زندگی کوتاه‌تر از آن است که حتی ثانیه‌ای از آن را به‌خاطر احساس ندامت و پشیمانی از دست بدهیم. احتمالا اگر یک فرد سالخورده بخواهید به شما پندی بدهد به شما خواهد گفت هرگز خود را در حسرت کارهای نکرده و کرده نگذارید تا در لحظه مرگ فکر ای‌کاش‌ها نباشید. اما با چیزهایی که از آن پیشمانیم چه باید بکنیم؟

برخی از مطالعات نشان می‌دهند احساس پشیمانی دومین احساسی است که هر انسانی در زندگی روزمره تجربه می‌کند. جالب اینجاست که این احساس در صدر احساسات منفی‌ انسان‌هاست. ما دقیقا بعد از دو سالگی و از زمانی که با مفهوم «ای‌کاش‌» آشنا می‌شویم معنای احساس افسوس و ندامت را درمی‌یابیم. درست از همین دوران به جای بازی با کارت‌هایی که در دست‌مان داریم، درگیر مرور اتفاقات گذشته می‌شویم. اما آیا این احساس همیشه بد است؟ همیشه اینطور نیست. سامرویله که سرپرست آزمایشگاه ندامت در دانشگاه میامی است می‌گوید کاری که همه ما می‌کنیم؛ یعنی بازپروی اتفاقات به گونه‌ای که آرزو داریم اتفاق می‌افتاد همواره چیز بدی نیست. آنچه اهمیت دارد افکاری است که بعدا به سراغ ما می‌آید. به گفته سامرویله، ندامت تنها زمانی مسموم و خطرناک است که تبدیل به عادت شود. به نظر این روان‌شناس این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که ما اتفاقات ناخوشایند را مثل گاوی که غذا را آنقدر می‌جود تا حدی که هیچ ماده مغذی‌ای نداشته باشد در ذهن خود کنکاش می‌کنیم. در مقابل اگر یک اتفاق بد را در ذهن خود مرور و تحلیل کنیم این احساس ندامت نتیجه مثبتی درپی خواهد داشت.

اتفاقات رخ می‌دهند و ما سه راه در پیش روی خود داریم:

از آن بیاموزیم

چیزی از مسیر اصلی خود منحرف شده است و این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم آن را در زمره ضررها به حساب بیاوریم یا سودها. هر اتفاق ناخوشایندی که رخ داده است نیاز به ترمیم و رسیدگی دارد؛ البته اگر واقعا نیاز به این ترمیم وجود داشته باشد. از آنجا که ما در زندگی روزمره خود تمایل داریم چیزهایی را که از نظر ما نیازی به ترمیم ندارند به سادگی نادیده بگیریم بنابراین در زمانی که اتفاق ناخوشایندی رخ می‌دهد این اولین احساسی است که در ما بیدار می‌شود. افسوس نشانه اهمیت مسائل است. ما مشکل را شناسایی کرده‌ایم و قدم بعدی این است که بفهمیم چه کارهایی را می‌توانستیم متفاوت انجام بدهیم و حالا زمانی است که بخواهیم منطق ذهنی خود را تغییر دهیم تا بار دیگر در زندگی‌ متفاوت عمل کنیم.

تا زمانی که احساس می‌کنیم نقشی در تغییر شرایط داریم، پشیمانی احساسی است که ما را به سوی عمل سوق می‌دهد. اما اگر نتوانیم دست به اقدام بزنیم این احساس ما را آزار خواهد داد.

می‌توانست بدتر از این باشد

زمانی که با تاسف شدید از خود می‌پرسیم که چه می‌شد اگر اتفاقات جور دیگری رقم می‌خورد در واقع منظورمان این است که «چه می‌شد اتفاقات بهتری می‌افتاد؟» اما به همان اندازه هم می توانیم از خودمان بپرسیم «چه می‌شد اگر اتفاقات بدتری رقم می‌خورد؟»

توماس گیلوویچ، روانشناس دانشگاه کرنل، متوجه موضوع عجیبی در مراسم اهدای جوایز المپیک تابستانی سال ۱۹۹۲ شد. زمانی که دوربین‌ها از روی چهره مدال‌آوران می‌گذشت معمولا ورزشکاری که مدال برنز گرفته بود از ورزشکاری که مدال نقره گرفته بود خوشحال‌تر بود. آیا در واقع جایگاه سوم بهتر از جایگاه دوم است؟

با خودتان تصور کنید اتفاق جایگزین برای هر ورزشکار چه بوده است. ورزشکاری که مدال نقره دارد با اختلاف بسیار کمی می‌توانست قهرمان جهان شود و مدال طلا را به دست آورد و به شهرت و ثروت بیشتری برسد. یا به قولی جایگاه دوم جایگاه قهرمان بازنده‌هاست و جای تعجب ندارد که ورزشکارانی که نقره می‌گیرند غمگین باشند و دچار اندوه شوند؛ «چه می‌شد اگر تنها یک درصد تلاش بیشتری می‌کردم و آن مدال طلایی را به دست می‌آوردم». اما موضوع برای کسی که مدال برنز گرفته کاملا متفاوت است. او از جایگاه چهارمی جسته است که هیچ کس نام آنها را نمی‌داند و در هیچ تاریخچه‌ای باقی نمی‌ماند. از میان کسانی که نتیجه سال‌ها تلاش‌شان به باد رفته جدا شده و جایگاهی به دست آورده است.

همیشه تقصیر ما نیست

علوم اجتماعی به ما می‌گوید باید با درنظر گرفتن پیش‌زمینه‌ها در مورد دیگران قضاوت کنیم. زمانی که فردی کار نادرستی انجام داده، باید او را با توجه به شرایط و فشارهای موجود درنظر بگیریم. اگر در داوری خود این پیش‌زمینه‌ها را در نظر نگیریم بی‌شک به خطا رفته‌ایم. ما معمولا در مورد خود همین کار را می‌کنیم. ما شکست‌های خود را به بدشانسی، وسایل و ابزار نامناسب و کج بودن زمین ربط می‌دهیم. با این حال در مواردی نیز خودمان را به خاطر مسائلی که در آن تقصیری نداشته‌ایم سرزنش می‌کنیم.

در سی‌امین سالگرد فاجعه شاتل فضایی چلنجر، ناسا داستان باب ابلینگ را منتشر کرد. او مهندس ناسا بود که به مسئولین بالادستی‌اش هشدار داد هوای روز فاجعه آنقدر سرد است که باعث خواهد شد قطعات مکانیکی به خوبی عمل نکنند. او به طور غیرمنطقی مرگ فضانوردان را نتیجه اشتباهات خود می‌دانست. باب گمان می‌کرد به خوبی تلاش نکرده تا مدیرانش را قانع کند و جلوی فاجعه را بگیرد. او می‌گفت اینکه من برای این کار انتخاب شدم از اشتباهات بزرگ خداوند است.

اما پس از آنکه گفته‌های باب منتشر شد، حمایت‌های فراوانی به سوی او روانه شد. تا جایی که دوباره با او مصاحبه کردند. او در این مصاحبه اعلام کرد پس از این حمایت‌ها دیگر آنقدرها هم احساس ندامت نمی‌کند و صحبت‌ها باعث شده تا از این احساس ندامت خلاص شود. او متوجه شد تراژدی، خطای فردی نبود و حتی بهترین وکلا نیز نمی‌توانستند مانع این پرواز شوند.

باید بیاموزیم وقتی کاری خطایی از ما سر نزده یا قادر به تغییر شرایط نیستیم، نباید احساس ندامت کنیم. اما ما باید بدانیم که خودمقصرپنداری با افزایش سن ناپدید می‌شود. هر چه مغز پیرتر می‌شود احساس ندامت کمتر به ذهن خطور می‌کند. شاید این راه طبیعت است تا به ما بگوید «حتی اگر مقصر هستی دیگر وقتی برای جبران نداری پس با آن کنار بیا.»

خلاصه می‌توان گفت با به کار بستن سه راهکار زیر می‌توان احساس ندامت شدید را کاهش داد یا از آن به طور مثبت بهره‌برداری کرد:

ـ از احساس افسوس به عنوان قوه‌ای برای پیشرفت و بهبود خود استفاده کنید.

ـ  به اتفاق بدتری که می‌توانست رخ بدهد فکر کنید.

ـ با خودتان روراست باشید و در مورد اتفاقاتی که اشتباه شما نبوده افسوس نخورید.

گاهی اوقات اشتباه مفید است و گاهی هم نیست. فرزانگی ما در این است که تفاوت‌ها را بشناسیم.