در فاصله کوتاهی از انتشار خبرهای مرتبط با حوادث تروریستی در دهلی نو، تفلیس و بانکوک مقامات عالی‌رتبه اسرائیل بدون اندک تعللی ایران را عامل این حوادث معرفی کردند.

بنیامین نتانیاهو نخست وزیر این کشور در جمع اعضای حزب لیکود ایران را پشت پرده این ترورها دانست و گفت ایران بزرگترین صادر کننده ترور در دنیاست.

ایران اما این اتهام را بی‌اساس خوانده و دانشمندان هسته‌ای‌اش را قربانی ترورهای موساد می‌داند. وزیر دفاع ایران این اتهام را بهانه‌جویی اسرائیلی‌ها و غربی‌ها برای آغاز یک جنگ می‌داند.

هنوز مشخص نیست که انگیزه این رشته عملیات تروریستی چه بوده و مسئول واقعی این عملیات چه گروه و یا دولتی بوده است.

در اسرائیل اما رسانه‌ها واکنش بسیار گسترده‌ای به این بمب‌گذاری‌ها داشته‌اند و برای اغلب آنها این موضوع قطعی تلقی شده است که ایران و حزب الله لبنان مسئول این عملیات هستند.

طوری‌که روزنامه‌های دست‌راستی پر از نوشته هایی است مبنی بر خارج شدن جنگ از سایه، ریشه و ابعاد اندیشه جهاد و تفکرات آیت الله خمینی، سیاهه‌های بلند از اقدامات مخربانه و گفتن از بلندپروازی‌ها و مقاصد ایران.

روزنامه‌های دست‌راستی اسرائیل پر از نوشته هایی است مبنی بر خارج شدن جنگ از سایه، ریشه و ابعاد اندیشه جهاد و تفکرات آیت الله خمینی، سیاهه‌های بلند از اقدامات مخربانه و گفتن از بلندپروازی‌ها و مقاصد ایران

در این میان روزنامه “جروزالم پست” یادآور موضوع قابل تاملی شده است. این روزنامه در مطلبی با به قلم  “یاکو کاتز” خبرنگار حوزه نظامی جروزالم پست و نویسنده کتاب “ایران و اسرائیل، سایه جنگ” که قرار است تا پائیز امسال در آمریکا منتشر شود، این رخدادها را اقدامی برای آغاز یک جنگ از سوی ایران دانسته و حوادث رخ داده امروزی را مشابه جنگ اول لبنان و اسرائیل در سال ۱۹۸۲عنوان کرد.

 جنگی که بهانه آن اتهام سوءقصد فلسطینی‌ها به دیپلمات اسرائیلی در لندن بود. مشابه اتهامی که این روزها اسرائیل متوجه ایران کرده و البته چندی پیش ایالات متحده پرونده‌ای در اتهام ایران به تلاش برای ترور دیپلمات ارشد سعودی در واشنگتن گشوده بود.

اما به‌راستی در ۱۹۸۲چه اتفاقی رخ داد که اینک رسانه‌ها در تل آویو و اورشلیم بر طبل آن می‌کوبند؟

۱۹۸۲ یک فریب خونبار

در سال ۱۹۸۲ سوء قصدی علیه یک دیپلمات اسرائیلی در لندن رخ داد. رهبران اسرائیل؛ مناخیم بگین نخست وزیر و آریل شارون وزیر دفاع، با قاطعیت مسئولیت حادثه را به سازمان آزادی‌بخش فلسطین نسبت دادند و برای نابود کردن پایگاه‌های این سازمان، لبنان – که خود در آتش جنگهای داخلی می سوخت- را به اشغال خود درآوردند. اسرائیل که با بیش از دو سوم توان نظامی خود وارد این جنگ شده بود ظرف چند روز به پشت دروازه‌های بیروت رسید.

این حمله که هدفش واکنش به یک “سوءقصد” اعلام شده بود دست‌کم ۲۰هزار کشته برجای گذاشت.

جنایت‌هایی که در این جنگ روی داد و از آن جمله صبرا و شتیلا چنان جهانیان را تکان داد که دولت اسرائیل خود مجبور به برگزاری یک دادگاه و برکناری آریل شارون از وزارت دفاع این کشور شد.

البته دولت اسرائیل برای شارون پست مناسب‌تری در نظر گرفته بود، او مسئول گسترش و توسعه شهرک‌ها در کرانه باختری شد.

سرزمین‌هایی که سازمان ملل آنجا را اشغال شده می‌خواند.

 پس از روی کارآمدن شارون به عنوان “نخست وزیر” اسرائیل، خانواده قربانیان حادثه، شکایتی را تسلیم دادگاه بلژیک کردند. با استناد به همان قانونی که دادگاه در مورد نسل‌کشی رواندا تحقیق کرده بود. دادگاه بلژیک حکم بر پیگرد شارون به “اتهام جنایت جنگی” صادر کرد.

اسرائیل رای دادگاه را سیاسی خواند. شش ماه بعد اما دادگاه حکم دیگری بر عدم تعقیب شارون صادر کرد. دلیل این اقدم بسیار ساده بود! قوانین بلژیک در این فاصله تغییر کرد و شاکیان می‌بایست در زمان حادثه – ۱۹۸۲– شهروند بلژیک می‌بودند.

اما اتهام اعلام شده اسرائیلی‌ها مبنی بر داست داشتن فلسطینی‌ها در این سوءقصد تا چه حد صحت داشت؟ برای بسیاری‌ها که مبارزات و گاه اعمال تروریستی این گروه‌ها علیه اسرائیل را همواره از رسانه‌ها دنبال می‌کردند باورپذیری این اتهام ساده بود، اما برای دولت بریتانیا که حادثه در کشورش رخ داده بود، مسئله چندان ساده نبود.

مارگارت تاچر نخست وزیر وقت بریتانیا در مجلس عوام این کشور اتهام اسرائیل به فلسطینی‌ها را مردود اعلام کرد و گفت که این جنایت، کار یک دشمن کینه‌توز سازمان آزادی‌بخش فلسطین است

اینگونه بود که مارگارت تاچر نخست وزیر وقت بریتانیا در مجلس عوام این کشور اتهام اسرائیل به فلسطینی‌ها را مردود اعلام کرد و گفت که این جنایت، کار یک دشمن کینه‌توز سازمان آزادی‌بخش فلسطین است.

تاچر با استناد به تحقیقات پلیس گفت: “مهاجمان خلاف آنچه اسرائیل عنوان می‌کند از حمایت فلسطینی‌ها برخوردار نبوده اند … من معتقد نیستم که هجوم اسرائیل به لبنان یک عمل انتقام‌جویانه برخواسته از این سوءقصد باشد؛ اسرائیلی‌ها در این رخداد بهانه‌ای برای اقدامات خود پیدا کرده‌اند. ” ( اینترنشنال هرالد تریبون 8 ژوئن ۱۹۸۲)

این “بهانه‌ای” که نخست وزیر وقت بریتانیا از آن صحبت می‌کرد اما برای اسرائیل خواسته‌ای قدیمی بود. دیوید بن گوریون اولین رئیس دولت اسرائیل در ۲۱مه ۱۹۴۸ در یادداشتهای روزانه خود می‌نویسد:

 ” نقطه ضعف اتحاد عرب لبنان است. تفوق مسلمانان در این کشور ساختگی است و به‌آسانی می‌توان واژگونش کرد. در این کشور می‌توان یک دولت مسیحی برقرار شود و مرز جنوبی آن، رودخانه لیتانی خواهد بود.”

روش این ایده نخستین را ژنرال موشه دایان هم بعدها به روشنی شرح داد :” تمام آنچه که باید به دست بیاوریم، یک افسر است، حتی یک سروان ساده.

باید او را به طرف خودمان بکشیم، به او رشوه بدهیم تا بپذیرد که خود را نجات‌بخش جمعیت مارونی (مسیحی) اعلام کند در این هنگام، ارتش اسرائیل وارد لبنان خواهد شد و سرزمین‌هایی به اسرائیل ضمیمه خواهد شد و یک رژیم مسیحی همپیمان اسرائیل برپا خواهد نمود و همه چیز به‌راحتی تمام، به جریان خواهد افتاد. اراضی جنوب لبنان، تماما به اسرائیل ضمیمه خواهد شد.”

از نگاه روزنامه های اسرائیلی و تندروهای حاکم در تل آویو، بهانه‌ها و دلایل حمله اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲می‌تواند احیا شود و بهانه خوبی باشد برای آغاز یک جنگ دیگر؛ تنها جای دو نام عوض می شود؛ ایران با لبنان

داستان جنگ اول لبنان گرچه در مقدمه آنگونه بود که رهبران اسرائیل از پیش می خواستند، برآمدن فلانژها در لبنان و قدرت‌گیری خانواده مسیحی جمایل در این کشور که قرار شد یک هفته پس از ادعای سوگند ریاست دولت در لبنان، پیمان صلح با اسرائیل را منعقد کند. اما روند و نتایج داستان دقیقا برخلاف خواست اسرائیل تمام شد.

 نه تنها یک دولت متحد مسیحی تل آویو دربیروت شکل نگرفت، مرز لبنان جابه‌جا و زمین‌های جنوب رود لیتانی ضمیمه خاک اسرائیل نشد که یکی از ثمرات عینی این تهاجم، شکل‌گیری و قدرت گرفتن جنبش مقاومت در جنوب لبنان بود. جنبشی که امروزه خود به دردسری بزرگ برای اسرائیل تبدیل شده است.

گرچه در نهان این داستان دو خطی برای مردم لبنان پانزده سال جنگ داخلی لبنان، ویرانی عروس خاورمیانه و مرگ هزاران هزار تن پدیدار شد.

از نگاه روزنامه های اسرائیلی و تندروهای حاکم در تل آویو، بهانه‌ها و دلایل حمله اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲می‌تواند احیا شود و بهانه خوبی باشد برای آغاز یک جنگ دیگر؛ تنها جای دو نام عوض می شود؛ ایران با لبنان.

 ایران ثبات و امنیت اسرائیل را تهدید می‌کند و جان سفرای اسرائیلی را در هر کجای جهان تهدید می کند، پس باید دست به کار شد، باید کاری کرد. چنین است که روزگذشته یکی از رهبران جامعه یهودیان آمریکا به یدیعتوت آهارنوت می‌گوید که وظیفه رهبران یهودی است که آمریکا و اروپا را نسبت به اهداف ایران مطلع کنند و البته رهبران یهودی آمریکا “از هر گونه تصمیم” اسرائیل در مورد ایران حمایت می‌کنند.

 آنچه مشخص نیست هدفهای پشت پرده از برنامه‌ریزی یک تهاجم به ایران است. هنوز دست‌نوشته‌ها و مذاکرات مقامات ارشد اسرائیل در این مورد علنی نشده است. هر چه هست اتهام است و گفتن از خطری است موکول شده برای آینده.

چه بسا که اگر پشت این ترورها ایران هم نباشد – برگردیم به رد اتهام تل آویو به فلسطینی‌ها از سوی نخست وزیر بریتانیا- بازهم اسرائیل راه خود را برود. بازهم هزاران هزار تن به خاک و خون کشیده شوند.

آنچه که اما مشخص است اینکه شاید ما در ۱۹۸۲باشیم، همان موضوع سوءقصد به دیپلمات‌های اسرائیلی، همان بهانه‌ها برای آغاز یک جنگ دیگر متوجه ایران شده اما یقینا ایران و لبنان تفاوتهای بسیاری دارند.