شهرنوش پارسیپور – مهناز را در زندان شناختم. او به عنوان طرفدار یکى از گروه هاى سیاسى دستگیر شده بود. دختر محجوبى بود و از آن دسته از زندانىها که چندان به چشم نمىآمد. اغلب تنها براى خودش راه مىرفت و از جمع کناره مىگرفت.
زمانى رسید که من و یک زندانى دیگر تصمیم گرفتیم مثنوى معنوى بخوانیم. دو روزى از آغاز این حرکت نگذشته بود که مهناز به ما نزدیک شد و خواهش کرد همراه ما کتاب بخواند. این امکانپذیر بود، چون تا جمع سه نفره براى کتابخوانى اجازه صادر شده بود. زندانى دیگر که با من کتاب مىخواند، دچار ناراحتى عصبى بود و به همین خاطر قرصهاى روانگردان مصرف مىکرد. پس اغلب هنگامى که کتاب مىخواندیم، او در حالت چرت زدن بود. در نتیجه من و مهناز به عنوان کتابخوانهاى اصلى کار را دنبال مىکردیم، و پس از مدت کوتاهى زندانى بیمار عذر خواست و ما را تنها گذاشت.
کار کتابخوانى من و مهناز با موفقیت پیش مىرفت و من کم کم از مهناز شناخت بهدست مىآوردم. متوجه مىشدم که انسان بسیار محجوب و تنهایىست. همیشه به من مىگفت «شما» و هرگز حاضر نشد از خطاب «تو» استفاده کند. به هر حال هنگام خواندن بود که گاهى ما درد دل هم مىکردیم، و مهناز زندگى خودش را براى من واگو کرد.
او در یک خانواده کارگر به دنیا آمده بود. پدرش کارگر کارخانه سیگارپیچى بود و مادرش در خانههاى مردم کار مىکرد. مهناز اما مجبور بود اغلب به دستور خالهاش با او همراه شود. زمان درازى طول کشیده بود تا بفهمد خاله مشغول انجام چه کارىست. زن جوان یک روسپى بود و مهناز را به عنوان پوشش به همراه خود به این طرف و آن طرف مىبرد. بسیارى مواقع او را به سینما مىبرد، چون با انتخاب مشترى پیش مىآمد که به سینما بروند. آنها در سینما در مقدمات ارتباط خود گیر مىکردند. مهناز مىگفت که روى صندلى سینما دچار حالت بدى مىشده. او متوجه بوده که میان خاله و مرد همراهش ماجراهایى رخ مىدهد.
اما بدتر از آن زمانهایى بوده که به اتفاق خاله و مرد همراهش به خانهاى وارد مىشدند. خاله او را روى صندلى یا زمین مىنشانده و به همراه مرد به اتاق دیگرى مىرفته. بچه تنها اغلب از سر و صداى خاله و مرد همراهش متوجه مسائلى مىشده است. مهناز مىگفت که پوشش خالهاش بوده تا مورد توجه پلیس و مأموران دیگر قرار نگیرد. مهناز خجول و ساکت بود و در این عذابى که خاله براى او مقدر کرده بود، خجولتر و ساکتتر شده بود.
شهرنوش پارسیپور: باید این فکر را که روسپى صرفاً یک قربانىست از ذهن بیرون کرد. باید باور کرد که روسپى یک واقعیت عینى جامعه است. مسئله را باید بدون تعصب مورد بررسى قرار داد و به راه حلى رسید.
مهناز تا برسد به سن دهسالگى مرتب همراه خاله بوده. او عاقبت روزى از رفتن با او امتناع مىکند و به درس و مشقش مىچسبد. مهناز چهارده ساله بوده که انقلاب رخ مىدهد. خاله براى زمان کوتاهى بىبند و بارتر هم مىشود. اما مهناز از طریق دوستان دبیرستانى جذب گروه سیاسى خود مىشود. او که تشنه انجام کارى بوده با علاقمندى در تظاهرات شرکت مىکند. روزنامههاى گروهش را مىفروشد و عاقبت در سال سرنوشتساز ١٣۶٠ دستگیر مىشود. اینک در زندان به مرور زندگىاش مىپردازد.
ماجراهاى خاله همانند بارى روى دوش او قرار داشت. مهناز احساس مىکرد به دلیل اعمال خاله روح و روانش آلوده شده است. او در آخرین بارى که به همراه خاله رفته بود مورد توجه مرد همراه خاله قرار گرفته بود و مرد کوشیده بود بدن او را لمس کند. مهناز با تمام قوا فریاد کشیده بود و مرد وحشتزده فاصله گرفته بود. اینک مهناز در به یاد آوردن این ماجرا و ماجراهاى دیگر خاله رنج مىبرد. احساس کثیفى و تباهى مىکرد و از خالهاش نفرت داشت. ما بارها در این زمینه با یکدیگر حرف مىزدیم. کوشش من این بود که به او نشان بدهم خالهاش نیز یک قربانى بوده است. زنى جوان که امکان ازدواج ندارد و فقیر نیز هست و به پول نیازمند است. اما مهناز نظر دیگرى داشت. به نظر او برخى از زنان ذاتاً روسپى بودند. به نظر او خالهاش جزو این دسته زنان بود.
او اینک در زندان فرصتى بهدست آورده بود تا درباره این مسائل بیندیشد. چرا خالهاش دائم لباس نو مىخرید؟ مگر نمى شد با یک دست لباس زندگى کرد؟ چرا خاله فکر مىکرد باید در رستوران خوراک بخورد؟ چرا تجملات را دوست داشت، و اساساً این پرسش براى او مطرح مىشد که چرا خاله دائم به مردى نیاز داشت تا به او نزدیک شود؟
اینها پرسش هاى مهمى هستند. مىدانیم که فحشا یکى از قدیمىترین مشاغل دنیاست. در زمانهاى دوردست روسپیان در نظامات مادرتبار از اهمیت برخوردار بودند و براى زندگى حقوقى برابر با بقیه مردم داشتند. شاید این مربوط مىشد به زمانى که مردم بیاباننشین دسته دسته به روستاها و شهرها حمله مىکردند، و روسپیان واسطهاى بودند تادختران جوان غیر روسپى سالم و دستنخورده بمانند. شاید در عین حال بتوان باور داشت که گروهی از زنان تمایل جنسى قوىترى دارند که باعث انحراف جنسى آنها مىشود. شمارى بر این عقیده هستند که مشکلات اقتصادى باعث بهوجود آمدن روسپى مىشود. برخى نیز بر این باورند که مورد تجاوز قرار گرفتن در کودکى عامل روسپىگرىست، اما مطالعات دقیقتر نشان مىدهد که احساس لذتجویى نیز یکى از دلایل اصلى کشانده شدن عدهاى از زنان به سوى فحشاست.
شاید بتوان باور کرد که روسپى نوعى زن است که نمى تواند به یک شوهر قناعت کند، چنانکه در میان مردان نیز شمارى چندهمسرى هستند. چندهمسرى براى مردان حداقل در جامعه ایران و جوامع مسلمان مشروع شناخته شده، اما قانون در برابر مسئله زنان داراى چند همسر ساکت است. شاید روسپیان آن گروه از زنان باشند که تمایلى به ازدواج سنتى ندارند و نمىتوانند پایبند یک مرد معین بشوند.
مهناز باور داشت که خالهاش به طور فطرى روسپى بوده است. او در عین حال باور داشت که خودش از نوع دخترانىست که از اینکار نفرت دارند. مهناز هرگز نکوشیده بود دوست پسرى بیابد. چنان خود را وقف اهداف سازمان سیاسىاش کرده بود که دیگر هیچ فرصتى براى کار دیگرى باقى نمانده بود. علاوه بر آنکه خاطره خاله و ماجراهایش چنان بر او فشار مىآورد که به محور اصلى ذهن او تبدیل شده بود. او نمىتوانست خالهاش را ببخشد و من مىکوشیدم در او این حس را بیدار کنم که انسان موظف است در جریان زندگى اغلب از سطح بالاترى به مسائل نگاه کند. خاله چه روسپى فطرى و یا قربانى، محصول نظام اجتماعى بود.
بهراستى باور کردهام که در تمامى جامعهها روسپىگرى اگر تشویق نشود، اما تحمل مىشود. همیشه مردانى هستند که تنها سفر مىکنند و به شهرها وارد مىشوند. جامعه بر اساس مکانیسم پیچیدهاى عدهاى از زنان و دختران را به فحشا مىکشاند تا این افراد تنها مزاحم آرامش و آسایش مردم نشوند. در همین جمهورى اسلامى که ظاهراً فحشا ممنوع است، اما نظام صیغه تشویق مىشود که در شرایطى بسیار نزدیک به نظام روسپىگرىست.
شنیدهام در همین جمهورى اسلامى خانههایى وجود دارد که زنان صیغه را در آنجا اسکان دادهاند و خود مقامات دست در کار ایحاد این نظم بودهاند. شاید بهتر باشد که اکنون بهطور جدى درباره مسئله روسپىگرى در ایران مطالعه کنیم. البته کتابهایى نوشته شده است که کتاب خانم ستاره فرمانفرمائیان در این زمینه از اهمیت برخوردار است. باید این فکر را که روسپى صرفاً یک قربانىست از ذهن بیرون کرد. باید باور کرد که روسپى یک واقعیت عینى جامعه است. مسئله را باید بدون تعصب مورد بررسى قرار داد و به راه حلى رسید.
در همین زمینه:
::برنامه رادیویی «با خانم نویسنده» در کتاب زمانه::
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
در ادامه و همراهی با این بخش از گفتار بانو پارسی پور: “مىدانیم که فحشا یکى از قدیمىترین مشاغل دنیاست. در زمانهاى دوردست روسپیان در نظامات مادرتبار از اهمیت برخوردار بودند و براى زندگى حقوقى برابر با بقیه مردم داشتند. شاید این مربوط مىشد به زمانى که مردم بیاباننشین دسته دسته به روستاها و شهرها حمله مىکردند، و روسپیان واسطهاى بودند تادختران جوان غیر روسپى سالم و دستنخورده بمانند.”
روسپی را خدا روسپی نیافرید؛ آنانکه در شهر نان بخش می کنند، او را لنگ نان گذاشته اند تا هر زمان لنگ هماغوشی ماندند او را به تکه نانی بخرند …
این گفتار با اندکی دستکاری در واژه ها و ساختار نوشته، گویا از صادق هدایت باشد (البته بعید است این از کارهای او باشد.)
کاربر مهمان / 13 August 2012
خانوم پارسی پور!
روسپی زنی نیست که با بیش از یک مرد رابطه دارد! روسپی زنی است که در مقابل سرویس جنسی پول میگیرد. پول گرفتن در مقابل سکس عنصر اصلی تعریف روسپی گری است.
ژنرال / 13 August 2012
یکی از اساتید جامعه شناسی همین را مطرح کرد که روسپی گری باید سازمان داده بشه تا هم از آسیبهای اجتماعی کاسته بشه و هم مکان ها مشخص باشند تا از شیوع بیماری هایی مانند ایدز جلوگیری بشه و هم واقعا علل اصلی روسپیگیری مشخص بشه و زنانی که به واسطه فقر و نیاز به این کار تن در میدهند از کسانی که مسایل دیگه ای دارند سوا بشن و اینطوری میشه کاری کرد . اما آخرش چی شد؟؟ از دانشگاه اخراج شد
سکوت تلخ / 13 August 2012
گزینه اقتصادی مهمترین عامل است البته گزینه های دیگری چون نوع رابطه با همسر سطح توقعات ومحیط پیرامون تاثیرگذار است اما صرف میل جنسی برای گرایش زنان به روسپی خنده دار است گرچه میل جنسی در چند همسری مردان نقش اصلی را بازی میکند اما در زنان بسیار ضعیف است من با توجه به برخوردم با چند روسپی این را می گویم
کاربر مهمان / 13 August 2012
من هم سخت معتقدم که بعضی از زنان ذاتا روسپی هستند
امیر / 13 August 2012
من هم سخت معتقدم که بعضی از مردان ذاتا روسپی هستند
کاربر مهمان / 14 August 2012
فقر + فقدان سلف استیم در زنان= خودفروشی
کاربر مهمان / 13 August 2012
به نظر من این پیشنهاد خانم پارسی پور برای قربانی ندیدن روسپیها کاملآ درسته. حتا فکر میکنم این تفکیک قربانی/مجرم در خیلی زمینه های دیگه، مثل اسید پاشی به صورت زنان، باید مورد بازنگری قرار بگیره. اهمیت این کار در اینه که اولا زنان دیگه به طور اتوماتیک به عنوان قربانی و بدبخت و غیره.. دیده نمیشن و دیگه اینکه از طریق به رسمیت شناختن مشکلات مردان، مشکلات فرهنگی به شکل جامع تر و دقیق تری مورد بررسی قرار میگیرن.
کاربر مهمان / 14 August 2012
من هم برایم همیشه این سئوال مطرح است. چرا گزینه یک زن در شرایط فقر خودفروشی باید باشد؟
خیلی از زنها با مشقت زیاد به کارگری یا تمیز کردن خانه پولدارها یا کارهایی مثل خیاطی یا آشپزی برای دیگران روی می آورند.
بدون اینکه تحقیق مشخص و یقینی در مورد ذاتی بودن یا میل شدید جنسی در این مورد روسپیگری باشد منهم فکر میکنم این پدیده در زنها باید از میل مریض گونه جنسی باشد. من زنهایی را دیده ام که از طبقه مرفه جامعه بوده اند صاحب خانواده و حتی شوهر و بچه بوده اند و باز هم با مردان دیگر بجز شوهرشان رابطه جنسی داشته اند. و از این مردان هدایای گرانقیمت و گاهی پولهای نسبتا زیاد دریافت میکردند.
من تصادفا با یکی از این زنها آشنا شدم. اصلا فکرش را هم نمیکردم اینکاره باشد. زن بسیار شاد و دوست داشتنی و جذابی بود. بعد از مدتی که با من صمیمی شد بدون خجالت و کمی هم با رضایت خاطر اتش را با مردها تعریف میکرد.
حقیقتا فکر میکرد که این مردها گرفتارش شده اند و عاشقش هستند. حتی تعریف میکرد که خیلی از این مردها به او گفته اند بعد از او با هیچ زن دیگری نمیتوانند همخوابه شوند. و بابت این موضوع این زن به خودش افتخار میکرد و مغرور بود. و فکر میکرد که زنی استثنایی است. فکر میکرد هیچ مردی در مقابل او قدرت مقاومت ندارد.
خلاصه این زن بشدت و بشکل بیمار گونه ایی معتاد سکس شده بود. و سکس بخشی از هویت او بود. با اینکه سن زیادی داشت نزدیک 50 سال . خلاصه نمیدانم عاقبتش چه شد. و کارش به کجا کشید. چون نیمه های داستانهایش من دیگر حالت تهوع از او داشتم و مطمئن شدم که سکس به این شکل بیماری و نوعی اعتیاد است.
کاربر مهمان / 14 August 2012
" این گفتار با اندکی دستکاری در واژه ها و ساختار نوشته، گویا از صادق هدایت باشد (البته بعید است این از کارهای او باشد.)" !!! < اندکی دستکار> < گویا> < البته بعید است>. کار بر مهمان، بابا تو دیگه کی هستی؟ رفرانس درست بده.شمارو بخدا *****
کاربر مهمان / 14 August 2012
به قول زنده یاد فریدون فرخزاد:
راستی روسپی! از خودت پرسیدی
چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان دربیاورد، رگ غیرت اربابان بیرون می زند اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این ایثار است
مگر هر دو از یک تن نیست؟
بفروش! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب می زنند به قیمت دنیایشان
شرفت را شکر که اگر می فروشی از تن می فروشی نه از دین
صنم / 15 August 2012
گفتاری عاقلانه اما کوتاه در باب الزام وجود روسپی خانه:
http://zertopert.blogsky.com/1391/05/25/post-104/
صنم / 15 August 2012
من خودم روسپی ای رو میشناختم که از نوجوانی یا به قول غربیها بچگی هم هیز بود و بعدا ازدواج کرد و از نظر مالی هم هیچ مشکلی نداشت ولی اون هیزی ابتدایی باعث شده بود که حتی کتک برادرانش رو هم تحمل کنه و باز هم ادامه بده
علاوه بر اون
چندتا روسپی دیگه ای هم میشناختم که صفت مشترک همشون دروغگویی و خودبرتربینی و به قول عوام پرادعایی بود. معمولا هم آدمهای بددهنی هستند
قبل از انقلاب هم تحقیقی به نام «علل روسپیگری در ایران» چاپ شده بود که با بررسی زندگی روسپیان به این نکته رسیده بود که از لحاظ اقتصادی تعادل ندارند و گاهی خسیس و گاهی ولخرج هستند
———
اون استاد دانشگاهی هم که گفته با وجود روسپیخانه ، فساد از جامعه برچیده میشه احتمالا نمیتونسته دور و برش یا قبل از انقلاب رو مشاهده کنه که روسپیخانهها به جای خود کار میکنند و فساد عمومی به جای خود. نمونهش تمام کشورهای غربیه که با وجود روسپیخانه ، تجاوز و سکس ضربدری و خانوادگی و همهچیز در کنارش در منازل و محل کار و … وجود داره.
استاد دانشگاه!!!
علیزاد / 15 August 2012
روسپیگری چیزی نیست که بتوان انرا در ترازوی اخلاق نهاد و گفت بد است یا خوب است . روسپی ضرری به هیچکس نمیزند . و بلکه بالاترین لطف را در حق دیگران میکند . روسپیگری چه به جهت رفع حوائج مادی و چه بخاطر شهوت زیاد نه بد است و غیر اخلاقی . روسپیگری یک انتخاب شخصی است . از عهده بعضی بر میاید و از عهده بعضی نه . من که یک مرد هستم ، شاید اگر در مضیقه بودم و زنان پیشنهاد میکردند در ازای دریافت پول با انان …باشم ، از دل و جان قبول میکردم . هم خدا را داشتیم و هم خرما را . چیز دیگری هم میخواهم بگویم : من با زنان بسیار زیادی ( روسپی) بوده ام و به جرات میگویم در بین انان روح های بلندی وجود دارد . شاید اگر این کاراکترها شرایطش را داشتند هر کدام یک ترزا میشدند ( شاید هم بالاتر ) . اگر اهل ازدواج بودم قطعا تا حالا با یکی از انها ازدواج کرده بودم ( منظورم دو نفر است که مصداق واقعی روح های عمیق بودند . هر کدامشان به صد هزار نفر میارزید )
منوچهر / 16 August 2012