حسین نوشآذر در گفتوگو با شهرنوش پارسیپور – “اعجام” در زبان عربی هم به معنی به زبان فارسی سخن گفتن است و هم در معنی نقطه گذاشتن روی کلمات آمده است. بهاییان کتابی دارند به نام “نقطهالکاف” یا نقطه کاف که کنایهایست از واقعهای که به اندازه نقطه روی کاف شگفتانگیز است. “اعجام”، رمان سینان آنتون هم به همین شکل از یک کار دشوار و کارستان، مثل فارسی سخن گفتن برای یک عرب یا روی کلمات نقطهدار قرآن، نقطههایش را گذاشتن حکایت میکند.
سینان آنتون در سال ۱۹۶۷ متولد شده. پدرش عراقی و مادرش آمریکاییست. او در رشته ادبیات انگلیسی و ادبیات عرب تحصیل کرده و جستارها و اشعار و داستانهایی هم به هر دو زبان منتشر کرده است. مجموعه اشعار “بغداد بلوز” (The Baghdad Blues ) و همچنین مستند “درباره بغداد” (About Baghdad) در دنیای غرب مورد توجه قرار گرفت. رمان “اعجام” (I’Jaam written ) هم که به انگلیسی و برخی زبانهای اروپایی ترجمه و منتشر شده، از کتابهای مطرح نویسندگان شرقی در غرب است.
طرح کلی داستان چنین است: در وزارت اطلاعات در دوران حکومت صدام حسین دستنویسی پیدا میکنند. این دستنویس را یک زندانی به نام “فرات” با خطی ناخونا نوشته. به یک افسر اطلاعاتی دستور داده میشود که از این دستنویس رازگشایی کند. عراق در حال جنگ است و صدام هم از هیچ جنایتی فروگذار نیست.
با شهرنوش پارسیپور، نویسنده نامآشنای رمانهایی مانند “طوبا و معنای شب” و همچنین “زنان بدون مردان” و قدیمیترین همکار ما در رادیو زمانه درباره “اعجام” گفتوگویی انجام دادهام. از طریق فایل صوتی این گفتوگو را همراه با ترانهای از دفین شاهین میتوانید بشنوید. دفین شاهین خواننده ترک است که به همراه برخی از هنرمندان اسرائیلی و عرب در برلین یک گروه جاز دارد و معمولاً از اشعار ناظم حکمت ترانههایی شنیدنی میپردازد.
از شهرنوش پارسیپور پرسیدم:
خانم پارسیپور، ظاهراً در رمانی که امروز میخواهیم دربارهاش با هم گفتو گو کنیم، موضوع اصلی بر سر “اهمیت “کتابت” است. نام کتاب، “اعجام” هم از شگفتزدگی نسبت به کتاب و کتابت در فرهنگ اسلامی نشان دارد. علت این شگفتزدگی چیست؟ آیا گمان نمیکنید در روزگار تصویر قدری اغراقآمیز باشد؟
سینان، آنتون، نویسنده عراقی
شهرنوش پارسیپور – خب، اين واقعيتىست كه ما جز زبان هيچ ابزار ديگرى براى تماس با يكديگر نداريم. كتاب مقدس با اين جمله آغاز مىشود: “در ابتدا كلمه بود و كلمه خدا بود”
مى بينيد كه زبان تا چه حد براى انسان اهميت دارد، و باز در ميان زبانهاى دنيا، عربى از اهميت ويژهاى برخوردار است. اين زبان در بيابان شكل گرفته و چيزىست بيشتر از يك زبان، چنانكه شعر عرب نيز صنعتىست كه اين قوم را به اقوام ديگر معرفى مىكند. شايد روشن نيست چه مىخواهم بگويم. منظورم اين است كه اعراب با امكانات محدود بيابان چيز زيادى براى عرضه نداشتند. اين است كه در زمينه زبان خود و غناى آن بسيار كوشيدند.
اكنون خود را به جاى مردى بگذاريد كه در اسارت و در زندان است. تنها دو چيز در اختيار او قرار دارد: كاغذ و قلم. پس مىنويسد. البته در خواندن كتاب متوجه مىشويد كه راوى خود سينان آنتون است كه مدتى در زندان صدام بوده است. او يك مرد مسيحى است و از اين نظر رابطه او با زبان عربى متفاوت از رابطه يك مسلمان با اين زبان است. يك مسلمان عرب از طريق قرآن است كه خود را شرح مىدهد. در اينجا اما يك مسيحى از ابزارى به نام زبان عربى استفاده مىكند تا به شرح هستى خود بنشيند.
اما اين كه در عصر تصوير اهميت زبان كم شده باشد، چندان براى من قابل قبول نيست. ما تصوير را هم از طريق زبان براى خود روش مىكنيم. مثلاً با ديدن تصوير يك گربه مى گوئيم اين يك گربه است. پس زبان هميشه حرف اول را مىزند.
ممکن است شنوندگان زمانه فکر کنند این کتاب رنجنامه و دردنامه یک زندانیست. چه لحظات خوب و امیدبخشی در داستان وجود دارد؟ رابطه فرات با مثلاً دوست دخترش “اردیش” یا با مادربزرگش آیا به خواننده فرصت تنفس میدهد؟
كتاب شرح حال مردىست كه دستگير شده، آن هم در عصرى كه ممكن است جان خود را بر سر اين دستگيرى بگذارد. او مردىست با مشكلى در يكى از دستهايش، و احتمالاً همين مشكل در اينجا كمكدهنده مى شود، مثلاً توجيه اينكه چرا او در مراسم رسمى دست نزده است، خب براى اينكه نمىتوانسته دست بزند. راوى اما از ميانه شكنجه و آزار به سوى مادربزرگ پرواز مىكند. اين دريچه اىست به جهان بيرون. در همين جاست كه دوست دختر او نيز وارد ميدان مىشود. مىبينيم كه او و دوست دخترش در هنگامه ترس و لرز و جنگ دارند به معناى واقعى كلمه زندگى مىكنند. باز همانند هميشه متوجه مىشويم كه عشق نجاتبخش است. مادربزرگ اما نقش ديگرى را پياده مىكند: او دريچه اىست به جهان بيرونى؛ نقطه عطفىست كه ميدان رابطه ميان فرات و جهان را تعيين مىكند. مادربزرگ هست، و با بودن خود فرات را به جهان متصل مىكند.
اعجام، نوشته سینان آنتون
پس مرد، در اسارت، به دو زن تكيه دارد و با اين دو سطح اتكاى قوى شكنجه را تحمل مىكند. او عاقبت از زندان آزاد مىشود، آن هم در لحظهاى كه همه چيز در هم ريخته است. نظام ديكتاتورى به پايان خود رسيده و زندگى معناى تازهاى پيدا كرده است. پس كتاب سينان آنتون در عين حال داراى ارزش تاريخىست. ما را با خود به دوران انتهایى نظام صدام حسين مىبرد.
این رمان را شما انتخاب کردهاید. چه ویژگی مهمی داشت که توجه شما را برانگیخت؟
در همين ماه آوريل در ايالت آركانزا ميهمان دانشگاه بودم. براى داستانخوانى دعوت شده بودم، و در آنجا با راندا جرار و سينان آنتون ملاقات كردم. آنها هم براى خواندن داستان دعوت شده بودند. اين فرصت خوبى بود كه نويسندگان كشورهاى همسايه ايران را ببينم. مىدانيد كه ما چيز زيادى درباره شخصيتهاى ادبى كشورهاى همسايه نمى دانيم. ما همه چيز را درباره ادبيات غرب مىدانيم، اما درباره عربها عملاً بىسواد هستيم. هدف من از معرفى اين كتاب نيز همين بود. البته مى دانم كه اغلب به دلايل سياسىست كه ما از نويسنگان عرب چيزى نمى دانيم. گاهى پيش مىآيد كه اين نويسندگان دچار ناسيوناليزم حاد هستند و با همسايگان خود سر ستيز دارند. اما در مورد سينان آنتون بايد گفت كه او نويسنده بىطرفىست.
در اینجا ظاهراً زنان در حاشیه قرار دارند و این مردان هستند که مقاومت میکنند و وظیفه زنان این است که به آنها روحیه بدهند. آیا این مسأله در داستان جا افتاده یا به داستان تحمیل شده؟
زنان اين داستان البته در حاشيه قرار دارند. نه به اين علت كه زن هميشه در حاشيه است، بلكه به اين دليل كه شخص دستگير شده فرات است، پس ما از ديد او با زنان برخورد مى كنيم. هر دو زن نقشى بسيار پررنگ و زنده بر عهده دارند. در حقيقت به دليل وجود آنهاست كه فرات مقاومت مىكند. پس اين يك نقش حاشيهاى نيست، بلكه نقشى اصلىست كه در حاشيهاى بازى مىشود. اين نكته بسيار مهمىست.
حرف نویسنده این است که در زمان جنگ و بحران جایی برای عواطف انسانی، عشق و شعر و ادبیات باقی نمیماند. در حالیکه ممکن است از همین بحرانها ادبیات متعالی آفریده شود. آیا فکر نمیکنید قدری طرح داستان به اصطلاح عامپسند باشد؟
من فكر نمىكنم حرف نويسنده اين باشد. او برعكس نشان مىدهد كه در تمام دوران اسارت روى محور حضور دوست دخترش و مادربزرگش وقت مىگذراند. او به شدت وابسته به دنياى عاطفىست كه او را به جهان بيرون مىپيوندد. پس باز حرف بزرگ حرف عشق است. عشق است كه انسان را نجات مىدهد.
در همین زمینه:
::مجموعه “با خانم نویسنده” در رادیو زمانه
::برنامههای رادیویی شهرنوش پارسیپور در رادیو زمانه::
::وبسایت شهرنوش پارسیپور::
بانو پارسی پور
“درابتدا کلمه بود و کلمه خدا بود” سرآغاز کتاب مقدس نیست. این جمله سرآغاز انجیل یوحناست که خود یکی از انجیل های چهارگانه است و این ها به علاوه ی سِفرها و رساله ها و نامه های فراوان روی هم رفته کتاب مقدس را می سازند. درود فراوان برشما
کاربر مهمان میترا / 24 June 2012
میترای عزیز
عهد عتیق با این جمله آغاز می شود. رجوع کنید به کتاب مقدس.چاپ تهران. البته من این کتاب را حدود چهل سال پیش خریدم.
شهرنوش
کاربر مهمان شهرنوش پارسی پور / 26 June 2012
شهرنوش عزیز
اولین سِفر عهد عتیق سِفر پیدایش است و با این جمله آغاز می شود: در ابتدا خدا آسمان ها و زمین را آفرید، و زمین تهی و بایر بود و …
این از همان ترجمه ای است که شما به آن اشاره کرده اید. به همه ی ترجمه های دیگر کتاب مقدس هم که رجوع کنید همین جمله را می یابید. همان طور که در بالا اشاره کردم، انجیل یوحناست که با آن جمله ای که شما آورده اید آغاز می شود.
با درود و مهر
کاربر مهمان / 26 June 2012
میترای عزیز
کتاب مقدسی که من خواندم با این جمله آغاز می شد: در ابتدا کلمه بود و کلمه خدا بود. اما به هرحال چه در آغاز کتاب باشد و چه در انجیل یوحنا، نکته مهم این است که اختراع خط و کشف قوانین دستور زبان جزو مهم ترین دست آوردهای بشری ست. دقت بفرمایید که انسان قدیم قادر بود از طریق “کلمات” افکار مردگان را بخواند. کسانی که مره بودند و اما در زمان حیات افکار خود را نوشته بودند. این یعنی سرآغاز جهان اسرار و تماس با مابعد طبیعت.
کاربر مهمان شهرنوش پارسی پور / 26 June 2012