شهرنوش پارسی‌پور – کووئى – تضاد/سه‌خطى بالائى لى چسبنده، آتش/سه‌خطى پائینى توئى شادمانى، دریاچه/ این شش‌خطى ترکیب شده از سه‌خطى لى، در بالا که به معناى آتش است، که در شعله کشیدن به سوى بالا مى رود؛ و سه‌خطى توئى، به معناى دریاچه در زیر قرار گرفته است که به دلیل طبیعت آب‌واره خود متوجه رخنه کردن در پائین است.

این دو حالت جنبندگى در تضاد با یکدیگر هستند. علاوه بر آن لى، دختر دوم و توئى جوان‌ترین دختر است، و گرچه در یک خانه زندگى مى‌کنند، اما به مردان متفاوتى تعلق دارند، پس خواسته‌هاى آن‌ها همانند نیست، بلکه در دو جهت مختلف سیر مى‌کند.

داورى
تضاد. در مسائل کوچک، اقبال خوش.

 

هنگامى که مردم در تضاد زندگى مى‌کنند نمى‌توانند به اشتراک کار بزرگى انجام دهند؛ نظرگاه‌هاى آن‌ها نیز بسیار متفاوت است. در چنین شرایطى انسان نباید به هیچ‌وجه ناگهان دست به عمل بزند، چرا که انجام چنین کارى باعث افزایش تضاد موجود مى‌شود؛ به جاى عمل قاطعانه انسان باید خود را به ایجاد تأثیرات تدریجى در چیزهاى کوچک محدود کند. اینجا هنوز امکان موفقیت انتظار مى‌رود، چرا که موقعیت به گونه‌اى‌ست که تضاد مانع تمام توافقات نمى‌شود. در کلیت، تضاد به شکل کارشکنى پدیدار مى‌شود، اما هنگامى که نمایشگر دو قطب در اندرونه درکى کامل است، پس سودمندى و عملکردهاى مهم خودش را دارد. تضاد آسمان و زمین، طبیعت و روان، مرد و زن، هنگامى که با هم از در آشتى درآیند، آورنده آفرینش و بازتولید زندگى هستند. در جهان چیزهاى دیدارى، اصل دووارگى‌ها تفاوت‌ها را بر حسب طبقه‌بندی‌هایى که از طریق آن‌ها نظم در جهان شکل گرفته ممکن کرده است.
 

انگاره
در بالا آتش، در زیر دریاچه:
انگاره تضاد.
از این قرار خردمند در میانه دوستى‌ها
فردیت خود را حفظ مى‌کند.

دو عنصر، آتش و آب، هرگز با یکدیگر در نمى‌آمیزند، اما حتى در هنگام برخورد، طبیعت خود را حفظ مى‌کنند. به همین ترتیب انسان با فرهنگ هرگز در آمیزش‌ها یا اشتراک علائق با افرادى از نوع دیگر خود را پائین نکشیده و عوام‌گرایى نمى‌کند؛ به رغم هر نوع آمیختنى او همیشه استقلال خود را حفظ مى‌کند.
 

خط‌ها
نه در خط آغازین یعنى:
پشیمانى ناپدید مى‌شود.
اگر اسبت را گم کردى، به دنبال آن نگرد؛
خود اسب سازگار با طبیعتش باز خواهد گشت.
هنگامى که افراد شرور را مى‌بینى،
علیه اشتباهات موضع بگیر.

 

حتى در زمان‌هایى که تضاد‌ها غلبه دارند از اشتباهات مى‌توان پرهیز کرد، پس پشیمانى ناپدید مى‌شود.

حتى در زمان‌هایى که تضاد‌ها غلبه دارند از اشتباهات مى‌توان پرهیز کرد، پس پشیمانى ناپدید مى‌شود. هنگامى که تضاد آغاز به تظاهر خود مى‌کند، یک انسان نباید به زور اتحاد را برقرار کند، چرا که اگر چنین کند نتیجه برعکس مى‌گیرد، درست همانند زمانى که سر در تعقیب اسبى مى‌گذاریم، که او دور‌تر و دور‌تر مى‌رود. اگر اسب مال خودمان باشد، مى‌توانیم با اطمینان بگذاریم که برود؛ اسب به موقع خود باز مى‌گردد. به همین ترتیب، زمانى که فردى که جزو ماست، به دلیل عدم درک درست، به طور موقت قهر مى‌کند باید به حال خودش گذاشته شود، چرا که او اگر ما برایش ارزش داشته باشیم به میل خودش بازگشت خواهد کرد. از سوى دیگر، خوب است که در قبال آدم هاى شرور که در گروه ما نیستند و به دلیل درک نادرست به زور خود را تحمیل کرده‌اند، محتاط باشیم. اینجا مسئله مهم پرهیز از اشتباه است. ما نباید بکوشیم با زور از شر آن‌ها خلاص شویم؛ این به یک دشمنى حقیقى منجر خواهد شد. ما باید به سادگى آن‌ها را تحمل کنیم. آنان سرانجام و سازگار با وضعیت خود دست از سر ما برخواهند داشت.

نه در خط دوم یعنى:
شخص با فرمانرواى خود در یک خیابان باریک ملاقات مى‌کند
سرزنشى نیست.

به دلیل بدفهمى، وضعى پیش آمده است که افرادى که به طور طبیعى با هم هستند امکان ملاقات با یکدیگر را در شرایط درست ندارند. پس این چنین است که ملاقات‌هاى تصادفى در شرایط غیر رسمى صورت مى‌پذیرد که موجد عشقى درونى میان آن‌هاست.
 

شش در خط سوم یعنى:
شخص مى‌بیند که گارى به عقب کشیده مى‌شود،
ورزا مى‌ایستد،
مو و بینى مردى بریده مى‌شود.
آغاز خوشى ندارد، اما پایان خوبى در پیش است.

گاهى انسان به نظرش مى‌رسد که همه چیز علیه او حرکت مى‌کند. مى‌بیند که بازرسى شده و سد راه پیشرفتش مى‌شوند، دشنامش مى‌دهند و بدنامش مى‌کنند. به هرحال او نباید به خودش اجازه بدهد که گول بخورد؛ او باید به سوى کسانى که مى‌داند به آن‌ها تعلق دارد راهی باز کند. پس گرچه تحمل آغاز سخت بوده، اما مسئله به خوشى پایانى منجر مى‌شود.

نه در خط چهارم یعنى:
در جریان تضاد منزوى شدن،
شخص با انسانى همفکر خودش ملاقات مى‌کند
که با او قادر است بر مبناى وفادارى همکارى کند.
به رغم خطر، سرزنشى نیست.

اگر انسانى خودش را در جمع مردمى پیدا کند که به دلیل یک تضاد درونى از آن‌ها جدا شده است، دچار انزوا مى‌شود. اما اگر در چنین شرایطى انسان کسى را ملاقات کند که از بن و ریشه، به دلیل قواعد حضورى‌اش، با او خویشاوند است، و مى‌تواند کاملاً به او اعتماد کند، موفق مى‌شود بر تمامى خطرات منزوى بودن غلبه کند. اراده او به اهدافش دست مى‌یابد، و او از اشتباهات برى مى‌ماند.
 

شش در خط پنجم یعنى:
پشیمانى ناپدید مى‌شود.
رفیق راه با چنگ و دندان راهش را از میان لفاف‌ها باز مى‌کند.
اگر شخص به‌سوى او برود،
چه اشتباهى مى‌تواند کرده باشد؟

شخص در دیدن انسان صادق، به دلیل حالت قهر و جدایى کلى او را بازشناسى نمى‌کند. این در حالى‌ست که او در میان لفاف‌ها پیچیده شده که عامل جدایى‌ست. هنگامى که چنین دوستى خود را در شخصیت حقیقى‌اش آشکار مى‌کند، وظیفه انسان است که به ملاقات او رفته و با او کار کند.
 

نه در خط بالا یعنى:
منزوى شده در تضاد،
شخص رفیقش را مى‌بیند که همانند خوک پوشیده در گل است،
همانند یک گارى پر از شیاطین.
در آغاز شخص کمان را به سوى او مى‌کشد،
بعد کمان را کنار مى‌نهد.
او یک دزد نیست؛ زمانش که بر سد جلب نظر مى‌کند.
همین‌طور که شخص مى‌رود، باران مى‌بارد؛ سپس اقبال خوش مى‌آید.

 

در اینجا انزوا به دلیل درک نادرست است؛ به دلیل اوضاع بیرونى پیش نیامده، بلکه محصول شرایط درونى‌ست. انسان بهترین دوستانش را به غلط محک مى‌زند، آنان را همانند خوکى کثیف مى‌بیند و یا گارى پر از شیاطین. او موضعى دفاعى مى‌گیرد. اما در آخر کار با درک اشتباهش، اینکه دیگران با بهترین نیت‌ها براى اتحاد تنگاتنگ نزدیک مى‌شوند، کمان را کنارى مى‌نهد. پس تنش به پایان مى‌رسد. اتحاد تنش را حل مى‌کند، چنان که ریزش باران شدت و حدت توفان را مى‌خواباند. همه چیز به خوبى پیش مى‌رود، چرا که وقتى تضاد به اوج خود مى‌رسد به ضد خود تبدیل مى‌شود.
 

در همین زمینه:

::برنامه‌های رادیویی شهرنوش پارسی‌پور در رادیو زمانه::
::وب‌سایت شهرنوش پارسی‌پور::