محمد عبدی – «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری، پس از درگیری‌ها و جنجال‌های پیرامونی درباره نمایش آن در جشنواره فیلم ونیز، در ‌‌نهایت در روزهای پایانی جشنواره به نمایش گذاشته شد.

ظاهراً فشارهای دولتی و تهدید به شکایت از کیانوش عیاری برای نمایش این فیلم در جشنواره ونیز، موجب شد که سرانجام عیاری و عوامل فیلم به ونیز سفر نکنند و فیلم بدون حضور آن‌ها به نمایش درآمد.
حتی برخی از ایرانیانی که در جشنواره فیلم ونیز شرکت کرده بودند، می‌گفتند کیانوش عیاری در روزهای آخر در نامه‌ای به دبیر جشنواره، خواستار عدم نمایش فیلم خود شده، اما جشنواره ونیز طبق اعلام قبلی فیلم را به نمایش گذاشته است.

قتل‌های ناموسی و سیاه‌نمایی

«خانه پدری»: فیلمی درباره زوال یک خانواده ایرانی

عمده اعتراض تهیه‌کننده شریک این فیلم و مسئولان سینمایی وزارت ارشاد تلخ و سیاه بودن فضای فیلم است که به گمان آن‌ها می‌تواند چهره بدی از فضا و مردم ایران تصویر کند. اما به نظر می‌رسد این حساسیت بیش از اندازه و عجیب است: فیلم چندان سیاه‌تر از مجموعه فیلم‌های ایرانی‌ نیست که سال‌های سال در جشنواره‌های مختلف به نمایش درآمده‌اند.

هرچند یک صحنه قتل فجیع در فیلم وجود دارد، اما فیلم عیاری ترسیم‌گر خانواده‌ای است که طی دهه‌ها به این شکل و با این عقاید ادامه یافته و حالا شاید روزهای زوال خود را طی می‌کند. فیلم حتی تلویحاً از پایان آن دوران حرف می‌زند و آخرین اتفاقات فیلم به ۱۶ سال قبل باز می‌گردد، اما با جست‌و‌جو در میان خبر‌ها به‌راحتی می‌توان دید که قتل‌های ناموسی که موضوع اصلی فیلم هم هست، هنوز در ایران اتفاق می‌افتد.

داستان چند نسل

«خانه پدری» سرنوشت تلخ یک خانواده را در طی چندین دهه روایت می‌کند: این خانواده تحت تأثیر یک قتل ناموسی در سال ۱۹۲۶ (۱۳۰۵) قرار می‌گیرد و جسد دختر در زیرزمین خانه دفن می‌شود.
با پیش رفتن فیلم، سرنوشت پدر خانواده، پسر او و خانواده آن‌ها را طی دهه‌های بعدی می‌بینیم، در حالی‌که همه چیز در همین خانه می‌گذرد و بچه‌های کوچک در هر فصل فیلم، شخصیت‌های بالغ فصل بعدی هستند و سایه این جنایت بر زندگی همه آن‌ها سایه افکنده است.

شخصیت‌های یک‌بعدی

«خانه پدری» با شخصیت‌هایی که در حد یک تیپ باقی می‌مانند و تکامل پیدا نمی‌کنند.

شخصیت‌های فیلم عیاری در عمل یک‌بعدی به‌نظر می‌رسند و لایه‌های مختلف روان‌شناسانه اعمال آنها که اگر درست پرداخت می‌شد، فیلم را چندین گام به جلو می‌برد، شکافته نمی‌شود و تنها با شخصیت‌هایی روبرو هستیم که اتفاقاً برای تماشاگران خارجی کمتر قابل درک به‌نظر می‌رسند.

اعمال و گفتار آدم‌های داستان‌گاه باورپذیر نیست و شخصیت‌ها از حد تیپ‌های شناخته‌شده فرا‌تر نمی‌روند. عیاری برای هر شخصیت یک تیپ خاص را در نظر می‌گیرد و نیازی به پرداخت بیشتر آن‌ها نمی‌بیند: حاجی متعصبی است که خشم چشمانش را کور کرده، زن، کربلایی سنتی ضعیفی است که تأثیر چندانی در ساختار خانواده ندارد و تنها کاری که از دستش برمی‌آید، این است که بمیرد، پسر قصد دارد ادامه‌دهنده راه پدر باشد در حالی‌که در انتها بار گناه را بر دوش خود حس می‌کند، و در ‌‌نهایت زن پزشک آخرین نسل این خانواده را نمایندگی می‌کند و قرار است «متفاوت» باشد، اما عجیب اینکه این زن از فرزندان این خانواده نیست.

تمثیل‌سازی و نمادپردازی

به‌نظر می‌رسد که در عین حال عیاری قصد دارد داستانی نمادین را با تماشاگرش قسمت کند. عنوان «خانه پدری» خودبه‌خود کشور ایران و اتفاقاتی را به یاد می‌آورد که توأم با تعصب و خشکه مقدسی در آن می‌افتد با باری از گناه و اشتباه که از اعمال همین مردم در همین خاک دفن شده است. «خانه پدری» همچنین مروری است بر تاریخ این کشور. در فیلم به رویدادهای تاریخی مانند سال‌های مشروطه و کودتای ۲۸ مرداد و انقلاب ایران مستقیماً اشاره نمی‌شود، اما پیامدهای آن در فیلم حضور دارد. 

شاید به دلیل توجه بیش از حد عیاری به این وجه تمثیلی، لایه ظاهری داستان و اتفاقات در سطح باقی می‌مانند و به اندازه کافی پرداخت نمی‌شوند. مثلاً مرگ مادر بر روی قبر دختر یا سکته مهدی در‌‌ همان‌جا، بیش از آنکه در دل ساختار قصه جا بیفتد، شعاری به‌نظر می‌رسد. همین‌طور برخی از اعمال شخصیت‌ها و دیالوگ‌های آن‌ها (مثل آمبولانس خبر نکردن بلافاصله پس از سکته پدر) غریب و غیر قابل باور به نظر می‌رسد.

با آنکه روایت خطی فیلم درباره چند نسل در یک خانه می‌توانست فرصتی برای نمایش قدرت کارگردانی عیاری باشد، با این حال تجربه تازه او، در فضاسازی و میزانسن و هدایت بازیگران (به ویژه بازیگرانی که نقش کوتاه‌تری دارند) تجربه چندان موفقی را در کارنامه عیاری ثبت نمی‌کند.