محمد عبدی- برای بیست و هشتمین فیلم از مجموعه سینمای جهان در صد فریم بازگشتم به سال‌های نزدیک‌تر؛ به یک فیلم کمتر شناخته شده و قدر دیده این سال‌ها از گاسپار نوئه: «وارد خلاء شو».

با این فیلم همراه با شخصیت اصلی از جسمیت خود فارغ می‌شویم و در دنیای نامتعارفی گام می‌نهیم که نسبتی با جهان مادی اطراف ما ندارد. این فیلم نگاهی عمیق و فلسفی‌ است به مضمون زندگی پس از مرگ.

وارد خلاء شو (Enter the Void) چه داستانی دارد؟

کارگردان و نویسنده فیلمنامه: گاسپار نوئه- بازیگران: ناتانیل براون، پاز دو لا هوئرتا، سیریل روی- محصول ۲۰۰۹- ۱۵۴ دقیقه، فرانسه.

اسکار و لیندا در کودکی والدینشان را بر اثر یک تصادف از دست داده‌اند. حالا آن‌دو در توکیو زندگی می‌کنند و اسکار به مصرف مواد مخدر و خرید و فروش آن مشغول است. در توالت یک کلوب پلیس به او شلیک می‌کند و اسکار می‌میرد، اما مرگ پایان زندگی او نیست…

گاسپار نوئه کیست؟

متولد ۱۹۶۳ در بوینس آیرس آرژانتین. از پدری نقاش و روشنفکر. تحصیل سینما در مدرسه لویی لومیر در فرانسه. ساخت اولین فیلم کوتاه در ۱۹۸۵. اولین فیلم بلند در سال ۱۹۹۸. شهرت جهانی و جنجال زیاد با فیلم برگشت‌ناپذیر (۲۰۰۲)

خالق دنیایی دیوانه‌وار. فیلمسازی جنجالی. سازنده تنها سه فیلم بلند.

«وارد خلاء شو» را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

تجربه شگفت‌انگیز گاسپار نوئه در رفتن به درون انسان و تجربه مرگ، فیلم درخشانی است که از حیث این مضمون و توانایی فیلمساز در پرداخت آن، نظیری در تاریخ سینما ندارد.

گاسپار نوئه

با «وارد خلاء شو»، ما به عنوان تماشاگر- تماشاگر جدی اهل سینما و نه مخاطب عادت‌کرده به هالیوود البته- می‌توانیم همراه با شخصیت اصلی از جسمیت خود فارغ شویم و در دنیای نامتعارفی گام نهیم که نسبتی با جهان مادی اطراف ما ندارد. این فیلم نگاهی عمیق و فلسفی‌ است به مضمون زندگی پس از مرگ.

در این راه نوئه ابایی ندارد که از مخاطب عام به کل صرف نظر کند و از طرفی وقعی هم برای مخاطب شبه‌روشنفکر کم‌سواد نمی‌نهد؛ تنها می‌خواهد نگاه متفاوت و متمایز خود را با تماشاگر بسیار خاص قسمت کند. نتیجه‌اش هو شدن فیلم در جشنواره کن بود؛ اما چه باک که فیلم نوئه سال‌ها- شاید دهه‌ها- از زمان خود جلو‌تر است و نمونه‌ای حیرت‌انگیز و مثال‌زدنی‌ است از هماهنگی فرم و محتوا.

از اولین نما‌ها دوربین به‌جای چشم شخصیت اصلی فیلم قرار می‌گیرد و ما از دید او دنیای اطراف را می‌بینیم. حتی پلک زدن او را هم شاهدیم و با هر بار پلک زدن، صحنه تاریک می‌شود. ما برای ۲۵ دقیقه با او همراه هستیم، بی‌آنکه احساس خستگی کنیم. دوربین سیال فیلم (که در تمام طول فیلم به همین شکل ستایش‌برانگیز در حرکت است) جهان اطراف را از دید یک معتاد و فروشنده مواد مخدر با ما قسمت می‌کند.

در اولین نما‌ها می‌فهمیم که او و خواهرش در توکیو زندگی می‌کنند (شهری که فضای فانتزی و عروسکی‌اش با نور‌ها و نئون‌های عمودی، به بخشی از ساختار بصری فیلم بدل می‌شود). اولین دیالوگ‌های فیلم درباره مرگ و ترس از مرگ است؛ دیالوگی که تمام رویکرد فیلم را درباره مفهوم «مردن» و زندگی پس از مرگ می‌آغازد و تا انتها دنبال می‌کند.

پس از ۲۵ دقیقه- زمانی که ما کاملاً با شخصیت اصلی، یعنی اسکار یکی شده‌ایم و دوربین در واقع نقش اسکار/ ما را بازی می‌کند- در یک صحنه تکان‌دهنده همراه با اسکار تیر می‌خوریم و می‌میریم. تأثیر صحنه به‌قدری زیاد است که بر روی پرده سینما – جای واقعی تماشای فیلم- به‌راحتی می‌تواند نفس ما را در سینه حبس کند و ما واقعاً مرگ را در یک قدمی خود حس و تجربه کنیم (همین‌طور صحنه مصرف مواد مخدر که به قدری دقیق و درست کارگردانی و فضاسازی شده که می‌تواند این تجربه را برای منی که هیچ‌گاه مواد مخدر مصرف نکرده‌ام، به تمامی عینی کند.)

در صحنه مرگ مانند صحنه‌های قبلی، صدای ذهن اسکار را می‌شنویم که در حال فکر کردن و حرف زدن با خودش است. او ابتدا گمان می‌کند صحنه‌ای که می‌بیند توهمی است ناشی از مواد مخدر، اما بعد مرگ خود را باور می‌کند. پس از مرگ، دوربین از او جدا می‌شود و برای اولین بار (به‌جز صحنه دیدن صورت خودش در آینه) او را می‌بینیم که در توالت غرق در خون است. دوربین چرخش‌های خود را آغاز می‌کند تا با غرق شدن در سیاهی و سفیدی مرگ را با ما قسمت کند و در فضایی تهی و خلا‌ءیی بی‌انتها سؤال اصلی زندگی بشر درباره مفهوم مرگ را مطرح کند.

وارد خلاء شو، ساخته گاسپار نوئه

از این پس دوربین سیال جای روح اسکار (یا بخوانید اسکار در شکل غیر مادی‌اش) قرار می‌گیرد که می‌تواند زمان و مکان را در هم بشکند و با سود جستن از خلاء به‌سرعت جایش را تغییر دهد و از بالا همه چیز را نظاره کند. از اینجا به بعد دوربین تنها از زاویه بالاتر- زاویه دید اسکار مرده- به همه چیز می‌نگرد و او که حالا از جسم‌اش فارغ شده، قادر است خودش را هم ببیند. اولین چیزی که اسکار مرده می‌بیند، تصویر جسد خودش است. به سرعت به سراغ خواهرش می‌رود و عشقبازی او و پس از آن- پس از شنیدن خبر مرگ اسکار- زاری‌اش را می‌بیند.

این روند تا انتهای فیلم ادامه می‌یابد و ما به همراه اسکار، به مشاهده‌گری بدل می‌شویم که همه چیز را از زاویه بالا- بخوانید دانای کل- می‌بینیم. برای این دانای کل- یا راوی‌ای که توانایی دخالت در جهان اطراف‌اش را ندارد- حرکت از یک مکان به مکان دیگر از طریق فرو رفتن دوربین در یک سیاهی یا روشنایی- در مفهوم کلاسیک فلسفی سیاهی و روشنایی- صورت می‌گیرد و هر بار ما به همراه اسکار وارد خلاء‌یی می‌شویم که از طریق آن گذر از زمان و مکان میسر می‌شود.

مرور خاطرات بچگی و آنچه که بر این خواهر و برادر گذشته، در واقع نوعی بازگشت به گذشته نیست؛ تجربه مکرر گذشته است و شکل عینی اینکه گفته می‌شود انسان به هنگام مرگ تمام زندگی‌اش را از ابتدا تا انتها می‌بیند. بدین ترتیب اسکار مرده/ ما در همه وقایع کنار می‌ایستیم و می‌توانیم اسکار کودک و اسکار جوان را ببینیم. زاویه دوربین همیشه کمی بالا‌تر از پشت سر اوست و ما در واقع در کنار اسکار که تنها از پشت دیده می‌شود، زندگی‌اش را به شکل فشرده‌ای مرور می‌کنیم. همه چیز به شکل مینی‌مالیستی برگزار می‌شود و درباره گذشته او به ما همانقدر اطلاعات داده می‌شود که نیازمندیم.

اما در بازگشت به زمان حال، فیلم هیچ عجله‌ای ندارد. صحنه‌های طولانی و بسیار طولانی به ما فرصت اندیشیدن و غرق شدن در جهانی غیر مادی را می‌دهد. ما به همراه اسکار می‌میریم و در صحنه انتهایی به همراه او باز به دنیا می‌آئیم. در گردش‌های دوربین (اسکار مرده/ ما) و جست‌و‌جوهای بی‌انتهای او در یافتن خلاء – یا مأمنی برای آرام گرفتن- وارد مهبل یک زن در حال سکس می‌شویم و در درون آن اسپرمی هستیم که به دنبال زندگی است و سرانجام چرخه حیات اسکار/ ما کامل می‌شود؛ حیاتی دوباره مملو از سیاهی و روشنایی، و غم و شادی؛ و البته سؤال ازلی ابدی بشر برای یافتن معنایی برای آن.

در همین زمینه:
::سینمای جهان در صد فریم از محمد عبدی در زمانه::
 

ویدئو: پیش‌پرده «وارد خلاء شو» ساخته گاسپار نوئه