اغلب در موقعیتی هستیم که دلمان میخواهد با دیگران مهربان باشیم و به آنها کمک کنیم، اما نمیدانیم دیگران واقعا چه نیازی دارند. دوست داریم ارتباطمان را با دیگران بیشتر کنیم و به آنها خدمات بدهیم، اما نمیدانیم چه کار باید بکنیم. ذهن آنها غیرقابل نفوذ به نظر میرسد و مشکلاتشان مبهم است. در چنین شرایطی، باید به خاطر داشته باشیم که قدرتی فوقالعاده داریم: ظرفیت اینکه به دیگران آن چیزی را بدهیم که قطعا به آن نیاز دارند؛ چیزی که بر مبنای بصیرت کهن و اساسی انسان ایجاد شده و آن این است که همه ما نیاز به اطمینان داریم.
زندگی برای همه در اضطراری مداوم میگذرد. همه ما درباره ارزشهایمان گرفتار تردید هستیم، نگران آیندهایم، دچار اضطرابی بیشکلیم درباره آن چه انجام دادهایم، درگیر احساس گناه و شرمندگی از خودمان. هر روز، تهدیدهای تازهای برایمان به همراه میآورد و به استثثنای برخی از لحظات که با دنیا یکی هستیم، اغلب حال روحیمان خوب نیست. پیر یا جوان، با تجربه یا بیتجریه، موفق یا شکست خورده، فرقی نمیکند: یک چیز درباره همه مشترک است و آن اینکه همه دچار احساس عدم امنیت هستند و با اینکه تلاش میکنند پنهانش کنند، کم و بیش افسردهاند.
این به آن معناست که همه بیش از آنکه خودشان متوجه شوند، دنبال کسی هستند که کلام لطیفی به آنها بگوید؛ کلامی که با شنیدنش احساس کنند حق زنده بودن دارند، برایمان ارزش دارند، زندگیشان آسان نبوده و نیست و اینکه ما به معنی واقعی کلمه، طرف آنها هستیم. ممکن است خیلی ساده و پیش پا افتاده به نظر برسد، اما اثرش میتواند فوقالعاده باشد. اینکه مثلا به دیگران بگوییم چیزی که گفته بودند در ذهنمان مانده، اینکه میدانیم چند ما گذشته برایشان خیلی سخت بوده اما از آخرین باری که دیدهایمشان بهشان فکر میکنیم، اینکه متوجه شدهایم که چطور رفتار میکنند و آن را تحسین میکنیم، اینکه واقعا نیاز به استراحت و تفریح دارند و میتوانیم ببینیم باری که بر دوششان است واقعا سنگین است.
ممکن است اطمینان بخشی را با تملق و چاپلوسی اشتباه بگیریم. چاپلوسی در خود دروغی به نیت کسب منفعت دارد، اما اطمینانبخشی به معنای مهر واقعی و تحسین توانایی دیگری است؛ چیزی که معمولا از روی شرمندگی بیانش نمیکنیم. چاپلوسی به قصد سود بردن است اما اطمینانبخشی برای کمک است. به علاوه، چاپلوسان با طعمههای خود تنها حرف میزنند اما مهربانان، کاری ارزشمند تر انجام میدهند: نشان میدهند که ضعف را دیدهاند اما با وجود آن مهر و شفقت دارند.
«مطمئنم خوب خواهی شد»، «همه این حالتها را تجربه میکنند»، «لازم نیست خحالت بکشی»… حرفهایی که برای اطمینان بخشی باید بزنیم، حرفهای تازهای نیست، جملات سادهای است که همه نیاز به بازشنیدن آنها داریم، چون ذهن ما در به یاد داشتن این حقیقتها خوب عمل نمیکند. خاصیت این جملهها این است که وقتی کس دیگری آنها را بگوید، بهتر قبولشان میکنیم تا اینکه خودمان مدام برای خودمان تکرارش کنیم.
در سال ۱۴۲۵، مازاتچو، هنرمند نقاش ایتالیایی، تصویری از هبوط آدم و حوا روی دیوار کلیسای سانتا ماریای فلورانس کشید. لازم نیست باوری به ماوراءالطبیعه داشته باشیم تا وحشت چهره این زوج را درک کنیم. اگر قادر به درک این وحشت هستیم، دلیلش این است که آنچه میبینیم، نمونهای از وحشتی جهانی است. همه ما به نحوی از حریم امن خود بیرون پرتاب شدهایم و مجبور شدهایم به سرزمین ناامنی، اندوه و عدم اطمینان هبوط کنیم. همه ما دچار مشکلاتیم، تا مغز استخوان نگرانیم، دنبال آرامشیم و نیاز به مهربانی و بردباری داریم.
بخشی از مسوولیت ما در زمانهای که دیگر اعتقاد به اطمینان الهی چندان وجود ندارد این است که نقش خود را بازی کنیم. به هر کدام از ما نقشی در اطمینان بخشی به بقیه داده شده است؛ اطمینان بخشیدن به دیگرانی که همچون خودمان رنج میکشند.
ممکن است نتوانیم دقیقا رنج دیگری را بفهمیم، اما همواره میتوانیم مطمئن باشیم که آنها هم به قدر ما رنج میکشند، به خود تردید دارند، اینکه همیشه همه چیز برایشان خوب پیش نمیرود، اینکه دشوارهای تنهایی، اضطراب و شرم را تجربه میکنند و اینکه اگر بتوانیم چیزی بگوییم، چیزی خیلی معمولی و حتی ساختگی تا به آنها اطمینان ببخشیم، میتواند اثر خیلی بزرگی بر آنها داشته باشد.
بسیار عالی
ممنون
محمد / 16 August 2019
بنده با سابقه بیش ازچهل سال خارج نشینی و دوستی ها ورفاقت ها با تحصیل کرده گان هموطن به این نتیجه رسیده ام که اطمینان نکردن بهترین اطمینان است.زیرا که ضربه های روحی ومالی که ازاطمینان کردن ساده لوحانه نصیبم شده مهلک است ..بنده به درختان که چه ظاهرشان و باطنش شان همان است که می بینم اطمینان می کنم..حالا بگذریم که درداخل ایران چه می گذرد و باید فقط به سایه خودمان اطمینان کنیم..
حقیقتگو / 18 August 2019