ایرج ادیب‌زادهنوروز سال ۱۳۹۰ رسید؛ نوروزی که با خود شادی و مهربانی می‌‏‏آورد. دیدار آن‏هایی که دوست‏شان داریم و می‌‏خواهیم در زمان نو شدن سال در آغوش‏شان بکشیم. نوروز با خود دوست داشتن می‌‏آورد؛ دوباره شکفتن، دوباره زایش نور و رنگ، تازگی و سبزی و گرما و گرمای زندگی.

گروهی از ایرانیان پاریس در میدان حقوق بشر تروکادرو، با یاد زندانیان سیاسی، دور هم جمع شدند
این گروه روز پنجشنبه پانزدهم مارس، برابر با بیست و پنجم اسفندماه ۱۳۹۰، با پرچم‏های ایران، عکس‏هاس زندانیان سیاسی در بند، در حالی که روی هر عکس یک شاخه‏‏ گل سرخ وصل شده بود، دور هم جمع شدند تا به گفته‏ فراخوان این گردهمایی، همبستگی خود را با عزیزان زندانی و خانواده‏های‏شان ابراز دارند: “پیامی از راه دور در آستانه‏ نوروز که ما با شماییم، در کنار شماییم و دیر نخواهد بود که با هم در بهار آزادی به پایکوبی خواهیم پرداخت.”
 
 
بهمن امینی، از “کمیته‏ مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی” به محل برپایی این گردهمایی با عنوان “نوروز و عزیزان در بند” اشاره کرد و گفت: “پیش از هرچیز، می‌‏خواستم بگویم که این محل در عین اینکه یکی از توریستی‏‌ترین محل‏های پاریس است، ولی محلی سمبلیک هم هست. صحن نماد آزادی‏‌ها و حقوق بشر هم هست. به همین دلیل، ما امروز اینجا را انتخاب کردیم برای ابراز همبستگی‏مان با کسانی که به خاطر آزادی، به خاطر حقوق بشر، به خاطر دفاع از دمکراسی و به خاطر بهروزی مردم ایران در زندان هستند.
 
این‏‏که چرا این روز را انتخاب کرده‏ایم، به دلیل فرارسیدن نوروز است. چون نوروز جشن باستانی ماست. جشن شادی است. جشن باهم بودن است. جشن خانواده است. همه‏ فرزندان خانواده جمع می‌‏شوند و در لحظه‏ تحویل سال همه در آغوش همدیگر هستند برای این‏که سال خوبی را شروع کنند.
 
فرزندان آزاده ایران در زندان‏‌ها هستند و نمی‌‏توانند این لحظه را با خانواده‏های‏شان باشند. ما خواستیم با این آزادگان و با خانواده‏های‏شان ابراز همبستگی کنیم.
 
فکر می‌‏کنید این صدا به ایران، به زندانیان سیاسی یا به خانواده‏های آن‏‌ها برسد؟
 
بهمن امینی: فرزندان آزاده ایران در زندان‏‌ها هستند و نمی‌‏توانند این لحظه را با خانواده‏های‏شان باشند. ما خواستیم با این آزادگان و با خانواده‏های‏شان ابراز همبستگی کنیم.
بهمن امینی: من فکر می‌‏کنم برسد و امیدوارم. همه‏ کوشش‏مان را هم می‌‏کنیم. برای اینکه بدانید، ما در روز هشتم مارس در تظاهراتی که در پاریس بود، عکس زندانیان زن را با خودمان داشتیم و بعد خانواده‏های زندانی‏‌ها از ما تشکر کردند. ما واقعاً خجالت‏زده شدیم. ما کار کوچکی را انجام می‌‏دهیم و بعد آن‏‌ها که در آن شرایط سخت و دشوار هستند، از ما سپاسگزاری می‌کنند. ما باید سپاسگزار آن‏‌ها باشیم.
 
من فکر می‌‏کنم این کوچک‏‌ترین کاری است که ما باید در خارج از کشور انجام دهیم. مؤثر هم هست و منعکس می‌‏شود. همانطور که می‌‏بینید مراسم ما با سرود “ای ایران” و “سراومد زمستون”، با عکس‏های زندانیان، با پرچم ایران، با نماد سبز جنبش آزادی‏خواهی ایران و با شعار “زندانیان سیاسی را آزاد کنید” همراه است.
 
من فکر می‌‏کنم مردم ایران همه‌جا صدای همدیگر را می‌‏شنوند. آن‏هایی که مبارزه می‌‏کنند، آن‏هایی که دست به دست هم برای ایران آزاد و آباد و دمکراتیک فردا کوشش می‌‏کنند صدای همراه خود را می‌شنوند.
 
انسان به امید زنده است
 
رضا علیجانی، فعال حقوق بشر و ملی- مذهبی که نخستین نوروز در تبعید را در پاریس می‌‏گذراند، هفت نوروز را در زندان‏های جمهوری اسلامی گذرانده است. وقتی از او خواستم احساس‏اش را از حضور در این گردهمایی از راه دور برای زندانیان سیاسی کنونی بیان کند، بغضی در گلو داشت.
 
رضا علیجانی: در یکی از این سال‌های حضور در زندان، هدی صابر کنار من بود. یعنی در سلول بغلی‏ سلول من بود و شروع کرد به بلند بلند دعا خواندن و سرود خواندن. ماموران زندان چند دقیقه‏ای تحمل کردند و بعد آمدند و به او تذکر دادند، ولی به‏هرحال یک احساس کنار هم بودن در میان ما بود. در عین حال، در انفرادی کمی سخت‏‌تر می‌‏گذرد.
 
 
رضا علیجانی: وقتی می‌‏بینم همه‏ خانواده‏‌ها آمده‏اند و به خانواده‏ آن زندانی روحیه می‌‏دهند و سعی می‌‏کنند فضای شادی به‏وجود بیاورند کمی دلگرم می‌شوم.
 در بند عمومی معمولاً بچه‏‌ها کنار هم هستند و شاید آن موقع، لحظه‏ فراغتی ندارند تا توی خودشان بروند. بچه‏‌ها به هم روحیه می‌‏دهند، جشن می‌‏گیرند و سرود می‌‏خوانند. گاهی اوقات ما در اوین کیک‏هایی درست می‌‏کردیم؛ حال با مواد اولیه‏ای که خود داستانی دارد.
 
در لحظه‏ سال تحویل به بچه‏‌ها بد نمی‌‏گذشت، ولی بالاخره غم پنهانی در گوشه‏ دل‏شان بود. شاید شب در تنهایی، موقعی که زیر پتو می‌‏رفتند یادشان می‌‏آمد، ولی فکر می‌‏کنم اینجور مواقع به خانواده‏‌ها بیشتر سخت می‌‏گذرد. مخصوصاً به مادر‌ها، به همسر‌ها، فرزندان، خواهرها و برادرها.
 
آن حس را من تجربه نکرده‏ام، ولی می‌‏دانم. البته چرا، یک‏بار هم تجربه کردم. حدود‏های آذر یا دی‏ماه بود که آزادم کردند، ولی یکی دیگر از دوستان‏مان، تقی، آزاد نشده بود. ما خانه‏ دکتر پیمان جمع شدیم. دکتر پیمان و تقی رحمانی آزاد نشده بودند، بقیه آزاد شده بودند. این حس هم حالا برایم زنده می‌‏شود. شاید حس خوبی نباشد. چون برای من به عنوان کسی که زندانی بوده، یک حس حسرت و شرمندگی ایجاد می‌شود که کاش من هم آن‏طرف بودم. در عین حال، وقتی می‌‏بینم همه‏ خانواده‏‌ها آمده‏اند و به خانواده‏ آن زندانی روحیه می‌‏دهند و سعی می‌‏کنند فضای شادی به‏وجود بیاورند کمی دلگرم می‌شوم.
 
این‏‌ها به‏هرحال تراژیک‏‌ترین وجه مبارزه‏ سیاسی است که فرد نمی‌‏خواهد به خانواده‏اش آسیب بزند. فرد می‌‏خواهد بقیه‏ مردم هم به رفاه و به شادی برسند، ولی به نزدیک‏‌ترین آدم‏های خودش دارد آسیب می‌‏زند. این شاید غمناک‏‌ترین و تراژیک‏‌ترین وجه مبارزه و حرکت سیاسی است. یعنی شمایی که می‌‏خواهی برای دیگران شادی به ارمغان بیاوری، شادی نزدیک‏‌ترین آدم‏های اطراف خودت را می‌‏گیری.
 
به‏هرحال زندان نشان داده که سختی‏های‏اش می‌‏گذرد و خاطرات‏اش می‌‏ماند و یاد‏آوری آن خاطرات شیرین است. امیدوارم دستاوردهای شیرینی هم برای همه‏ مردم ما داشته باشد و قطعاً هم همینطور خواهد بود.
 
 آرزوی‏تان در سال جدید خورشیدی برای مردم ایران و برای زندانیان سیاسی چیست؟
 
اولین آرزویم، آزادی خود زندانی‏هاست و دومی، کمی (نمی‌‏خواهم بلندپروازی کنم)، کمی فضای باز برای مردم و مبارزان سیاسی و فعالان جامعه‏ مدنی است و کمی هم رفاه اقتصادی برای بقیه‏ مردم.
 
چقدر امیدوارید به این آرزوی‏تان برسید؟
 
انسان به امید زنده است.
 
می‌‏دانم اولین نوروزی است که در تبعید می‌‏گذرانید. چگونه می‌گذرد؟
 
این هم تجربه‏ای است. امیدوارم ختم به خوبی و خوشی بشود برای همه‏ تبعیدی‏‌ها.
 
دوری از آغوش خانواده
 
خانم بهیه جیلانی هم زندانی سیاسی بوده است. وی جامعه‏‌شناس، فعال حقوق بشر، فعال سیاسی و عضو جبهه‏ ملی ایران است.
 
بهیه جلالی: در زندان، متأسفانه آغوش خانواده‏ای وجود ندارد و زندانی‏‌ها، خودشان برای خودشان، خانواده‏ خودشان می‌‏شوند.
بهیه جیلانی: فکر می‌‏کنم این ساعت‏‌ها سخت‏‌ترین ساعت‏هایی است که بر یک زندانی در عرض سال می‌‏گذرد. زیرا در این وقت همه‏ زندانی‏‌ها برای دیدار با خانواده به مرخصی می‌‏روند، ولی متأسفانه تنها کسانی که در آن زندان می‌‏مانند، زندانیان سیاسی هستند. زندان در زمان عادی خوفناک هست، ولی در زمان تعطیلات که خالی از زندانی می‌‏شود، خوفناکی‏اش بار‌ها و بار‌ها بیشتر می‌‏شود.
 
آیا خودتان هم نوروزی را در زندان گذرانده‏اید؟
 
بله، متأسفانه من دو نوروز را در زندان گذراندم که بد‌ترین و غمگین‏‌ترین ثانیه‏های زندگی من بودند. چون در زمانی که بهار می‌‏شود، شما احساس می‌‏کنید باید برگردید به آغوش خانواده و در زندان، متأسفانه آغوش خانواده‏ای وجود ندارد و زندانی‏‌ها، خودشان برای خودشان، خانواده‏ خودشان می‌‏شوند.
 
در میان آن دیوار‌ها، چه احساسی داشتید؟ آن‌هم در حالی‏که بیرون از زندان همه نوروز را جشن می‌‏گرفتند؟
 
ثانیه‏های خیلی غمگینی بود. برای این‏که ما زندانی‏های سیاسی سعی می‌‏کردیم به همدیگر شادمانی بدهیم. چون این شادمانی در هوا بود، حتی در خود زندان این هوای بهاری نفوذ می‌‏کرد و شادمانی را داشتیم، ولی نمی‌‏دانستیم تنگی دیوار‌ها را تحمل کنیم یا شادی‏ای که هوا برای ما ارمغان می‌‏آورد و آن هم ارمغان بهاری بود که نمی‌‏شود زیرش زد.
 
در سال جدید خورشیدی، چه آرزویی برای ایرانی‏‌ها دارید؟
 
آرزوی من برای ایرانی‏‌ها آزادی، آزادی، آزادی و شادمانی و رهایی از حکومتی است که زندان را برای ما تعریف کرده است.
 
همراهی با زندانیان سیاسی
 
در میان ایرانیان حاضر در تروکادرو یک دختر جوان به نام مینا پرچم ایران را در دست داشت. از او پرسیدم که با چه هدفی به این گردهمایی در میدان حقوق بشر پاریس آمده است؟
 
مینا: چون زندانی‏‌ها نمی‌‏توانند نوروز را جشن بگیرند، ما برای همراهی و حمایت از آنان، نوروز را برای آنان جشن می‌‏گیریم تا به آن‏‌ها نشان بدهیم که به فکرشان هستیم.
 
شما دانشجو هستید؟
 
بله دانشجو هستم.
 
فکر می‌‏کنید پیام مراسم امروز، به زندانیان سیاسی و خانواده‏های آنان برسد؟
 
نمی‌‏دانم، ولی امیدوارم برسد. برای این‏که حس کنند در دنیا آدم‏هایی هستند که به فکرشان هستند، ولی اگر این پیام به آن‏‌ها هم نرسد، فکر می‌‏کنم مهم است ما این کار را بکنیم تا نشان بدهیم با این همه کارهایی که جمهوری اسلامی انجام می‌‏دهد، باز هم آدم‏هایی هستند که سعی می‌‏کنند کار خوب انجام بدهند.
 
آرزوی شما برای ایران و ایرانی‏‌ها در سال تازه چیست؟
 
آرزو می‌‏کنم وضعیت ایران تغییر کند و صدای مردمی که تا الان جمهوری اسلامی نخواسته آن را بشنود، به گوش آنها برسد و مردم بتوانند حرف‏شان را بزنند.
 
ایران، زندانی بزرگ
 
خانم شهلا شفیق، نویسنده و فعال حقوق بشر و فعال زنان هم در گردهمایی میدان تروکادرو حضور داشت.
 
 
شهلا شفیق: زندانیان سیاسی در عین این‏که توی بند هستند، برای ما به شکلی، مثل بهارند. یعنی آینده‏ای نو را به ما نوید می‌‏دهند.
 شهلا شفیق: زندانیان سیاسی در عین این‏که در بند هستند، برای ما به شکلی، مثل بهارند. یعنی آینده‏ای نو را به ما نوید می‌‏دهند.
 
در هر مملکتی وقتی مبارزه هست، وقتی مقاومت هست، می‌‏شود امیدوار بود که زمستان سیاسی سر می‌‏رسد و بهار می‌‏آید. اگر این مقاومت‏‌ها نباشد، طبیعی است که سردی و یأس بر ما غالب می‌شود. به‏هرحال با توجه به این‏که جنبش مردمی سرکوب شد، طبیعی است که نوعی یأس و سردی در میان باشد، ولی زندانیان سیاسی شکوفه‏های مقاومت هستند. زندانیان سیاسی، در واقع طلیعه‏بخش بهارند و ما خیلی خوشحالیم که با یاد آن‏‌ها به استقبال بهار می‌رویم.
 
چه آرزویی برای ایران و مردم ایران و زندانیان سیاسی دارید؟
 
فکر می‌‏کنم سال‏هاست که آرزوی ما یکی است. یعنی آرزویی است که تبدیل به رؤیایی شده که همیشه با ماست و آن آزادی است؛ آزادی برای زندانیان سیاسی و آزادی برای همه‏ مردم. برای این‏که ایران هم تبدیل به یک زندان بزرگ شده است و چه خوب که آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مردم با هم توأم بشود. 
 
*ایمیل گزارشگر: [email protected]