شهزاده سمرقندی – در برنامه این هفته با همسایگان شما را با قصهگویی در تاجیکستان آشنا میکنم که حدود پنج سال است قصهگویی میکند و در طول این مدت به یکی از قصهگویان نامی تاجیک تبدیل شده است.
عبدالمومن شریفی استاد دانشگاه هنرهای زیبا در تاجیکستان است و سبک بیان در صحنه درس میدهد. وی همچنین یکی از هنرپیشههای تاجیک است که در نقشهای زیادی روی صحنه آمده است.
با او در جشنواره رومی در شهر اسلو آشنا شدم که با تاری گریم، هنرمند نروژی یک قصه را با دو زبان مختلف اجرا میکردند. روایت آفریقایی “آفرینش” را تاری گریم به نروژی و آقای شریفی با تاجیکی همزمان روی یک صحنه اجرا کردند. سبکی که تا به آن روز ندیده بودم و برای بسیاری از حاضران و هنرمندان جشنواره نیز کمآشنا و تازه بود.
بعد از اجرا با عبدالمومن شریفی گفتوگویی داشتم و از او پرسیدم که چطور شد که وارد دنیای قصهگویی شده و قصهگویی در تاجیکستان تا چه حد رایج است.
آقای شریفی نخست از اولین تجربه قصهگویی خود میگوید:
عبدالمومن شریفی – قصهگو شدن من خود یک قصه جالب است. پنج سال پیش بود، سال ۲۰۰۷ اگر اشتباه نکنم که در دوشنبه بودم رهبر تیاتر عروسکی (تیاتر لختک) مرا صدا کرد. وقتی نزدش رفتم، گفت یک دعوتنامه از ایران آمده است که میخواهند در جشنواره قصهگویی شرکت کنیم و ما با کارگردان به این نتیجه رسیدیم که بهتر است تو شرکت بکنی چون تجربه زیاد اجرای روی صحنه داری. من گفتم قصهگویی چه هست؟ گفتند ما هم نمیدانیم. ولی چیزی مثل افسانهگویی باید باشد. پریدم که شرط و شرایط برنامهاش چگونه است؟ گفتند نمیدانیم. گفتند که یک هفته قرصت داریم، اگر راه حلی پیدا کردی میفرستیم تو را؛ اگر نه، پس کسی از ما در این جشنواره شرکت نمیکند.
از آنها دو روز وقت خواستم و به خانه آمدم. به دختر کوچکم گفتم، نگینه جان، کتاب افسانهات را بیاور. آورد. ورق زدم. افسانه “بهرام شاه و خیار شاه به نظرم جالب آمد. آن را انتخاب کردم و قسمتبندیاش کردم. من چند اسباب موسیقی مینوازم. اسبابهای مثل رباب، نی ساده، لب-چنگ و طبل را کم کم مینوازم. به قول تاجیکان: “خاله همه کاره، همه کارش نیمکاره!” همینطور برنامه را آماده کردم. حدود ۲۵ دقیقه یا نیم ساعت بود. زنگ زدم به رهبر تیاتر عروسک و گفتم: “من آمادهام.” او هم به تهران خبر داد و ما رفتیم. از هواپیما پیاده شدیم، دوباره سوار هواپیما شدیم و مارا به سوی شیراز بردند. من تمام راه به این فکر میکردم که میروم، در طول جشنواره میبینم که چه شکل است این قصهگویی و از اجرای دیگران یاد میگیرم. برنامه آماده کرده من که تخمینی و از روی حدس و گمان بود.
بدبختانه روز افتتاح مسئول جشنواره میآید و میگوید: “آقای شریفی چون شما همزبان ما هستید، ما تصمیم گرفتیم برنامه روز افتتاح را به قصهگویی یک خانم قصهگو معروف ایران و شما اختصاص دهیم.”
نمیتوانستم بگویم من بار اولم هست و اصلاً نمیدانم قصهگویی چه هست، زبانم بسته، میلرزیدم، گفتم: “نمیشود بی من؟”
گفتند: “نه نمیشود در برنامه وارد کردهایم.”
گفتم: “باشد” ولی میلرزیدم.
بعد از ۱۰ دقیقه آمد و گفت قصهتان رقص و سرود هم دارد؟ من گفتم بر اساس رقص و سرود است! گفت: نه، بخشهای رقص و سرود را حذف کنید. گفتم: چرا؟! گفت: امروز روز مرگ یکی از امام (آیتالله)های شیراز است و روز ماتم.
جشنواره با سخنرانی روحانی شروع شد و من در طول سخنرانی او در حال حذف کردن بخشهای رقص و سرود اجرای خودم بودم. اما خب، خوشبختانه، وقتی سخنرانی آن روحانی تمام شد، همه رهبران روحانی رفتند. اینبار یک خانم آمد و گفت: “آقای شریفی، هر چی دارید، بگویید. نیاز به حذف صحنهها نیست.”
گفتم: خب، این مشکل حل شد، اما همچنان امید داشتم که اجرای خانم قصهگوی ایرانی را ببینم و بر اساس آن اجرایم را تغییر میدهم. بدبختانه، وقت اجرای خانم قصهگو، من باید تغییر لباس میدادم و پشت صحنه رفتم. هیچ چیزی از اجرای او ندیدم. توکل کردم و روی صحنه رفتم.
خدا را شکر، از همان روز وارد دنیای قصهگویی شدم. چون بسیار خوش پذیرفتند و در همان جشنواره با تاری گریم و دیگر قصهگوهای بینالمللی آشنا شدم. آمدند و آدرس و تلفن مرا گرفتند و همانجا به امیر میرزایی، رهبر گروه قصهگوهای نروژی زنگ زدند و با هم صحبت کردیم و پیمان بستیم. اینگونه من وارد دنیای قصهگویی شدم. بعد از آن هم سه چهار بار سفر هنری به ایران داشتم و بار سوم است که به نروژ میآیم. چند کارگاه قصهگویی داشتم در ایران در اسلو و در هرات و در افغانستان.
روایت آفریقایی آفرینش به تاجیکی و نروژی
قصهگویی عبدالمومن شریفی با تاری گریم بر اساس روایت آفریقایی “آفرینش” یکی از تازهترین سبکهای قصهگویی بود.
روایت با دو زبان مختلف به شنونده چنین تلقین میشد که هر دو زبان را میداند و تمام قصه را با هر دو زبان دنبال میکند. حتی وقتی جای به جای، در میان قصهگویی گویندهها واژههای منتخبی را با زبان دیگری میگفتند شنونده احساس میکرد که هر دو قصهگو هر دو زبان را به خوبی صحبت میکند. اما واقعیت چنین نیست. واقعیت آنطور که آقای شریفی میگوید این است که این دو قصهگو بیشتر از طریق میمیک چهره خط داستان را تحت کنترل داشتند.
از آقای شریفی میپرسم که چقدر طول کشید تا این اجرای پیچیده را آماده کنید؟
عبدالمومن شریفی – اواخر ماه جولای و اوایل اوت تاری گریم با امیر میرزایی در تاجیکستان بودند که از آن زمان روی این ایده کار کردیم. ولی اجرای شبیه این، یعنی با دو زبان سال گذشته هم با تاری گریم انجام داده بودیم. این شکل از قصهگویی از آن مدت به ما آشنا بود و تصمیم گرفته بودیم که این سبک را در قصههای قدیمی مثل آفرینش ادامه دهیم. هم من و هم تاری گریم دنبال قصه گشتیم. از قصههای قدیمی آفریقایی، اسکاندیناوی، بابل و غیره جمع کردیم. این روایت (که اجرا شد) ترکیبی از این قصهها بود. من یک هفته قبل از شروع جشنواره به اسلو آمدم و نتیجه تمرینهای یک هفته ما این بود که اجرا کردیم.
از آقای شریفی میپرسم شما که نروزی بلد نیستید، چطور میتوانید به این روانی و هماهنگی با تاری گریم قصه را به این صورت اجرا کنید؟
عبدالمومن شریفی- خب، خرس به ضرب چوب، ملا میشود! (میخنددد). البته آقای میرزایی و محمد میرزازاده (مدیر اجرایی جشنواره) به ما کمک میکنند در ترجمه و هر کدام متن را به زبان خود نوشته دارد و روی تقسیمبندی بسیار کار شده است. ولی خب، تاری گریم فارسی را کمی میداند. من که تنبلام نروژی بلد نیستم، یاد نگرفتم. با این وجود همدیگر را میفهمیم. تکرار هم کمک میکند که حدس بزنی این کدام جمله است. و دیگر اینکه بهترین زبان و زبان عمومی بشری همان زبان اشاره است. ما اشارههای همدیگر را خوب میشناسیم و به یاد سپردهایم.
ایمیل تهیهکننده:
[email protected]
عکسها: شهزاده سمرقندی
در همین زمینه:
::شهزاده سمرقندی در رادیو زمانه::
جالب بود. سپاس.
کاربر مهمان / 31 December 2011