یک جهان آشفته در حد فاصل سیرک و رویا، زیباترین زنانی که ایتالیا به خود دیده است و مادرانی با سینههای بزرگ و انسانهایی با چهرههای از ریختافتاده و معیوب و مردانی افسرده که در پی تسخیر قلب زنان زیبا هستند. سینمای فلینی. یکصد سال از زادروز فیلمساز بزرگ سینمای ایتالیا میگذرد.
در فیلمهای فدریکو فلینی شهرهای بزرگ و حاشیهایترین مکانها به یک اندازه اهمیت دارند. آثار او گاهی مانند «رم فلینی» (۱۹۷۲ ) در امتداد بزرگراهها و ایستگاههای مترو اتفاق میافتند و یا در خیابانها و میدانهای ریمینی در «آمارکورد» ( ۱۹۷۳) یا در بستر مردان زنباره در اروپای قرن هجدهم که در استودیوی شماره پنج سینهسیتا با بهرهگیری از موسیقی نینو روتا و با تأکید بر گذرا بودن شکوه و جلال هستی ساخته شد.
سینمای فلینی تابع ژانر و گرایشهای روز نیست. فیلمهای فلینی دقت در دیدن جزئیات در سینمای نئورئالیسم را با یک دنیای اساطیری شخصی با سویههای سوررئال درمیآمیزد. درونمایه آثار او در گرهگاه یادمانهای دوران کودکی، کاتولیسیسم در ایتالیا و در کشش و کوشش بین آفرینش هنری و مرگ، در کوچه و خیابانهای شهرها و بر اساس اشعار دوران قدیم شکل میگیرد و در این میان فلینی، خود نخستین مخاطبی است که از دیدن فیلمهایش شگفتزده میشود:
«قبل از شروع فیلمبرداری هیچوقت نمیدانم که فیلم چگونه از کار درمیآید و از من چه توقعی دارد. مثل یک انسان نابینا به جلو میروم و در همان حال امید دارم که آنچه که میپسندم در فیلم به کار بیاید. بنابراین احساس میکنم که این فیلم است که مرا کارگردانی میکند و نه برعکس.»
فلینی که ۲۰ ژانویه ۱۹۲۰ در رمینی متولد شده بود، در کودکی شیفته سیرک بود. موضوع فیلم «جاده» ( ۱۹۵۴) هم که برای او شهرت جهانی به ارمغان آورد، زندگی بازیگران سیرک است. فلینی فیلمنامه این فیلم را برای همسرش نوشت و به او تقدیم کرد. فیلم درباره زامپانو معرکهگیری قوی و خشن است (با بازی آنتونیو کوئین) که دختر جوانی را از مادرش میخرد و او را با خود به دور دنیا میبرد و سرانجام هم بسیار دیر به این حقیقت پی میبرد که آن دختر به او عشق میورزیده است.
شخصیت زامپانو مدام در فیلمهای فلینی تکرار میشوند: بازیگرانی که در نقش خود و در اصالت نمایش تردید میکنند و در جستوجوی گمشدهای هستند و شخصیتی بحرانزده دارند. در این آثار فلینی نشان میدهد که سینما در مجموع نمایانگر یک دنیای برساخته و تصنعی است. از گفتههای اوست:
«هنرمندی که دنیای خودش را میسازد، خود را در این دنیا تکرار میکند. ما از شر خودمان نمیتوانیم رهایی پیدا کنیم. ما متحول میشویم اما همان کودک دوازده ساله یا جوان بیست و پنج ساله باقی میمانیم.»
فلینی در سال ۱۹۶۳ فیلم «هشت و نیم» را درباره هنر سینما و بحران یک فیلمساز ساخت. مارچلو ماسترویانی در این فیلم نقش کارگردانی را بازی میکند که سر صحنه درگیر بحران میشود، همه چیز را رها میکند و به یک استراحتگاه پناه میبرد و در آنجا با همه کسانی که از آنها گریزان است روبرو میشود: یک فیلمنامهنویس که به بنبست خورده و یک تهیهکننده آشفتهحال با معشوقه و همسرش که از حسادت رنج میبرد. «هشت و نیم» هزارتویی است از آینههایی که در آنها نمیتوان هنر و هنرمند را از هم تمیز داد. هزارتوهای این جهان از حسرت و اشتیاق و خاطرات کودکی و واهمه از مرگ و درگیریهای روزانه مشحون است:
«اگر انسان صداقت داشته باشد، ممکن است تا پایان عمر معصوم باقی بماند. معصومیت یعنی به خود وفادار بودن. من چطور میتوانم این موضوع را توضیح بدهم؟ من هنوز هم معصومیت خود را حفظ کردهام.»
در یکی از صحنههای پایانی »هشت و نیم» کارگردان در گوش همسرش به نجوا میگوید:
«زندگی یک جشن است. بذار با هم جشن بگیریم.»
نوشته عالی و ارزشمندی بود . میل به زندگی و ادامه دادن با وجود سختی ها و در یک کلمه( امید) در آثار فلینی به خوبی دیده می شود سالهای سخت جنگ جهانی دوم و سپس فقر و فلاکت پس از آن نتوانست از فدریکو فلینی یک کارگردان با فیلم های سیاه بسازد . هویت آثار فلینی انسانی و قابل فهم است و این نقطه قوت آثار او بود با دیدن فیلمهای فدریکو فلینی می توانیم جمله زیبای او را ببینیم : «زندگی یک جشن است. بذار با هم جشن بگیریم.» سینما بخش مهمی از شاکله فرهنگی کشورهای حال حاضر است و رویکرد مثبت آن می تواند خون تازه ای در رگ های یک جامعه (حتی نابود شده) باشد به قول حکیم ارد بزرگ : «سینماگران و فیلمسازان خام ، به اسم واقعگرایی ، با کنکاش در نادرترین پلشتی های اجتماعی ، زهر هزار مرداب ناپاک را بر چشمهای بینندگان خود می ریزند ، این آدم ها را باید از سینما دور نمود ، چرا که فیلمساز راستین ، پنجره ای است به سوی زندگی بهتر و امید.»
آنچه از فلینی آموختیم امید بود امیدی که فرزندان امروز ایتالیا از آن بهره مند شده اند.
حمیدرضا میرزایی / 19 January 2020