سال اول ازدواج، رخ میدهد. در گفتوگویی با مهرداد درویشپور، جامعهشناس مقیم سوئد، از او درباره نقش زنان در افزایش طلاق و رابطه بین طلاق و توسعه برابری پرسیدهایم.
نگاهی به آمار طلاق در ایران نشان میدهد که نقش زنان در افزایش طلاق در سالهای اخیر افزایش یافته است. شما از منظر یک جامعهشناس این جریان را چگونه ارزیابی میکنید؟
مهرداد درویشپور: اصولاً توسعه شهرنشینی، صنعتی شدن، رشد تخصص و توسعه فردیت کارکرد نهادهای جمعی از جمله خانواده را کمرنگ میکند.
در ایران اما با یک پارادوکس (ناسازه) روبهرو هستیم. در حالیکه حکومت عمیقاً بنیان خانواده را توصیه میکند و مبلغ و مشوق آن است و قانون اساسی آن پاسدار خانواده مقدس هستهای است، اما در اعماق جامعه شاهد تغییر رفتارها و طرز تلقی جنسی، انقلاب جمعیتی و تغییراتی عمیق در الگوهای خانوادگی هستیم. ازجمله توسعه ارزشهای مدرن و رشد فردیتی که بر پایه آنها الگوهای جدیدی از زیست و استاندارد زندگی شکل گرفته است. یعنی در ایران جلوههایی از آن چیزی را شاهد هستیم که در جوامع غربی وجود دارد؛ نظیر بالا رفتن سن ازدواج، بچهدار شدن دیرهنگام، افزایش میزان طلاق، کاهش میزان ازدواج، کوتاهتر شدن عمر ازدواج، کاهش تعداد فرزندان و درنتیجه کاهش باروری و به نوعی افزایش توقع افراد از زندگی و استانداردهای مربوط به آن.
مهرداد درویشپور: نفس رشد فردگرایی طبیعتاً پیوندهای خانوادگی را کمرنگتر میکند و فرد بیش از آنکه به خانواده بیاندیشد به خود میاندیشد. بنابراین به محض اینکه حس کند خانواده ترمزی در راه پیشرفت فردی شده است به سادگی از آن جدا میشود. دیگر آن ارزشهای اخلاقی پیشین، سنت و مذهب که در تبلیغ خانواده نقش داشتند امروز مشروعیت و نفوذ سابق را در اذهان عمومی ندارند.
همه این تحولات نشانه افزایش توجه به خود و گسترش فردیت در جامعه امروز ایران است. نفس رشد فردگرایی طبیعتاً پیوندهای خانوادگی را کمرنگتر میکند و فرد بیش از آنکه به خانواده بیاندیشد به خود میاندیشد. بنابراین به محض اینکه حس کند خانواده ترمزی در راه پیشرفت فردی شده است به سادگی از آن جدا میشود. دیگر آن ارزشهای اخلاقی پیشین، سنت و مذهب که در تبلیغ خانواده نقش داشتند امروز مشروعیت و نفوذ سابق را در اذهان عمومی ندارند.
درحالیکه در همه جای دنیا سکولاریسم در تضعیف نقش خانواده و پایداری ازدواجها نقش دارد در ایران با فرایندی روبهرو هستیم که دولت آن به شدت دینی است، اما گرایش به فاصلهگیری از مذهب و کمتر مذهبی بودن به شدت در مردم در حال رشد است. به نوعی از نفوذ مذهب در اعماق جامعه کاسته شده است و همین مسئله در تضعیف نقش خانواده تاثیر میگذارد. چون یکی از مهمترین نهادهای مبلغ خانواده، مذهب است. علاوه بر این ما شاهد نوعی انقلاب جنسی آرام در اعماق جامعه هستیم که افراد در صدد پاسخ به نیازهای جنسی خود خارج از نهاد خانواده هستند. به ویژه جوانان ضرورتاً پاسخگویی به نیازهای جنسی را صرفاً از طریق خانواده دنبال نمیکنند. دیگر اینکه در صورت تامین نشدن نیازهای جنسی اجباری در خود برای تداوم روابط خانواده نمییابند.
با توجه به اینکه اصولاً شرایط انتخاب آزاد و خانواده اختیاری در ایران محدود است و سیاستهای زنستیزانه دولت و جداسازی جنسیتی این امکان را بازهم محدودتر کرده است، خطر اینکه افراد بدون تفاهم جنسی تشکیل خانواده بدهند بسیار بالاست. امری که خطر ناسازگاری جنسی و جدایی را افزایش میدهد. زمانی که افراد امکان و شانس انتخاب آزادانه را ندارند که ابتدا یکدیگر را از نظر جنسی تجربه کنند و سپس وارد رابطه شوند، احتمال اینکه در پی رابطه با عدم تفاهم جنسی روبهرو شوند بسیار زیاد است. این امر به عنوان یکی از انگیزههای جدایی میتواند به دلیل فرهنگ مسط بر جامعه در دلها حبس بماند و ظاهراً بهانه طلاق چیز دیگری باشد. در حالیکه عدم تامین خواستهای فردی و ازجمله نیازهای جنسی میتواند دلیلی جدی در جدایی باشد. یا چنان که امروز شاهدیم شاهد گسترش طلاقهای عاطفی باشیم، اما افراد همچنان با یکدیگر بهسر ببرند.
طلاقهای عاطفی نیز در اولین فرصتی که زنان به دست میآورند میتواند به طلاق واقعی و رسمی بدل شود. رشد فردیت و توقع از رابطه خود نوعی ناپایداری در خانواده ایجاد میکند. دیگر خانواده نه تنها مقدس نیست، بلکه تا جایی کاربرد دارد که به تحقق فرد یاری برساند و نه آنکه فرد خود را فدای مصالح خانواده و قضاوت دیگران کند. علاوه بر کاهش نفود مذهب، افزایش سواد، افزایش فردیت و تنآگاهی و خودآگاهی جنسی نیز از عوامل دیگری هستند که در مسئله طلاق نقش دارند.
یکی ازعوامل مهم دیگر اما عامل اقتصادی است. دشواریهای اقتصادی امکان تشکیل خانواده را با دشواری روبهرو کرده است و خطر از هم پاشیدن خانواده را بالا میبرد. حتی در جامعه غرب نیز طلاق در میان طبقه فرودست بیشتر است. چون فشار اقتصادی زمینه تنشهای اجتماعی را افزایش میدهد. در جامعه ایران که میزان بیکاری بالا، درآمدها کم و گرانیها گسترده است دشواری اقتصادی میتواند یکی از زمینهسازهای تنشهای خانوادگی و طلاق باشد.
چه رابطهای اما بین موقعیت امروز زنان ایران و افزایش طلاق در ایران وجود دارد؟
از نظر من تعیینکنندهترین عامل جداییها، موقعیت زنان در خانواده است؛ یعنی امری که از این واقعیت راززدایی میکند که خانواده در اساس نهادی پدرسالار است یا دست کم تا کنون چنین بوده است.
زمانی که افراد امکان و شانس انتخاب آزادانه را ندارند که ابتدا یکدیگر را از نظر جنسی تجربه کنند و سپس وارد رابطه شوند، احتمال اینکه در پی رابطه با عدم تفاهم جنسی روبهرو شوند بسیار زیاد است. این امر به عنوان یکی از انگیزههای جدایی میتواند به دلیل فرهنگ مسط بر جامعه در دلها حبس بماند و ظاهراً بهانه طلاق چیز دیگری باشد. در حالیکه عدم تامین خواستهای فردی و ازجمله نیازهای جنسی میتواند دلیلی جدی در جدایی باشد.
هم از اینرو به میزانی که موقعیت اقتصادی زنان بهتر، وابستگیشان کمتر و خودآگاهیشان بیشتر میشود، توقعشان از رابطه نیز بیشتر میشود. این امر ریسک جداییها را بالا میبرد. تقریبا بدون استثنا تمام تحقیقات در جهان نشان میدهد که رابطهای مثبت بین بهبود موقعیت زنان و افزایش طلاقها وجود دارد. جالب آنکه نه تنها هرچه موقعیت زنان بهتر میشود میزان طلاقها افزایش پیدا میکند، بلکه اغلب در پی جداییها موقعیت زنان بهتر میشود.
در خانوادهها و جوامعی که موقعیت زنان در آن بسیار پایین است، خانواده از استحکام بیشتری برخوردار است. در واقع راز ثبات خانواده پدرسالار در فرودستی و موقعیت ضعیفتر زنان است. این خود نشاندهنده خصلت پدرسالار خانواده است که زنان تا زمانی که امکان چالش آن را ندارند در رابطه به سر میبرند و به محض اینکه شرایط اقتصادی بهتری پیدا میکنند، از آگاهی جنسی و اجتماعی بیشتر و فردیت بیشتری برخوردار میشوند، یا سطح تحصیلاتشان افزایش مییابد و وابستگیشان کمتر میشود، توقعشان از رابطه و کسب موقعیت برابر در آن افزایش مییابد. مردان اما معمولاً ناتوان از پاسخگویی به این توقعات هستند یا رغبتی به آن نشان نمیدهند. این امر باعث افزایش جداییها میشود.
به عبارت دیگر اگر مردان قدرت تطبیق با موقعیت بهبودیافته زنان را فرا گیرند، الگوی نوین برابریطلبانهای از رابطه شکل میگیرد و رشد پیدا میکند که از ثبات نسبی هم برخوردار هست؛ اما از آنجا که مردان ایرانی به دلیل پرورش در فرهنگ پدرسالار مایل و قادر به تطبیق خود با رل نوین جنسیتی نیستند معمولاً از جانب زنان ترک میشوند. این حقیقتی است که در جامعه ایران زنان به لحاظ حقوقی، اقتصادی و حتی نفود مذهب و فرهنگ سنتی جامعه، هنوز با نابرابریهای جدی روبهرو هستند و جدایی برای آنها خیلی هم ساده نیست. با اینهمه همان درجه رشد تحصیلات، خودآگاهی جنسیتی، تنآگاهی و فردگرایی که از آن نام بردم به اندازه کافی منابع ذهنی قدرت آنها را افزایش داده است که جرئت کنند به چالش این روابط دست بزنند. به این ترتیب اصلیترین علت جداییها را باید در چالش زنان علیه الگوهای سنتی خانواده و عقبماندگی مردان از قدرت تطبیق با شرایط جدید جستوجو کرد.
علاوه بر این میتوان به جرئت ادعا کرد که افزایش طلاقها نه تنها خود نشانهای از مدرنیته و تمایل زنان به گسترش ارزشهای برابریطلبانه و مدرن هستند، بلکه خود در رشد این فرایند نقش مثبت دارند. یعنی طلاقهای روزافزون زمینهساز توسعه برابری است. بسیاری از مردان یاد میگیرند برای اینکه به سادگی ترک نشوند در روابط بعدی با احترام بیشتر، مشارکت بیشتر و رفتاری برابریطلبانه در زندگی خانوادگی خود ظاهر شوند.
فکر نمیکنید اگر فاکتور قانون را هم در نظر بگیریم، این تئوری که طلاقهای روزافزون زمینهساز توسعه برابری در ایران به شمار میرود خیلی خوشبینانه است؟
آنچه گفتم رخدادی جهانی است که در کشورهای چون ایران ضرورتاً همان مسیر بیکم و کاست طی نمیشود. حتی در سطح جهانی نیز این یکی از گرایشهایی است که در میان مردان شکل گرفته است.
این حقیقتی است که در جامعه ایران زنان به لحاظ حقوقی، اقتصادی و حتی نفود مذهب و فرهنگ سنتی جامعه، هنوز با نابرابریهای جدی روبهرو هستند و جدایی برای آنها خیلی هم ساده نیست. با اینهمه همان درجه رشد تحصیلات، خودآگاهی جنسیتی، تنآگاهی و فردگرایی که از آن نام بردم به اندازه کافی منابع ذهنی قدرت آنها را افزایش داده است که جرئت کنند به چالش این روابط دست بزنند.
گرایش دیگری که در مردان جدا شده رشد کرده است هراس از روبهرویی با زنان قوی است. این مردان بیشتر به سمت ازدواجهایی سوق پیدا میکنند که در آنها زنان از حداقل منابع قدرت برخوردار باشند؛ نظیر اغلب «ازدواجهای پستی». در این موارد مردان برای کنترل بیشتر زنان خیلی سنتیتر رفتار میکنند. بنابراین افزایش طلاقها فقط زمینهای برای رشد برابری ایجاد نمیکند، بلکه میتواند به رشد یک گرایش واپسگرایانه در مردانی که دلنگران جدایی هستند به وجود آورد.
در جامعه ایران وجود قوانین چندهمسری، نابرابریهای اقتصادی، پشتیبانی قانون از مرد و ساختار خشن پدرسالاری در جامعه، شانس رفتار برابریطلبانه مردان را کاهش میدهد. با اینهمه هرگام پیشروی زنان در تقویت موقعیت خودشان، میتواند تاثیری مثبت در وادار کردن مردان به رفتاری برابرتر در پی داشته باشد. به عقیده من، عامل اصلی رشد برخورد برابر در مردان، منابع قدرت فزون یافته زنان است. هرچه زنان قویتر باشند شانس اینکه مردان با آنها برابرتر رفتار کنند بیشتر است.
همانطور که بسیاری از پژوهشگران اشاره کردهاند نهاد خانواده به سمتی حرکت میکند که هم از وظایفش، هم از اهمیت و هم از خصلت اجباری آن کاسته شده است. خود این فرایند نهاد خانواده را ناپایدارتر میکند. درعین حال که میتواند کیفیت روابط درون خانوادهها را نیز بهبود ببخشد. درست است که ناپایداری خانواده نوعی ناامنی میآفریند، اما همین ناامنی، پویایی روابط خانواده را نیز میتواند در پی داشته باشد. به این معنی که افراد مجبور میشوند برای حفظ سلامت روابط خانوادگی دائماً تلاش کنند و رابطه را امر مسلم یکبار برای همیشه ندانند.
دوم باید پذیرفت ما در جامعه مدرن به سمتی پیش میرویم که نوعی پلورالیسم در خانواده شکل گرفته است. مثلاً در سوئد از ۱۷ نوع شکل خانواده سخن گفته میشود. اینکه تصور کنیم خانواده بزرگ متشکل از سه نسل یا خانواده هستهای متشکل از دو نسل الگوهای اصلی زندگی خانوادگی هستند هر روز بیشتر زیر سئوال میرود. برای مثال خانوادههای تک والده یکی از الگوهای هر روز فزاینده شکل خانوادگیاند که در ایران نیز در حال رشد هستند. یا شکل گرفتن روابط دوست دختری، دوست پسری طولانی مدت که در آن افراد با یکدیگر زندگی نمیکنند، یا روابطی که افراد در آن تنهاگاه زیر یک سقف با یکدیگر بسر میبرند یا روابط همزی بدون ازدواج ازجمله اشکال در حال رشدی است که نیاز به خانواده هستهای سنتی را کمرنگتر میکند.
هنوز ایده آل خانواده در ایران خانواده هستهای است؟
در جامعه ایران وجود قوانین چندهمسری، نابرابریهای اقتصادی، پشتیبانی قانون از مرد و ساختار خشن پدرسالاری در جامعه، شانس رفتار برابریطلبانه مردان را کاهش میدهد. با اینهمه هرگام پیشروی زنان در تقویت موقعیت خودشان، میتواند تاثیری مثبت در وادار کردن مردان به رفتاری برابرتر در پی داشته باشد.
بله این واقعیت است. اینها فرایندهای ناسازه (پارادوکسیکال) هستند که در جامعه وجود دارد. ایدهال خانواده هستهای هنوز در جامعه وجود دارد، اما نمیدانیم این ایدهالها چقدر با الگوهای نسل جوان همراه و همخوان است. حتی زندگی تک نفره به عنوان یک الگوی در حال رشد مطرح است. خیلی از افرادی که جدا میشوند به ازدواج مجدد و تشکیل خانواده بعدی روی نمیآورند.
عامل سن را چقدر در این مسئله موثر میدانید؟
غیر از عوامل اقتصادی، اجتماعی، ارزشی و تغییر رابطه جنسیتی باید به این نکته هم اشاره کنم که به لحاظ هنجاری، نسل جوان ارزشی را که نسل گذشته برای خانواده قائل بود، قائل نیست. بنابراین در مقایسه با نسلی که طلاق را تابو میدانست با ارزشهای لیبرالتر و آزادانه تری به خانواده نگاه میکند.
علاوه بر آن به طور عمومی جوانان ساده جدا میشوند. نه تنها از این رو که امکان رشد در جهت متفاوت در میان جوانان در مقایسه با میانسالانی که به لحاظ شغلی، تجربه و قوام شخصیتی از موقعیت جا افتادهتری برخوردارند، بیشتر است. بلکه از آنرو که جوانان از مدت زمان و امکان گستردهتری در «حیطه زوجیابی» مجدد برخوردارند و دل و جرئت بیشتری به خود راه میدهند که در صورت بروز اختلاف جدا شوند..
به نظر شما افزایش ناهنجاریهای اجتماعی تا چه حد میتواند در افزایش طلاق موثر باشد؟
بر اساس نظریه دورکیم و جامعهشناسان محافظهکاری که بر نقش ناهنجاری در کاستن پیوندهای خانوادگی و افزایش خطر جدایی تاکید دارند، کاهش ارزشهای جمعی مشترک و کاهش نفوذ مذهب و گسترش ناهنجاری در گسترش طلاقها نقش دارند.
این واقعیتی است که ما در دورهای به سر میبریم که ناهنجاری اجتماعی در ایران بیداد میکند، اما همانطور که گفتم عامل بهبود موقعیت زنان را فوقالعاده در جداییها تعیین کنندهتر میدانم. درست است که ناهنجاریهای اجتماعی شرایط جداییها را تسهیل میکنند، اما من طلاق را به عنوان یک عارضه اجتماعی منفی نگاه نمیکنم، بلکه آن را محصول گسترش فردیت و پیامدی از بهبود موقعیت زنان میدانم.
در همین زمینه:
پس با این حساب که شهر نشینی توسعه ی صنعتی و فردیت نهاد خانواده را کمرنگ می کند در آلمان دیگر هیچ ازدواجی نباید صورت گیرد .
اما در مورد فردیت به نظر می رسد که فردیت در زنها که تنها 13 درصد شاغل هستند و 87 درصد بیکار و خانه دار هستند بیشتر صدق می کند که 82 درصد درخواست کننده های طلاق را زنان تشکیل میدهند . و جالب است که نزدیکی آمار نشان میدهد که میزان طلاقها در زنان شاغل بسیار کمتر است . و این نشان از تناقض تحلیل است که به هیچوجه ربطی به شهریت و یا توسعه ی شهری و فردیت ندارد و آنطور که مصاحبه شونده بیان می کند آمار عکس آنرا اثبات می کند . و ناسازگاری جنسی هم وجود ندارد زیرا ایران مانند چند سال قبل نیست هم اکنون زوجها قبل از ازدواج روابط جنسی بی شماری را آزمایش می کنند .
” در خانواده ها و جوامعی که موقعیت زنان در آن بسیار پائین است خانواده از استحکام بیشتری برخوردار است ” واقعا که؟!!!! حتی آخوندها هم چنین ارزیابی از شرایط ایران ندارند . آقای درویش پور این کشوری که در موردش حرف می زنید ایران نیست جای دیگریست جای تعجب است .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 19 December 2012
صحبت اقای درویش پور اینطور القا میکنه که ظاهرا در تمام طلاقها ، تمام تقصیر با مرد هاست، و این مردها هستند که قادر به انطباق خودشون با شرایط زمان و مکان نیستند. آیا واقعا خانومها هیچ تقصیری در جداییها ندارند؟
کاربر مهمان / 20 December 2012
درباره اختلاف در جامعه ایرانی معمولا تلاش می شود که بر مرد سالاری و جایگاه پایین تر زن در خانواده سنتی ایرانی تاکید شود اما ذکر این مطلب ضروری است که در خانواده سنتی مزایایی نیز برای زنان در نظر گرفته است . در حال حاضر زنان توقع دارند که همه این مزایای همچنان پابرجا باشد و از مزایای نگاه مدرن به زندگی نیز بهره ببرند. زنان انتظار دارند که ( همچنان که قانون می گوید) همه هزینه های زندگی بر دوش مرد باشد اما تمام آزادی های زن مدرن را نیز داشته باشند. نگاه زن به شوهر مانند نگرش به یک عابر بانک است. زنان نه قواعد اخلاق مدرن را می پذیرند و نه به قواعد سنتی گردن می گذارند بلکه هر چه در این میانه به منفعت انهاست را انتخاب می کنند. همین امر در مورد قشری از مردان هم اتفاق افتاده یعنی مرد وظایف سنتی خود را بر نمی تابد اما انتظارات یک مرد سنتی را دارد.
کاربر مهمان / 20 December 2012
سلام و خسته نباشید، ممنون از مقاله پر محتواتون
من کاملا موافق هستم،ما نمیگیم که همه تقصیرا از جانب زن هست اما باید به این نکته توجه کنیم که یک زن خیلی سعی میکنه که زندگییشو پابرجا نگاه داره تا یک مرد……
اما وقتی که تو جامعه ایران همه مردا تو ذهنشون میخوان با عقاید کهنه زندگی کنن ……….بهتره که اصلا تشکیل خانواده ندن و یک توصیه مهم به آقایون اگه هنوز نمیتونید مستقل باشید تشکیل خانواده ام ندید ،زنهای جامعه امروز همه مستقل هستند حتی زن خانه داری که تو خونه نشسته
nazi / 15 January 2013