پانته آ بهرامی – اگر به ادبیات مکاتب کلاسیک سیاسی دقت کنیم، نکته مستتر در تقریباً همه آنها کسب قدرت سیاسی و شرکت در دولت است.
احزاب لیبرال سعی دارند از طریق مبارزه پارلمانی در قدرت سیاسی شرکت کنند. در ادبیات مارکسیتی، این حزب طبقه کارگر است که برای شکست دولت و جایگزین کردن حزب طبقه کارگر به جای آن تلاش میکند.
اپوزیسیون ایران نیز از این قاعده یعنی دغدغه کسب قدرت سیاسی، شرکت در دولت و یا جایگزین کردن یک دولت کاملاً جدید به جای دولت فعلی مستثنی نیست. تقریباً همه گروههای اپوزیسیون ساختارشکن ایران به دنبال سازماندهی برای کسب قدرت سیاسی برای جایگزینی حکومت هستند. اپوزیسیون ایران سه دهه است که در زمینه آلترناتیوسازی در رنج است و هنوز این موضوع به طور پیوسته مورد کنکاش و بحث افراد مختلف قرار میگیرد.
فرایند استبدادمنشی و استبدادپذیری
بیژن افتخاری، استاد اقتصاد در دانشگاه پارلمو در ساندیاگو در طول دوسال بررسی و بحث با گروهی از پژوهشگران و متخصصان در زمینه جامعهشناسی، اقتصاد و علوم سیاسی به دنبال پاسخ محوری این پرسش است که چرا با وجود تلاش مردم ایران و جابهجایی در قدرت سه حکومت در طول صدسال گذشته، هربار حکومتی مستبدتر جایگزین حکومت پیشین شده است؟ آنان سازمانی به نام «خودرهاگران» ایجاد کردهاند که هدف آن نه کسب قدرت سیاسی، بلکه ایجاد نهضت فکری برای کسب قدرت اجتماعی است.
بیژن افتخاری با اشاره به اینکه در درون انسانها فرایند «استبدادپذیری» و «استبدادمنشی» وجود دارد میگوید: «اگر با این پدیده نتوانیم مبارزه کنیم، این ویژگی به صورت فعال در درون ما باقی خواهد ماند و با توجه به موقعیت عمل میکند. اگر در قدرت قرار گرفتیم، استبدادمنش خواهیم بود و اگر در موضع ضعف قرار گرفتیم، استبدادپذیر خواهیم شد.
دکتر بیژن افتخاری با اشاره به اینکه در درون انسانها فرایند «استبدادپذیری» و «استبدادمنشی» وجود دارد میگوید: «اگر با این پدیده نتوانیم مبارزه کنیم، این ویژگی به صورت فعال در درون ما باقی خواهد ماند و با توجه به موقعیت عمل میکند. اگر در قدرت قرار گرفتیم، استبدادمنش خواهیم بود و اگر در موضع ضعف قرار گرفتیم، استبدادپذیر خواهیم شد. این موضوع که از نظر ما جا افتاد، به این نتیجه رسیدیم که حالا فرض کنیم ما میخواهیم یک مبارزه سیاسی علیه نظام موجود ایجاد کنیم. این مبارزه سیاسی را چه کسانی پیش میبرند؟ همین افرادی که در درون این جامعه هستند؛ همین افرادی که صاحب این خصوصیات استبدادپذیری و استبدادمنشی هستند و میخواهند مجموعهای را نیز تشکیل دهند.
ما بر این باوریم که تا این تحول در درون ما به عنوان انسان حاصل نشود، یعنی تا به یک آگاهی نرسد، این خصلت در ما باقی خواهد ماند. این آگاهی باعث میشود فرد به صورت داوطلبانه و آگاهانه تصمیم بگیرد که بندهای درون را در درون خودش از بین ببرد و خودرهاگر شود. ما نمیخواهیم مثل سایر گروهها و احزاب خودمان را انسانهایی برتر بدانیم و بعد معتقد باشیم که یک عده افراد را که به ما تمایل دارند میآوریم، رویشان کار فکری میکنیم تا تبدیل به کادرهای نظام مورد نظر ما شوند و در واقع این کادرهای سازمانی، با مغزی که ما شستوشویش دادهایم میروند و مبارزه میکنند. ما چنین جایگاهی را برای هیچ انسانی نمیپذیریم. بلکه اعتقاد داریم باید ابتدا افراد به این نتیجه برسند که سعی کنند خودرهاگر شوند. یعنی بپذیرند که همه ما متأسفانه دارای این سابقه استبدادپذیری و استبدادمنشی هستیم، پس ابتدا باز تکرار میکنم به صورت ارادی و آگاهانه باید تلاش کنیم تا این موضوع را در درون خودمان حل کنیم.
دلیل انتخاب کلمه خودرهاگر نیز این هست که برخلاف سازمانهای دیگر در اینجا مسئله، مسئله خود شخص و انتخاب شخص است؛ این انتخاب که میخواهد هنوز به آن بندهای درون، به آن طنابهای درونی وصل باشد یا نه، میخواهد آن را قطع کند. اگر میخواهد از استبدادمنشی و استبدادپذیری فاصله بگیرد، باید با آگاهی شخصی عمل کند و وقتی این حرکت انجام شد، دیگر برای او مبارزه علیه استبداد امری طبیعی خواهد شد.»
هدف، کسب قدرت سیاسی نیست
همانطور که قبلاً گفته شد، گروهی از پژوهشگران و متخصصان در زمینه جامعهشناسی، اقتصاد و علوم سیاسی در پژوهشی دوساله به دنبال ریشهیابی استبداد و راه حلهای مقابله با آن بودند. این مجموعه بعد تبدیل به سازمان خودرهاگردان شد. آنان پاسخهایی برای پرسشهای خود یافتند که البته آنها را مطلق نمیبینند و نسبی و قابل اصلاح ارزیابی میکنند.
ملتی که بهطور طولانیمدت در بند و استبداد است، استبدادپذیری در او نهادینه و مانع از واکنش در مقابل استبداد میشود. حال سادهانگاری است که بخشی از این افراد بتوانند به قدرت برسند و روشهای استبدادی را که در خود درونی کردهاند کنار بگذارند. استبدادپذیری و استبدادمنشی دو ویژگی انسانهایی است که به طور طولانی مورد استبداد قرار گرفتهاند.
آنان به این نتیجه رسیدند: ملتی که بهطور طولانیمدت در بند و استبداد است، استبدادپذیری در او نهادینه و مانع از واکنش در مقابل استبداد میشود. حال سادهانگاری است که بخشی از این افراد بتوانند به قدرت برسند و روشهای استبدادی را که در خود درونی کردهاند کنار بگذارند. استبدادپذیری و استبدادمنشی دو ویژگی انسانهایی است که به طور طولانی مورد استبداد قرار گرفتهاند. بیژن افتخاری میگوید: «اصلاً هدف ما کسب قدرت سیاسی نیست. ما در جهت ایجاد قدرت اجتماعی عمل میکنیم. کسب قدرت سیاسی یعنی مبارزه در بالا. یعنی اینکه یک رژیمی را بزنیم و رژیم مورد علاقه خودمان را بیاوریم سر کار.
ملاحظه میفرمایید که ظرف ۳۳ سال گذشته حداقل سیصدوسی گروه، دسته، حزب و شخصیت در جهت کسب قدرت سیاسی عمل کردهاند. ما به دنبال چه هستیم؟ ما به دنبال ایجاد یک قدرت جدید در جامعه هستیم. در جامعه، در شرایط فعلی، مثلاً اگر از ایران صحبت کنیم، یک قدرت به صورت جدی و عملی به نام قدرت سیاسی وجود دارد. قدرت سیاسی قدرتی است که به رژیم و کل مجموعه که توانسته با در اختیار گرفتن ابزار سرکوب، یعنی ارتش و سپاه و وزارت اطلاعات و تمام این سازمانهای سرکوبگر و بهخصوص با دستاندازی به قدرت دیگر یعنی قدرت اقتصادی کل جامعه را از آن خود میکند، اطلاق میشود.
در این شرایط یک قدرت دیگر در تمام جوامع بشری به نام مردم وجود دارد. مردم کشورها اگر بتوانند سازماندهی شده حرکت کنند، خودشان را در تشکلهای مختلف در کنار هم قرار دهند و قدرت پیدا کنند، آن وقت این مجموعه یعنی مردم هم در معادلات داخلی به عنوان یک بخش از قدرت وارد میشوند. هرچقدر این مردم سازمانیافتهتر، آگاهتر و هوشمندانهتر در این مبارزه وارد شوند، نقششان در دولت و در اداره کشور پررنگتر میشود. هرچقدر بدون سازمان و سازمانیابی، بدون اتکا به همدیگر و بدون استفاده از روشهای هدفمند وارد مبارزه شوند، درست مثل آنچه در ایران میبینید، نقششان کمرنگتر خواهد شد.
حداقل در تاریخ نوین در قرن بیست و یکم قرار است که حکومت نماینده مردم باشد و به نمایندگی از مردم، امور کشور را به نحو احسن اداره کند و اگر نتوانست، باید کنار برود و گروه دیگری باز به انتخاب مردم روی کار بیایند و آن کارها را انجام دهند. آیا این اتفاق در کشور ما میافتد؟ بههیچ وجه! یک مجموعه به نام روحانیت با سرداران سپاه و با کمک بخشی از نیروی اقتصادی یعنی کلان بازاریها ۳۳ سال است که امور کشور را برعهده گرفتهاند و علیرغم تمام ضعفهایی که به خرج دادهاند، ملاحظه میکنید که بههیچ وجه جابهجایی انجام نمیدهند.»
نهضت فکری برای ایجاد قدرت اجتماعی
«اگر قرار باشد مبارزه را در سطح بالا انجام دهیم، یعنی یک عده از ما که مخالف این نظام هستیم، اما استبدادپذیری و استبدادمنشی را در درون خودمان حفظ کردهایم، دورهم جمع شویم و بعد برویم و به هر طریقی که حالا طریق دیگر مهم نیست، این رژیم را بیندازیم.
این خیلی سادهانگاری است که فکر کنیم گروه بعدی که آمد سر کار، یک شبه انسانهای دموکراتی میشوند. این اتفاق نخواهد افتاد. بنابراین تنها راه چارهای که میماند این است که در مقابل این قدرت سیاسی، قدرت دیگری بهوجود آوریم که این قدرت حتی از قدرت سیاسی قویتر باشد. آن قدرت چیست؟ قدرت اجتماعی است. قدرت اجتماعی یعنی مردمی که سازماندهی شدهاند. در چه قالبی؟ میتواند در قالب تشکلهای صنفی باشد مثل اتحادیهها و سندیکاها. یا در قالب تشکلهای حرفهای باشد مثلاً نهادها و سندیکاهای مستقل مربوط به پزشکان و وکلا و یا تشکلهای فرهنگی و هنری.»
ضرورت تغییر در شرایط اجتماعی زیست انسانها
خودرهاگران به داشتن یک ایدئولوژی مطلق معتقد نیست. آنان تلاش میکنند تا بخشهای مثبت هر ایدئولوژی را که منطبق بر محور انسانمداری است قبول کنند و بر این باورند که انسان محصول شرایط اجتماعی است.
برخلاف نسل ما و نسلهای قبل یا بعد از ما که استبدادمنشی بخشی از وجودمان بوده، انسانهایی که در سیستم جدید زندگی میکنند به تدریج آزاداندیشی و آزادگی و داشتن شخصیت مستقل بخشی از وجودشان میشود.
بنابراین شرایط اجتماعی زیست انسانها باید تغییر کند تا مشکلات اجتماعی برطرف شود و این تغییر توسط قدرت اجتماعی امکانپذیراست. قدرت اجتماعی در تشکلهای صنفی، سیاسی و اجتماعی تبلور مییابد و تبدیل به یک نیروی اجتماعی بالفعل میشود و در راستای کنترل و حتی براندازی قدرت سیاسی در جامعه نیز عمل میکند.
دکتر بیژن افتخاری ادامه میدهد: «ما به متدلوژی در مقابل ایدئولوژی باور داریم. متدلوژی یعنی چه؟ یعنی استفاده آگاهانه از علوم. ما به مبحثی به نام انسانمداری اعتقاد داریم. جامعه ایدهآل ما از مکتب humanism یا انسانمداری برخاسته است. آن چیزی که بنمایه این مکتب است، ارزش و اهمیت به ذات انسان است. یعنی وقتی ما میگوییم انسان در ذات خود شریف است و به دنیا که میآید، به دلیل وجود پدیدهای به نام مغز در انسان او را نسبت به تمام پدیدههای اجتماعی جدا میکند. در ضمن اگر جامعهای انسانمدار باشد، جامعهای است که در آن شما به انسان ارزش واقعی خودش را میدهید و هیچکس حق ندارد به او صدمه بزند یا مانع پیشرفتاش شود. بنابراین تمام امکانات جامعه در جهت رشد انسانهاست.
کم کم زمانی که این اتفاق بیافتد، دیگر انسانها تبدیل به چاقوکش و آدمکش نمیشوند. وقتی ما پذیرفتیم که انسانها به دلیل شرایط اجتماعی است که تبدیل به یک آدم مادون انسان میشوند، بنابراین باید جامعهای تدارک دیده شود بدون اینکه در آن مهم باشد فرد در کجا، در بلوچستان یا در خیابان جردن تهران به دنیا آمده است. مهم این است که این بچه، این امکانات لازم را باید داشته باشد تا به بهترین خودش تبدیل شود. این جامعه انسانمدار است. شما قوانینی میگذارید که در آن حفظ جان، فیزیک و کرامت انسان ایرانی یا هر انسانی که در آن جامعه هست به صورت نهادینه حفظ میشود.»
آلترناتیو سیاسی
به گفته بیژن افتخاری، ایجاد جامعه انسانمدار برای ما دیگر انتخاب نیست، یک الزام است: «این یک انتخاب ضروری برای ما ایرانیهاست. یعنی ما دیگر چاره دیگری نداریم. در مقابل اپوزیسیون همیشه یک سئوال هست که این آخوندها اگر بروند چه کسی میآید؟
در جامعهای که انسانمداری به عنوان پایه و اساس قرار گرفته است، یعنی فردی حق ندارد کس دیگری را به جرم دگراندیشی، به جرم مذهب یا هر دلیل دیگری زندانی یا شکنجه کند. در جامعهای که امکانات مالی در اختیار همه قرار میگیرد که به بهترین خودشان تبدیل شوند، جامعهای که تفاوتهای اجتماعی و اقتصادی انسانها میتواند بین یک تا پنج باشد و بیشتر از این با سیستمها و مکانیسمهای اقتصادی مثل مالیات جلویش گرفته می شود، جامعهای خواهد بود که انسانها در آن رشد کنند و به تدریج انسانهای متفکر، انسانهای آزاده بار بیایند.
چرا؟ چون ما مابهازایش را تعریف نکردهایم. کاری که سازمان خودرهاگران میکند این است. سازمان خود رهاگران میگوید هرکسی میخواهد بیاید و هرکسی میخواهد برود. اگر ما در جامعه قدرت اجتماعی داشته باشیم و انسانمداری را به عنوان پایه اساسی کشور قرار داده باشیم، اصلاً نگران نباشید که چه کسی میآید و چه کسی میرود. برای اینکه دو حالت دارد. ۹۰ درصد این است که یک آدم دیکتاتور میخواهد بیاید سر کار که خب قدرت اجتماعی آن را مثل برف ذوب میکند. ۱۰ درصد هم آدمهای دموکرات میآیند سر کار. خب کارشان را ادامه میدهند.
در جامعهای که انسانمداری به عنوان پایه و اساس قرار گرفته است، یعنی فردی حق ندارد کس دیگری را به جرم دگراندیشی، به جرم مذهب یا هر دلیل دیگری زندانی یا شکنجه کند، در جامعهای که امکانات مالی در اختیار همه قرار میگیرد که به بهترین خودشان تبدیل شوند، در جامعهای که تفاوتهای اجتماعی و اقتصادی انسانها میتواند بین یک تا پنج باشد و بیشتر از این با سیستمها و مکانیسمهای اقتصادی مثل مالیات میتوانید جلویش را بگیرید، این جامعه، جامعهای خواهد بود که انسانها در آن رشد کنند و به تدریج انسانهای متفکر، انسانهای آزاده بار بیایند.
برخلاف نسل ما و نسلهای قبل یا بعد از ما که استبدادمنشی بخشی از وجودمان بوده، انسانهایی که در سیستم جدید زندگی میکنند به تدریج آزاداندیشی و آزادگی و داشتن شخصیت مستقل بخشی از وجودشان میشود. ما این کار ریشهای و فرهنگی را باید در درون جامعه از پایین انجام دهیم که تبلورش را در سطح کلان جامعه و در مدیریت و اداره کشور توسط همین افراد خواهیم دید.»
خیلی جالب بود. چطور این گروه ناشناخته مانده است؟ من فکر می کنم جامعه امروز ما که از هر نوع ایدیولوژی رویگردان شده ار این نوع تفکر استقبال کند. لطفن اطلاعات بیشتری در رابطه با این گروه ارائه کنید. ممنون.
محمود کاشانی / 25 August 2012
عالی بود. تئوری اش.
عملیش عالی تر است
و البته خیلی سخت.
کاربر مهمان / 25 August 2012
این دیدگاه همان دیدگاه ادیان است که چند هزار سال است سعی می کنند با رها کردن انسان از بند نفس و هوی و بندگی قدرت مداران وی را متعالی سازند تا طوق بندگی هیچ قدرتی را برنتابد. البته این ادعا در کشوری که دوهزار سال است خود دین به ابزاری برای سرکوب جامعه تبدیل شده کمی غیر قابل باور است ولی اگر دقیقتر بررسی شود خودرهاگردان حقیقی همان مومنان حقیقی هستند.
کاربر مهمان / 25 August 2012
این دیدگاه همان دیدگاه ادیان است که چند هزار سال است سعی می کنند با رها کردن انسان از بند نفس و هوی و بندگی قدرت مداران وی را متعالی سازند تا طوق بندگی هیچ قدرتی را برنتابد. البته این ادعا در کشوری که دوهزار سال است خود دین به ابزاری برای سرکوب جامعه تبدیل شده کمی غیر قابل باور است ولی اگر دقیقتر بررسی شود خودرهاگردان حقیقی همان مومنان حقیقی هستند.
کاربر مهمان / 25 August 2012
خوشحالم می بینم روشتفکران ما آرام آرام دارند با مشگلات اساسی و واقعی ما ایرانی ها آشنا می شونند و مهمتر آنکه برای آن راه حل علمی پیدا می کنند. آنسانمداری و جامعه مبتنی بر انسانمداری راهی است که جهان غرب از سیصد سال پیش آنرا آغاز و در نتیجه پیشرفت کرد. ما هم فقط از این راه به پیشرفت در همه سطوح خواهیم رسید. به این گروه که کار بزرگی را کلید زده اند تبریک می گوییم.
ضد استبداد / 25 August 2012
بسیار عالی به نظر میرسه حرف جدیدی برای گفتن دارند
سیاوش / 25 August 2012
انسانمداری یعنی انسان را برتر از هر پدیده ای و از جمله “خدا” دانستن! لذا فکر نمی کنم که انسانمداری با دین یکی باشد.
رحیمی / 27 August 2012
اطلاعات بیشتری در رابطه با خودرهاگران:
آدرس وبسایت خودرهاگران این است:
http://khodrahagaran.org/Fa
رادیو آموزشی روی ماهواره و اینترنت داریم به نام رادیو اتحاد
http://www.radioetehad.com
همچنین مهمترین برنامههای رادیو در soundcloud گذاشته میشود.
http://soundcloud.com/radioetehad
در ضمن آدرس ما در فیسبوک این است:
http://www.facebook.com/khod.rahagaran
برنامه های تلویزیونی ما در تلویزیون اندیشه:
شنبه ساعت 5 تا 6 بعد از ظهر به وقت کالیفرنیا- برنامه تصویر آزادی
دوشنبه ساعت 1-2 بعد از ظهر به وقت کالیفرنیا – برنامه کاوشگری جامعه
کانال یوتیوب خودرهاگران
http://www.youtube.com/user/khodrahagaran1
کامران مهرپور / 27 August 2012
با تشکر از رادیو زمانه. سوال اینجاست که چطور ما ایرانی ها اطلاعاتمان درمورد مسایل سطحی مانند تعداد اتوموبیلهای کیم قارداشیان یا غذای مورد علاقه برادپیت کم نظیر است اما اندیشمندانی مثل اقای دکتر افتخاری که مایه افتخار هستند اینگونه ناشناس مانده اند? من شخصا تا به امروز نام ایشان را نشنیده بودم و با خود رهاگران اشنا نبودم. افرین بر شما که این عزیزان را که بمثابه دارایی های یک ملت می باشند معرفی کردید.
کاربر مهمان / 30 August 2012