حامد احمدی – وقتی رمان «در خرابات مغان» نوشته داریوش مهرجویی را میخوانید، از هر در و دریچهای که وارد بشوید، آخرش به بنبست و ناامیدی میرسید. این ناامیدی البته از کیفیت این رمان ناشی میشود نه از حال و هوای داستان که اتفاقاً پر از امید و معجزه و اتفاقات واهی و اعجابانگیز است. درونمایه اثر، نثر نویسنده، شیوه داستانپردازی او و در یک نگاه هر آنچه که میتواند از یک نوشته ادبی اثری قابل طرح بسازد، در رمان مهرجویی روی نقطه صفر ایستاده است.
اگر این رمان سیصد صفحهای از آقای مهرجویی را بخواهیم در چند خط خلاصه کنیم باید نوشت که با داستان یک ایرانی مسلمان در آمریکا مواجه هستیم که از هر سمت جلو پایش مسیری برخلاف دین و مذهبش باز میشود؛ مرد مسلمان و معتقدی که با دختری کاتولیک ازدواج میکند، در کازینو مشغول به کار میشود، با تغییر هویت صوری از اسلام برگشته و به مسیحیت روی میآورد اما با این همه، تا آخر، در اعماق قلب و روحش مسلمان باقی میماند.
شاید در ظاهر معلوم نباشد، اما چنانچه لایههای فریبنده و جذاب داستان را کنار بزنید، در درونمایه و تم ابتدایی و البته نهایی با یک «بدون دخترم هرگز» معکوس مواجه هستید. اگر در «بدون دخترم هرگز» گروگانگیری سال ۱۹۷۹ پزشک ایرانی ساکن آمریکا را بیکار و مجبور به بازگشت به ایران میکند و همسرش بتی میان فضایی یکسره خلاف فرهنگش در تنگنای پذیرفتن آداب و مذهب غریبه قرار میگیرد و استقامت میکند و اعتقاداتش را نگه میدارد، در رمان «در خرابات مغان» محمود ملکی که تحت تأثیر حادثه ۱۱سپتامبر شغلش را از دست میدهد، به جای بازگشت به کشورش، خودش در نقش اول، میان جمعیتی غریبه با فرهنگی متفاوت میماند و در حالی که همه سعی دارند به اعتقاد او دستبرد بزنند و باورهایش را سرکوب کنند، تا آخرین نفس از اسلام و نماز و مسجد تکنفرهاش در ساحل دست نمیکشد و به همه اینها پایبند میماند.
داریوش مهرجویی
محمود ملکی راوی «در خرابات مغان» دقیقاً به اندازه بتی «بدون دخترم هرگز» سطحی و خلافگو و مهمتر از همه شلوغکن است. هرچهقدر تصویر جامعه ایرانی و ضعفهایش در «بدون دختر هرگز» بزرگنمایی شده، در رمان « در خرابات مغان» هم آمریکاییها با تصاویر معوج برای مخاطب به نمایش درآمدهاند. مأموران افبیآی که در کار شناسایی تروریستهای واقعه ۱۱سپتامبر هستند، به شکل موجوداتی خنگ و مفلوک تصویر شدهاند که گمان میکنند شعلهزرد نه یک خوردنی که نوعی بمب خطرناک است و مقابل ذهن پاکیزه و ماورایی محمود که قادر به خواندن اندیشهها و درون آدمهاست زانو میزنند و از او میخواهند در ریشهکنی جرم و جنایت در آمریکا به آنها کمک کند! مردم آمریکا تقریباً در داستان حضوری ندارند و مافیاییهای حاکم بر کازینو، ایتالیاییهایی هستند که همچون همسر و پدرزن محمود، آدمهای خونگرم و لوطیمسلکیاند که در سختترین شرایط از راوی داستان حمایت میکنند تا او را از تنگناهای زندگی که توسط جامعه آمریکایی به وجود آمده، بیرون بیاورند.
در چنین نگاهی مضمونوار، که فرم رمان را هم رقم میزند، «در خرابات مغان» یک فیلمفارسی، یک پاورقی سهلپسند و با اغماض یک فیلم هالیوودی درجه چند است که از پشت عینک یک ایرانی روایت میشود. واقعاً روایت پخش کردن غذای نذری توسط محمود بین گرسنههای آمریکایی و بعد به نماز جماعت ایستادن این جمعیت سیر شده پشت سر او را چهقدر میتوان جدی گرفت؟ مأمور زن افبیآی که ایرانیست و شبی در هتل خودش پیشنهاد میدهد که با محمود عشقبازی کند و البته با جواب منفی مسلمانوار او مواجه میشود، چهقدر وجود خارجی دارد؟ ما با یک روایت فانتزی و تخیلی مواجه هستیم یا یک قصهی رئال؟ قصهای که با انتخاب روز یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ و حادثه تروریستیاش به عنوان گره اصلی داستان، خود را به عنوان یک قصه واقعی و معاصر به مخاطب معرفی میکند، در هر جای روایت که نویسنده خواسته، ناگهان وارد ساحت قصههای شاهپریانی میشود و به قهرمان داستان قدرت ماورایی ذهنخوانی میدهد و تمام بخش مشقتبار زندانی شدنش را در حد یک کمدیفانتزی سطحی فرومیکاهد.
تکلیف مهرجویی نه در روایت داستانش روشن است، نه در نثری که برای نوشتن انتخاب کرده. همه چیز مثل رمانی که با این اثر قابل تطبیق است، یعنی «بدون دخترم هرگز»، در خدمت مضمون ظاهراً جذاب غریبهای در میان جمع قرار دارد؛ غریبهای که میان اجبار محیط با اینکه به خیلی چیزها از جمله بگو بخند با دخترهای کازینو، خدمت کردن به قمارخانه ممنوعه در اسلام، ازدواج با دختر غیر مسلمان و آخر سر هم تغییر هویت به یک غیر ایرانی مسیحی تن میدهد اما تا اعماق وجود به قول خودش به اسلام و پیامبرش ایمان دارد و مسجد تکنفره و شخصیاش را در ساحل اقیانوس رها نمیکند و هرجا هم به بنبست معنوی میرسد، به مسجد فیلادلفیا و ضریح شیخ لبنانی و روشنفکر و بابصیرت دخیل میبندد. شیخی که طبق داستان ربطی به مسلمانان افراطی و تروریست ندارد اما توسط نیروهای اطلاعاتی آمریکا بدون دلیل و سند و مدرک کارش به ابوغریب هم میکشد!
«در خرابات مغان» نوشته داریوش مهرجویی شکل اسلامیشده «بدون دخترم هرگز» نوشته بتی محمودیست. این رمان را میتوان «بدون مذهبم هرگز» نامید.
راوی که در چند جای داستان، فیلمهای آمریکایی را مسخره میکند، خودش هم چیزی فراتر از یکی از همان فیلمهای هالیوودی نیست که تمام خردهریزها و خردهچیزهای مبتذل را کنار هم میچیند و در همان حال مثل یک اثر پستمدرن هم نمیتواند با ارتقاء دادن و غنی کردن مصالح فرومایه و کیچ، اثری فراتر بسازد و کاملاً در سطح آغاز میشود، ادامه مییابد و به آخر میرسد. مافیاییهای خوشقلب با آن مهمانی کلیشهای در باغ، مأموران بیعرضه، دختر مأمور که زیبایی اثیری دارد و عاشق محمود میشود، پدرزن الکلی و خوشمشرب،دوست دختر زیبا و پرشور و تبدیلش به همسر فداکار، فرزند مهربان و فهیم، مرزعهدار پولدار و رئوف که محمود را از مرگ نجات میدهد، شیخ روشنضمیر، ثروتمند شدن ناگهانی و دست آخر فرار از جهنم آمریکا به بهشت آرام جزایر باهاماس همه مصالح و وسایل مهرجویی برای نوشتن یک داستان هالیوودی ایرانی هستند.
«در خرابات مغان» را نمیشود جدی گرفت. چون از نویسنده این کتاب، داریوش مهرجویی تا راوی قصه محمود ملکی، هیچکدام چیزی را جدی نمیگیرند. همه چیز سهل روایت میشود. با استدلالی لنگ و اتفاقاتی بیپایه و الابختکی و خوشبختی پایانی و خوشباشی تخدیرکننده و آدرس غلط دادنهای مدام درباره یک جامعه خارجی و ساختن تیپهای مسخره از خود راوی مسلمان بگیر تا رؤسای کازینو و برادر بیخدا و خانواده بازاری و لشکری از آدمهای بیهویت و کمهویت و جدی گرفته نشده. دقیقاً مثل راوی که هر کجا از استدلال و منطق و تحلیل شرایط وامیماند، به جنگل جلو خانه و مدیتیشین با مهر و جانماز و خلسه عرفانی پناه میبرد، مهرجویی هم هرجا در پیشبرد درست داستانش به مشکل برخورده، به اتفاقات بیمنطق و معجزههای واهی روی آورده تا بلکه قصه به صفحه ۳۰۰ و نقطه پایانیاش برسد.
اگر اضافات رمان مهرجویی حذف و به یک فیلم تبدیل شود، آنگاه شاید بتوان با یک پاکت پاپکورن سراغش رفت و به مدت ۱۲۰ دقیقه تفریح کرد. اما چه میشود کرد که خواندن و خوردن با هم سخت است. آن هم خواندن چیزی که یک طرفش نشانههای عامهپسند چیده شده و درست وسط چنین نمایش سرگرمکنندهای پای اعتقادات و روح منزه و ماورای مرموز و فلسفه و مسیح سرگردان و نان مقدس و هزار دغدغه سطحی دیگر باز شده است. مهمتر از همه اینها دست چرب شده با روغن پاپکورن صفحههای کتاب را کثیف میکند. پس بهتر است ما هم به عنوان مخاطب ادبیات داستانی این کتاب را جدی نگیریم و با پاپکورنهایمان به سینما برویم و یکی از هزار فیلم مشابه این کتاب را تماشا کنیم. خوب است آقای مهرجویی هم به این پیشنهاد فکر کند!
●لینک: در خرابات مغان، داریوش مهرجویی، رمان، نشر قطره
در همین زمینه:
شاهکارهای داریوش مهرجویی، مسعود کدخدایی، کتاب زمانه
واقعن مزخرف بود این کار آخر مهرجویی. نا امید شدم ازش!
حامد / 02 November 2012
فیلم همامون مهرجویی و سرگردانی هامون و نجاتش از دریا نباید به اینجا ختم می شد. من نمی فهمم چرا این روشنفکران ایرانی هنوز دربند داستانهای شاه و پریون الله و محمد و حسین و رضا و نقی جان گیر کردند. من یک شیعه ی اثنی حشری نقوی ام و تمام دوستان رو به این شیعه دعوت می کنم . زنده باد آب انگور و عفیر و شمقدر و سوسن طلا و نقی شاه عرب و عجم
بابک / 06 November 2012
آقای مهر جویی با ترجمه کتاب (جهان هولوگرافیک)پا درراه خرافه گرایی مدرن گذاشته است و این کتابها از ذهنیت آشفته ای حکایت میکند که از اگزیستانسیالسیم کیکگارد (هامون)به سوی نوعی عرفان هپروتی هدایت شده است.
با اینهمه رنج شما گنج شما باد………………افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
بی نشان / 14 November 2012
در باره چگونگی نگارش فیلمنامه فیلم هامون سالها پیش اخباری درباره نگارش داستان هامون توسط غلاممسین ساعدی پیش از درگذشتش در پاریس بدست من رسید که در اینده بایدروشن شو د بخصوص که حاوی جزئیاتی نیز بودومن طرح شفاف انرا فعلا به مصلحت نمی دانم.همانگونه که می دانید فیلم گاو مهر جویی با اقتباس از اثر زنده یاد ساعدی که یک روانپزشک بود ساخته شدهوبین انها دوستی برقرار بوده و در فیلم هامون نیز رد پای یک روانپزشک دیده می شود ومن هم معتقدم مهر جویی توانایی پروراندن داستان هامون را نداشته به مرور که از فیلم هامون فاصله می گیریم یقین من به درستی روایت سرقت ادبی مهرجوئی بیشتر می شود.بنابر این نوشتن رمان در خرابات مغان چندان تعجبی ندارد . این کامنت جهت اطلاع انتلکتوئلهای رادیو زمانه است و فعلا انتشار انرا به مصلحت نمی دانم.
ابراهیم در اتش / 25 November 2012
جناب ابراهیم در آتش! کشف مورد نظر شما در رابطه با هامون نیست. مربوط به فیلم اجاره نشین ها میشود. مهرجویی و ساعدی در سالهای اولیه بعد از انقلاب در فرانسه بودند و آنجا درباره طرح های مختلف حرف میزدند که یکی اش همین اجاره نشین ها بود. که مهرجویی آمد ایران و با استفاده از این طرح فیلم اجاره نشین ها را ساخت.
کاربر مهمان / 07 December 2012