دختر جوان به زودی در زیرزمین خانه پدری قربانی می‌شود. برادر کوچکش در حال کندن کف زیرزمین خانه است که دختر وارد می‌شود و از دیدن قبر خالی به وحشت افتد. می‌داند که قرار است توسط پدرش کشته شود. پدر اما اصرار دارد که «برگرد سر کارت». دختر جوان پیش از کشته شدن، باید گلیم یکی از مشتری‌ها را ترمیم کند. این اولین سکانس فیلم خانه پدری ساخته کیانوش عیاری است. فیلمی که پس از سال‌ها کشمکش با وزارت ارشاد دست آخر برای چند هفته به اکران عمومی درآمد.

خانه پدری، هم استعاره است و هم واقعیت. استعاره است از آنجا که پدری نقشی است کهنسال و اسطوره‌ای، نه مبتنی بر واقعیت عینی، هر چند که انعکاس این نقش در زیست فرم‌های مختلف اجتماعی غیرقابل انکار است. نقشی که در بسیاری از نظام‌های زندگی‌های انسان کم‌وبیش تعیین‌کننده مرز میان خیر و شر است.

خانه پدری، در این یادداشت استعاره از اراده هسته قدرت در ایران امروز است، و بیماری، به عنوان یک واقعیت ملموس و حاضر در این خانه، که توانسته است در لحظاتی اراده و نیت نظام سیاست‌گذاری حاکم بر ایران امروز را دیدنی‌تر کند. بیماری در وضعیت کنونی، شری است در خانه پدری، که با دیگر بدی‌ها رقابت می‌کند.

کرونا در خانه پدری – عکس مونتاژ بر اساس صحنه‌ای از فیلم خانه پدری اثر کیانوش عیاری

دولت به مثابه دستگاه چانه‌زنی

درست یک روز پس اینکه علی خامنه‌ای اتهام «تولید ویروس کرونا» توسط دولت آمریکا را مطرح کرد، علی‌رضا وهاب‌زاده مشاور و مسئول رسانه‌ای وزارت بهداشت، در یک پست توییتری از «مخالفت ایران با حضور تیم پزشکان بدون مرز» خبر داد. علی خامنه‌ای در سخنرانی خود گفته بود ایران برای مقابله با کرونا به کمک آمریکا نیاز ندارد. خبرگزاری آلمان روز دوشنبه پنجم فروردین، در گزارش خود به نقل از وهاب‌زاده نوشت: «ما از پزشکان بدون مرز تشکر می‌کنیم، اما در حال حاضر ایران نیازی به یک درمانگاه کوچک خارجی ندارد.» روز بعد حسین سلامی فرمانده کل سپاه در سخنرانی‌ای اعلام کرد که : «من به سهم خودم به آنها می‌گویم که اگر ملت آمریکا نیازی به کمک دارد، آماده این کار هستیم، اما ما نیازی به کمک آنها نداریم.»

در روزهایی که جمعیت‌ها همچون برگ بر زمین می‌ریزند و مرگ نزدیک‌تر از همیشه است، دولت‌‌ها هم‌چنان در مسابقه نمایش قدرت با یکدیگر چانه‌زنی می‌کنند. پاسخ منفی دولت ایران به ارسال تجهیزات و کادر درمانی از سوی سازمان پزشکان بدون مرز، تنها یک نمونه واضح از این مسئله است که حتی در بحرانی‌ترین شرایط نیز، اولویت اصلی حاکمان «معامله» است.

با مرور گفته‌ها و جدل‌هایی این‌چنینی این سوال به ذهن می‌آید که: به راستی نقش یک دولت‌ در یک بحران همه‌گیر چه می‌تواند باشد؟ آیا حداقل کارکرد دولتی که دهه‌هاست سیاست‌های دلخواهانه‌اش را -در مسیر جاه‌طبی‌های جنگ افروزانه در منطقه‌، تعیین قوانینی که به طور مرتب علیه نیروهای کار تولیدی عمل می‌کند و استفاده جنون‌آمیز از همه ظرفیت‌های طبیعی- پیش می‌برد، تلاش برای استفاده از تمامی امکانات و ظرفیت‌های کنونی‌اش برای مقابله با چنین بحران نیست؟ اولویت داشتن پایدار بودن شرایط معامله، شرط اصلی حفظ بقای عموم دولت‌هایی است که هر یک به نسبتی به منطق «سود» بیشتر تن داده‌اند.

در ۳۱ ژانویه وزیر بازرگانی آمریکا این فرضیه را مطرح کرد که «ویروس کرونا می‌تواند برای اقتصاد آمریکا مفید باشد». چند روز بعد دونالد ترامپ برای نامیدن کرونا از عبارت «ویروس چینی» استفاده کرد. این گفته‌ها در زمینه رقابت اقتصادی دو کشور واجد معنای روشنی خواهد بود. هرچند با شیوع بیماری در ایالات متحده و کشورهای اروپایی خیلی زود مشخص شد که ویروس کرونا خود حامل ویروس دیگری است که می‌تواند اقتصاد را فلج کند: «توقف معامله»، و به تبع توقف تولید. بنابراین خیلی زود ورق برمی‌گردد؛ در ۲۴ مارس ترامپ اعلام کرد، «تعطیلی طولانی مدت فعالیت اقتصادی بدتر از خود شیوع کرونا است.» دیگر روشن شده بود که «توقف معامله»‌ و تولید، ابزار کنترل اوضاع را از دستان دولت‌ها خارج خواهد کرد. مسئله‌ای که می‌تواند قیمتی به بحران موجودیت آن‌ها بدل شود.

اینکه مسئله معامله است، تنها به ایالات متحده خلاصه نمی‌شود. لکنت مسئولان جمهوری اسلامی در اجرای سیاست‌هایی مثل محدودیت تردد و تعطیلی کسب‌وکارها واضح است. حتی سست‌ترین تصمیم‌ها نیز با تردید اعلام می‌شوند. «از “فردا یا پس‌فردا”، در طرح محدودیت سفر از تهران، خروجی شهر تهران بسته نمی‌شود، بلکه خروجی استان بسته می‌شود. استان البرز و تهران یک استان دیده شده‌اند و رفت‌وآمد بین شهر‌های این دو استان منعی ندارد.» (فرمانده پلیس‌راه نیروی انتظامی/۷ فروردین) حتی تا روز بعد معنای فردا یا پس فردا مشخص نمی‌شود و جاده‌ها همچنان در قرق مسافران نوروزی است. و حسن روحانی حداقل هفته‌ای یک‌بار اعلام می‌کند که شرایط به زودی به روال عادی برمی‌گردد و اوضاع رو به بهبود است: «امیدواریم جشن نیمه‌شعبان، جشن پایان کرونا باشد.»

اوضاع تحت کنترل است، حتی زمانی که روند ابتلا و مرگ، هر روز بیش از روز گذشته است. کسب و کار تعطیل نخواهد شد. تولید باید ادامه پیدا کند. گویی تمامی عبارت‌های مسئولان در خصوص تحت کنترل بودن اوضاع، تکرار جمله پدر در فیلم کیانوش عیاری‌ست: «برگرد سر کارت». در حالی که کارگران و کارمندان راهی جز تبعیت از تصمیم‌ها ندارند، قبرهای بیشتری کنده می‌شود. حالا که شر بزرگ به جهان آمده، بدی‌ها شانه‌به‌شانه هم حرکت می‌کنند و این پرسش را به وجود می‌آورند که به راستی چه کسی بیشتر از همه می‌کشد؟

نبرد خیر و شر

پدر نگران است. گاهی مهربان، گاهی خشمگین. وقت‌هایی دست‌و دلباز است و زمان دیگری سخت‌گیر. گاهی تنبیه می‌کند، بعضی اوقات هم دست نوازش می‌کشد. وقتی حرف می‌زند باید به حرف‌هایش گوش سپرد، این‌طور ممکن است لبخند بزند. وقتی جوکی می‌گوید، باید خندید. وقتی ناراحت است، باید ناراحتی‌اش را جدی گرفت. پدر مسئولیت سختی دارد، چرا که مجبور است تصمیم‌های سختی بگیرد. تعیین می‌کند، نهی می‌کند، گوشزد می‌کند و همه این‌ها را اول‌بار در قالب نصیحت می‌گوید و اگر گوش سپرده نشود، از خشم و قهر بهره می‌گیرد. همه باید بدانند که پدر صلاح خانواده را می‌خواهد، بنابراین هیچ‌وقت اشتباه نمی‌کند.

در کل مسئله این نیست که پدر دلخواهش را به طور مداوم به دیگران گوشزد کند، مسئله این است که دیگران بدانند دلخواه پدر چیست. آن‌ها هستند که باید ذهنیتش را بشناسند. چرا که وقتی پدر به ماجرایی ورود کند، یعنی حتما کارها روی روال نیست. اما نکته اصلی این است که پدر همه اقتدارش را از جریان داشتن کسب و کار می‌گیرد.

داستان خانه پدری، داستان نبرد روایت مسلط و پچپچه‌ها و روایت‌های پنهانی است که دوشادوش هم حرکت می‌کنند و وجهی از نبرد خیر و شر را به تصویر می‌کشند. خانه پدری داستان سرکوب و انکار است. یک چرخه تمام ناشدنی که به‌طور مرتب واقعیت‌ها را چال می‌کند. پس از فراز و فرودهای نیمه دوم آبان ۹۸، چه کسی فکر می‌کرد تمامی وجه‌های این دوگانه بتواند در چنین بحران جمعی‌ای تعیین کننده شود، بحرانی که به راحتی پتانسیل متحد کردن نیروهای متعارض حول یکدیگر را نیز دارد.

در میانه‌های بهمن ۱۳۹۸ دو رویداد مهم برای حاکمیت ایران، یعنی تجمع ۲۲ بهمن و انتخابات مجلس شورای اسلامی در راه بود. در اواسط این ماه پچپچه‌ها آغاز شده بود. ویروس ناشناخته در چین به سرعت در بدن‌ها حرکت می‌کرد و روند روبه رشد انتشارش، نگرانی‌های عمومی را افزایش می‌داد. یکی از نگرانی‌ها این بود که آیا توان مقابله با چنین هیولایی در ایران وجود دارد؟

شواهد تا حد زیادی بیانگر این هستند که ورود بیماری به ایران پیش از اسفندماه فرضیه قابل اعتنایی است. در صورت قبول این فرضیه، دولت ایران نشان داد که می‌تواند از هر شری پیشی بگیرد. سیاست‌های یک‌بام و دو هوا، متعارض و نامشخص در ادامه کمک شایانی به انتشار سریع ویروس در تمامی شهرهای ایران کرد و حال پس از گذشت پنج هفته از آلوده شدن همه شهرهای ایران همچنان نقش دولت از نقش ناظر حوادث فراتر نمی‌رود. گویی پدران ایستاده‌اند تا که شاید از این آب گل آلود ماهی‌ای نصیب شود. به نظر می‌رسد «معامله بزرگ» حاکمیت ایران، چشم‌اندازی است که در این روزها با حاد شدن بحران ویروس کرونا، بیش از هر زمان دیگری احتمال محقق شدن دارد.

مسئله معامله است

برادر کوچک به فرمان پدر سنگ را بر می‌دارد و می‌کوید به سر خواهرش که زیر بدن سنگین پدر دست و پا می‌زند؛ اول آرام. اما بعد پدر نهیب می‌زند که «بزن، خلاصش کن بیچاره رو دیگه» و حشمت سنگ را محکم می‌کوبد: «تق». پدر در حالی که گریه می‌کند به سنگی که در دستان حشمت است اشاره می‌کند و سنگ به سر جایش باز می‌گردد.

میانه‌های حکومت پهلوی اول است. احتمالا حوالی سال‌های ۱۳۰۷. شهرها نسبتا آرام‌ شده‌اند و گروه‌های اجتماعی زیر سایه پدری مقتدر قرار گرفته‌اند. توسعه، فرایندی‌ست که می‌خواهد قدرت دولت مرکزی را که به اندازه دستانش است، بر همه زمین‌های این سرزمین پهن کند. سیاست‌هایی که به شکل‌های متفاوت در دهه‌های بعدی ادامه پیدا می‌کند، همگی در راستای شکلی از توسعه تسلط دولت مرکزی بر پهنای این سرزمین هستند. چرا که بدن بیمار باید به دستان پدران توسعه رام شود. به دستور، و به ضرب و زور. پدرها خانه‌ها را اداره می‌کنند، همانطور که کسب‌وکار را. و کسب‌وکارها مبنای اصلی ادامه حیات خانه‌هاست. زمان می‌گذرد، انقلاب می‌شود و پدران تازه خانواده را به دست می‌گیرند. قانون‌ها نوشته می‌شود. در خانه‌ای که زیرزمین‌هایش، حامل راز‌های بی‌شماری‌ست.

در داستان خانه پدری، کار به جایی می‌رسد که دیگر همه کم‌وبیش راز را می‌دانند. پدر پیر و خرفت شده، گوش‌هایش درست نمی‌شنود. تقریبا همه اهالی می‌دانند چه در این خانه گذشته و حال چه می‌گذرد؛ اما اهمیتی ندارد. مسیر همان است. چرا که خانه باید حفظ شود.

در یکی از سکانس‌ها خواستگاری برای دختر جوان آمده. در طبقه بالا همه گرداگرد نشسته‌اند و معامله می‌کنند. دختر وحشت‌زده است، اما چه اهمیتی دارد؟ مسئله همچنان معامله است. دست آخر دختر خودکشی می‌کند و او را به بیمارستان می‌فرستند، اما معامله سر جایش خواهد بود.

مسئله برجام و به تبع آن برداشته شدن تحریم‌ها برای دولت روحانی و سایر نیروهای حاکمیت مسئله موجودیت است. یک معامله مناسب می‌تواند خون تازه‌ای به رگ‌های دم‌ودست‌گاه اداری و سازوبرگ ایدئولوژیک رو به خشکی حاکمیت ایران سرازیر کند. می‌تواند تا حدی تضمین‌گر حیات آن باشد. ظرفیت‌‌های نظام بهداشت و درمان ایران تحت فشار بی‌سابقه‌ای قرار دارد. در این شرایط هیچ نشانی از تغییر رویه‌ای در سیاست‌های منطقه‌ای، چشم‌انداز نیل به معامله‌ای مطلوب و فشارهای داخلی دیده نمی‌شود. چشم‌انداز نیل به معامله مطلوب حاکمیت، سرنوشت میلیون‌ها کارگر، حاشینه‌نشین‌، روستاییان محروم و بیماران را در نظر ندارد. تنها بقای خانه پدری نظر است.

در همین نزدیکی‌ها

مرگ از همیشه به شما نزدیک‌تر است. در همسایگی، در بدن نزدیکان، در صف اتوبوس یا در تاکسی، در فروشگاه‌ها و شاید در تمامی محصولات و کالاهای مصرفی. ویروس باشد یا نباشد، اسمش بر همه‌چیز هست. همه‌چیزهایی که در اطراف وجود دارند.

حالا مردم در برابر شر نادیدنی‌ای قرار دارند که به هر سو سرک می‌کشد و از بدنی به بدن دیگر می‌رود. چیزی که امروز در بدن من است‌، می‌تواند فردا در بدن تو باشد. شبح نامرئی‌ای که کارش کشتن است. این یک پرده‌ی روشن میان مفهوم خیر و شیر است. اما پیش از این نیز، شر دیگر نشانش بر همه‌چیز بوده. شری که نامرئی نیست، و رد و اثرش بر چیزها اتفاقا قابل رویت است. حال که در فضاها خط روشنی میان خیر و شیر کشیده شده است، می‌تواند همسانان آن را به خوبی دید. شر واقعی همیشه بوده، و در این لحظه حتی مخاطره‌اش بیش از بیماری همه‌گیر به چشم می‌آید: کسی که در این شرایط بی‌اکراه و نگرانی دستور می‌دهد، به سرکارتان برگردید.


مطلب پیشین در بخش دیدگاه