اکبر فلاح زاده − هر کس با شیوه زندگی درویشان آشنا باشد، نمی‌تواند تصور کند که به آنها حمله می‌شود. بعضی خیابان‌ها و مراکز فرهنگی ما به نام درویشان است. بخش قابل توجهی از ادبیات کلاسیک ما مستقیم یا غیر مستقیم به زندگی و افکار درویشان اختصاص دارد. باب دوم گلستان سعدی یک سره “در اخلاق درویشان” است. آنوقت این درویشان را می‌گیرند می‌زنند. حمله به درویشان با “اخلاق درویشان” همخوانی ندارد. سعدی که همه جا بزرگ داشته می‌شود، بنی آدم را به درستی “اعضای یک پیکر” می‌داند.

 
اینجا منظور دفاع از اندیشه‌های آنها یا شیوه رفتار و زندگیشان نیست. این به خودشان مربوط است. هر کس آزاد است هر عقیده‌ای داشته باشد و دولت هم موظف است از اجرای مراسم دینی یا عقیدتی حمایت کند. اما نه اینکه کتک بزند. ما بعد از سی و اندی سال حکومت جمهوری اسلامی به بعضی چیزها چنان عادت کرده ایم که دیگر به آنها فکر نمی‌کنیم. تصور اینکه موتورسوارها جلوی خانه کسی جمع شوند و “مرگ بر درویش” سر دهند، مشکل است. به ویژه از این نظر که اخلاق درویشان از بنیادهای فرهنگ ماست و چه بخواهیم چه نخواهیم، با زندگی ما عجین شده است.
 
وصف درویش
 
درویش عمدتاً به مسلمان صوفی می‌گویند که در راه طریقت گام بر میدارد. دراویش فرقه مولویه در حال سماع را نیز همه ما می‌شناسیم. مدارا اساس این فرهنگ است:
 
“هر که را جامه پارسا بینی
پارسا دان و نیکمرد انگار
ور ندانی که در نهانش چیست
محتسب را درون خانه چه کار” (گلستان سعدی)
 
اما کی در این دور و زمانه گوشش به این حرفها بدهکار است: محتسب‌ها دسته دسته به خانه‌ها می‌ریزند و خون می‌ریزند.
 
رابطه فرهنگ انسانی ما با زندگی گویی قطع شده است. مردم ما “ارادت درویشان” را به “تقرب پادشاهان” ترجیح می‌داده اند:
 
 “یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ. پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن که. مردم به خلاف این معتقد بودند. ندا آمد که این پادشه بارادت درویشان به بهشت اندرست و این پارسا به تقرب پادشاهان در دوزخ.” (گلستان سعدی)
 
درویشان نزد ما مقام والا داشته اند:
 
“شدم مجنون و سرگردان من از سودای درویشان
ندانم تا کجا باشد مقام و جای درویشان
درآن مجلس که درویشان به ذکر حق همی‌جوشند
خدا آید در آن مجلس شود مهمان درویشان…
امیرالمومنین حیدر که شد داماد پیغمبر
کمر می‌بست و خوش می‌گفت منم مولای درویشان…
الا ای شمس تبریزی تو یادی کن ز درویشان
حیات جاودان یابی تو از دلهای درویشان” (مولانا)
 
رهبران همین انقلاب هم همیشه کوخ نشینی را مقابل کاخ نشینی قرار داده و کل انقلاب را انقلاب کوخ نشینان نامیده‌اند. این است که اسباب حیرت است وقتی آدم می‌شنود سال گذشته یک درویش را با ۲۵ ضربه چاقو کشته‌اند.
 
درویشان سرگردان شده اند، به جای آنکه فکر سیر و سلوک عارفانه و فارغ از دنیا باشند، در هچل دنیا گیر کرده اند: یک پایشان پاسگاه است، یک پایشان زندان.
 
پیگرد درویشان
 
دراویش از بزرگترین اقلیت‌های مذهبی در ایران به حساب میآیند، و همین شمار زیاد آنها اسباب دردسرشان شده است. حکومت دینی رقیب دینی را خوش نمی‌دارد.
 
موج بازداشت و آزار و اذیت دراویش گنابادی با آغاز ریاست جمهوری احمدی نژاد شدت گرفته است. از جمله حسینیه و کتابخانه دراویش گنابادی در تخت فولاد اصفهان را با بولدوزر خراب کردند.
 
حملات بیشتر متوجه سلسله نعمت اللهی است. این سلسله به “شاه نعمتالله ولی” از عرفای قرن نهم هجری باز میگردد. پیروان شاه نعمت الله ولی در سدههای اخیر به سه شاخه ذوالریاستینی (منورعلیشاهی)، گنابادی (سلطانعلی شاهی) و صفایی (صفی علیشاهی) تقسیم شدهاند.
 
اعتقادات شاخه گنابادی به اهل شریعت نزدیکتر است. آنها مطابق ادبیات شیعه به خانقاه‌های خود “حسینیه” می‌گویند. از این رو بعضی فقها که گرایشات عرفانی بیشتری داشته‌اند با این درویشان مسامحه کرده‌اند. اما گروهی دیگر آنها را از “خدامحوري” منحرف، و انسان مدار و سکولار، و به همین دلیل قابل تعقیب می‌دانند.
 
بعد از حملات سالهای اخیر به حسینیه و خانقاه‌ها، به تازگی باز دستگیری‌ها شروع شده. بنا به گزارش سايت “مجذوبان نور” (سایت دراویش گنابادی)، شنبه ۲۹ بهمن، کاظم دهقان از دراویش گنابادی ساکن شهرستان کوار در استان فارس دستگیر شده. بر اساس این گزارش دراویش شهر کوار در مقابل پاسگاه انتظامی این شهر در استان فارس تجمع کرده و خواستار آزادی کاظم دهقان و پاسخگویی مسئولین در رابطه به این نوع برخوردها و فشارهای ماههای گذشته به دراویش شهرستان کوار شده‌اند.
 
ماه گذشته هم چند تن از دراویش این سلسله مذهبی، بدون حکم قضایی در تهران و شیراز بازداشت شدند. حسینیه‌ها و منازل درویشان را خانه‌های توطئه نامیده و به آنها حمله می‌کنند و شیشه‌ها را می‌شکنند. هیچ هم اعتنا ندارند به اینکه:
 
 “چون شکستی شیشه درویش را
واجب آید دادن تاوان بلی” (دیوان شمس)
 
حکمت سعدیانه
 
به گفته سودابه قائمی، از سخنگویان این سلسله در سوئد، از مدتها پیش دوربینهای مدار بسته در مراکز تجمع دراویش نصب شده و کلیه حرکات آنها تحت نظر قرار گرفته .
 
خوشبختانه زمان سعدی این دوربین‌ها وجود نداشته. هر چند که طعنه‌ها شدت داشته، اصل بر برائت بوده:
 
“یکی از بزرگان گفت پارسایی را، چه گویی در حق فلان عابد، که دیگران در حق وی به طعنه سخنها گفته‌اند. گفت بر ظاهرش عیب نمیبینم و در باطنش غیب نمیدانم”. (گلستان، باب دوم – در اخلاق درویشان)
 
سعدی با ذکر حکایتی در گلستان پرهیز می‌دهد از اینکه موی دماغ دیگران شوند یا اینکه “در پوستین خلق افتند”. اما کو گوش شنوا:
 
“یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز . شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه‌ای گرد ما خفته. پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانه‌ای بگزارد، چنان خواب غفلت برده‌اند که گویی نخفته‌اند که مرده‌اند. گفت جان پدر تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی.”
 
 
عکس‌ها:
تخریب حسینیه دراویش در بروجرد (آبان ۱۳۸۶)