پانته‌آ بهرامی – رسانه‌ها را می‌توان به دو گروه «رسانه‌های نوین اینترنتی» که شبکه‌های اجتماعی‌ای چون فیس‌بوک و توییتر زیرمجموعه آن هستند و «رسانه‌های سنتی» مثل روزنامه، رادیو و تلویزیون تقسیم کرد.

استفاده از شبکه‌های اجتماعی طی جنبش اعتراضی مردم ایران در سال ۱۳۸۸ خورشیدی بسیار نوین بود و کاربران این شبکه‌های اجتماعی عمدتاً محدود به طبقه متوسط ایران می‌شدند.

کورش عرفانی، جامعه‌شناس بر این باور است که کاربران و مخاطبان اینترنت با وجود محافظه‌کاری سنتی که در طبقه متوسط وجود دارد از یکسو و نو بودن و عدم شناخت از این وسیله از سوی دیگر باعث شدند که این وسیله به جای ابزار مبارزه، تبدیل به خود مبارزه شود.

او می‌گوید: «در جنبش سال ۸۸ شاهد شرکت طبقه متوسط و لایه‌های بالایی، میانی و تاحدی پایینی طبقه متوسط بودیم که به این شبکه‌ها دسترسی داشتند، لذا به طور خیلی جدی محتوا و روش‌های کاری آن‌ها هم در استفاده از این شبکه‌های اجتماعی تابع ماهیت اجتماعی آن‌ها بود. همانطور که دیدیم در ‌‌نهایت این‌ها نتوانستند از مرزهایی که در پیوند با ماهیت طبقاتی این کار بود فرا‌تر روند. ما شاهد یک نوع درجا زدن از لحاظ محتوایی در استفاده از این شبکه‌ها بودیم که سبب شد جنبش آن آشفتگی را که بر آن حاکم بود نتواند حل کند و لذا درجا بزند. در ‌‌نهایت رژیم موفق شد از این عدم پیشرفت جنبش و فعالانش استفاده کند و راه‌های مهار آن را پیدا کند و در دی‌ماه و بهمن‌ماه ۸۸ آن را به قول خودشان جمع و جور کند.

ابزار مبارزه یا صحنه مبارزه؟

براساس تجربه سال ۸۸ مبارزه در خیابان در خردادماه به اوج خود رسید و از تیر و مردادماه تبدیل به یک مبارزه اینترنتی شد. در واقع اینترنت که قرار بود نقش ابزار مبارزه را بازی کند، تبدیل شد به خود مبارزه و بدین ترتیب این اشتباه و توهم برای بسیاری از کاربران این وسیله اتفاق افتاد که فکر کردند به جای اینکه مسئله را در خیابان دنبال کنند، اگر بنشینند پشت کامپیوتر‌ها می‌توانند‌‌ همان تاثیرگذاری را داشته باشند. بنابراین شروع کردند یکسری از مطالب بسیار محدود را که ناشی از حضور محدود یکسری از کنشگران در خیابان‌ها بود، برای همدیگر ارسال کردن و بدین‌ترتیب یک نوع احساس کاذب مبارزه‌گری را در خودشان به وجود آوردند، در حالی که مبارزه قرار بود در خیابان‌ها تعیین و تکلیف آن رقم زده شود.

مبارزه در خیابان در خردادماه به اوج خود رسید و از تیر و مردادماه تبدیل به یک مبارزه اینترنتی شد. در واقع اینترنت که قرار بود نقش ابزار مبارزه را بازی کند، تبدیل شد به خود مبارزه و بدین ترتیب این اشتباه و توهم برای بسیاری از کاربران این وسیله اتفاق افتاد که فکر کردند به جای اینکه مسئله را در خیابان دنبال کنند، اگر بنشینند پشت کامپیوتر‌ها می‌توانند‌‌ همان تاثیرگذاری را داشته باشند.
در واقع در آن دوران یکنوع ذوق‌زدگی و کشف امکانات رسانه‌های نوین صورت می‌گرفت و هیچکس تجربه مشخصی برای به‌کارگیری این ابزار‌ها نداشت و لذا این اشتباه بزرگ تاریخی صورت گرفت که با وجود اهمیتی که این جنبش در دهه گذشته داشت، به سبب نوعی سردرگمی و تجربه‌گرایی این فرصت از دست رفت. امروز این شبکه‌ها تا حد زیادی تجربه شده‌اند. نه فقط با اتکا به آنچه در سال ۸۸ در ایران اتفاق افتاد، بلکه به خاطر وقایع پس از آن در خاورمیانه و شمال آفریقا. تجربه بهار عربی نشان داد اگر یک پیوند ارگانیک بین کنشگر در خیابان و کاربر پشت کامپیو‌تر وجود داشته باشد با ابتکار عمل‌های برنامه‌ریزی شده و سازماندهی شده می‌توان از این ابزار استفاده بهینه کرد تا بتوان با استفاده از شبکه‌های اجتماعی حرکت را در خیابان پیش برد.»

تجربه بهار عربی، استفاده از شبکه‌های اجتماعی اینترنتی را به عنوان ابزار مبارزه و نه جایگزینی برای خود مبارزه تائید کرد. فیلم‌های مستند موجود از تجربه انقلاب مصر نشان می‌دهد که کنشگران اینترنتی از اقشار بسیار فقیر اطراف شهر قاهره خواستند که به آن‌ها در میدان تحریر بپیوندند. این حرکت نه توسط اینترنت، بلکه به طور حضور فیزیکی در مناطق فقیرنشین انجام گرفت و بدین‌ترتیب هماهنگی طبقه متوسط با اقشار فقیر و کم‌درآمد صورت گرفت. این تجربه در ایران به کلی نادیده گرفته شد. در تونس کاربران اینترنت صفحه اینترنتی سندیکای کارگران را که زیر چتر دولت بود، حک کردند و روز تظاهرات را در آن درج کردند و بدین ترتیب بخش بزرگی از طبقات زحمتکش را با خود همراه کردند.

رسانه‌های داخل و خارج

رسانه‌های سنتی را می‌توان به رسانه‌های داخل و خارج تقسیم‌بندی کرد. رسانه‌های داخلی که تحت انقیاد جمهوری اسلامی هستند، نمی‌توانستند نقش سازندهای در پیشبرد جنبش بازی کنند.

رسانه‌های سنتی خارج از کشور را نیز می‌توان به سه بخش رسانه‌های دولتی که از سوی دولت‌های غربی حمایت می‌شوند، رسانه‌های سازمانی و رسانه‌های خصوصی مثل تلویزیون‌های ماهوارهای تقسیم کرد.

کورش عرفانی می‌گوید: «رسانه‌های دولتی که از حمایت غرب برخوردارند به عقیده من نمی‌توانند نقش فعالی در جنبش اجتماعی بازی کنند. ممکن است در مقطعی نقش مثبتی را در یک حرکت برانداز ایفا کنند، اما این در صورتی است که استراتژی دولت‌های حاکم بر این رسانه‌ها با این حرکت هماهنگ باشد که رژیم حاکم بر ایران را پایین بکشند. مثل نقشی که رسانه‌ها در سال ۱۳۵۷ بعد از کنفرانس گوادلوپ بازی کردند و به طور جمعی و هماهنگ شده به پای تضعیف رژیم شاه و مشروعیت بخشیدن به خمینی آمدند به عنوان رهبری حرکتی که بعد انقلاب نامیده شد.

کورش عرفانی: در آن دوران یکنوع ذوق‌زدگی و کشف امکانات رسانه‌های نوین صورت می‌گرفت و هیچکس تجربه مشخصی برای به‌کارگیری این ابزار‌ها نداشت. لذا این اشتباه بزرگ تاریخی صورت گرفت که با وجود اهمیتی که این جنبش در دهه گذشته داشت، به سبب نوعی سردرگمی و تجربه‌گرایی این فرصت از دست رفت.
رسانه‌های سازمانی و گروهی تنها در صورتی می‌توانند از رسانه‌های سنتی به نفع جنبش استفاده کنند که در پیوند با آن نظر مثبت داشته باشند و ثانیاً اینکه بدانند چه کار با این پدیده‌ای کنند که به عنوان جنبش اعتراض از آن نام می‌بریم. یعنی اگر به نفع‌اش می‌خواهند کار کنند، آیا دارای استراتژی هستند؟ آیا استراتژی‌شان دارای تاکتیک هست؟

آن رسانه‌های سازمانی می‌توانند در این جنبش‌ها نقش ایفا کنند که به طور سیستماتیک روی پدیده‌ای به اسم مدیریت یا هدایت جنبش‌ها کار کرده‌اند. ما در سال ۸۸ تقریباً می‌توان گفت به جز یکی دو استثناء چنین رسانه‌ای نداشتیم و نمی‌توانستند تعیین تکلیف کنند که آیا بالاخره این جنبش اصلاح‌طلبان است، یا جنبش نخست‌وزیر امام یا جنبش مردم؟ این سردرگمی به نظر من باعث شد تا مدتی پیام‌های بسیار متضاد و متناقضی از این رسانه‌ها ارائه شود و زمانی که این‌ها بالاخره تعیین تکلیف کردند و خواستند به طور جدی از جنبش حمایت کنند، دیگر دیر شده بود و رژیم توانسته بود تهمیدات لازم برای جمع و جور کردن جنبش را پیدا کند.

بخش سوم که رسانه‌های خصوصی هستند، در اوج آشفتگی قرار داشتند. به خاطر اینکه به تبع اینکه منافع صاحب آن رسانه چگونه ایجاب می‌کند، محتوای کاری این رسانه‌ها به شدت تحت تأثیر قرار می‌گرفت. به خاطر این است که برخی‌شان سکوت می‌کنند، برخی‌شان علیه جنبش عمل می‌کنند.»

وظایف رسانه‌ها

کورش عرفانی، سه کارکرد اصلی برای رسانه‌ها قائل است: «خبررسانی»، «روشنگری» و «هدایتگری».

به عقیده این جامعه‌شناس، خبررسانی باید براساس روش‌های عملی روزنامه‌نگاری مثل عینی بودن و دقیق بودن صورت گیرد. در غیر این صورت مؤثر واقع نخواهد شد. روشنگری که به زمینه‌های خبری و چرایی رویداد‌ها می‌پردازد، اگر از سوی کسانی که آگاهی دارند انجام بگیرد و به کشف مستقل پدیده‌ها بیانجامد، تاثیرگذار خواهد بود. هدایت‌گری یا جهت‌دهی نیز قاعدتاً می‌بایستی از سوی کنشگران سیاسی حرفه‌ای دارای دانش صورت گیرد.

کورش عرفانی با تکیه بر این زمینه نظری وضعیت رسانه‌ها در مقطع ۸۸ را اینگونه تحلیل می‌کند: «شوربختانه هیچکدام از این سه کارکرد در آن دوران توسط رسانه‌ها به صورت حرفه‌ای، مستند، دقیق، روشمند و با کیفیت ارائه نشد. این را به صورت مطلق نمی‌گویم، ولی به صورت یک جریان عام بیان می‌کنم. در مورد خبررسانی، هیچ یک از رسانه‌ها پیش‌بینی مکانیسم‌هایی را نکرده بودند که بتوانند با استفاده از منابع مستقل متکی بر خود در داخل کشور خبر‌ها و اطلاعات لازم را بگیرند.

موضوع مهم خبررسانی در جنبش اعتراضی سال ۸۸ تا حد بسیار زیادی تابع شانس و تصادف بود. برای مثال در مورد اطلاع‌رسانی در پیوند با قتل ندا که در خیابان روی داد، اگر دو نفر که در محل حضور داشتند با تلفن‌های دستی‌شان این صحنه را فیلمبرداری نکرده بودند، ما تمام آن انعکاس جهانی و بار رسانه‌ای را که این صحنه توانست در دنیا ایجاد کند، از دست می‌دادیم. مشاهده می‌کنید چقدر ساده خبررسانی تحت تاثیر تصادف و شانس بود؟ این نشان می‌دهد که این رسانه‌ها تا چه حد در زمینه داشتن حداقلی از ساختار پیش‌بینی شده برای به دست آوردن تصاویر و اخبار لازم که بتواند به طور مستقل، دقیق و حرفه‌ای از داخل صورت بگیرد، دست بسته بودند.»

کارکرد رسانه‌ها

کورش عرفانی کارکرد رسانه‌ها را به سه بخش تقسیم می‌کند: نخست «رسانه‌های بازدارنده» که هدف‌شان توقف جنبش است. بسیاری از این رسانه‌ها به خاطر ماهیت و تجربه‌ای که دارند، بسیار ظریف عمل می‌کنند. دوم «رسانه‌هایی که به صورت خنثی عمل می‌کنند» و عملکردشان خودآگاه و ناخودآگاه در جهت تضعیف آتمسفر پوینده‌ای است که در جامعه وجود دارد و سوم «رسانه‌های پیش‌برنده جنبش» که در صورتی که بخواهند می‌توانند تأثیر مثبت بر این روند بگذارند.

موضوع مهم خبررسانی در جنبش اعتراضی سال ۸۸ تا حد بسیار زیادی تابع شانس و تصادف بود. برای مثال در مورد اطلاع‌رسانی در پیوند با قتل ندا که در خیابان روی داد، اگر دو نفر که در محل حضور داشتند با تلفن‌های دستی‌شان این صحنه را فیلمبرداری نکرده بودند، ما تمام آن انعکاس جهانی و بار رسانه‌ای را که این صحنه توانست در دنیا ایجاد کند، از دست می‌دادیم.
او در این زمینه چنین توضیح می‌دهد: «شاید بتوان گفت رسانه‌های دولتی غربی به دنبال حفظ منافعی هستند که معمولاً از سوی وزارت امور خارجه کشورشان به آنها دیکته می‌شود؛ هرچند حدی از استقلال کاری برای این رسانه‌ها قابل تصور است، اما در رابطه با موضوع حساسی مثل یک جنبش رادیکال تغییرآفرین در کشوری بسیار پراهمیت در منطقه‌ای مثل ایران، بسیار ساده‌لوحانه است که تصور کنیم صرف استقلال روزنامه‌نگاری است که حرف اول و آخر را در این زمینه می‌زند. لذا در صورتی که بخواهند و کیفیت لازم را داشته باشند، می‌توانند تأثیرگذار بر سرنوشت جنبش باشند.

در سال ۸۸ من فکر می‌کنم رسانه‌های بازدارنده به‌خصوص رسانه‌های دولتی غربی خیلی خوب عمل کردند و موفق شدند که ترمزهای خیلی سفت و سختی به شتاب اولیه جنبش بزنند. به ویژه با جمع‌آوری چهره‌های شناخته‌شده سیاست در ایران که گرایش‌های محافظه‌کارانه داشتند؛ گرایش‌هایی که در ‌‌نهایت سبب ایجاد سقفی برای جنبش شدند که می‌توانیم از آن به عنوان سقف محدود رادیکالیسم جنبش نام ببریم و به این واسطه جنبش موسوم به جنبش سبز موفق نشد از این سقف خودش را بالا‌تر بکشد و از این نظر می‌توان گفت رسانه‌های بازدارنده موفق عمل کردند.

رسانه‌های خنثی فراوان بودند. رادیو و تلویزیون‌های ماهوارهای که به طور مشخص به سیاست نپرداختند و برنامه‌های عادی خودشان را ادامه دادند، نقش غیر مستقیم یاری دهنده جریان بازدارندگی جنبش اعتراضی ایران را ایفا کردند. رسانه‌های پیش برنده تلاش خودشان را کردند، اما اشکال کارشان در نبود کیفیت بود. هیچکدام از این رسانه‌ها، حال چه سازمانی چه خصوصی، توانایی این را نداشتند که بتوانند برنامه حرکتی منسجم به کنشگران جنبش در داخل کشور ارائه دهند. ازجمله به این دلیل که آمادگی‌اش را نداشتند. افزون بر آن اغلب این رسانه‌ها رسانه‌های خصوصی بودند که نمی‌خواستند وارد مقوله هدایتگری شوند. به خاطر اینکه نمی‌خواستند آینده تجاری خودشان را به خطر بیندازند و آن رسانه‌هایی هم که به عنوان رسانه‌های سازمانی از آنها نام بردیم، به دلیل اینکه پیش‌بینی‌های لازم را نکرده بودند و روی مقوله‌ای به اسم هدایت‌گری کار نکرده بودند، نتوانستند در آن شرایطی که جنبش به پیش می‌رفت، تاکتیک‌ها و راهکارهایی را ارائه دهند که جنبش بتواند موانع را یکی پس از دیگری از سر راه خود بردارد.»

تفکیک بین گفتمان زبربنایی و سیاسی

کورش عرفانی دو مقوله را در رسانه‌ها از هم جدا می‌کند: نخست گفتمان برای دگرگونی‌های زیربنایی و بنیادی مثل برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی، تعلیم و تربیت و غیره. دوم گفتمان برای تغییرات سیاسی یا تغییر ساختار حکومت. یعنی برنامه‌هایی که در جهت سازماندهی و آلترناتیوسازی عمل می‌کند: «عدم تفکیک این دو موضوع در رسانه‌ها مخاطبان را دچار سردرگمی و آشفتگی می‌کند و آن‌ها را به نیروهای غیر فعال تبدیل می‌کند. این جدایی‌سازی تکلیف مخاطبان را روشن می‌کند. رسانه‌های فارسی‌زبان هردو این‌ها را به صورت آمیخته دارند و به این دلیل خصلت تأثیرپذیری آن کاهش پیدا می‌کند.»

تجربه بهار عربی نشان داد اگر یک پیوند ارگانیک بین کنشگر در خیابان و کاربر پشت کامپیو‌تر وجود داشته باشد با ابتکار عمل‌های برنامه‌ریزی شده و سازماندهی شده می‌توان از این ابزار استفاده بهینه کرد تا بتوان با استفاده از شبکه‌های اجتماعی حرکت را در خیابان پیش برد.
این جامعه شناس به تجربه رسانه الجزیره در بهار عربی و تفکیک خبررسانی و روشنگری برای رسانه‌های سنتی و هدایت‌گری برای شبکه‌های اجتماعی می‌پردازد و ادامه می‌دهد: «در بهار عربی تجربه‌ای به دست آمد که وجود حتی یک رسانه، مثل مورد تلویزیون الجزیره تا چه اندازه تاثیرگذار است. وقتی شما یک رسانه معتبر دارید که کار حرفه‌ای می‌کند (البته حرفه‌ای به معنای نسبی کلمه است)، حداقلی از استانداردهای رسانه حرفه‌ای رعایت می‌شود. برای جنبش همین حداقل رعایت استاندارد‌ها کافی است. به جای اینکه برخلاف مورد رسانه‌های دولتی بازدارنده در سال ۸۸ به ضرر جنبش‌هایی مثل تونس، مصر و لیبی نقش ایفا کند، به نفع‌شان عمل می‌کند. در پشت تلویزیون الجزیره ما می‌بینیم که منافع دولت قطر وجود دارد. منافع برخی کشورهای بزرگ عربی وجود دارد، اما همین قدر که این رسانه می‌تواند برخوردی را داشته باشد که این برخورد تابع صددرصد منافع مالکانش نیست، به جنبش کمک می‌کند تا بتوانند از آن به عنوان یک ابزار مناسب جهت کارکرد‌های خبررسانی و روشنگری استفاده کند. آنچه تلویزیونی مثل الجزیره نمی‌تواند در آن نقشی داشته باشد، کارکرد جهت‌دهی و هدایت‌گری است که دیگر تا آن حد نمی‌تواند پیش برود. وقتی کنشگران جنبش بتوانند آن دو منظور اصلی یعنی خبررسانی و روشنگری را با حداقل استانداردهای حرفه‌ای ارائه کنند، فقط می‌ماند جهت‌دهی. اینجاست که من این موضوع را به شبکه‌های اجتماعی پیوند می‌دهم.

شبکه‌های اجتماعی می‌توانند نقش هدایت‌گری و جهت‌دهی و رسانه‌های سنتی نقش خبررسانی و روشنگری را ایفا کنند. این تفکیک وظایف رسانه‌ها، انرژی کنشگران را در مسیر بهینه می‌اندازد. چه با آن حجم وسیع خبر، مقالات و گزارش‌هایی با پیش زمینه‌های تاریخی، انرژی کنشگران سیاسی و اجتماعی را از هدف جهت‌گیری منحرف می‌سازد. بنابراین شاید این تقسیم کار باعث نوعی صرفه‌جویی انرژی در کنشگران شود. طبیعی است زمانی که جنبش به اوج خود برسد، این تداخل کار می‌تواند بازگردد که بسیار هم طبیعی است، ولی تا آن زمان می‌توان این بازیافت انرژی کنشگران و کاربران را اجرا کرد.»

در همین زمینه:
اقلیت‌ها و ظرف محدود جنبش سبز
خاستگاه اجتماعی جنبش سبز
جنبش کارگری و تردید نسبت به رهبران جنبش سبز
جنبش سبز و آرمان‌های جوان ایرانی