نامهها و گزارشهای نیلوفر بیانی، فعال محیط زیست و کارشناس موسسه حیات وحش پارسیان از زندان اوین که در ۲۴ ساعت گذشته موجی از خشم و همدلی در شبکههای اجتماعی آفرید، تصویر کامل و یکپارچهای است از آنچه که در ۴۰ سال زندان و شکنجه فعالان مدنی و سیاسی ایران به طور خاص بر زنان رفته است. قطعه مکمل پازلی با قطعات بیشمار که زنان با روایتهای خرد و کلان خود از ذهنیت و عملکرد حاکم در نهادهای امنیتی و قضایی ایران جمهوری اسلامی نسبت به زنان، پیش چشم تاریخ ساختهاند.
جنسیت، در معنای کلی خود ابزار سرکوب حکومتهای تمامیتخواه مذهبی است. زن بودن، عنصری است که میتوان به آن آویخت و ماهیت هر اعتراض و عملکردی را زیر سوال برد. حاکمیت ایدئولوژیک ایران، هر آنچه را که میخواهد بر اساس زن بودن سوژه خود، رایگان به دست میآورد: زنی که از چهارچوبهایی که برایش تعریف شده، خارج شده و نقشی متفاوت و گاه ضد معیارهای مردسالارانه حکومت برگزیده است. جنسیت او که باید صرفا ابزار تامین نیازهای جنسی جامعه در بستر متحجرانهترین دیدگاههای مذهبی باشد، صرف امری دیگر شده است و از همینجا میتوان آن را هدف قرار داد و به همسایهها گفت که این زن، «مسالهدار» است (درست همانطور که ماموران بازداشت بهاره هدایت، فعال سیاسی، در همین روزهای گذشته هنگامی که خانهاش را بازرسی میکردند خطاب به همسایههایش گفتند).
بعد میتوان او را به بازداشتگاه یا زندان برد و از همان ورودی، چادر بدبویی که نماد سرکوب جنسی است بر سرش انداخت و با عریان کردن و بازرسی بدنی توهینآمیز، با محروم کردنش از لوازم بهداشتی مرتبط با جنسیت مثل نوار بهداشتی و لباس زیر مناسب و در ادامه با بازجوییهای تحقیرآمیز و شکنجههای مبتنی بر جنسیت و ممانعت از تماس و دیدار خانواده و فرزندان، به جنبههای مختلف جنسیت او حمله کرد.
سناریوهای مرسوم نهادهای امنیتی و قضایی با استفاده از تابوهای جامعه و با تکیه بر فرهنگ ناموسی و سنتی، نوشته میشود و بر اساس آن، زندانیان به ویژه زنان را برای اعترافگیری تحت فشار اتهاماتی قرار میدهند که زمینه جنسی دارد یا با استفاده از عناصر مبتنی بر تجاوز و خشونت جنسی، میکوشند زندانی زن را از نظر جسمی و روانی بشکنند و مسیر پرونده را به جهات مورد نظر خود منحرف کنند.
نیلوفر بیانی به عنوان یکی از آخرین کسانی که پرده از شکنجههای جنسی در زندانهای ایران برداشته، وقتی وادار به تقلید صدای حیوانات میشود یا عکس ابزار شکنجه و جسد کاووس سیدامامی را به او نشان میدهند یا به تزریق آمپول هوا و شلاق تهدیدش میکنند، تفاوتی با سایر همپروندهایهایش یا سایر زندانیان سیاسی-عقیدتی ندارد، اما زمانی که «همراه ۷ مرد مسلح به ویلایی خصوصی در لواسان منتقل شده تا با وجود امتناع، مجبور به نظاره رفتار غیراخلاقی و غیراسلامی آنها در استخر خصوصی بشود» و در هنگام «تکرار مکرر کثیفترین توهینهای جنسی که در بازجوییهای طولانی با حضور تیم بزرگی از بازجوها با جزییات چندشآور تخیلی مطرح میکردند و درخواست تکمیل تصورات جنسی آنها» یک سوژه ویژه است که تهدیدگران و متجاوزان به او به خوبی میدانند تهدید «جنسیت»، از خشنترین شیوههای شکنجه جسمی و روانی است.
گرچه در این سیستم امنیتی و قضایی که مبتنی بر شکنجه است، خشونت جنسی علیه زندانیان، زن و مرد نمیشناسد و درباره بسیاری از زندانیان مرد هم از این شیوه به کرات استفاده شده است اما نمیتوان از یاد برد که سرنوشت زندانیان بر مبنای جنسیتشان در جامعه عرفی و مذهبی در نهایت تفاوتهای چشمگیر خواهد داشت.
حاکمیت ولایی گرچه علاقه دارد هم زنان و هم مردان قربانی خود را افرادی لاابالی و بیقید و بیاخلاق به جامعه معرفی کند و در بازداشتگاهها و زندانها مردان را هم همانند زنان به تجاوز با شیشه نوشابه و افشای اطلاعات خصوصی تهدید میکند، اما به خوبی میداند بازگشت زنی که در زندان مورد تجاوز و خشونت جنسی قرار گرفته یا به آن تهدید شده به جامعه، به مراتب دشوارتر از بازگشت مردی تحت شکنجههای جنسی به جامعه است. از این لحاظ شکنجه زندانیان زن، شکنجهای مضاعف است.
افشای این نوع شکنجهها پرده دیگری هم بر میدارد از روی آنچه پشت دیوارهای بازداشتگاهها و زندانها میگذرد؛ تصویری از قساوت و تباهی اخلاقی سیستم و افرادی که تحت لوای نظام اسلامی به سپاه پاسداران، نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات و قوه قضاییه ایران خدمت میکنند و مرزهای فساد اخلاقی را درمینوردند، سندی آشکار از توحش و فاصله گرفتن از حداقلهای انسانیت کسانی است که مدعی بودند آمدهاند تا مردم را به «مقام انسانیت» برسانند.
برای بسیاری از مخاطبان، این روایتها باور کردنی نیستند. که چنین مامورانی از زندانی بخواهند جزییات روابط یا فانتزیهای جنسی خود را به زبان بیاورد یا اعتراف کند که برگههای کتاب قرآن را که میگویند برایشان مقدس است به اندام جنسی خود میمالد، اما این افراد چنین درخواستی را حتی از زندانی نزدیک به مواضع خود، فهیمه دری نوگورانی، همسر سعید امامی، داشتهاند و دیگر چندان عجیب نیست که نیلوفر بیانی در متن «آخرین دفاع» خود در شهریور ۱۳۹۸ نوشته است:
«ویدئوها گواهند که بازجوی اصلی با اسم مستعار حمید رضایی که هنوز نام او رعشه بر تن من میآورد، چه رفتاری با من داشته است. به دلیل رفتارهای بیشرمانهاش هر بار که بازجوییها به درازا میکشید و تا بعد از تاریکی ادامه داشت، وحشت از تعرض جدی وجودم را میلرزاند.»
او از ترس خود نوشته؛ در مورد اینکه اگر هر آنچه بازجو میخواست نمینوشت و ممکن بود که او هر آن دست به تعرض و خشونت جنسی بزند و حضور توجیه نشده و غیرمنتظره بازجو در مکانهایی مثل راهروی تاریک و حیاط بازداشتگاه و رفتار چندشآورش، باعث میشده در هیچ جا احساس امنیت نکند و اضطراب غیرقابل تحمل او به این دلیل هیچ وقت قطع نشده است.
چنین روایتهایی سندی غیرقابل انکار در آشکارسازی ماهیت ضد زن و جنسیتزده حاکمیتی است که مدعی کرامت انسانی زن و تکیه بر اخلاقی پرهیزگارانه در ارتباطات جنسی است اما در واقعیت مبتنیست بر نگاه توضیحالمسایلی ولایی به زن که از نوزادی، موجودی قابل معامله جنسی و فاقد کمترین حقوق انسانی است. حاکمیتی که میخواهد با اعمال سنگینترین فشارهای جسمی و روانی، زنان را به پستوی فراموشی و فروپاشی روانی براند.