طرح مسئله گذار از نظام ریاستی به نظام پارلمانی ابتدا توسط حمیدرضا کاتوزیان، نماینده اصولگرای تهران مطرح شد و پس از او آیت‌الله خامنه‌ای نیز در سفرشان به کرمانشاه این احتمال را گوشزد کرد و علی لاریجانی رئیس مجلس هم گذار به نظام پارلمانی را برای به نظم درآوردن کارهای کشور بهتر ارزیابی کرد. در پی این موضوع‌گیری‌ها مخالفت آقای هاشمی رفسنجانی را با این تغییر ساخت سیاسی در جمهوری اسلامی مشاهده کردیم.

 
از مرتضی کاظمیان روزنامه‌نگار و فعال ملی مذهبی مقیم پاریس پرسیده‌ایم: ارزیابی شما از مخالفت آقای هاشمی رفسنجانی با تغییر یاد شده چیست؟
 
مرتضی کاظمیان: با توجه به شناختی که از آقای هاشمی رفسنجانی داریم و این که معمولاً ایشان تلاش می‌کنند در یک موقعیت محافظه‌کارانه خودشان را درگیر حوزه‌های پرخطر نکنند یا دست کم وارد مناقشه در مسائلی نشوند که رهبر جمهوری اسلامی در مورد آن تا حدودی نظر صریح ابراز می‌کنند، مگر در موارد خاص و از نظر ایشان پراهمیت، با این ارزیابی به نظر می‌رسد که مسئله خیلی مهم بوده است که آقای رفسنجانی موضع مخالفی ابراز کرده‌‌اند.
 
یعنی با شناختی که ما از ایشان داریم، باید مسئله برای آقای هاشمی رفسنجانی خیلی مهم بوده باشد و این تغییر محتوای نظام سیاسی یا به حاشیه‌ رانده شدن انتخاب رئیس‌جمهور توسط مردم، واجد آنچنان ضربه‌ای به جمهوریت نظام از نظر ایشان باشد که وارد این واکنش شوند و به صراحت تقریباً نظر مخالف نظر رهبر جمهوری اسلامی ابراز کنند. به‌عنوان کسی که به‌هرحال جزو پایه‌گذاران انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است و در تمام سه دهه گذشته جزو شخصیت‌های برتر نظام ایران بوده‌اند، طبیعتاً باید این مسئله خیلی مهم ارزیابی شده باشد.
 
ارزیابی خود شما از این مسئله چیست و چرا فکر می‌کنید رهبر جمهوری اسلامی و بخشی از سران حاکم در ایران به این فکر افتاده‌اند که ساخت سیاسی را تغییر دهند؟
 
ابتدا من به این نکته اشاره کنم که برخی از کسانی که از بیرون به این مسئله نگاه می‌کنند، اینجا و آنجا مطرح کرده‌اند که این یک مسئله حاشیه‌ای است و دارد از طرف جمهوری اسلامی عمده می‌شود. یعنی برای به حاشیه راندن برخی از مسائل و موضوعات، مثل آن اختلاس بی‌نظیر سه‌هزار میلیارد تومانی یا حتی بحث‌هایی که در نقد نحو‌ه برگزاری انتخابات مجلس دقیقاً صورت می‌گیرد.
 
من براین عقیده‌ام که مسئله باید خیلی مهم‌تر از این باشد. به نظر می‌رسد با تجربه‌ای که در شش سال گذشته و به‌خصوص در ماه‌های اخیر از عملکرد رهبر جمهوری اسلامی و طبیعتاً جریان حاکم در جمهوری اسلامی داشته‌ام، همچنین ارزیابی‌ای که از نحوه برخورد آقای احمدی‌نژاد و باند همراه ایشان داشتم و این که به‌هرحال رئیس‌جمهور می‌تواند خودکامگی کند و پروژه‌های مستقل خودش را بی‌اعتنا به رهبری پیش ببرد (به‌خصوص با توجه به اتکای رئیس‌جمهور به بحث بودجه و این که درآمدهای نفتی تقریباً در اختیار قوه مجریه است و با توجه به چالش‌هایی که میان مجلس و قوه مجریه بود)، همه این‌ها می‌تواند آقای خامنه‌ای و همراهان ایشان را در حاکمیت به این سمت سوق بدهد که تا حد امکان این وضعیت را مهار کنند و ساخت سیاسی همچنان با محوریت رهبر جمهوری اسلامی پیش رود.
 
به این معنا پروژه‌ای کلید خورده است که واقعاً مشخص نیست برای ما که این آیا قرار است میان‌مدت محقق شود یا یک بحث طولانی‌‌مدت است، ولی قطعاً باتوجه به مجموعه شواهدی که در یکی، دوهفته اخیر داشته‌ایم و واکنش‌هایی که نسبت به صحبت رهبری بوده است، به نظر می‌رسد این ماجرا به‌طور جدی‌تری پیش خواهد رفت.
 
در زمینه محتوا و شکل نظام سیاسی در ایران که تغییر آن از ریاستی به پارلمانی است، باید به این سئوال پاسخ داده شود که آیا تغییر معنی‌داری ایجاد می‌کند یا خیر؟ با توجه به این که نظام پارلمانی و نظام ریاستی فی‌نفسه هیچ‌کدام واجد ارزش نیستند، بلکه این محتوا و خروجی آنها است که نشان می‌دهد که این‌ها می‌توانند محقق‌کننده‌ دموکراسی و جمهوریت باشند، طبیعتاً ما در جمهوری اسلامی با یک مشکل جدی‌تر روبه‌رو هستیم. یعنی با یک نظام اقتدارگرا، متکی به شخص و سرکوبگر.
 
در این نظام اقتدارگرای متکی به شخص که کنش‌های سرکوبگرانه نیز دارد، طبیعتاً تغییری رخ نخواهد با این که نظام از حالت ریاستی تبدیل شود به پارلمانی. چرا؟ چون در یک حلقه‌ معیوب، این رهبر است که فقهای شورای نگهبان را انتخاب می‌کند و آن‌ها هستند که نمایندگان مجلس را و اعضای مجلس خبرگان رهبری را انتخاب می‌کنند و همه این‌ها در یک حلقه و در یک سیکل معیوب، نظم موجود را بازتولید می‌کنند و به تقویت جایگاه رهبر جمهوری اسلامی کمک می‌کنند.
 
فقط تنها تغییری که در تبدیل نظام ریاستی به نظام پارلمانی شاهد خواهیم بود این است که رئیس‌جمهور برگزیده پارلمان مجبور به کشاکش دائمی و پاسخگویی به پارلمان شود و البته جایگاه رئیس‌جمهور در ایران به موقعیت یک بازوی اجرایی برای رهبر جمهوری اسلامی تقلیل پیدا کند.
 
اگر به مجموعه موضع‌گیری‌های صورت گرفته پس از طرح موضوع گذار به نظام پارلمانی نگاه کنیم، فارغ از موضع‌گیری آقای هاشمی رفسنجانی، به نظر می‌رسد مخالفت برجسته‌ای با این مسئله صورت نگرفته و قانون اساسی هم سازوکار بازنگری را بیش از پیش در اختیار رهبر جمهوری اسلامی قرار داده است. ارزیابی شما ‌چیست؟ آیا فکر می‌کنید موانعی بر سر راه این گذار در بین نیروهای سیاسی اصلاح‌طلب، اصولگرا، مخالف یا موافق دولت رخ خواهد داد؟
 
واکنش‌هایی که بعد از صحبت رهبری در فضای سیاسی‌ـ مطبوعاتی ایران مطرح شده، به عقیده من خود شاهدی‌ است برای این که نشان دهد ما در ایران با چه نوع نظام سیاسی روبه‌رو هستیم. یعنی متأسفانه رهبر جمهوری اسلامی نکته‌ای را مطرح می‌کند که معلوم نیست آینده‌ای کوتاه‌مدت به تعبیر خودش یا آینده‌ای درازمدت دارد و بعد ایشان تقریباً بحثی را در تعلیق مطرح می‌کند. یعنی به هیچ سمتی اولویت‌بندی نمی‌کند، ولی فقط نشان می‌دهد که گرایشش به سمت نظام پارلمانی است. بعد چنان فضای انسداد مطبوعاتی و ارعاب و خفقانی در داخل کشور وجود دارد که هیچ فرد شاخص حقیقی یا حقوقی در داخل کشور موضع‌گیری نمی‌کند و مخالفت خود را نیز در این زمینه ابراز نمی‌کند، به‌غیر از مورد مشخصی که ابتدا مطرح شد، آقای هاشمی رفسنجانی، و آن هم البته با ادبیات خاص خودشان.
 
تمام شخصیت‌هایی که به‌هرحال به نوعی با حکومت مرتبط هستند از احتمال این تغییر در مقام تمجید و ستایش برمی‌آیند و هیچ مخالفت جدی را متأسفانه ما تاکنون شاهد نبودیم، همانطور که شما هم اشاره کردید. تغییر قانون اساسی، یعنی مکانیسمی که پیش‌بینی شده در قانون اساسی، خودش نشان می‌دهد که باز این ساختار تا چه حد معطوف به یک فرد، به رهبر جمهوری اسلامی است. یعنی مشکلی که ما اکنون داریم، اختیارات و حقوق رهبر جمهوری اسلامی مطابق اصل ۱۱۰ است. ۲۲ سال است که آیت‌الله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی است. محدویت و سقف زمانی برای رهبری ایشان وجود ندارد. در هیچ جایی امکان نقد ایشان نیست. مجلس خبرگان رهبری را مؤاخذه و ارزیابی نمی‌کند و اگرهم احیاناً ملاحظه‌ای مطرح شود، در فضای عمومی اصلاً مطرح نمی‌شود.
 
احزاب مخالف، جریان‌های سیاسی منتقد همه سرکوب و یا غیرقانونی اعلام شده‌اند و بعد در چنین شرایطی قرار است مثلاً تغییری هم در قانون اساسی رخ دهد. جالب است که مطابق اصل ۱۷۷ این رهبر است که در واقع باز باید موضوع رفراندم را تأیید کند و بعد در نهایت صدور فرمان همه‌پرسی مطابق اختیارات رهبر در اصل ۱۱۰، این باز رهبر است که فرمان همه‌پرسی را اعلام می‌کند. ترکیب آن اعضایی هم که تغییر قانون اساسی را به‌هرحال دنبال خواهند کرد جالب است. اگر اجمالاً نگاه کنیم اعضای شورای نگهبان هستند و رؤسای قوا که ۱۰ نفر به انتخاب رهبری، پنج عضو مجلس خبرگان رهبری و سه نفر از قوه قضاییه… یعنی ترکیبی که کاملاً همه افرادی که در آن هستند یا از طرف رهبر جمهوری اسلامی منصوب هستند یا با یک درجه بازهم به نوعی منتخب ایشان هستند.
 
یعنی این مجموعه باید گزارشی دهد و مواردی را فهرست‌بندی کند و بدهد به رهبری تا ایشان تأیید کند و بعد مجدد به رفراندم گذاشته شود. خب مشخص است که فرجام چه خواهد شد. البته ختم کردن همه راه‌ها به رهبر جمهوری اسلامی در ایران درست نیست. قطعاً ایشان سکان‌دار وضع موجود هستند، اما من خود ایشان را در کنار یک طبقه نظامی‌، رانتی و امنیتی تعبیر می‌کنم که در حاکمیت هژمونی دارند و قدرت در اختیار این طبقه است که همه سوگندخورده رهبر جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه فقیه هستند و در این کشتی سکان‌دار اصلی و هدایت‌کننده نهایی طبیعتاً آیت‌الله خامنه‌ای هستند.
 
آیا فکر می‌کنید اگر این تغییر برای حل معضل اختلاف بین رهبر و رئیس‌جمهور کنونی برنامه‌ریزی شود، با تغییر نظام و گذار به نظام پارلمانی به‌طور کلی اختلاف رهبر با منتخب مستقیم مردم حل می‌شود؟
 
به نظر می‌رسد که دوره‌ ریاست جمهوری احمدی‌نژاد آسیب‌شناسی شده است و این ماه‌های اخیر از دل این آسیب‌شناسی تلاش شده است به‌جای این که به مسئله اصلی پاسخ دقیق داده شود، صورت مسئله پاک شود. یعنی برای این که ساختار سیاسی در ایران همچنان زیر اراده رهبری و معطوف به شخص ایشان باشد و در نهایت همه چیز به ولایت مطلقه فقیه ختم شود، تلاش شده است تغییراتی صورت گیرد و حالا نظام پارلمانی به یک معنا ترجیح داده شود به نظام ریاستی و این پروژه پیگیری شود.
 
واقعیت این است که ریشه اصلی مشکلات در ایران فقدان ساختار دموکراتیک و حاکمیت یک سیستم اقتدارگرا در ایران است که این شکل نظام سیاسی آن وقت هیچ تغییری در محتوا ایجاد نمی‌کند. یعنی الان اگرچه در ترکیه و پاکستان ما نظام پارلمانی داریم، اما در ترکیه شاهد یک وضع دموکراتیک هستیم و متأسفانه در پاکستان شاهد چنین وضعی نیستیم.
 
در ایران هم تغییر نظام هیچ تغییری در درونمایه‌ ساخت سیاسی در ایران ایجاد نمی‌کند، زیرا اساساً این ساخت با توجه به فقدان انتخابات آزاد، سالم و عادلانه و فقدان احزاب مستقل و مخالف و امکان فعالیت مطبوعات آزاد و رسانه‌های پرسشگر تاثیر چندانی در سیستم ایجاد نمی‌کند. اساساً با وجود حاکمیت یک رژیم اقتدارگرا که سرکوب و تهدید را متوجه منتقدان و صدای مخالف می‌کند، هرگونه تغییر شکلی در نظام فقط یک بازی است و فقط به تداوم رژیم کنونی، البته از زاویه‌ حاکمان آن کمک می‌کند.
این نکته را نیز من به آن صحبت اضافه کنم که باتوجه به تجربه‌ای که ما داریم، همواره از درون نظام منتقدانی بلند خواهند شد. چنانچه الان آقای علی مطهری در موقعیت شبه‌اپوزیسیون در جمهوری اسلامی قرار گرفته است. طبیعی است با مکانیسم‌هایی که آقایان دارند طراحی می‌کنند، تلاش می‌کنند هرچه بیشتر منتقدان را به حاشیه برانند و به نظام شکل یکدست‌تری دهند و به مهار و کنترل خودشان درآورند.
 
 به این نکته نیز مایلم اشاره کنم که متأسفانه در ایران نمایندگان مجلس به‌هرحال از فیلتر نظارت استصوابی شورای نگهبان عبور می‌کنند؛ شورای نگهبانی که اعضایش تقریباً از طرف رهبری مستقیم و غیرمستقیم انتخاب می‌شود. این‌ها هستند که نمایندگان را انتخاب می‌کنند. به این معنا نمایندگان پارلمان در ایران نمایندگان واقعی مردم نیستند و رئیس‌جمهور برگزیده هم به این معنا رئیس‌جمهور برگزیده مردم نخواهد بود.