سازش‌ها و مصالحه‌های صورت‌گرفته در توافق‌نامه بین آمریکا و طالبان برای آمریکا تحقیرکننده و برای متحدان افغانش کاملاً مضطرب‌کننده است. پس از ۱۸ سال جنگ، و کشته‌شدن حدوداً ۲۴۰۰ سرباز آمریکایی و بیش از ۱۵۰ هزار افغان، واشنگتن سراجام واقعیت شکست خود را پذیرفته است. این درس تاریخی آمریکایی از دو دهه جنگ در افغانستان‌ است، آیا افغان‌ها هم درس تاریخی خود را از دوران جنگ فراگرفته‌اند؟

نیروهای آمریکا در افغانستان (عکس از آرشیو)

ایالات متحده دو دهه پس از حمله به عراق به این نتیجه‌ رسیده است که لاجرم باید به مداخله نظامی‌اش در این کشور پایان دهد.

واشنگتن، ناتوان از غلبه بر شورشیان طالبان، سرانجام از راه‌حل نظامی دست کشید و به ایده مذاکره روی آورد، مذاکراتی که عمدتاً از سوی کسانی دیکته شد که آمریکا مدت‌ها آنها را آدم‌کش‌های تروریستی می‌خواند که دست‌شان به خون آمریکایی‌ها آلوده است.

این تصمیم باید مدت‌ها پیش عملی می‌شد، اما دولت‌های آمریکا یکی پس از دیگری سرسختانه از آن اجتناب کردند و اصرار داشتند که آمریکا اگر هم به‌آسانی و بی‌درنگ برنده این نبرد نشده، دست‌کم در حال «پیشرفت» است.

اسناد موسوم به «اوراق افغانستان» که سال گذشته منتشر شد از سیاست رسمیِ دیرینی پرده برداشت که به‌موجب آن مقامات آمریکایی با فریب و دروغ این تصور را در اذهان عموم ایجاد می‌کردند که همه چیز در جبهه جنگ افغانستان مرتب است؛ درحالی‌که درواقع هیچ‌چیز سرجای خودش نبود.

درست همانند «اوراق پنتاگون» که در سال ۱۹۷۱ از وقایع جنگ ویتنام پرده‌برداری کردند، افشاگری‌های جدید نشان داد که پیروزی در این جنگ نیز امکان ندارد و فقط مسئله آن است که آمریکا کِی خود را از آن بیرون می‌کشد.

در چنین بافت و زمینه‌ای، امضای توافق‌نامه بین آمریکا و طالبان در دوحه ممکن است این ضایعه را تا حدی تخفیف دهد، اما سازش‌ها و مصالحه‌های صورت‌گرفته در این بین برای آمریکا تحقیرکننده و برای متحدان افغانش کاملاً مضطرب‌کننده است.

شکست پیروزمندانه

«آزادسازی» کابل از چنگ طالبان برای آمریکا و متحدانش فقط دو ماه کار داشت و کمتر از دو سال هم طول کشید تا وزیر دفاع وقت، دونالد رامسفلد، در کنفرانس خبری‌ای به‌تاریخ اول ماه مه ۲۰۰۳ در کابل اعلام کند که «اقدامات جنگی عمده» به پایان رسیده است.

این همان روزی بود که رئیس‌جمهور وقت، جرج دابلیو بوش، با لاف و گزاف اعلام کرد که جنگ در افغانستان یک «مأموریتِ انجام‌شده» است.

البته که آمریکا القاعده را در افغانستان مختل و متلاشی کرد و دست‌کم به‌لحاظ نظامی شکست داد و در سال ۲۰۱۱ هم رهبر آن، اسامه بن لادن را کشت، اما تمامی ضربات و استراتژی‌های نظامیِ بعدی از درهم‌کوفتن یا مهار طالبان ناکام ماند.

آمریکا به‌جای آنکه باتوجه به نقش‌نداشتنِ طالبان در حملات۱۱ سپتامبر، بر آنها اعلام پیروزی و غائله را ختم کند، همچنان به اقدامات جنگی‌اش ادامه داد.

اما افغانستان نیز مانند عراق به‌زودی به باتلاق بزرگی برای ائتلاف به‌رهبریِ آمریکا تبدیل شد. جغرافیای خشن و دشوار آن، قبیله‌گرایی و مقاومت و سرسختی طالبان، همه و همه پیروزی در این جنگ را برای آمریکا ناممکن ساخت.

درحقیقت، طالبان در دهه دوم این درگیری‌ها قدرت‌مندتر و مرگبارتر شد، و آمریکایی‌ها، ائتلاف آنها و متحدان افغان‌شان را واردار به پرداخت بهای سنگینی ساخت.

پس از ۱۸ سال جنگ، و کشته‌شدن حدوداً ۲۴۰۰ سرباز آمریکایی و بیش از ۱۵۰ هزار افغان، واشنگتن سراجام واقعیت شکستش را پذیرفته است. در طول این مدت، آمریکا بیش از یک تریلیون یا به‌گفته برخی، دو تریلیون دلار برای جنگ، اگر نگوییم تلف، هزینه کرده است، که معادل بیش از ۱۰۰ برابر تولید ناخالص داخلی افغانستان است.

بار دیگر، قدرت امپریالیستیِ نبرد را به جنگ‌جویان بومی باخته است، و سرانجام فهمیده که اگر به‌مدت بیش از حد طولانی‌ای با یک رقیب نسبتاً ضعیف‌تر بجنگد، خودش هم ضعیف می‌شود.

پس از ویتنام و عراق، به‌نظر می‌رسد آمریکا در سومین جنگ عمده و مهم خود و همچنین طولانی‌ترین آنها شکست خورده است.

تنها پرسش باقی‌مانده پیش‌روی آمریکا این بود که چگونه می‌تواند به بهترین شکل ممکن از تکرارِ سقوط سایگون و صحنه تحقیرآمیزِ گریختنِ آخرین هلیکوپتر آمریکایی از ویتنامی جنوبی اجتناب کند.

حفظ آبرو

دو سال پیش آمریکا سرانجام برای پایان‌دادن به زیان‌های مالی و جانی و خدشه‌دارشدنِ غرورش، از ایده مذاکره با طالبان، عمدتاً براساس معیارها و شرایط خودِ این گروه مسلح، استقبال کرد.

آمریکا می‌خواست طالبان گفت‌وگو با حکومت افغانستان را برای رسیدن به توافقی ملی برسر آینده کشور و نظام حاکمه آن آغاز کند، اما رهبران طالبان مذاکره با «دست‌نشانده آمریکا» در کابل را نمی‌پذیرفتند. آنها پیش از هر گفت‌وگویی با مقامات افغان، به مذاکره مستقیم با واشنگتن برسر عقب‌نشینی نظامی آمریکا اصرار داشتند.

آمریکا زیر بار رفت یا به‌قول سفیر سابق آمریکل در افغانستان، رایان کراکر، تسلیم شد، و به مدت یک سال و نیم در دوحه، با طالبان مذاکره کرد. حتی پس از آنکه دونالد ترامپ مذاکرات را به‌ علت کشته‌شدنِ یک سرباز آمریکایی در جریان بمب‌گذاری انتحاری‌ای در سپتامبر سال گذشته موقتاً لغو کرد، آمریکا باز هم این گفت‌وگوها را ادامه داد.

هفته گذشته، تواق‌نامه‌، دست‎‌کم در شکل «کلی» آن، نهایی شد.

آمریکا اصرار داشت که پیش از امضای توافق‌نامه طالبان بپذیرد به مدت یک هفته خشونت‌ها را کاهش دهد تا ثابت کند که تمامی گروه‌های مسلح گوناگون حاضر در کشور را در کنترل خود دارد و اجازه نمی‌دهد که افغانستان به گوشه امنی برای هیچ گروه متخاصمی همچون القاعده تبدیل نشود.

طالبان موافقت کرد.

اما این گروه مسلح از تعهد به هرگونه چشم‌اندازِ دموکراتیک یا لیبرال آمریکاییِ خاصی برای افغانستان آینده امتناع کرد، و بر آزادی اعضای زندانی‌اش پیش از آغاز مذاکرات با دولت مرکزی کابل پافشاری کرد.

بار دیگر دیپلماسی نه بازتاب قدرت مطلق هیچ‌کدام از طرفین و نه معرف برتری قوانین بین‌المللی، بلکه بازنمای موازنه قدرت در روی زمین بود

مذاکرات درواقع یک فرآیندِ دیپلماتیک متقارن با هدف مشخصِ اعاده حاکمیت و استقلال افغانستان درغیاب نیروهای خارجی بود، بدون هیچ اما و اگر و تردیدی.

حساب‌وکتاب‌های انتخاباتی

ترامپ دوران تصدی‌اش را با حرف‌های تندوتیز، تهدید و حتی هشدار نسبت به کشته‌شدنِ ده‌ها میلیون نفر در افغانستان آغاز کرد، اما رهبران طالبان زیر تأثیر این سخنان قرار نگرفتند. آنها با باور به اینکه گذشت زمان به نفع‌شان است، تنش‌ها را بالا برده و این حرف‌ها را لاف و گزافه‌گویی خواندند.

با نزدیک‌شدنِ موعد انتخابات آمریکا، رئیس‌جمهور برای رسیدن به توافق ازهمیشه مشتاق‌تر شد.

او حتی ایده چیزی مانند نشست کمپ دیوید را برای پایان‌دادن به جنگ در افغانستان مطرح کرد، اما طالبان آن را نپذیرفت.

می‌گویند که آدم عاقل از اشتباهات دیگران و آدم زیرک از اشتباهات خود درس می‌گیرد، و آدم احمق از هیچ‌کدام. آمریکایی‌ها شاید بالاخره درس تاریخ‌شان را یادگرفته باشند: همه امپراتوری‌ها، از ایران و مغول‌ها گرفته تا بریتانیا و شوروی، در افغانستان شکست خورده‌اند. این کشور گورستان امپراتوری‌هاست، ابله!

رئیس‌جمهور آمریکا ممکن است از بعضی صفات و ویژگی‌ها بی‌بهره باشد، اما ثبات‌قدم یکی از این صفات نیست. او با بیرون رفتن از توافق‌های بین‌المللی مهم، ساختن دیوار در مرز آمریکا و مکزیک، و انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به اورشلیم، به وعده‌های پیشینش عمل کرده است. و دیگر نوبت زمان کاهش حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه بزرگ، خصوصاً در افغانستان، رسیده بود، به‌ویژه پس از آنکه ترامپ سربازان بیشتری را برای مهار ایران در منطقه خلیج فارس مستقر کرد.

با توجه به اجماعی که در بین مردم آمریکا بر سر هرچه‌زودتر پایان‌دادن به جنگ افغانستان وجود دارد، این توافق دستاورد مهمی برای دولت ترامپ محسوب می‌شود. بیرون کشیدنِ نیروهای آمریکایی از افغانستان که از جانب دولت اوباما آغاز شده بود اما نتوانسته بود کاملاً محقق شود، ممکن است یکی از بزرگ‌ترین امتیازهای انتخاباتی ترامپ باشد.

درس عبرت؟

افغان‌ها طی چهار دهه گذشته زیرسایه وحشت و ویرانی زندگی کرده‌اند، دورانی که با اشغال کشور توسط شوروی در سال ۱۹۷۹ آغاز شد و  به جنگ داخلی و سپس حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۱ منجر شد.

اقتصاد جنگ به فساد دامن زده و بازار سیاه مواد مخدر را توسعه داده است. افغانستان چیزی در حدود ۸۰ درصد از تریاک جهان را تولید می‌کند.

با پیروزی  دیپلماسی پیروز شود،. حتی اگر تمام نیروهای خارجی کشور را ترک کنند، افغان‌ها برای رسیدن به آشتی ملی، بازسازی کشورشان، و بازگرداندنِ آن به وضعیت عادی، به چیزی همچون یک معجزه نیاز دارند.

برخلاف حرف‌های صلح‌طلبانه و آرامش‌بخش معاون گروه طالبان، سراج‌الدین حقانی، در مقاله‌ای که هفته گذشته در نیویورک تایمز نوشت، بسیاری از افغان‌ها از ظهور دوباره یک طالبان انتقام‌جو و سازش‌ناپذیر وحشت دارند.

این گروه مسلح ممکن است به‌شکل انتقام‌جویانه‌ای به کابل بازگردد و شیوه‌های فوق‌محافظه‌کارانه‌اش را دوباره بر سیاست و جامعه افغانستان تحمیل کند، و حکومت مرکزی ضعیف و ناکارآمد نیز نتواند در برابر آن مقاومتی نشان دهد و از تک‌وتوک اصلاحات سیاسی و اجتماعیِ صورت‌گرفته طی دو دهه گذشته حراست کند.

خیلی چیزها بستگی دارد بر ثبات‌قدم جامعه افغانستان و توانایی آن برای آغاز عملیات بازسازی کشور بدون دستور قدرت‌های خارجی.

می‌گویند که آدم عاقل از اشتباهات دیگران و آدم زیرک از اشتباهات خود درس می‌گیرد، و آدم احمق از هیچ‌کدام.

آمریکایی‌ها ممکن است بالاخره درس تاریخ‌شان را یادگرفته باشند: همه امپراتوری‌ها، از ایران و مغول‌ها گرفته تا بریتانیا و شوروی، در افغانستان شکست خورده‌اند.

این کشور گورستان امپراتوری‌هاست، ابله!

اگر توافق آمریکا و طالبان پابرجا بماند، که این «اگر» بسیار بزرگی است، افغان‌ها نیز فرصت خواهند داشت که درس خود را از این ماجراها فرابگیرند.

آیا آنها جلوی گروه‌هایی همچون القاعده و داعش را خواهند گرفت که افغانستان را به گوشه امنی برای خودشان تبدیل نکنند؟ آیا برای پایان‌دادن به درد و رنج، فرآیندِ التیام‌بخشی را آغاز خواهند کرد؟

باشد که افغان‌ها و خصوصاً طالبان همان‌قدر در طلب صلح پی‌گیر و مقاوم باشند که در جنگ‌افروزی این چنین بودند.

منبع: الجزیره


بیشتر بخوانید: