نیمههای شب خبر بمباران موشکی در رسانهها میپیچد. بلافاصله موجی از ترس و وحشت فضا را میگیرد. جنگی که سالها بر فراز ایران کمین کرده بود آیا اکنون به حقیقت پیوسته؟ چند ساعت بعد خبر سقوط هواپیما بر سرمان هوار میشود. در بهت و گیجی شبکههای اجتماعی را بالا و پایین میکنیم تا بفهمیم چه بر سرمان آمده است. در روزهای آتی هر کدام از گروههای مختلف سازوبرگ جنگی خود را به جهان مجازی میآورند تا سنگر حریف را بمباران کنند. صبحگاه شنبه ۲۱ دیماه اما پایان جنگ است. پیام «خطای انسانیِ» ستاد مشترک نیروهای مسلح پایانی بود بر معمای ۱۷۶ جان بر باد رفته.
بیانیهی «خطای انسانی» با سیلی از «معذرت میخوام»های بعدی از سوی کسانی که اصابت موشک را پروپاگاندای غربی میدانستند همراه شد. این اظهار تاسفها اگرچه رنگ و بوی «پشیمانی» دارد، اما نه تنها به ریشههای مسئله نمیزند که در عمل نقطه تمرکز را از «دلایل موجده» به قسمی «خطای انسانی» و «عذاب وجدان» اخلاقی جابهجا میکند. در اینجا میخواهم نشان دهم این جابهجایی کارکرد مشخصی در عرصهی سیاسی دارد: تقلیل فاجعه به اشتباهی فردی و دستنخورده باقیگذاشتن فرآیندهای برسازندهی آن.
فراز اول؛ صلح نمیکنیم، جنگ نمیشود
اجازه دهید زبان نیروهای مسلح را کالبدشکافی کنیم. بیانیه ستاد مشترک با اعلام شرایط جنگی پس از عملیات موشکی میگوید:
«در چنین شرایط حساس و بحرانی، پرواز شماره ۷۵۲ خطوط هوایی اوکراین از فرودگاه امام خمینی(ره) حرکت نموده و در هنگام چرخش، کاملاً در حالت نزدیک شونده به یک مرکز حساس نظامی سپاه و در ارتفاع و شکل پروازی یک هدف متخاصم قرار میگیرد که در این شرایط بر اثر بروز خطای انسانی و به صورت غیر عمد، هواپیمای مذکور مورد اصابت قرار گرفته»
همین نگاه را میتوان در موضع فرمانده نیروی هوافضای سپاه نیز مشاهده کرد. در فیلم موسوم به کنفرانس خبری فرمانده نیروهای مسلح حین شرح ماوقع در انتها به «یک فرد این خطای بزرگ را انجام بدهد» اشاره میکند.
در اینجا ما با یک «ژست» روبهروئیم. ژستی از خطای انسانی یکی از نیروهایش در فاجعه ملّی ابراز پشیمانی میکند. این ژستِ مغموم اما چه چیز را پنهان میکند؟ ژست پشیمانی در حقیقت تمام فاجعه را در یک نقطه یعنی در لحظهی فشردهی فشار دادن شاسی شلیک متراکم میکند تا «بستر تاریخی»ای را که این وضعیت، این فاجعه، را ممکن کرده است از چشم پنهان کند. در این نگاه ما تنها با یک نیروی موشکزن که خطا کرده است طرفیم. در این شرایط دیگر کسی نمیپرسد اساساً چه شد که ما بهرغم تمام شعارهای «جنگ نمیشود» در «وضعیت جنگی» قرار گرفتیم. چه سازوکاری ما را به نقطهی فاجعه رسانده است؟ بستر تاریخی این فاجعه چیست؟
ژستِ پشیمانی در واقع از لحظهی فاجعه «تاریخزدایی» میکند. این تاریخزداییْ فاجعه را از تمام رگ و ریشهی اقتصادیـسیاسیاش جدا میکند و آن را بهعنوان «اتفاقی» مستقل و بیریشه جا میزند. حالا دوباره گفتهی سردار سپاه را بهیاد بیاوریم که «یک فرد این خطای بزرگ را انجام داد».
ژست پشیمانی در حقیقت بهدنبال «فردیکردن» فاجعه است. این ژست فاجعه را به یک فرد/نیرو عودت میدهد. بدین ترتیب تمام سازوکار و تمام بسترهای تاریخی که ما را به این نقطه رسانده است از صحنه محو میشود. ژست پشیمانی با بهمیان کشیدن «فرد مقصر»، «رویههای ساختاری» را پنهان میکند. در غیاب تحلیل ساختاری آنچه منطقاً به عنوان راه حل معرفی میشود قسمی «ارادهگرایی» است. گویی فاجعه نتیجهی ارادهی فردی بوده است و برای جلوگیری از تکرار آن کافیست این سرباز یا آن سردار را برکنار کرد. از همین رو درخواست «استعفاء» یا حتی «برکناری» چیزی نیست جز بازتولید نگاهی ارادهگرایانه که فرد را جایگزین ساختار میکند. ژست پشیمانی کارکردی دیگری نیز دارد. سیل اظهار پشیمانی پس از افشای حقیقت از سوی کسانی که اصابت موشک را پروپاگاندای غرب میدانستند، مسئله را «اخلاقی» میکند. ابراز شرم از خطای انسانی بدون آنکه دخل و تصرفی در واقعیت اجتماعی بکند ما را در برابر موضعی اخلاقی خلع سلاح میکند بدون آنکه به ریشههای مسئله راه یابیم. این اخلاقگرایی نسبت به کردوکارهای روزانهی قدرت بیاعتناست و ردّی از خود در آینده بر جای نمیگذارد؛ شرم و پشیمانیایست که با سرد شدن بدنهای لت و پار از خاطرهها دوباره دود میشود و به هوا میرود. موضع اخلاقیِ «معذرت میخوام» بیش از هر چیز مانعیست در برابر اجتماعیکردن مسئله. برای پیشگیری از تکرار فاجعه اما بیش از وجدان مکدّر نیازمند بازسازی و اجتماعیکردن «شرایط تاریخی امکان» فاجعه در اذهان عمومی هستیم تا یکبار برای همیشه مسیر از راه رسیدن فاجعه مسدود شود.
فراز دوم؛ از جامعه مدنی به امنیت ملّی
برای فرا رفتن از ژست پشیمانی و تقلیل فاجعه به خطای انسانی چه باید کرد؟ چگونه میتوانیم در دام «فردگرایی» و «ارادهگرایی» نیفتیم و فاجعه را به «موضعی اخلاقی» فرونکاهیم. پاسخ روشن است: با به ریشه زدن.
برای بهریشه زدن باید لحظهی فاجعه را در بستر اجتماعیـسیاسی پهندامنتر بنشانیم. باید روالهای تاریخی و شرایط امکان شلیک موشک را بکاویم. باید بتوانیم ساختار تاریخیای را که نهایتاً به فاجعه منتهی شد از نو بازسازی کنیم. برای اینکار باید به ۱۵ سال پیش بازگردیم. جایی که برآمدن دولت مهر با پایان دوران اصلاحات همراه شد. بر تخت نشستن محمود احمدینژاد خبر از تغییر عرصهی اجتماعی میداد. بهیاد بیاوریم که تا چند ماه پیش از انتخابات ۱۳۸۴ هیچکس تصور نمیکرد از میان کاندیداهای موجود نام احمدینژاد از صندوق بیرون بیاید. اما بهناگاه در عرض کمتر از چند ماه ورق برگشت در اینجا بیش از شخص احمدینژاد، لجستیک سیاسیـنظامیای که پشت او بسیج میشود اهمیت دارد. این لجستیک با بهجریان انداختن نیروهایش سعی در بازآرایی عرصهی سیاسی و پیکربندی مجدد عرصهی اجتماعی داشت. از این رو تمام دالهای دورهی اصلاحات باید دستخوش چنین بازآراییای میشد. بر همین اساس شعار «جامعهی مدنی» جای خود را به شعار «دولت مستضعفان» بخشید. این تغییر اما صرفاً تغییر در شعارها و نمادها نبود. دال جامعهی مدنی در دورهی اصلاحات، نقش مفصلِ هویتبخشی را بازی میکرد که قرار بود ملّت را مجدداً به دولت گره بزند. ملّتی که از پسِ بحرانهای اقتصادی دوران سازندگی پیچاش از مهرهی دولت جدا شده بود. اکنون با جابهجا شدن این دال مرکزی، «دولت مستضعفان» نقش این مفصل اتّصالدهنده را بازی میکرد.
در اواخر دههی ۸۰ اما همه چیز دگرگون شد. وقایع ۸۸ عرصهی سیاسی را بهکلی دگرگون کرد. در این میان ژئوپلتیک منطقه با بهار عربی و بهویژه حملهی بشار اسد به اعتراضات مردمی نقش حیاتیای در تغییر مناسبات اقتصادیـسیاسی بازی کرد. از یکسو تحریمهای بینالمللی بحران اقتصاد داخلی را تشدید کرد و از سوی دیگر نزاع منطقهای شعاع نفوذ نظامیان را بسط داد. این وضعیت آرام آرام با چرخش از گفتار مستضعفان به گفتار «امنیت ملّی» همراه بود. حالا با گسترش دامنهی نفوذ نیروهای نظامی به کشورهای مجاور و مشخصاً سوریه، مسائل منطقه به جزئی از مسائل داخلی تبدیل شد. دفاع از حرم به دفاع از وطن قلب و مفهوم وطن از مرزهای ملّی به مرزهای منطقهای گسترانیده شد. در این وضعیت نماد سردار ملّی نیز بازآرایی شد. سردار ملّی نه دیگر همچون مشروطه در مقابل استبداد میایستاد بلکه اینبار از امنیت ملّی در سوریه و عراق دفاع میکرد.
بدین ترتیب در عرض کمتر از ۱۵سال مفصل هویتبخش دولتـملّت از جامعه مدنی به امنیت ملّی جابهجا شد. این جابهجایی اما تبعاتی داشت. گفتار امنیت ملّی پیکربندی اقتصادیـسیاسی جامعه را از بیخ و بن دگرگون میکند. اگر در جامعه مدنی نقطهی تمرکز بر تشکّلها و انجمنهای مردمی است، در امنیت ملّی تاکید بر مقاومت و قوای نظامی است. بهلحاظ اقتصادی این جابهجایی دو تغییر عمده را بههمراه داشت. نخست آنکه جریانهای مالی به سوی صنایع نظامی و نهادهای همپیوند آن حرکت کردند و دوم آنکه پیمانکاران نظامی به سوی بازارهای اقتصادی هجوم آوردند. بهلحاظ سیاسی ارکان جامعه مدنی مانند سمنها و اصناف و روزنامهها به محاق رفتند و اعضای جامعه امنیتی دست بالا را گرفتند. با بالا گرفتن گفتار امنیت ملّی، فضا بیش از پیش بهسوی نظامیشدن بهپیش میرفت.
امنیت ملّی از درون نیازمند قسمی ناامنیست تا بتوان در پرتواش چنین جریانهای سیاسی، اجتماعی و مالی را بسیج کرد. وقتی امنیت ملّی را در مقام عنصر هویتبخش مینشانیم، باید همواره «دشمن»ی آن بیرون حیّ و حاضر باشد تا در برابرش امنیت را برقرار کنیم. دشمنْ «دگرِ برسازنده»ی امنیت ملّی است. باید همواره خطری بیرونی «ما، مردم» را تهدید کند تا امکان بازساختیابیِ سیاسیـاقتصادی جامعه حول محور امنیت ملّی فراهم شود.
آخر؛ تاریخزدایی از شلیک
اجازه دهید فراز اول یعنی تاریخزدایی از فاجعه را کنار فراز دوم یعنی بازساختیابی جامعه در یک دهه گذشته بنشانیم. ما از یکسو ملّت را با دال امنیت ملّی به دولت مفصل کردیم و از سوی دیگر فاجعه را از بستر تاریخیاش تهی و بهعنوان اشتباهی فردی معرفی کردیم. این درست همانچیزیست که مایلم از آن بهنام «فتیشیسم» یاد کنم؛ قطعکردن روابط اجتماعیِ بهوجودآورنده پدیده و درنظرگرفتن آن بهعنوان پدیدهای مستقل.
در اینجا نیز ما با قسمی فتیشیسم سروکار داریم؛ از پسِ این ۱۵ سال تخیّل ما بهشکلی دستکاری شدهاست که شلیک موشک را مستقلاً فارغ از بسترهای تاریخی بوجودآورندهاش در نظر میگیریم. تنها از پسِ چنین فتیشیسمی است که میتوان فاجعه را به یک فرد و یک تصمیم تقلیل داد. این فتیشیسم البته آنچنان قدرت دارد که بتواند فاجعهای چنین مهلک را در یک زمان و یک فرد متراکم کند. این قدرت با دخل و تصرف در فانتزیهای ما ظرف یک دههی گذشته بهدست آمده است. جایی که تصاویر و نشانههای رسانهای تخیل ما را آکنده است. چشمانمان را که میبندیم ایران سرافراز را در قامت سرداری وطندوست که ما را از گزند قدرتهای بیگانه در امان میدارد تخیّل میکنیم. فانتزیهایمان حالا دیگر رنگ موشک و بوی باروت میدهد. اکنون دیگر به حامیان قدرت نظامی و اقتدار منطقهای تبدیل شدهایم. آرزویی که از سازوکار تاریخیـمادّی تولیدش بهتمامی جدا شده است و خود در مقام پدیدهای مستقل به ما عرضه میشود.
اجازه دهید بازگردیم به روز فاجعه، به روز افشای حقیقت. جایی که ژست پشیمانی تمام سازوبرگ خود را بسیج کرد تا ورای واقعیت رخ داده حقیقت خاص خود را برسازد؛ حقیقتی که سوار بر فتیشیسم فاجعه را به «موضعی اخلاقی» در قبال «خطایی انسانی» تخفیف میدهد. این چنین است که هیچکس از قرارگیری در «وضعیت جنگی» نمیپرسد. هیچکس نمیگوید که برآمدن مفهوم «امنیت ملّی» روی دیگر سکهی «وضعیت جنگی»ست. وضعیتی که بهرغم تلاشهای چندین ساله برای دورنگهداشتناش از مرزهای ملّی، در بزنگاهی گریبان ملّت را گرفت.
اکنون ماییم و صورتهای پشیمان. امروز با پدیدهای روبهروییم که زل میزند به دوربین و اظهار پشیمانی میکند. از تنها چیزی که پشیمان نیست اما به عرصه آوردن وضعیت (نیمه) جنگی بهاتکای بر تختنشاندن امنیت ملّی است. ژستهای پشیمان انگشت اتهام را بهسوی فرد شلیککننده میگیرند تا مناسبات قدرت را تماماً دستنخورده باقی بگذارند. ژست پشیمان با اختیار کردن موضعی اخلاقی بههیچ وجه قصد تغییر شرایط امکان شلیک موشک را ندارد. او فقط سربازی را تغییر میدهد تا ساخت مادّیـذهنی وضعیت را بیتغییر باقی بگذارد.